گفت‌و‌گو با محمد کاظم موسوی بجنوردی بنیانگذار حزب ملل اسلامی – بخش اول

1392/10/28 ۰۹:۰۲

گفت‌و‌گو با محمد کاظم موسوی بجنوردی بنیانگذار حزب ملل اسلامی – بخش اول

مبارزه مسلحانه را ما به راه انداختیم جواد محرمی - ایمان ملکا: دکتر محمدکاظم موسوی بجنوردی، طی سال‌های اخیر تمام وقت خود را صرف پروژه‌های فرهنگی بزرگی مانند دائرةالمعارف بزرگ اسلامی کرده است؛ پروژه‌هایی که صبر و تحمل ایوب می خواهد و کارهایی اساسی در حوزه فرهنگ و اندیشه این کشور به حساب می‌آید. او در مصاحبه از بی مهری‌های دولت قبل با مرکز و اینکه می‌خواستند این پروژه را زمین بزنند درد دل و گلایه‌های بسیار داشت.

 

مبارزه مسلحانه را ما به راه انداختیم

 

  جواد محرمی - ایمان ملکا: دکتر محمدکاظم موسوی بجنوردی، طی سال‌های اخیر تمام وقت خود را صرف پروژه‌های فرهنگی بزرگی مانند دائرةالمعارف بزرگ اسلامی کرده است؛ پروژه‌هایی که صبر و تحمل ایوب می خواهد و کارهایی اساسی در حوزه فرهنگ و اندیشه این کشور به حساب می‌آید. او در مصاحبه از بی مهری‌های دولت قبل با مرکز و اینکه می‌خواستند این پروژه را زمین بزنند درد دل و گلایه‌های بسیار داشت. در عین حال به دولت جدید و رویکرد فرهنگی آن بسیار امیدوار بود. وقتی برای مصاحبه با ایشان به دفتر بزرگ و مملو از کتابش در مرکز دائرة المعارف رفتیم، بهانه دیگری در کار بود. دی‌ماه سال 1344 یادآور کشف و سرکوب اولین گروه مبارز مسلح بر علیه رژیم شاه است که به <حزب ملل اسلامی> معروف شد. با این حساب، موسوی بجنوردی به عنوان مؤسس این سازمان سیاسی-نظامی یکی از قدیمی ترین زندانیان چریکی محسوب می‌شود. صفحه تاریخ ایران به مصاحبه با این چریک سابق و فرهنگی امروز نشسته است.

 

 حزب ملل اسلامی توسط چه کسانی و در چه سالی تأسیس شد و چرا نام تشکل خود را حزب ملل اسلامی گذاشتید؟

در سال 1341 همزمان با اوج جنگ سرد فعالیت سازمان‌های رهایی‌بخش در سرتاسر دنیا معمول بود. کمونیست‌ها به رهبری شوروی سابق از این جنبش‌ها علیه غرب پشتیبانی و حتی تلاش می‌کردند به این جنبش‌ها سمت و سوی چپ بدهند. در آن زمان حرکت‌های مسلحانه برای مبارزه با استعمار و چریک‌هایی که برای آزادی ملت‌های خودشان علیه دیکتاتورها می‌جنگیدند در دنیا حرف اول را می‌زدند و از اعتبار زیادی برخوردار بودند برخلاف امروز که اصلاً جنبش‌ رهایی بخش به آن معنا وجود ندارد. آن زمان بیشتر کسانی که دست به مبارزه مسلحانه می‌زدند بر خلاف گروه‌های سلفی که امروز دست به اسلحه برده‌اند برای زندگی انسان‌ها حامل پیام بودند فارغ از این که این پیام درست یا غلط باشد. امروز گروه‌های مسلح سلفی می‌گویند ما فقط برای خدا می‌جنگیم. می‌کشند و کشته می‌شوند تا فقط به بهشت بروند چرا که اینها برای خودشان در دنیای مدرن جایگاهی نمی‌بینند خیلی راحت خودکشی می‌کنند. این یک انحراف بزرگ در جهان اسلام است و امروز تبدیل به بلای انسانیت شده. برای همین هم امروز دیگر مبارزه مسلحانه در جهان یک ارزش تلقی نمی‌شود ولی نیم قرن پیش مبارزه مسلحانه علیه دیکتاتورها و مستعمران در جهان دارای ارزش و اعتبار بود. در آن زمان حزب ملل اسلامی با ایده تأسیس حکومت اسلامی تشکیل شد و البته ما فرقی میان جمهوری اسلامی با حکومت اسلامی قائل نبودیم چرا که در برنامه حزب از هر دوی این عناوین استفاده کرده بودیم و در واقع حکومت اسلامی را در قالب جمهوری اسلامی می‌دیدیم و چون همه ملت‌های مسلمان را دارای سرنوشت واحد به عنوان یک امت بزرگ اسلامی می‌دانستیم قصدمان این بود که ایران را به پایگاهی برای انقلاب در کشورهای دیگر اسلامی تبدیل کنیم. البته آرزو بر جوانان عیب نیست و من اذعان دارم که بلندپروازی خیلی زیادی داشتیم که مقتضای جوانی ما بود ولی هدف اصلی ما برای تأسیس حزب این بود.

 

 ایده اولیه توسط چه کسانی شکل گرفت. شخص خاصی ایده‌پرداز بود یا جمعی از افراد با همفکری هم به دنبال تأسیس حزب بودند؟

مؤسس حزب من بودم ولی طبیعی است که ایده در شکل جمعی خودش شکل می‌گیرد. از جمله کادرهای اولیه حزب به همراه من، حسن عزیزی، سید محمد سید محمودی طباطبایی و مولوی عربشاهی بودند.

 

 ظاهراً در سال 44 که با حزب برخورد می‌شود 55 نفر دستگیر می‌شوند.

بله حدود 60 نفر دستگیر می‌شوند که برای 55 نفر کیفرخواست صادر می‌شود چرا که ثابت می‌شود این افراد عضو حزب بودند.

 

 این افراد بیشتر از چه طبقاتی بودند گویا برای جذب افراد سختگیری به عمل می‌آمده است.

بله. از قشرهای تحصیلکرده اعم از معلم و دانشجو...

 

 از بازاریان چطور؟

از بازاری‌ها به خاطر نمی‌آورم عضوی بوده باشد.

 

 وجه مشترک هویتی حزب مذهبی بودن بود یا داشتن تحصیلات دانشگاهی یا...

بله. اعضا همه تحصیلکرده بودند و از قشر فرهنگی و دانشگاهیان هم جذب می‌شدند.

 

 جالب است که اغلب فعالیت‌های مسلحانه در ایران مانند سازمان مجاهدین خلق(منافقین) از سال 44 در ایران شکل گرفته است اما حزب ملل اسلامی سه سال قبل از آن و در سال 41 تأسیس شد!

بله خود بیژن جزنی که رهبر چریک‌های فدایی خلق بود به من در زندان گفت جریان شما و مطرح کردن مبارزه مسلحانه به ما کمک کرد که ما هم روش مبارزه مسلحانه را در پیش گیریم. در واقع نخستین گروهی که در ایران به‌طور رسمی شعار مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه را سرداد حزب ملل اسلامی بود. برخی به اشتباه مبارزه مسلحانه را بد تعبیر می‌کنند. برای مثال ادعا می‌کنند فدائیان اسلام مبارزه مسلحانه می‌کردند در حالی که رفتار آن‌ها در قالب مبارزه مسلحانه تعریف نمی‌شود. مبارزه مسلحانه مشی گروه‌های نظامی – سیاسی است که طی برنامه‌ای قصد دارند با در هم کوبیدن قدرت نظامی رژیم حاکم قدرت را به دست بگیرند نه این که با ترور افراد و اشخاص به انگیزه صرفاً مذهبی یا سیاسی محدود.

 

 حزب ملل اسلامی چه نسبتی با مبارزات امام خمینی‌(ره) پیدا می‌کند؟

مبارزات  حضرت امام ‌(ره) زمینه را مساعد کرد که ما در میان جوان‌ها پذیرش بیشتری داشته باشیم ولی ما ارتباط تشکیلاتی با امام راحل نداشتیم، من خودم به ایشان ارادت داشتم و حتی وقتی در اطراف قم عضو سپاه دانش بودم و در خیابان صفاییه قم اتاقی اجاره کرده بودم، اغلب شب‌ها به منزل امام می‌رفتم و پشت ایشان نماز می‌خواندم. پدر ما با امام خمینی(ره) دوست بودند ولی ما هیچ ارتباطی با ایشان به لحاظ تشکیلاتی نداشتیم.

 

 جریان شما از سمت چه اشخاصی پشتیبانی فکری می‌شد؟

به لحاظ سیاسی ما کتاب‌های ابوالعلاء مودودی را خوانده بودیم با تفکرات سیدقطب و حزب‌التحریر الاسلامی آشنایی داشتیم و با توجه به این‌که من در دوره جوانی در عراق زندگی می‌کردم با تمام افکار سیاسی جهان اسلام آشنایی داشتم. تازه در عراق کودتای عبدالکریم قاسم علیه نظام سلطنتی انجام شده بود و قاسم با این‌که آدم خوبی هم بود ولی گرایش‌های چپ داشت و در زمان او حزب کمونیست عراق بشدت فعال شد و علیه ناسیونالیست‌ها و بعثی‌ها بود. مذهبی‌ها هم خیلی نگران شدند. به‌طوری که آیت‌الله حکیم فتوای الحاد و تکفیر کمونیست‌ها را صادر کرد و دشمنی زیادی میان کمونیست‌ها و آیت‌الله حکیم ایجاد شد. در آن ایام اعلامیه‌هایی با امضای جماعه العلما منتشر شد که علیه حرکت کمونیستی در عراق بود و همزمان با او حزب الدعوه‌الاسلامی عراق ایجاد شد. یعنی همین‌هایی که امروز به رهبری نوری مالکی دولت عراق را در دست دارند. حزب دعوه آن زمان به انگیزه مبارزه علیه کمونیسم ایجاد شد و ما به‌طور کامل شاهد این حرکت‌های اسلامی در سرتاسر جهان اسلام بودیم و حتی خود من در زمان نوجوانی عضو حزب دعوه عراق بودم.

 

 در میان اشخاص معتبر ایرانی هم کسانی بودند که به اندیشه‌های آن‌ها ارجاع بدهید یا این‌که معتقدید چون آبشخور فکری شما فراتر از مرزهای ایران بود ترجیح می‌دادید خود را محدود به شخص خاصی در داخل ایران نکنید.

بله، همین‌طور است. البته ما به لحاظ تشکیلاتی تجربه کمونیست‌ها را هم داشتیم و من کتاب‌های آن‌ها را هم مطالعه می‌کردم.

 

 فکر می‌کنید این‌که ادعا می‌شود مذهبی‌ها با الهام از چریک‌های فدایی خلق رو به کار مسلحانه آورده‌اند یک اشتباه تاریخی باشد؟

نه کاملاً برعکس است. حتی بیژن جزنی در کتاب خود وقتی از جریان ما صحبت می‌کند به انحراف تاریخی متشبث می‌شود. نخست این‌که چون ما پیش از او مبارزه مسلحانه را مطرح کرده بودیم علی‌الظاهر آن را برنمی‌تافت و حاضر نبود بپذیرد که یک حزب اسلامی پیش از او و گروهش برای مبارزه با استعمار و دیکتاتوری وارد عمل شده و در واقع نسبت به کمونیسم که آن‌ها آن را علم مبارزه می‌دانستند پیشروتر بوده است.

 

 آرم حزب شما دایره‌ای بود که یک ستاره 8 پر داخل آن بود. این آرم اشاره به نماد خاصی داشت؟

نخیر. اصلاً ما پیشنهادهای مختلفی برای آرم داشتیم و اینها به دست ما می‌رسید و ما آن‌ها را درون پوشه‌ها و مدارک خود نگهداری می‌کردیم. وقتی این اسناد به دست ساواک افتاد آن‌ها این طور اعلام کردند که ما از چنین آرمی استفاده کرده‌ایم ولی به‌طور رسمی ما چنین آرمی را انتخاب نکرده بودیم.

 

 آیا حزب ملل اسلامی با توجه به این‌که پسوند اسلامی را برای خود برگزیده بود در قیام سال42 و بخصوص دستگیری امام خمینی‌(ره) تصمیمی برای صدور بیانیه یا اعلام موضع نگرفته بود؟

حرکت امام خمینی(ره)  کل جامعه ایران را آماده پذیرش مبارزه کرده بود و ما هم به‌عنوان یک گروه مخفی زیرزمینی از شرایطی که حرکت امام(ره) ایجاد کرده بود استفاده کردیم. اما ما نمی‌توانستیم به‌طور علنی بیانیه صادر کنیم چون ما فعالیت تشکیلاتی‌مان را در 3 دوره تقسیم کرده بودیم: دوره «ازدیاد و تعلیم» که مقدماتی بود و برای ایجاد هسته‌های تشکیلاتی بود. پس هرگونه اعلام موجودیت در این دوره برای ما منع تشکیلاتی داشت چون نمی‌خواستیم در این دوره تشکیلات لو برود. در مرحله بعد که «استعداد» نام داشت به تدریج سازمان نظامی را از سازمان سیاسی جدا می‌کردیم و شروع به آموزش نظامی می‌کردیم، به علاوه برای تدارک و تهیه اسلحه و ابزار مبارزات مسلحانه اقدام می‌کردیم و مرحله سوم را ظهور می‌نامیدیم که در آن مقطع قرار بود اعلام موجودیت کنیم و اهداف و اندیشه‌های سازمان را مطرح سازیم. همزمان با این مرحله اخیر بود که جنگ چریکی ما هم شروع می‌شد. بنابراین در سال42 ما هنوز در مرحله اول بسر می‌بردیم و صلاح نبود که اعلام موضع رسمی داشته باشیم.

 

 تشکیلات حزب ملل اسلامی خاص و جالب است و از دل آن انشقاق‌های عجیبی به‌وجود آمد. یک طیف جواد منصوری که فرمانده سپاه می‌شود یا سپاسی آشتیانی که حزب‌الله را ایجاد می‌کند و بعد به سازمان مجاهدین (منافقین) می‌پیوندد و سپس گروه پیکار را تأسیس می‌کند. دلیل این انشقاق‌های بعدی را در چه چیزی می‌بینید؟

دلیل اصلی این بود که تجربه ما کم بود. ما لو رفتیم و صنوبری سر قرار مورد سوءظن پلیس قرار گرفت. درون کیفش نشریات حزب بود. آن زمان مأموران شهربانی در تمام محله‌ها و کوچه‌ها حضور داشتند. پاسبان‌ها از نظم مناسبی برخوردار بودند. اینان به صنوبری ایست می‌دهند و او فرار می‌کند و دستگیر می‌شود. فکر می‌کردند مواد مخدری، چیزی همراه دارد. کاغذها را که می‌خوانند متوجه نمی‌شوند. صنوبری تعریف می‌کند که تفنگ را زیر گلوی من گذاشته بودند تا تکان نخورم. حالا خود مأموران هم ترسیده بودند که از اطلاعات شهربانی دستور می‌دهند که متهم را نگه دارید تا ما برسیم.

خلاصه یکی یکی بچه‌ها زیر شکنجه لو می‌روند و ما هم تا مدتی خبر نداشتیم تا این‌که سید‌محمودی دستگیر می‌شود. قرارهای شورای مرکزی 24 ساعت یک‌بار بود. وقتی خبری از او نمی‌شود، خبر می‌دهند شب در خانه‌اش دستگیر شده. تازه ما می‌فهمیم که سازمان لو رفته. با مهندس میرمحمد صادقی که مسئول شاخه مهندسان بود، تماس گرفتیم و متوجه شدیم شاخه او سالم است، ولی او گفت که من شنیده‌ام پسرعمویم محمد میرمحمد صادقی را که سرشاخه دیگری بود، دستگیر کرده‌اند. شاخه دیگری داشتیم که مسئول آن عباس مظاهری بود. هر عضوی یک شماره رمز مخصوص برای تماس اضطراری داشت. با همان شماره با عباس مظاهری تماس گرفتیم. بزرگترین شاخه حزب ملل اسلامی متعلق به او بود. شاخه او هم سالم بود. به این نتیجه رسیدیم که شاخه میر‌محمد صادقی آسیب دیده. به تکاپو افتادیم تا جلوی دستگیری‌ها را بگیریم. جریان درگیری‌های کوه پیش آمد تا بالاخره همه دستگیر شدیم. در زمان خودش حزب ملل اسلامی مقتدرترین تشکیلات زیرزمینی ایران بود و این 55 نفر کسانی بودند که نام آن‌ها در دفتر رمز وجود داشت. اسم افراد جدیداً به صورت رمز نوشته شده بود و چون این دفتر جدید بود همه در آن نبودند. مثلاً علی‌اکبر ولایتی در آن نبود. شهید باهنر نیز در آن نبود و از این‌رو دستگیر نشدند. البته شهید باهنر یک شب بازداشت شد و چون مدرکی علیه او وجود نداشت، آزادش کردند. برای 8 نفر از دستگیرشدگان تقاضای اعدام شد. برای بقیه تقاضای 3 تا 10 سال حبس شد. دادگاه به 7 نفر با یک درجه تخفیف حبس ابد داد و من به عنوان متهم ردیف اول محکوم به اعدام شدم. حکم اعدام برای برهم زدن اساس حکومت و تاج و تخت سلطنت بود و چند محکومیت دیگر: برای تشکیل جمعیتی با مرام و رویه‌ای ضد‌سلطنتی به 10 سال و برای مقاومت مسلحانه 6 سال و برای توهین به مقام سلطنت 3 یا 4 سال و برای قاچاق اسلحه هم به 3 یا 4 سال حبس محکوم شدم. آن زمان دادگاه‌های سیاسی نداشتیم و سیاسی‌ها را در دادگاه نظامی محاکمه می‌کردند. در دادگاه تجدید‌نظر نظامی نیز حکم اعدام من قطعی شد، ولی بعداً علما فشار آوردند و به خاطر خانواده‌ام که منتسب به مرحوم حضرت آیت‌الله سید‌ابوالحسن اصفهانی مرجع بزرگ شیعه و مرحوم پدرم آیت‌الله بجنوردی که ایشان هم از مراجع شیعه بودند، یک درجه تخفیف شامل حالم شد و اعدام نشدم. من معتقد بودم چون ایران زیر سلطه امریکا قرار دارد و رژیم استبدادی بر آن حاکم است بهترین جا برای انقلاب اسلامی است.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: