1392/10/23 ۰۹:۰۱
اقتصاد و دموكراسي رابطهيي تنگانگ با يكديگر دارند. چون توسعه سياسي و توسعه اقتصادي بايد پا به پاي همديگر محقق شوند تا توسعه پايدار حاصل شود، چه آنكه توسعه پايدار بدون رشد يكي از مولفههاي سياسي و اقتصادياش محقق نميشود. از طرفي توسعه سياسي باعث تشويق نيروهاي مولد به كار اقتصادي ميشود و در نتيجه توسعه اقتصادي به وجود ميآيد و از طرفي ديگر وقتي توسعه اقتصادي در كشوري شكل بگيرد، روابط گسترده ميشود و سبك زندگي تغيير مييابد و فرهنگ جامعه رشد ميكند و در نتيجه توسعه سياسي را به دنبال خود ميآورد.
اقتصاد و دموكراسي رابطهيي تنگانگ با يكديگر دارند. چون توسعه سياسي و توسعه اقتصادي بايد پا به پاي همديگر محقق شوند تا توسعه پايدار حاصل شود، چه آنكه توسعه پايدار بدون رشد يكي از مولفههاي سياسي و اقتصادياش محقق نميشود. از طرفي توسعه سياسي باعث تشويق نيروهاي مولد به كار اقتصادي ميشود و در نتيجه توسعه اقتصادي به وجود ميآيد و از طرفي ديگر وقتي توسعه اقتصادي در كشوري شكل بگيرد، روابط گسترده ميشود و سبك زندگي تغيير مييابد و فرهنگ جامعه رشد ميكند و در نتيجه توسعه سياسي را به دنبال خود ميآورد. پس توسعه اقتصادي و توسعه سياسي معادل هم هستند و نميتوان اقتصاد را از دموكراسي جدا ساخت يا بالعكس. در دنيا و مخصوصا خاورميانه كشورهايي داشتيم مانند سوريه و مصر كه توسعه اقتصادي را تجربه كردند اما چون توسعه سياسي در آن كشورها شكل نگرفت و آزادي احزاب و مطبوعات به وجود نيامد كارشان به بنبست كشيده شد. توسعه اقتصادي بدون دموكراسي به فساد انجاميد و رشد فساد، موجي اعتراضي در جامعه برانگيخت. اما اگر دموكراسي در اين كشورها حاكم بود فرصتي براي ابراز اعتراضات به شيوه دموكراتيك به وجود ميآمد و ميشد جلوي رفتارهاي خشونتآميز را گرفت. بنابراين نميتوان گفت اقتصاد مقدم بر دموكراسي است يا دموكراسي بر اقتصاد ارجحيت دارد. چون ملتي كه گرفتار مشكلات معيشتي است براي بيان مشكلاتش نياز به ميزاني از آزادي بيان دارد. شايد مردم فقير دغدغه توسعه سياسي نداشته باشند اما براي بيان مشكلاتشان و دسترسي به زندگي بهتر به توسعه سياسي نياز دارند تا بتوانند صدايشان را توسط نهادهاي دموكراتيكي چون رسانهها به گوش دولتمردان برسانند. بنابراين توسعه سياسي خواست قشر پايين جامعه نيز هست. حال با اين مقدمه، گريزي كوتاه ميزنيم به تاريخ معاصر ايران و جنبشهاي اجتماعي و اقشار شركتكننده در آن و مطالبات و خواستهايشان: نخستين جنبش اجتماعي در تاريخ معاصر جنبش مشروطه بود. قبل از تحليل اين بخش بايد به اين نكته اشاره كنم كه شرايط اجتماعي آن دوره تاريخي با اكنون تفاوتهاي زيادي دارد. آن روزها مردم، آرام بودند و با حقوقشان آشنايي نداشتند. حكومت فردي بود و هرگونه كه تمايل داشت اقتصاد كشور را پيش ميبرد اما اكنون در شرايط جهاني شدن قرار گرفتهايم و مردم به دنبال نتيجه آرايشان و خواهان مشاركت در حاكميت هستند و مسائل اقتصادي نيز در پرتو حاكميت مردم حل ميشود و نه حكمران خوب. به هرحال در دوران جنبش مشروطه طبقه بازرگاني رشد پيدا كرده بود كه تاثير زيادي روي اين جنبش اجتماعي داشت. اين طبقه بود كه در كنار روشنفكران و تحصيلكردگان فرنگ رفته و روحانيون و علماي ديني مردم را به سمت مشروطه سوق داد. در ابتدا هدف اين معترضين تحقق عدالت بود اما در مسير اين پروسه اعتراضي هدفشان تبديل به برقراري مشروطه شد و خواستار آن شدند كه حكومت بايد مشروطه باشد و قدرت پادشاه يكهتاز و مستبد محدود شود؛ محدوديتي كه حدودش نيز ميبايست در چارچوب قانون مشخص ميشد. چه لاييكهايي مانند آخوندزاده و ميرزا ملكمخان و چه مذهبيوني مانند ناييني دنبال اين بودند كه حكومت را از حالت استبدادي به مشروطه دربياورند. بنابراين جنبش مشروطه توسط طبقه مرفه و سپس متوسط جامعه شكل گرفت براي عدالتخواهي كه بعد آزاديخواهي نيز به آن اضافه شد. دومين جنبش اجتماعي، ملي كردن صنعت نفت بود. آنچه كه دكتر مصدق از نهضت ملي شدن صنعت نفت به دنبالش بود استقرار حاكميت ملي در جامعه بود. اگر به شاهدان و نوشتههاي آن دوره رجوع كنيم ميبينيم كه اگرچه ايران، كشوري به صورت مستقيم استعماري نبود اما تحت سيطره استعمار قرار گرفته بود و خارجيها و مخصوصا سفارت انگليس بر شركت نفت ايران سايه انداخته بودند و در مسائل حكومتي ايران دخالت ميكردند. اين خارجيها بودند كه ميگفتند چه كسي وزير شود و چه كسي وكيل. اين دخالتها احساس حقارتي در بين جامعه ايراني به وجود آورده بود كه ظهور دكتر مصدق و نهضت ملي شدن نفت بهانهيي شد براي تلافي رفتار استعمارگران. در نتيجه مهمترين حاميان دكتر مصدق و نهضت ملي شدن نفت نيز قشر متوسط جامعه بود و مهمترين خواستهشان نيز استقرار اصل حاكميت ملي در كشور. انقلاب اسلامي سال 57 سومين جنبش اجتماعي مردم ايران بود. شعار مردم ايران نيز استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود. آزاديهاي اجتماعي كه در دوره پهلوي وجود داشت پس منظور از طرح شعار آزادي در انقلاب، آزاديهاي سياسي بود. شعار استقلال نيز به خاطر وابستگي شاه به بيگانگان سر داده شد. بنابراين مردم در انقلاب به دنبال استقلال كشور و آزادي سياسي بودند. در اين انقلاب ابتدا قشر روشنفكر آغازگر بود كه تفكراتشان در آثار مرحوم طالقاني و مهندس بازرگان نمود داشت و بعد در انديشههاي دكتر شريعتي تبلور يافت و دانشجويان را وارد جريان انقلاب كرد. بعد اين موج توسط روحانيت ايجاد شد و به لايههاي مختلف جامعه ازجمله كارگران و اقشار پايين دست جامعه نيز كشيده شد. بنابراين در انقلاب 57 تقريبا تمام اقشار اجتماعي شركت داشتند و به دنبال آزاديهاي سياسي و استقلال كشور بودند. چهارمين جنبش اجتماعي، جنبش اصلاحي دوم خرداد 76 بود. جنبشي كه توسط قشر متوسط جامعه ايجاد شد و به دنبال دموكراسي بود؛ قشري كه قبل از سال 76 گشايشهايي را در حوزه اقتصاد ديده بود و در سال 76 تحقق جامعه مدني و آزادي مطبوعات و تقويت نهادهاي مدني را دنبال ميكرد. حال اكنون به دوران پس از احمدينژاد رسيدهايم. دوراني كه حسن روحاني با شعار اعتدال بر سر كار آمد. روحاني اما برخلاف خاتمي رييسجمهوري است كه بيشترين آرايش را از روستاها و شهرستانهاي كوچك يا در مناطق جنوبي شهرهاي بزرگ كسب كرد و اينبار شهرهاي بزرگتر آراي كمتري به كانديداي مورد تاييد اصلاحطلبان دادند. قشر پايين جامعه نيز كه به آقاي روحاني راي دادند به دنبال عدالت و آزادي و رفع مشكلات معيشتي خود و گذار از وضعيت نامطلوب به وضعيت مطلوب بودند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید