اشک‌و‌لبخند‌واژگان / دکتر آزیتا افراشی

1392/10/22 ۰۹:۰۵

اشک‌و‌لبخند‌واژگان / دکتر آزیتا افراشی

طرح موضوع عواطف در زبان‌شناسی همگانی به تازگی و بسیار دیر هنگام روی داد. این مسأله از این امر ناشی می‌شد که در تقابلی که بین « عقل و احساس» در فلسفه غرب برقرار بود، مسائل عقلی و استدلالی درخور مطالعه علمی بودند و محل پرداختن به مسائل احساسی و عاطفی «حوزه هنر» تلقی می‌شد.

 

 

(زبانشناس و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)

 

آیا زبان متأثر از عواطف و فرهنگ ما است؟

طرح موضوع عواطف در زبان‌شناسی همگانی به تازگی و بسیار دیر هنگام روی داد. این مسأله از این امر ناشی می‌شد که در تقابلی که بین « عقل و احساس» در فلسفه غرب برقرار بود، مسائل عقلی و استدلالی درخور مطالعه علمی بودند و محل پرداختن به مسائل احساسی و عاطفی «حوزه هنر» تلقی می‌شد. با انتشار کتاب دانیل گولمن در 1995 بود که موضوع «هوش عاطفی» برجسته شد و در کانون توجه قرار گرفت. وی به نقش عواطف در ایجاد توان حل مسأله پرداخت و این‌گونه بود که تحلیل علمی عواطف مورد توجه قرار گرفت.امروزه در آواشناسی-واج‌شناسی، استعاره، نحو، ساخت‌واژه، تحلیل گفتمان و شعرشناسی شناختی یا بوطیقا به موضوع عواطف پرداخته می‌شود.

 

 تحولی بزرگ در زبان‌شناسی قرن بیستم

یکی از بزرگ‌ترین تحولات در زبان‌شناسی قرن بیست‌ویکم اهمیت یافتن نقش «فرهنگ» در بررسی‌های زبانی است. زبان‌شناسی اجتماعی و زبان‌شناسی انسان‌شناختی دستاوردی مهم برای تغییر نگرش‌ها در مطالعه زبان در قرن بیست‌ویکم به همراه داشت؛ به گونه‌ای که چرخشی به سمت احیای نظریه ساپیر و ورف صورت گرفت و «زبان‌شناسی فرهنگ‌مدار» قرن بیست‌ویکم خود را با برچسب نئو ورفی معرفی کرد.

 بر اساس دیدگاه غالب در تمام نیمه دوم قرن بیستم در زبان‌شناسی همگانی و مطابق آموزه‌های دستور زایا، زبان محصول نظامی فطری، جهانی و محصول عملکرد یک پیمانه معین ذهنی تلقی می‌شد. این دیدگاه که با نام شخصیت‌هایی مانند چامسکی، فودور و پینکر شناخته شده است، در حال حاضر به هیچ عنوان مردود شمرده نمی‌شود، ولی دستاورد زبان‌شناسی قرن بیست‌ویکم برای تکمیل این نگرش این است که نمی‌توان تعاملات دوسویه زبان و محیط و تحولات زبان در بستر فرهنگ را از مطالعه زبان کنار گذاشت. البته همواره باید این نکته را به خاطر داشت که نظریه دستور زایا آن‌گونه که از سوی چامسکی مطرح شد با توجه به چارچوبی که وی برای نظریه‌اش معرفی می‌کند و بخصوص طرح این محدودیت نظری که او به صراحت می‌گوید با توانش سخنگوی آرمانی جامعه زبانی سرو کار دارد، قلمرو توجه او را به روشنی نشان می‌دهد و نظریه زایا را از این ایراد مبرا می‌کند که چرا مؤلفه فرهنگ را به ساخت نظریه زبانی وارد نکرده است.

به هر روی از اواخر قرن بیستم به تدریج در ساخت نظریه‌‌های زبانی چرخشی از بعد روان‌شناختی به سمت بعد جامعه‌شناختی تحلیل زبان صورت گرفت. همواره باید توجه داشته باشیم که چنین چرخشی در نظریه زبانی حرکتی خودجوش در فضای نظریه‌پردازی است و این نظریه‌ها همواره مکمل یکدیگر هستند و یک انتظار واهی خواهد بود اگر ما به دنبال روزی باشیم که یک نظریه واحد مبین تمام جنبه‌های پدیده‌ای در علوم انسانی به‌طور کلی و در زبان‌شناسی به‌طور خاص باشد. این یک باور قرن نوزدهمی است که یک نظریه در عین ایستایی ذاتی‌اش می‌تواند پدیده‌ای در علوم انسانی را در تمام جوانب آن توصیف و تبیین کند. و حتی زبان‌شناسی توصیف‌گرای امریکایی در اوایل قرن بیستم با شعار توصیف‌گرایی به جای نظریه پردازی به شیوه‌ای نمادین و اغراق‌آمیز این مطلب را اعلام می‌کرد.

 ارتباط دوسویه زبان با «شناخت» و «فرهنگ»

زبان از یک‌سو با «شناخت» در هم تنیده است و از سوی دیگر با «فرهنگ». از یک‌سو موضوعی آنقدر فردی است که جزو لاینفک اندیشه است و از سوی دیگر ابزاری ارتباطی و جمعی. بنابراین زبان مهمترین عرصه برای مطالعه پیوند میان «فرهنگ» و «شناخت» است.

بر اساس آنچه گفته شد عواطف و احساسات به مثابه خصوصی‌ترین جنبه تجربه زیستی هر انسان، چگونه به وسیله زبان بیان می‌شوند؟ آیا زبان بر عواطف، شناخت و فرهنگ تأثیر می‌گذارد؟

احساسات و عواطف موضوعاتی بسیار لغزنده و فرار هستند. برای نمونه هارکینز و ویرزبیکا(1997) در خصوص تحلیل «خشم » می‌گویند، خشم یک احساس بسیار فردی و درونی است، حتی نزد دو نفر که درون یک فرهنگ و زبان زندگی می‌کنند این احساس نمی‌تواند کاملاً یکسان باشد، فراتر از این، تجربه خشم در طول زمان برای هر فرد متغیر است.

مطالعات بین فرهنگی و بین زبانی نشان داده که برخی احساسات و عواطف پیوند نزدیکی با هویت فرهنگی دارند، مثلاً به نقل از گودار(2010) مفهوم ترجمه ناپذیرamae در معنی نسبی محبت، عشق و وابستگی، یا haji در ژاپنی در معنی شرم و یا «شرم» در فارسی چنین مواردی هستند. به نظر نمی‌رسد مفهوم «شرم» در ژاپنی و فارسی و «قهر » در فارسی و مالایی برای یک انگلیسی زبان قابل دریافت باشد. بندیکت (1946) توصیفی که از haji در ژاپنی به دست می‌دهد مفهومی سیال، میان خجالت، آبرو، غرور و حیا است که به راحتی نمی‌توان آن را معادل خجالت دانست یا در تقابل با گناه معنی کرد.

در اینجا باید به این نکته بپردازیم که حتی در بسیاری از نگرش‌های زبان شناختی ای که بر تفاوت‌های صوری زبان‌ها تأکید دارند، معمولاً حوزه معنی، وجه اشتراک همه زبان‌ها تلقی شده است. در صورتی‌که یکی از وجوه تمایز معنی شناسی قرن بیست و یکم با دیدگاه‌های پیش از آن، باور به گوناگونی معنی در زبان‌های مختلف است. در این میان مکتب استرالیایی به تحلیل معنی اهمیتی ویژه‌ای دارد. بر این اساس، پژوهش‌های معنی شناختی از شکل کیفی صِرف بیرون آمد و به تدریج پیکره‌ای، کمی، و مبتنی بر شواهد بین زبانی و بین فرهنگی شده است.

 

 رشد عاطفی، زبان را تحت تأثیر قرار‌می‌دهد

به لحاظ شناختی، رشد عاطفی فرایندی تدریجی است که طی آن عواطف ساده مبنای شکل‌گیری عواطف پیچیده قرار می‌گیرند. منابع مختلف شادی، شگفت زدگی، غم، خشم، ترس و حسادت را عواطف ساده و مبنا می‌دانند (لوییس 1997؛ پاپالیا 2008). شکل نگرفتن این عواطف یا تأخیر در آن‌ها رشد عاطفی و در نهایت شناخت و زبان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

وقتی کودک خود را به عنوان یک هویت مجزا درک می‌کند، یعنی زمانی که به قول لاکان خود را در آینه می‌بیند ودرک می‌کند و تمایل پیدا می‌کند عکس‌های خود را نگاه کند عواطفی مانند همدلی و حسادت شکل می‌گیرند. در حدود سه سالگی که کودک به سمت شناخت فرهنگ و قواعد اجتماع حرکت می‌کند، قدرت ارزیابی رفتار و خواسته‌ها و انگیزه‌هایش با معیار‌های مطلوب اجتماع کم کم در او حاصل می‌شود. در این مرحله است که عواطفی چون غرور، گناه و شرم شکل می‌گیرند و بروز پیدا می‌کنند، البته هر کودک با کودک دیگر تفاوت دارد و این تفاوتها از یک بافت فرهنگی به بافت فرهنگی و زبانی دیگر نیز متفاوت است. درک و تفسیر عواطف، وابسته به جنسیت نیز هست و معمولاً دختر بچه‌ها زودتر از پسر بچه‌ها توان درک و تفسیر احساسات دیگران را می‌یابند.

پیچیدگی‌های مبحث عواطف از یکسو و مرکزیتی که پژوهشگران غربی برای فرهنگ و زبان‌های اروپایی قائل هستند (ethhnocentricism) گاه به اعلام تحلیل‌های فرهنگی نادرستی نیز منتهی شده است. مثلاً کاویل و کاوانو در کتاب رشد انسان (2010) معتقدند که کودک آسیایی کمتر از کودک امریکایی و اروپایی عاطفی و احساساتی است.

فرهنگ‌ها بر چگونگی ابراز عواطف تأثیر می‌گذارند. برون ریز عواطف در همه فرهنگ‌ها به یک میزان ترغیب نمی‌شود مثلاً در فرهنگ چین بر ابراز احساسات و عواطف کنترل زیادتری وجود دارد.

 

 شیوه‌های بازنمایی عواطف در زبان

شیوه‌های بازنمایی عواطف در زبان‌های مختلف متفاوت است. مثلاً تکواژه‌های تحبیب و تصغیر که در برخی زبان‌ها مانند روسی بسیار پرکاربرد هستند یکی از ابزارهای ساختواژی بازنمایی عواطف محسوب می‌شوند.

چند معنایی نام‌های اعضای بدن که در همه زبانها روی می‌دهد از دیگر ابزار‌های بازنمایی عواطف در زبان است. مثلاً در زبان فارسی نمونه‌های زیر را می‌توان مثال آورد:

جگرم آتش گرفت.

خون توی رگهایم به جوش آمده بود.

قلبم شکست.

داغش به دلم ماند.

کارد به استخوانم رسیده بود.

برای بیان احساساتی مانند غصه، خشم و غضب، اطمینان و عشق، افسوس و اندوه، تحمل و طاقت به کار رفته‌اند.

یکی از مکاتبی که آثار متنوعی درباره بازنمایی عواطف در زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف دارد، NSM است. که به واژه‌های فرهنگی (culture words) می‌پردازد. مثلاً این‌که واژه‌های خشم، coler و anger به ترتیب در فارسی، فرانسه و انگلیسی چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی دارند. در این نوع مطالعات نه تنها شواهد بین زبانی و بین فرهنگی به دست می‌آید بلکه اطلاعات پیچیده‌ای درباره معنی واژه در زبان حاصل می‌شود که شاید قبلاً پنهان بوده است.

مثلا در زبان فارسی تمایز بین واژه‌های حوزه عاطفی خشم معنی دار است و خشم، غضب و قهر در عبارت‌هایی مانند:

خشم بر او مستولی شد.

خشمش را فرو خورد.

غضب کرد.

قهرش گرفت.

درجات مختلفی از یک حس عاطفی را می‌نمایانند.

این واژه‌ها در هر بافت گفتمانی نمی‌توانند به کار بروند. مثلاً غضب کردن تابع سلسله مراتب قدرت در گفتمان است.برای نمونه اگر بگوییم «پدر بر پسر غضب کرد»، پذیرفتنی است؛ ولی به نظر ناپذیرفتی می‌رسد اگر بگوییم «بچه بر پدرش غضب کرد».

عضو یا بخشی از بدن که مسئول هریک از این احساسات است از فرهنگ و زبانی به فرهنگ و زبان دیگر متفاوت است. مثلاً محل خشم برای فارسی زبان خون است.

خون جلوی چشمهایش را گرفته بود.

خونش به جوش آمده بود.

ولی در ژاپنی جای خشم در دل است.

در زبان ترکی «خشم» کور‌کننده است ولی در فارسی «عشق» کور‌کننده است.

در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی خشم با صبر نزدیک است و با پایان گرفتن صبر، خشمِ فروخورده آشکار می‌شود.

در صورتی‌که در چین خشم را نباید آشکار کرد و با گذشت سال‌های طولانی خشم با انتقام آزاد می‌شود.

ویژگی‌های نحوی زبان‌ها نیز در بازنمایی عواطف مؤثرند.

مثلاً در زبان انگلیسی با صراحت می‌شود گفت:

I like him

ولی در زبان فرانسه ساخت نحوی که در این نقش به کار می‌رود پیچیده‌تر است:

I me plait

بررسی استعاره‌های عواطف در زبان فارسی پیچیدگی‌های عواطف را در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی بهتر می‌نمایاند.

این مسأله‌ای درخور تأمل است که بررسی پیکره‌ای نشان می‌دهد فارسی زبانان تمایل دارند عواطف را از طریق استعاره‌ها بیان کنند. به نمونه‌های زیر از استعاره‌های مفهومی در زبان فارسی توجه کنید:

امیدم را از دست داده بودم.

جرأتم را به دست آوردم.

نا‌امیدی، او را در کام خودش می‌کشید.

اعتمادم را از بین بردی.

در نمونه‌های فوق به ترتیب، امید و جرأت به مثابه شیء، ناامیدی به مثابه سیالی جوشان و اعتماد به مثابه شیء، بازنمود استعاری یافته‌اند.

همان‌طور که گفته شد اعضای مختلف بدن مسئولیت بازنمایی عواطف را به شیوه استعاری برعهده دارند. به نمونه‌های زیر توجه کنید:

چشمم به در مانده.

بوی توطئه می‌شنوم.

سختی‌ها را با گوشت و استخوان لمس کرده بود.

تو که طعم بدبختی را چشیدی!

در نمونه‌های فوق، چشم برای بیان انتظار، توطئه به مثابه چیزی که به تجربه حس بویایی در‌می‌آید، سختی به مثابه چیزی که به تجربه حس لامسه در‌می‌آید، و بدبختی به مثابه ماده خوراکی بازنمایی استعاری یافته‌اند.

در زبان فارسی حوزه رنگ‌ها به لحاظ «درزمانی»، «همزمانی» و نیز در ادبیات برای بیان استعاره‌ها به کار می‌روند.

در یک پژوهش پیکره‌ای مشترک (افراشی، صامت 1391) دریافتیم که حوزه رنگ در زبان فارسی بیشترین کاربرد را برای بیان عواطف برعهده دارد.

ژاپنی هم به این لحاظ به فارسی شبیه است.

سنگ‌های قیمتی و جانوران نیز به عنوان حوزه مبدأ برای بیان عواطف به کار می‌روند و به لحاظ تاریخی نیز شواهد جالبی در این خصوص وجود دارد.

نظریه جهان‌های متن، حوزه دیگری برای بررسی عواطف به حس آمیزی زبانی- بصری مربوط است.

امروزه مطالعه عصب شناختی حس آمیزی اهمیت بسیار دارد. موضوع این است که در همه فرهنگ‌ها این تمایل وجود دارد که رنگ‌ها را به وسیله صفت‌های حوزه عواطف توصیف کنند. مثلاً آبی ملایم، سرخابی زننده، آبی کودکانه، صورتی سرزنده، بنفش معصومانه و جز آن.پیوند بین عواطف و رنگ یک گستره شناختی و همگانی دارد و یک مجموعه گرایش‌های فرهنگی.

اطلاعاتی که به ظاهر پراکنده می‌رسند و هرکدام وجهی از شناخت انسان و نیز تعامل او را با جهان، محیط و فرهنگ می‌نمایانند در قالب «نظریه جهان‌های متن» به انسجام می‌رسند.

یعنی نگرشی که در آن انسان جهان را به مثابه یک متن دریافت می‌کند، متنی که آشنایی با آن از زمان کودکی با تجربه‌های ساده و با ساختاری بسیار ابتدایی شکل می‌گیرد این دریافت متنی از جهان، یک توانمندی ذاتی و شناختی است. به او امکان می‌دهد تا از متون واقعی داستان، قصه و ادبیات هم لذت ببرد چون آن‌ها را می‌فهمد و به مرور این دریافت متنی از جهان و تجربیات، قالبی انسجام یافته و پیچیده‌تر می‌یابد، ولی همواره عناصر تشکیل‌دهنده آن مشخص و به لحاظ نظری قابل تعیین است. یکی از مهمترین سازه‌های این دریافت متنی و منسجم از جهان، نگرش‌ها و عواطف‌اند.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: