صدونهمين سال‌روز تولد پدر شعر‌ ‌نو ايران

1385/8/22 ۰۳:۳۰

صدونهمين سال‌روز تولد پدر شعر‌ ‌نو ايران

نيما‌ ‌يوشيج‌ ‌زاده‌ دهکده‌اى با نام يوش در مازندران است. خودش مى‌گويد:‌ ‌زندگى بدوى من در بين شبانان و ايلخى‌بانان گذشت، که به هواى چراگاه به نقاط دور‌ ‌ييلاق و قشلاق مى‌کنند و شب بالاى کوه‌ها ساعات طولانى با هم به‌دور آتش جمع‌ ‌مى‌شدند. از تمام دوره‌ بچگى خود، من به‌جز زد و خوردهاى وحشيانه و چيزهاى مربوط‌ ‌به زندگى کوچ‌نشينى و تفريحات ساده‌ى آن‌ها در آرامش يکنواخت و کور و بى‌خبر از‌ ‌همه‌جا، چيزى به‌خاطر ندارم.‌



نيما‌ ‌يوشيج‌ ‌زاده‌ دهکده‌اى با نام يوش در مازندران است. خودش مى‌گويد:‌ ‌زندگى بدوى من در بين شبانان و ايلخى‌بانان گذشت، که به هواى چراگاه به نقاط دور‌ ‌ييلاق و قشلاق مى‌کنند و شب بالاى کوه‌ها ساعات طولانى با هم به‌دور آتش جمع‌ ‌مى‌شدند. از تمام دوره‌ بچگى خود، من به‌جز زد و خوردهاى وحشيانه و چيزهاى مربوط‌ ‌به زندگى کوچ‌نشينى و تفريحات ساده‌ى آن‌ها در آرامش يکنواخت و کور و بى‌خبر از‌ ‌همه‌جا، چيزى به‌خاطر ندارم.‌ ‌
سرشار از عناصر ، نام‌ها و‌ ‌منظره‌هاى تازه
به‌گزارش ايسنا‌ ‌منوچهر آتشى‌ ‌درباره‌‌‌ ‌پدر شعر نو ايران،‌ ‌معتقد‌ ‌بود: اولا پرورش کودکى نيما در ميان شبانان و ايلخى‌بانان حساسيت بدوى و نخستين‌ ‌شاعرى را در او تشديد کرد. مناظر و مرايا، رسوب احساسات شگفت‌ حاصل آن ديگرگونى‌ها،‌ ‌و تنوع رنگ‌ها و آزادى بى‌مزاحم، در ميان خيل عظيم دوستان هم‌سن و سال و‌ ‌هم‌بازى‌ها! که همان جنگل،‌ درختان، و بوته‌ها و حيوانات کوچک بى‌آزار باشند و‌ ‌زندگى در عرصه‌اى ساده؛ ‌همه‌ اين‌ها عناصرى است که روح حساس کودک را در عواملى‌ ‌بالاتر و رنگين‌تر سير مى‌دهد، و به او يارى مى‌رساند تا هرچيزى را به‌نامى که خودش‌ ‌خوش مى‌دارد، نام‌گذارى کند و با اين اسم‌هاى زنده، عشق بورزد و سخن بگويد. اين است‌ ‌که وقتى کودک جوان مى‌شود، سرشار از عناصر و نام‌ها و منظره‌هاى تازه‌اى است که از‌‌ ‌کودکى به‌خوبى در او رسوب کرده و جزو اعضاى درونى و تخيلات و روياهاى او شده‌اند.‌ ‌اين ناهمگونى با وقايع خشن، در‌ “‌افسانه‌”‌، بسى جلوه‌گرى مى‌کنند، و در زبان‌ ‌بعدهاى او هم تاثير مى‌گذارند.‌ ‌ شاعر مازندراني، ايرانى و جهانى
‌ ‌ نيما در نخستين نگاه به هر‌ ‌شعرش، به ما مى‌گويد که اول‌ ‌مازندراني، بعد‌ ‌ايرانى‌ ‌و سپس‌ ‌جهانى‌ ‌است؛ براى همين است که ما در بيش‌ترين شعرهايش - شعرهاى نو - قبل از‌ ‌هرچيز و هرکس خود نيما را آن هم در کسوت نمادگونه مى‌بينيم. (مثل آن‌طور که در‌ “‌خانه سريويلى‌” ‌ديديدم) يا در شعر‌ “‌شب‌پره‌ ساحل نزديک‌”. ‌اين‌ ‌اتاق شخص نيماست که پر از نور است و سرگشتگان شب را به‌سوى خود مى‌کشاند.‌ نيما غير‌ ‌از آن‌که ديوانى از شعر طبرى دارد، در شيوه‌ سرايش و آهنگ دادن و ايجاد هارمونى‌ ‌مورد ادعاى خود نيز، ‌در بسيارى شعرها، به شيوه‌ خود، ريتم ترانه‌هاى مازندرانى را‌‌ (‌اما به‌زبان دري) پاساژهايى بين دو بند شعر با مضامين ميهنى و جهانى مى‌کند.‌ ‌
‌کلاسيک‌هاى بد‌ ‌
آتشى در کتاب‌ “‌نيما را باز هم بخوانيم‌” (‌خيال روزهاى روشن‌) ‌همچنين يادآور شده است: نيما در مقدمه نخستين چاپ‌ ‌مجموعه‌اش (و شايد در جاهاى ديگر هم) مى‌گويد که: تمامى شعرهايى که من نوشته‌ام، به‌ ‌آن سامان‌مندى و قطعيت نرسيده، و خيلى از آن‌ها، تجربه‌هايى است که نرسيده‌ام آن‌ها‌ ‌را آن‌طور که بايد، تراش بدهم. اين گفته در مواردى درست است، و در مواردى هم به‌سبب‌ ‌بازنويسى آن‌ها توسط ديگران دچار چنان نقايصى‌ ‌شده‌اند. اما به‌جرات مى‌توان گفت که بيش‌ترين شعرهاى او، اگر با دقت و آگاهى بر‌ ‌شگرد او خوانده شوند، از چنان نقص‌هايى مبرا هستند. جاى ديگر مى‌گويد: آن‌ها که‌ ‌شيوه‌ى کار مرا در پيش گرفته‌اند، نتوانسته‌اند به مقصود اصلى من پى‌ببرند، و فقط‌ ‌مصراع‌ها را اغلب بى‌مورد، کوتاه و بلند کرده‌اند، ولى از نظر درون‌مايه همچنان‌ ‌کلاسيک‌هاى بدى هستند.‌ ‌ اين حرف‌ ‌کاملا درست است، و اما درباره‌ کسانى مثل‌ ‌نادر نادرپور،‌ ‌فريدون مشيري،‌ ‌سه کتاب اول‌ ‌فروغ فرخزاد‌ ‌و... ‌ ‌همه‌چيز روشن است. آن‌ها بدون توجه به مقصود نيما، ‌واقعا فقط به رويه‌ ظاهرى کار‌ ‌او بسنده کرده‌اند، و جالب اين‌که زمختى و نحوشکنى و جابه‌جايى‌هاى هوشمندانه‌ او‌ ‌را دليل عدم تسلط او بر زبان فارسى دانسته و اعلام هم داشته‌اند. فى‌المثل،‌ ‌نادرپور، ‌با رعايت موازين شعر کلاسيک تا حد مستزادها و کمى جلوتر، چون به ژرفاى‌ ‌معنا و معناپردازي، يا شگرد دراماتيزه کردن و به لحن محاوره نزديک شدن و بازى‌هاى‌‌ ‌کلامى نيما آشنا نبوده، در حد يک سخنور خوب نيمه‌کلاسيک باقى مانده است. يا مشيري،‌ ‌با همه‌ روح لطيف و گرايش به توصيفى نيمه‌رمانتيکي، يا حتا اندرزگويي، آفاق ديگرى‌ ‌از مکتب نيمايى کشف نکرده و همچنان بهترين شعرهايش، در حد عشق‌هاى جوان‌پسندانه‌ى‌ “‌کوچه‌” ‌است يا وصف بهارى ساده و سطحى و عوام‌پسند، يا شرح ساده‌ى واقعه‌اى‌ ‌غم‌انگيز يا سه کتاب اول فروغ‌ (”‌اسير”، “ ديوار” و “‌عصيان‌”) ‌به‌قول خودش‌ “‌سه کتاب مزخرفت هستند”، اما از ديد ما مقدمه‌هايى طولانى براى رسيدن به‌ “‌تولدى‌ ‌ديگر‌”‌، ‌به‌خاطر تم يگانه‌ زنانه و ديگران و ديگرانى که در نيمه‌ راه، نيما‌‌ ‌را رها کردند‌ (‌شهريار، فريدون توللى‌ ‌و غيره). اما نيما شعرهايش‌ ‌بن‌مايه‌ى ليريسم دارد، که به مرز شعرهاى خوب امروزى مى‌رسد.‌ ‌

‌”‌افسانه”؛ مانيفست رمانتيسيسم‌ ‌
آتشى از‌ “‌افسانه‌” ‌با عنوان‌ ‌مانيفست‌ ‌رمانتيسيسم ايرانى‌ ‌ياد کرده‌، و در اين‌باره گفته است: در پايان اين شعر، به‌ ‌ادراک تازه‌ترى مى‌رسيم که اولا نيما واقع‌گراست. ثانيا مثل هر واقع‌گرايي، هستى‌اش‌ ‌آميخته به رويا‌ها و دل‌خوشى‌ها در کنار تمامى دل‌مشغولى‌هاست. منتها اين‌ ‌دل‌مشغولى‌ها در طول زمان، از نظر زبان و طرز و شگرد بيانى شکل و حالت عوض مى‌کنند،‌ ‌و از قالب‌ها و طرز‌هاى کلاسيک و نيمه‌کلاسيک دور مى‌شوند. اما در اين ميان‌ ‌شعر‌هايى هست که به‌تعبيري، ممکن است به‌خاطر حضور عروض نيمايى و شبه کلاسيک، در‌ ‌رديف شعر‌هاى نيمه‌کلاسيک به‌شمار آيند، ولى اگر بپذيريم که هدف غايى و خصلت غايى‌ ‌شعر نيما صرف شکستن وزن نيست، بلکه هدف، ايجاد فضايى است که در آن عينيت دادن با‌ ‌شمايل کهنه و قاطع رخ نمى‌نمايد، بلکه در فضايى و حالتى قرار مى‌گيرد که بسيار تازه‌ ‌و جذاب مى‌نمايد، مى‌پذيريم که خود‌ “‌افسانه‌” ‌از اين دست شعر‌هاست، اما‌‌ “‌خانواده‌ سرباز‌” ‌يا‌ “‌مير‌داماد‌”‌، يا‌ “‌قلعه سقريم‌” ‌يا... ‌ ‌چنين کيفيتى ندارند و فقط ممکن است حامل مضمونى اجتماعى باشند، که آن‌هم چندان‌ ‌ربط مستقيمى به مدرنيست بودن نيما ندارد.‌ ‌

عقايد هنرى نيما پراکنده مانده‌اند‌ ‌
عقايد هنرى نيما، متاسفانه‌ ‌در يک کتاب يا چند مقاله‌ ويژه، فراهم نيامده. او در مجموعه‌اى وسيع از نامه‌هايى‌ ‌که تصور پراکندگى هم در آن‌ها مشاهده مى‌شود و مرحوم‌ ‌سيروس‌ ‌طاهباز‌ ‌آن‌ها را تنظيم کرده، چندين و چند نامه به مخاطبانى بيش‌تر‌ ‌فرضى (غير از چند نامه‌ معدود) نوشته و مى‌توان گفت در هر نامه به گوشه‌اى از شيوه‌ ‌و شگرد کار بزرگ خود اشاره مى‌کند، که جمع کردن و يک‌کاسه کردن آن‌ها در يک کتاب،‌ ‌کار دشوارى است که بايد صورت گيرد.‌ ‌منوچهر آتشى تاکيد داشت: به‌راستى اگر بخواهيم‌ ‌ارزش‌هاى هنوز کشف‌نشده‌ نيما را دريابيم، بايد، پيش از شعرها، يا هم‌زمان با‌‌ ‌آن‌ها، نقد و نظرهاى شخصى او را بخوانيم. نقد و نظرهايى که به‌جاى ديگران، خود او‌ ‌به‌صورت نامه‌هايى (اغلب بدون مخاطب آشنا) نوشته و تنها معدودى از آن‌ها (مثل نامه‌ ‌به‌ ‌شين پرتو‌ ‌يا برادرش‌ ‌لادبن، يا‌ ‌منوچهر‌ ‌شيبانى‌) ‌داراى مخاطب واقعى هستند.‌ ‌

شاعر زاده‌ يوش و طنين‌افکن شدن ترنم‌هاى‌ ‌شاعرانه‌ ‌
اما شاعر جنوب در روايتش از شاعر زاده‌ يوش به‌ ‌اين‌جا رسيده که بالاخره در شهر، دوره‌ ابتدايى را مدرسه‌ “حاج حسن رشديه” به‌نام‌ “‌حيات جاويد” گذراند و سپس به مدرسه‌ سن لويى رفت و در کنار درس‌هاى ديگر به‌ ‌يادگيرى زبان فرانسه توفيق پيدا کرد. او غير از بازيگوشى‌هايش و دوستى با‌‌ ‌حسين پژمان بختيارى‌ - ‌غزل‌سرا -، از‌ ‌نظام وفا‌ - ‌شاعر غزل‌سراى معروف آن روزگار - ياد مى‌کند که بسيار موثر در گرايش او به شعر شده‌ ‌بود. ‌على اسفنديارى متخلص به نيما‌ ‌يوشيج، 21 آبان‌ماه سال 1276‌ به‌دنيا آمد و 13‌ دى‌ماه 1338‌ ديده از جهان فروبست . (منبع: فرهنگ آشتی)


خان احمدی
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: