1394/9/23 ۱۰:۰۳
ترجمههای گنگ و نارسای کتابهای حوزه علومانسانی، نداشتن تسلط کافی برخی مترجمان بر زبانهای مبدأ و مقصد و نبود نهادی برای نظارت بر آثار ترجمهای، از مواردی است که به آشفتگی بازار ترجمه کتب علومانسانی در ایران دامن میزند. از این رو، با پروفسور گارنیک آساطوریان، ایرانشناس ارمنستانی و سردبیر مجله بینالمللی «ایران و قفقاز» (Iran and the Caucasus) که توسط انتشارات بریل در هلند منتشر میشود، به گفتوگو نشستیم تا نظر ایشان را درباره مشکلات این حوزه جویا شویم. گارنیک آساطوریان در هفتم مارس 1953 میلادی در تهران به دنیا آمد.
امیر ضیغمی: ترجمههای گنگ و نارسای کتابهای حوزه علومانسانی، نداشتن تسلط کافی برخی مترجمان بر زبانهای مبدأ و مقصد و نبود نهادی برای نظارت بر آثار ترجمهای، از مواردی است که به آشفتگی بازار ترجمه کتب علومانسانی در ایران دامن میزند. از این رو، با پروفسور گارنیک آساطوریان، ایرانشناس ارمنستانی و سردبیر مجله بینالمللی «ایران و قفقاز» (Iran and the Caucasus) که توسط انتشارات بریل در هلند منتشر میشود، به گفتوگو نشستیم تا نظر ایشان را درباره مشکلات این حوزه جویا شویم. گارنیک آساطوریان در هفتم مارس 1953 میلادی در تهران به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات در سال 1968 همراه خانواده به ارمنستان مهاجرت کرد. علاقه او به تاریخ و تمدن آریایی سبب شد موضوع رساله دکترا (1984، دانشگاه لنینگراد) و رساله دکترای عالی (1990، انستیتوی خاورشناسی آکادمی علوم شوروی در مسکو) خود را به زبانها و فرهنگ ایران پیش از اسلام اختصاص دهد. حاصل تحقیقات وی در زمینه زبانها و فرهنگ ایران در 11 کتاب و بیش از125 مقاله به زبانهای ارمنی، روسی، فارسی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، تاجیکی و کردی به چاپ رسیده است.
*****
پروفسور آساطوریان، به نظر شما در ترجمه از زبانهای غربی به زبان فارسی چه دشواریهایی وجود دارد و علت نارسایی برخی از این ترجمهها چیست؟
اصولاً ترجمه را به سه نوع میتوان تقسیم کرد: 1- ترجمه متون نظم (poetry) 2- ترجمه متون نثر یعنی رمان و داستان و ... 3- ترجمه متون علمی.
یکی از دشواریهای ترجمه در این نکته نهفته است که ممکن است زبان مقصد امکانات کافی برای انعکاس عینی مندرجات زبان مبدأ نداشته باشد، یا به عبارت دیگر، زبان مبدأ بسیار غنیتر از زبان مقصد باشد. به عنوان مثال، ترجمه متون علمی یا فلسفی، به زبانهایی که از پشتوانه نوشتاری دیرینهای برخوردار نیستند، کار بسیار دشواری است. مترجم باید واژگان و اصطلاحاتی بسازد تا بتواند مندرجات کتاب اصلی را به گونهای رسا به خواننده انتقال دهد. در این موارد، ترجمه تا حد زیادی محصول دانش و قریحه مترجم است. ولی در ترجمه متون منظوم و حتی منثور، این کمبود چندان به چشم نمیآید. برای روشن شدن مطلب، مثالی میزنم؛ فرض کنید یک شاعر ازبکی که بر زبانهای آلمانی و روسی تسلط کامل دارد، شعری را از این زبانها- مثلاً اشعار شیللر یا پوشکین را- به ازبکی ترجمه میکند، این شاعر اگر خوشقریحه باشد، میتواند فقدان امکانات زبان مادری خویش را با تسلطی که بر آن دارد به نحوی جبران کند که خود ترجمه، اثر ماندگاری شود. در مورد نظم، چنین کاری امکانپذیر است.
ادبیات برخی از جمهوریهای ترک زبان آسیای میانه که در دوران شوروی به وجود آمده است، بویژه در عرصه رمان در واقع برساخته مترجمان روس است. یعنی چه؟ یعنی نوشتههای نویسندگان این خطه وقتی به زبان روسی ترجمه میشد طبق معیارهای کتابت روس تدوین میشد و در اکثر موارد متن اصلی با ترجمه آن سنخیت نداشت.
بسیاری از شاعران و نویسندگان خوش قریحه آسیای میانه که از زبان غنی نوشتاری بیبهره بودند به زبان روسی قلم میزدند تا بتوانند افکار و اندیشههای خود را به نحو احسن بیان کنند، زیرا زبان مادری آنان فاقد این امکانات بوده است. نمونه مشهور آن، نویسنده بزرگ قرقیزی «چنگیز آیتماتوف» است که شهرت جهانی دارد. من به هیچوجه نمیتوانم تصور کنم که رمان بسیار معروف آیتماتوف، «روز درازتر از قرن» که در سالهای آخر پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به زبان روسی منتشر شد و براستی محصول نبوغ این نویسنده است، میتوانست به زبان قرقیزی تدوین شود، محال است! اما ترجمه علمی چیز دیگری است، این نوع ترجمه ویژگیهای خود را دارد و اگر به طور عینی مندرجات کتاب اصلی را منعکس نکند بیارزش است.
من درباره ترجمه شعر و رمان به زبان فارسی، اطلاع چندانی ندارم و از اینجا به بعد، درباره «ترجمههای علمی» صحبت خواهم کرد. ولی با توجه به امکانات گسترده زبان فارسی بویژه در نظم، مطمئنم ترجمههای خوبی از آثار شاعران غربی به زبان فارسی وجود دارد. از طرفی کسی که شعری را ترجمه میکند باید خودش شاعر باشد.
ولی در ترجمههای علمی به زبان فارسی نارساییهایی وجود دارد که چهبسا مربوط به محدودیت امکانات فنی زبان فارسی یعنی فقدان ترمینولوژی، اصطلاحات، کلیشهها و قالبهای گفتمانی و پنداری است.
در فرهنگستان اول، دوم و فرهنگستان فعلی زبان و ادب فارسی، در زمینه واژهگزینی و معادلیابی، کارهای بسیار ارزندهای انجام شده است، ولی این واژگان باید در زبان جا بیفتد که در مورد بسیاری از آنها، تاکنون این روند طی شده است. ولی فقط ترمینولوژی نیست که ترجمه را دشوار میکند، قالبهای گفتمانی، تعبیرات و کلیشهها را نباید فراموش کرد، دلیل نارسایی برخی از ترجمهها، کمبود این امکانات در زبان فارسی است.
زبان فارسی بسیار غنی است، ولی شکلگیری آن مانند زبان عربی در راستای سنت شرق بوده و از تحولات علمی مغرب زمین تأثیر نپذیرفته است، به همین دلیل، عبارات و اصطلاحات و قالبهای گفتمانی زبان فارسی نیز برگرفته از سنن کتابت مشرق زمین است و همین مسأله، دشواریهای بسیاری در راه ترجمه از زبانهای غربی به زبان فارسی ایجاد میکند. بنابراین غنی بودن زبان فارسی، دال بر این نیست که این زبان به آسانی تن به ترجمه میدهد.
مترجم فارسی زبان باید خودش سازنده زبان باشد یا به عبارت دیگر، «شم زبانی» داشته باشد و بتواند واژه، اصطلاح و عبارات گفتمانی بسازد. ولی مثلاً ارمنی، زبان مادری خودم، از قرن چهارم میلادی با پذیرش مسیحیت و پس از آن در اوایل قرن پنجم با ابداع الفبای ارمنی، در راستای تحولات کتابت غرب بوده و اصطلاحات بسیاری از زبانهای لاتینی و یونانی گرتهبرداری کرده است، بطوری که ما امروز، برای بسیاری از مفاهیم کنونی، اصطلاحاتی کهن و جاافتاده داریم. زبان ارمنی آنقدر امکانات گستردهای دارد که باور کنید در بسیاری از موارد، ترجمه آثار ادبی به زبان ارمنی، زیباتر و گویاتر از اصل آن است، نمونه بارز، ترجمه آثار شکسپیر به زبان ارمنی است که توسط «هوانس خان ماسحیان»، مترجم و سیاستمدار ایرانی دوره قاجار، انجام شده است.
پس قرابت زبان ارمنی با زبانهای اروپایی در حوزه اندیشه است؟
بله! در حوزه فرهنگ و اندیشه، وگرنه زبان فارسی نیز مانند ارمنی با زبانهای انگلیسی، فرانسوی و روسی و ... قرابت تکوینی دارد. باید تأکید کنم که جنبه تکوینی یک زبان هیچ ارتباطی با غنی بودن یا فقیر بودن آن ندارد.
متأسفانه در ایران، افرادی با دانستن یک زبان خارجی در سطح متوسط، وارد عرصه خطیر ترجمه میشوند که اغلب این افراد، حتی با موضوع کتابی هم که ترجمه میکنند، بیگانهاند، نظر شما در این باره چیست؟
آری! متأسفانه برخی از ایرانیانی که در دانشگاههای خارج از کشور تحصیل میکنند یا فقط چند سالی در غرب زندگی کرده و یک زبان غربی را آموختهاند، اولین کاری که پس از بازگشت به وطن میکنند، ترجمه است. در ایران هم که انتشار کتاب کاری است بسیار سهل. به همین سبب بازار نشر ایران پر از ترجمههایی شده است که فاقد ارزش علمی است. البته در گذشته هم وضع به همین قرار بود.
توضیحات شما را میتوان اینگونه جمعبندی کرد که تسلط بر زبانهای مبدأ و مقصد «شرط لازم» برای ترجمه است ولی شرط کافی نیست؟
کاملاً صحیح است. تسلط بر زبانهای مبدأ و مقصد چنانکه گفتم به هیچ وجه «شرط کافی» برای ترجمه نیست؛ برای ترجمه علمی چند شرط نیاز است: 1- تسلط کامل بر زبانهای مبدأ و مقصد 2- استعداد ترجمه، یعنی داشتن ذوق و قریحه و «شم زبانی» 3- صاحبنظر بودن در حوزه مورد بحث؛ به عبارت دیگر، مترجم باید خود نماینده شاخص آن علمی باشد که ترجمه میکند. اگر این شروط در مترجم جمع باشد، کار او موفق است.
نقش ویراستار را در عرضه ترجمهای روان و یکدست چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید ما دو نوع ویراستاری داریم؛ نوع اول، «ویراستاری فنی» است که هدف از انجام آن، تصحیح اشتباهات دستوری، حذف واژگان تکراری و یکدست کردن اسلوب نگارش است. ولی نوع دوم که مهمتر و حساستر است، «ویراستاری محتوایی» است. ویراستار محتوایی، خودش باید در زمینه موضوع کتابی که ویراستاری میکند، صاحبنظر باشد. به عنوان مثال؛ آرتور کریستینسن، ایرانشناس دانمارکی، کتابی دارد با عنوان «ایران در زمان ساسانیان». این کتاب را سالها پیش مرحوم غلامرضا رشید یاسمی که ادیب معروفی بود و زبان فرانسه را میدانست، از فرانسه به فارسی ترجمه کرد؛ ولی این کتاب نیاز به ویراستاری داشت. به همین دلیل در سالهای اخیر، آقای دکتر حسن رضایی باغبیدی این کتاب را ویراستاری محتوایی کردند و از آنجا که ایشان در این زمینه صاحبنظر هستند، چاپ حاضر، چاپ بسیار موثقی شده است.
مثال دیگر «بنگاه نشریاتی پروگرس» است که در اتحاد جماهیر شوروی بود و ترجمههای بسیاری در حوزه علومانسانی از زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی و اسپانیایی منتشر کرده است. روال ترجمه در بنگاه «پروگرس» بدین قرار بود که نخست؛ کتابها را حتماً دانشمندان معروف شوروی ترجمه میکردند و دیگر اینکه؛ اگر خود مؤلف زنده بود اضافاتی در متن ترجمه اعمال میکرد و بر ترجمه اثرش مقدمهای مینوشت. به همین دلیل، بطور مثال، ارزش ترجمه روسی آثار بنونیست، رومن یاکوبسن یا رولان بارت، از اصل آن بیشتر است.
به نظر من، اگر مؤلف در قید حیات است باید از وی بخواهند، اصلاحاتی در متن ترجمه اعمال کند و بر ترجمه اثرش مقدمهای بنویسد. چون ممکن است این اثر، 10 یا 20 سال پیش تألیف شده باشد و اکنون مؤلف بخواهد مواردی را اصلاح کند. به نظر من اصولاً «ترجمه علمی» باید گامی در پیشرفت علم مطرحشده در کتاب باشد، درست مانند چاپهای بعدی همان کتاب به زبان اصلی. اگر هم مؤلف کتاب زنده نیست، باید صاحبنظری، اضافات و اصلاحات مورد نیاز را در پاورقیها اعمال کند.
با توجه به اینکه شما کتاب «آذربایجان و اران» مرحوم دکتر عنایتالله رضا را از فارسی به روسی ترجمه کردهاید، میخواهیم از شما بپرسیم در ترجمه از زبان فارسی به زبانهای غربی، مترجم با چه موانع و مشکلاتی روبهرو است؟
کتابی که از فارسی به زبانهای غربی ترجمه میشود «باید به طور رادیکال عوض شود». اگر شما بخواهید به صورت تحتاللفظی، متنی را از زبان فارسی به زبانهای غربی برگردانید، حتی اگر مندرجات متن اصلی را خوب منعکس کنید باز این ترجمه موفق نخواهد بود. چون طرز تفکر مؤلفی که به زبان فارسی مینویسد، برای خوانندگان آلمانیزبان یا روسیزبان ناآشنا است، به همین دلیل، در ترجمه باید نحوه تعلیل و ارائه مطالب عوض شود. به همین خاطر، در ترجمه کتاب مرحوم دکتر عنایتالله رضا، بسیاری از قسمتهای کتاب با اجازه و نظارت خود استاد، بازنگری و حتی بازنویسی شد، تا برای خوانندگان روسی زبان مبهم نباشد. بسیاری از تعلیلها و برهانهایی که به زبان فارسی آورده میشود با برهانهای زبانهای غربی متفاوت است.
البته ممکن است گفتههای من کمی عجیب باشد! چند سال پیش، مقالهای از من به زبان فارسی در تهران چاپ شد و من این مقاله را در کنفرانسی در واشنگتن به استاد یارشاطر دادم. ایشان خواندند و روز بعد به من گفتند: فلانی چرا داستانی نوشتهای؟! من در ابتدا تعجب کردم، ولی وقتی قدری اندیشیدم به این نتیجه رسیدم که استاد درست میفرمایند. چون من هنگام نگارش این مقاله، به «فارسی» فکر میکردم بنابراین از سیستم گفتمانی «فارسی» استفاده کرده بودم. وقتی شما به فارسی فکر کنید نحوه تعلیلتان عوض میشود و این برمیگردد به همان تفاوت در اندیشه غربی و شرقی. من که زبان مادریام زبان ارمنی است و تحصیلاتم به زبانهای غربی بوده است، وقتی به «فارسی» فکر میکنم یا مینویسم، «سیستم برهانی» من کاملاً عوض میشود و به نحو دیگری مطالب را توضیح میدهم. حتی در مورد ارمنی هم که خودش حامل ترادیسیون و سنت غربی است، این مسأله تا حدی صادق است و وقتی به ارمنی فکر میکنی، باز نحوه ارائه مطالب تغییر میکند.
«نقد ترجمه» در ایران به مراتب از نقد آثار تألیفی عقبتر است، قضاوت شما در اینباره چیست؟ و علت را چه میدانید؟
این مسأله کاملاً طبیعی است؛ برای اینکه تعداد متخصصانی که هم در زمینه مورد بحث صاحبنظر باشند و هم یک زبان خارجی، مثلاً آلمانی را به نحو احسن بدانند، چندان زیاد نیست. البته من فکر میکنم باید به «نقد پیش از چاپ» بیشتر از «نقد پس از چاپ» بها داده شود. چون اگر چنین نقدی در کار باشد، نقد پس از چاپ ضرورتی ندارد.
باید پیش از چاپ کتاب، آن را برای چند دانشمند صاحبنظر فرستاد تا آنها نقد کنند و نظر دهند. من فکر میکنم، باید در بطن فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دانشگاه تهران یا بنیاد ایرانشناسی، نهادی برای نقد آثار ترجمه ایجاد شود و ترجمههای علمی در حوزه علومانسانی، تنها با مجوز این نهاد منتشر شود. مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چیز دیگری است و برای آنها «زبان ترجمه» مورد بحث نیست.
آثاری که ترجمه کردهاید از چه زبانهایی بوده است؟
من از زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه، روسی، فارسی و کردی، آثاری علمی به زبانهای ارمنی و روسی ترجمه کردهام.
کیفیت ترجمههای آثار ادبی فارسی به زبان ارمنی چگونه است؟
متأسفانه نه از آثار ادبی فارسی ترجمههای خوبی به زبان ارمنی در دست است و نه بالعکس. این ترجمهها را عزیزانی انجام دادهاند که صرفاً زبانهای فارسی و ارمنی را میدانستهاند و سعی کردهاند ادبیات ارمنی را به دوستان فارسیزبان یا ادبیات فارسی را به ارمنیزبانان بشناسانند، ولی متأسفانه اکثر این ترجمهها فاقد ارزش است.
گذشته از این، مهمترین اصل، انتخاب شاعر یا نویسندهای است که قرار است آثارش به زبان فارسی یا ارمنی ترجمه شود. این مترجمان، در اغلب موارد، آثاری را به زبان فارسی ترجمه میکنند که خود ارمنیها نمیخوانند، در نتیجه هنگامی که خواننده فارسی زبان این ترجمهها را میخواند با خود میگوید ادبیات ارمنی چقدر بیمایه است! ترجمههای خوب بسیار نادر است، من به غیر از ترجمههای آقای احمد نوریزاده، ترجمه خوبی از زبان ارمنی به فارسی ندیدهام.
عکس این قضیه هم صادق است؛ به عنوان مثال بتازگی، نویسندهای کتابی درباره فارابی به زبان فارسی نوشته است که به لحاظ قوت علمی-فلسفی جای بحث بسیار دارد، آن وقت این کتاب را به زبان ارمنی ترجمه کردهاند که ترجمه ارمنی آن هم از اعتبار چندانی برخوردار نیست، چون مترجم آن نه تنها بر زبان فارسی بلکه بر زبان ارمنی هم تسلط نداشته است. به همین دلیل است که میگویم انتخاب اثر مهمترین نکته در روند ترجمه است.
بنده چند بار به مسئولان ذیربط پیشنهاد دادهام که برای انتخاب آثار ادبی و مترجمان این آثار، کمیتهای از طرف کشورهای ارمنستان و ایران تشکیل شود و این کمیته، آثار ترجمه شده را چند بار نقد و بررسی کند و سپس اجازه چاپ دهد. من معتقدم، خواننده فارسی زبان، بسیار پرتوقع است، چون با آثار ادبی کهن خویش آشنا است و به زبان مادری خود همهچیز خوانده است، پس وقتی شما کتابی را که در خود ارمنستان هم کسی نمیخواند به زبان فارسی ترجمه میکنید، ادبیات ارمنی را در نظر این خواننده، بیمایه جلوه میدهید.
البته تا جایی که من به خاطر دارم، چند سال پیش، کتابی با عنوان «قصههای عامیانه ایرانی» به زبان ارمنی منتشر شد، که مترجم آن جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را در بخش مطالعات ایرانی به خود اختصاص داد. نظر شما درباره این ترجمه چیست؟
این ترجمه از نمونههای نادر ترجمه است. چون خود مترجم از داستاننویسان و ادیبان ارمنی است و با چم و خم زبان مادری خود بطور کامل آشنا است و زبان فارسی را هم بخوبی میداند. این کتاب پیش از چاپ، چند بار نقد و بررسی شد و ویراستاری نهایی آن هم به بنده محول شد که در نهایت به آن اجازه چاپ دادم و مقدمهای نیز بر آن نوشتم. ترجمه این کتاب به قدری خوب است که گویا در اصل به زبان ارمنی نوشته شده است، بخشهایی از آن را نیز در کتابهای درسی مدارس کشور ارمنستان گنجاندهاند و این خود نشانه موفقیت این ترجمه است. در ایران هم، همانطور که گفتید به عنوان کتاب سال برگزیده شد.
* ایرانشناس و سردبیر مجله بینالمللی «ایران و قفقاز»
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید