1394/9/23 ۰۹:۵۷
آقای میرعباسی از کودکی مینویسد و از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی ترجمه میکند و بیش از چهل کتاب در کارنامهاش دارد. حقوق و سینما خوانده و فرد نامآشنای حوزه ادبیات است؛ اما آخرین اثر او ترجمه سهگانه دانته است که شاید به جرأت بتوان گفت غیر از ادیبان، طرفداران پر و پا قرصی از حوزههای دیگر هم دارد. به سراغشان رفتیم تا درباره این اثر گرانسنگ که قشرهای مختلفی از ادیبان تا خطیبان، از متألهان و فیلسوفان تا هنرمندان و تاریخدانان را به خود جلب کرده، با او گفتگو کنیم. میرعباسی ترجمهاش از «کمدی الهی» را خلاقانهترین کارش میداند. گفتگو با او بر سه محور اصلی متمرکز است: درباره کتاب، جایگاه و تأثیرش در حوزههای مختلف و همین طور ترجمه. کتاب «کمدی الهی» دانته را «کارگاه فیلم و گرافیک سپاس» در سال ۱۳۹۴ منتشر کرده است. این مطلب پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حکمت و معرفت» (شماره ۱۱۵) به چاپ رسیده است.
منیره پنج تنی: آقای میرعباسی از کودکی مینویسد و از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی ترجمه میکند و بیش از چهل کتاب در کارنامهاش دارد. حقوق و سینما خوانده و فرد نامآشنای حوزه ادبیات است؛ اما آخرین اثر او ترجمه سهگانه دانته است که شاید به جرأت بتوان گفت غیر از ادیبان، طرفداران پر و پا قرصی از حوزههای دیگر هم دارد. به سراغشان رفتیم تا درباره این اثر گرانسنگ که قشرهای مختلفی از ادیبان تا خطیبان، از متألهان و فیلسوفان تا هنرمندان و تاریخدانان را به خود جلب کرده، با او گفتگو کنیم. میرعباسی ترجمهاش از «کمدی الهی» را خلاقانهترین کارش میداند. گفتگو با او بر سه محور اصلی متمرکز است: درباره کتاب، جایگاه و تأثیرش در حوزههای مختلف و همین طور ترجمه. کتاب «کمدی الهی» دانته را «کارگاه فیلم و گرافیک سپاس» در سال ۱۳۹۴ منتشر کرده است. این مطلب پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حکمت و معرفت» (شماره ۱۱۵) به چاپ رسیده است.
*****
پشت پرده نگارش کتاب کمدی الهی دانته چیست؟ چه میشود که دانته این اثر را مینویسد؟ به عبارت دیگر چه ضرورتهای فردی یا اجتماعی منجر به نگارش این سهگانه میشود؟
عللی که باعث شد دانته «کمدی الهی» را تصنیف کند، در سه دسته میگنجند: انگیزههای شخصیاش، وضعیت شخصیاش، و وضعیت سیاسی و اجتماعی آن دوران فلورانس به طور اخص و ایتالیا و اروپا به طور کلی. بر این مبنا میتوان گفت دانته کمدی الهی را به خاطر دغدغهها و دلنگرانیهایش از بابت فلورانس سرود و به همین جهت بسیاری از شخصیتهایی که در این منظومه میبینیم، از اهالی این شهرند. دانته این منظومه را سرود؛ زیرا از فلورانس تبعید شده بود و از این طریق به مدد حافظهاش این شهر را باز میآفرید و از غم غربت میکاست. این منظومه را سرود چون تنها بود؛ پس از آنکه از دیارش طرد شد، با سایر تبعیدیها نیز کارش به مجادله کشید و سرانجام به انزوایی خودخواسته محکوم شد. این منظومه را سرود تا نظرش را در مورد برخی مقولههای بنیادین نظیر زندگی، مرگ، شیوه درست زیستن، نحوه صحیح مواجهه با مرگ، و آخرت و غیره بیان کند.
این منظومه را نوشت تا خوانندگان را به آگاهی و تقوا رهنمون شود و به ایشان بیاموزد چگونه نسبت به خود و سایرین شناخت پیدا کنند. تا مردم را با امید به رحمت و آمرزش دلگرم کند و انتظارش را از خود، در مقام ادیب، محقق سازد و پیوندی ایجاد کند با عالم باستان، و نتیجه اینکه میبینیم در «کمدی الهی» شخصیتهای اسطورهای، شخصیتهای برگرفته از «کتاب مقدس» و شخصیتهای تاریخی واقعی و معاصران دانته کنار هم در یک عرصه ظاهر میشوند. این اثر را پدید آورد تا خلاقیتش به تصنیف چکامهها و غزلوارهها و سرودههای پراکنده محدود نماند و هم خواننده را سرگرم کند و هم تعلیم دهد و طیف گستردهای از مخاطبان را جذب کند، از امیران و بزرگزادگان گرفته تا دانشپژوهان و نخبگان و حتی افراد عادی. این منظومه را سرود تا زبان ایتالیایی را احیا کند و به همین منظور هم آن را به گویش توسکانی تصنیف کرد و نه به زبان لاتین. البته تمام آنچه گفته شد، استنتاجهایی منطقی هستند بر مبنای زندگانی و سرشت او، وگرنه اگر بخواهیم بر مطلبی که او شخصاً بیان کرده باشد استناد کنیم، فقط به یک مورد برمیخوریم، در یکی از نامههایش نوشته: «کمدی الهی را تصنیف کردم تا مردمان را از ذلت و محنت به عزت و بهجت برسانم.»
چرا کمدی؟ میدانیم که خود دانته نیز آن را صرفاً «کمدی» نامیده بود و بعدها به «کمدی الهی» معروف شد.
در دوران دانته فقط دو گونة ادبی وجود داشت: تراژدی و کمدی؛ و از آنجایی که نمیشد این اثر را تراژدی قلمداد کرد، ناگزیر کمدی نامیده شد؛ ظاهراً نخستین کسی که آن را «کمدی الهی» نامید، بوکاچیو بود در زندگینامهای که درباره دانته نوشت. بدیهی است با معیارهای امروز و با توجه به تنوع گونههای ادبی نمیشود آن را کمدی دانست، هرچند در «دوزخ» عناصر گروتسک به وفور یافت میشوند و به برخی موقعیتهای مضحک و خندهدار هم برمیخوریم. در «برزخ» این پدیده تقلیل چشمگیر مییابد و در «بهشت» حتی ردی هم از آن نیست.
چرا دانته برای روایت این سفر، از زبان اول شخص استفاده میکند؟
دانته اصرار داشته بر اینکه سفر معنویاش را نه زاییدة تخیل، بلکه به سان تجربهای شخصی ارائه دهد و آن را با معراج پولس رسول مقایسه میکرده که خود پولس هم نمیدانسته به صورت جسمانی بوده یا صرفاً به واسطه روح. ناگفته نماند که اینجا دانته («راوی») نقشی مشابه «انسان نوعی» یا «بنیبشر» دارد که از پرسوناژهای محوری در نمایشهای دینی قرون وسطی بود.
اکنون درباره اهمیت شخصیتهای محوری همراه دانته در این سفر بگوییم که به نوعی به پرسش نخست نیز مربوط میشود. ویرژیل ـ شاعر رومی ـ در دوزخ و برزخ و بئاتریچه پورتیناری در بهشت دانته را همراهی میکنند. چرا او ویرژیل را برگزیده است؟
از نظر دانته، ویرژیل برجستهترین شاعر دوران باستان بود و شعرش نمونه متعالی سبک کلاسیک و بیان متفکرانه؛ در عین حال خودش را نیز وامدار او میدانسته و در «کمدی الهی» هم صراحتاً به این مطلب اذعان کرده: «چرا که تویی استاد و سرمشقم؛ وامدار کسی جز تو نیست سَـــبک پر حلاوتی که منزلت نصیبم کرده.» علت دیگری که در گزینش ویرژیل مؤثر بوده، «سرود شبانی چهارم» پرآوازه اوست که در قرون وسطی به سان پیشگویی تولد مسیح(ع) تعبیر میشد. در گذر ایام و طی قــــــــــرون متوالی اغلب خوانندگان «کمدی الهی»، ویرژیل را تمثیلی از «خرد بشری» تلقی کردهاند.
ویرژیل چه تأثیری بر نگاه دانته برای خلق سهگانه کمدی الهی داشت؟
در کتاب ششم «انئید»، ویرژیل سفر انئیس را به «عالم اسفل» (جهان زیرین) توصیف کرده که آنجا نظارهگر زندگانی پس از مرگ میشود و به عقیده بسیاری از دانتهشناسان، او از این بخش «انئید» الهام گرفته و همین طور از سبک حماسی ویرژیل برای سرودن بعضی از قسمتهای «کمدی الهی» که چنین شیوهای را میطلبیدند.
برویم سراغ بئاتریچه؛ راهنمای دانته در بهشت، معشوقی که الهامبخش او در نگارش کتاب «زندگانی نو» بود؛ چرا بئاتریچه را برگزید؟
بئاتریچه شاید پیچیدهترین شخصیتی باشد که دانته در کمدی الهی خلق کرده. در وهله اول، صد البته، او همان بئاتریچهای است که دانته در «زندگی نو» به عنوان بانوی محبوبش از او یاد میکند و شرح میدهد که از کودکی دلبستهاش شده. حتی پس از مرگ بئاتریچه در جوانی، دانته کماکان او را به چشم وجودی آرمانی میدیده که فقط در بهشت میتواند جایگاه واقعیاش را بیابد. دانته در پایان «زندگی نو» سوگند یاد میکند دیگر هرگز درباره بئاتریچه چیزی ننویسد مگر هنگامیکه قادر باشد به گونهای توصیفش کند که پیش از آن، هیچ زن دیگری چنین توصیف نشده باشد. در «کمدی الهی» این سوگند را جامه عمل میپوشاند.
شخصیت بئاتریچه و زنانگیاش چگونه در این اثر ظهور میکند؟
زنانگی بئاتریچه مشخصاً به شکلی مادرانه تجلی مییابد. او مظهر بخشش و آمرزش است و نسبت به «راوی» همان مدارا و تقصیرپذیری را دارد که مادر نسبت به طفل نادان. پیش از آنکه از «بهشت زمینی»، واقع بر کوهستان برزخ، تا بهشت اعلی او را هدایت کند، در بدو ورودش به عالم زیرین برای نجات جانش وساطت کرده؛ به عبارت دیگر، به شکلی مادرانه، حامی او نیز هست. ناگفته پیداست محبت میان «راوی» (دانته) و بئاتریچه صرفاً معنوی است و هیچ تمایل جسمانی به آن راه ندارد.
با توجه به اینکه دانته زندگانی نو را پیش از کمدی الهی نگاشته، این دو اثر چه ارتباط یا محورهای مشترکی دارند؟
«زندگانی نو» زندگینامه خودنوشت دانته است که بر شرح دلبستگیاش به بئاتریچه متمرکز شده؛ «کمدی الهی» هم از بسیاری جنبهها زندگینامه شخصی است و در آن نیز بئاتریچه نقش محوری دارد. اینها را میتوان محورها و مضامین مشترک دو اثر به شمار آورد.
شخصیتهای کمدی الهی واقعیاند یا نمادین؟ گفتگویمان بر سر بئاتریچه بود و میدانیم که بئاتریچه شخصیتی واقعی است. درباره بقیه شخصیتها چگونه است؟
همان طور که در ابتدای صحبت گفتم، شخصیتهای کمدی الهی چهار گروهاند: شخصیتهای اسطورهای، شخصیتهای برگرفته از «کتاب مقدس»، شخصیتهای تاریخی، و بالاخره برخی از معاصرانش که نمیشود آنها را «شخصیت تاریخی» قلمداد کرد و بئاتریچه هم جزو گروه اخیر است. در مورد شخصیتهای تاریخی، دانته آنها را به «نمونه برین» (archetype) بدل ساخته؛ یعنی همان کاری که بعدها شکسپیر در نمایشنامههایش با شخصیتهای تاریخی کرد که شاید شاخصترین نمونهاش شخصیت ریچارد سوم باشد.
حتماً شنیده و خواندهاید که در این سهگانه، دوزخ (جلد نخست) جاذبه بیشتری از بهشت (جلد سوم) و برزخ (جلد دوم) دارد، چنانکه در بهشت گمشدة میلتون، شیطان چه به لحاظ شخصیتپردازی و چه تأثیرگذاری از خصوصیات ویژهای برخودار است. فکر میکنید این ویژگیها با چه عواملی میتوانند رابطه معنادار داشته باشد؟
شخصاً با این مطلب موافقم؛ ولی برخلاف «حتماً» که در ابتدای گزارهتان آوردهاید، تاکنون در هیچ منبع کارشناسانه چنین چیزی نــخوانده و نشنیدهام، هرچند منابع آماری نشر از مقبولیت بیشتر «دوزخ» ( به اعتبار دیگر فروش بیشتر آن) به نسبت دو کتاب دیگر خبر میدهند، شاید به این دلیل که برخورداری از جاذبه بیشتر ابداً مبنایی برای برخورداری از ارزش بیشتر نیست؛ همانطور که به احتمال قریب به یقین، نوددرصد مردم از خواندن «کنت مونت کریستو» بیشتر به هیجان میآیند تا «در جستجوی زمان از دست رفته»؛ اما این را نمیتوان معیاری برای ارزشگذاری شناخت. البته نباید این احتمال را نیز مردود دانست که برای کسانی با پسند متفاوت با سلیقه عام، رمان پروست هیجانانگیزتر از رمان دوما باشد.
نکته دیگر اینکه «کمدی الهی» کلی واحد، منسجم و به هم پیوسته را تشکیل میدهد و نمیتوان آن را سه اثر مجزا دانست و چنین مقایسههایی به مثابه این است که فصلهایی از یک کتاب را با فصلهای دیگرش مقایسه کنیم؛ اما نمیتوان منکر شد که «دوزخ» از غنای بصری بیشتری برخوردار است، رویدادهایش سرگرم کنندهتر هستند، و شخصیتهایش غریبتر، غافلگیرکنندهتر و در نتیجه جذابتر.
در گفتگویی که با خبرگزاری مهر داشتید کمدی الهی را تاریخ سیاسی و اجتماعی زمانه مؤلف توصیف کرده و گفتهاید: «دانته در این اثر به نوعی از کسانی که با دیدگاههای او مخالف بودهاند، انتقام گرفته است.» چرا دیدگاههای دانته در زمان خودش مناقشه برانگیز بود که منجر به نگارش این اثر شد؟
دانته در جوانی و پیش از تبعید، وارد فعالیتهای سیاسی شد. در فلورانس آن دوران دو گروه برای کسب قدرت با یکدیگر در جنگ بودند: «گیبلنها» و «گوئلف ها». دانته جزو گوئلفها بود که موفق شدند گیبلنها را از فلورانس بیرون برانند؛ اما پس از کسب این پیروزی، بین خود گوئلفها هم دو دستگی پیش آمد و به «سفیدها» و «سیاهها» تقسیم شدند. در آن ایام اصلیترین تضاد سیاسی در اروپا اختلاف بین پاپ و امپراتور بود. دانته راه نجات فلورانس را در این میدید که امپراتور تفوق بیابد و سلطهاش را بر ایتالیا حاکم کند. از بد حادثه، «سیاهها»ی طرفدار پاپ بر «سفیدها»، که دانته هم در زمره آنان بود، چیرگی یافتند، و پس از کسب قدرت، دانته را که دو سال از «شهروندان ارشد» بود که مقام بالایی به شمار میآمد، به اختلاس متهم و به پرداخت جریمهای سنگین محکوم کردند، که اگر از پرداختش خودداری میکرد، مجازاتش مرگ در آتش بود؛ از طرف دیگر، تمام اموالش را هم مصادره کردند؛ و این چنین بود که دانته ناگزیر شد بیش از ۲۰ سال در تبعید بماند و در تبعید بمیرد. آنچه سخنان دانته را مناقشهبرانگیز میکرد، استواریاش بود بر عقاید و باورهای دینیاش، در مقام یک مسیحی مؤمن که هیچ گونه مماشاتی را برنمیتابید و ابایی نداشت از افشای فساد کشیشان و مشخصاً دربار پاپها که به راهی میرفتند کاملاً متفاوت با پترس حواری که جانشینش شده بودند. خصومت او با پاپ بونیفاس هشتم بیش از سایرین بود و در «کمدی الهی» بارها او را آماج حملههای تند و گزنده کرده.
جایگاه این اثر در زمان خودش چه بود؟ یا حداقل زمانهای نزدیک پس از خلقش؟
انتشار «دوزخ» در سال ۱۳۱۴ میلادی باعث شد آوازه دانته در همه ایتالیا بپیچد. گرچه «کمدی الهی» طی قرن چهاردهم به دوازده زبان هم ترجمه شد، اما دانته در اروپا به مقبولیت گسترده و فراگیری که سزاوارش بود، نرسید، مگر با پدیداری مکتب رمانتیسم که او را در جایگاهی که درخورش بود، نشاند و مایه شهرت پایدار و روزافزونش شد.
«خیر» و « شر» نزد دانته کمدی الهی چه تعریف و مختصاتی دارند؟ آیا این خیر و شر ادیان است یا خیر و شر یونان باستان؟ یا چیزی متفاوت با هر دوی اینها؟
دیدگاه دانته درباره مقولههای خیر و شر دقیقاً با اصول اُرتدکس ایمان مسیحی سازگار بود. از نظر او، این هر دو به نسبت اراده پروردگار سنجیده میشوند. هرچه مطابق اراده پروردگار باشد، «خیر» به شمار میآید، و هرچه برخلاف اراده او باشد، «شر» است. بر همین مبنا، عدل الهی نیز به شکلی عینی، انعطافناپذیر، غیرشخصی، و مکانیکی اعمال میگردد. تناسب عقوبت با گناه نیز بر همین اساس استوار است که چه بسا با ذهنیت خواننده امروز سازگار نباشد و منصفانه جلوه نکند. برای مثال، فریبکاری گناهی است فاحشتر از خشونت و مجازاتی سنگینتر دارد.
میدانیم که کمدی الهی دانته در حوزههای مختلف تأثیرگذار بوده است. در نقاشی (بوتیچلی و دلاکروا)، در سینما و موسیقی. حتی در الهیات و فلسفه و مهمتر از آن در خود ادبیات؛ اما شما برجستهترین تأثیر این کتاب را چه میدانید؟
همان طور که گفتید، تأثیر کمدی الهی در حوزههای مختلف فرهنگی و هنری بیاندازه گسترده بوده و دامنهاش حتی به هنرهای مردمیتر نظیر کمیک استریپ و حتی بازیهای رایانهای هم کشیده شده، و آثار بسیار متنوعی با الهام مستقیم یا غیر مستقیم از کل «کمدی الهی» یا بخشهایی از آن پدید آمدهاند. نامآوران عرصههای مختلف فرهنگی و هنری که به گونهای از کمدی الهی الهام گرفتهاند، تعدادشان به قدری زیاد است که حتی اشاره فهرستوار به آنان از حوصله این مختصر بیرون خواهد بود: چایکوفسکی، فرانتس لیست، ژان لوک گودار، پازولینی، چاوسر، میلتون، بالزاک، تی.اس٫الیوت، گوستاو دوره، ویلیام بلیک و… فقط مشتی هستند از خروار؛ اما درمورد برجستهترین تأثیر باید عرض کنم ذهنیتم با صدور این جور احکام قطعی سازگار نیست، و لذا این پرسش را پاسخ ناپذیر میدانم؛ همان طور که نمیشود گفت ارزش هنری «ژوکوند» بیشتر است یا «سمفونی شماره ۹» بتهوون.
این اثر با چه آثار دیگری قابل مقایسه است؟
شخصاً فقط «دون کیشوت» و بعضی از نمایشنامههای شکسپیر را همتراز کمدی الهی میدانم؛ و در میان آثار معاصرتر، «اولیسس» جویس و «زمین ما» فوئنتس را با آن قابل مقایسه میدانم، به دلیل آنکه دو اثر اخیر، همچون «کمدی الهی»، زاییده نبوغند و هیچ کدام در ژانر مشخصی نمیگنجند.
کمدی الهی امروز برای ما چگونه متنی است؟ متنی است که ارزشهای سیاسی، اجتماعی و دینی یا دقیقتر بگویم الهیاتی دارد؟ یا متنی است که اهمیتش به شاهکار بودنش در حوزه ادبیات بازمیگردد؟ یا هیچ کدام بلکه متنی است صرفاً با ارزش تاریخی؟
کمدی الهی بخشی از میراث فرهنگی مغرب زمین است. میتوان آن را تبلور دانش و بینش قرون وسطی در مرحله واپسینش دانست و طلایهدار رنسانس به شمار آورد. برای خواننده امروز قطعاً در وهله اول به دلیل ویژگیهای ادبیاش ارزشمند است؛ اما این ارزشهای ادبی بر چیزی فراتر از یک متن با ارزش تاریخی صرف دلالت دارند، و آثار هنری بیشماری که در پایان سده بیستم و آغاز سده بیست و یکم همچنان با الهام از شاهکار دانته پدید آمدهاند و پدید میآیند، خود بهترین گواه است بر این مطلب؛ فیلم «هفت» (که عنوانش هم بر هفت گناه کبیره به روایت کمدی الهی دلالت دارد)، به کارگردانی دیوید فینچر، شاید یکی از شناختهترین نمونهها در این خصوص باشد.
چه شد که به سراغ ترجمه این اثر رفتید؟
باید صادقانه اعتراف کنم که هرگز به فکرم نرسیده بود دست به ترجمه «کمدی الهی» بزنم، برخلاف بعضی ترجمههایم که سالها قبل از آنکه ترجمهشان کنم، قصدش را داشتم. پیشنهاد از طرف ناشر بود و من پیش از آنکه جواب بدهم، ترجمههای متعددی را به زبانهای مختلف تهیه و دانلود کردم و پس از بررسی آنها و مشاهده اینکه چقدر با هم متفاوتند و چقدر مترجمان مختلف در ترجمه این اثر دست خودشان را باز گذاشتهاند تا به شکلی خلاقانه عمل کنند و با رویکردهای مختلفی سراغ این متن آمدهاند، بهاین نتیجه رسیدم که ترجمه شاهکار دانته میتواند چالشی شورانگیز باشد؛ زیرا درهای نوآوری به شکلهای مختلف به رویش باز هستند.
با توجه به اینکهاین اثر را از زبان انگلیسی به فارسی برگرداندهاید، منبع اصلیتان چه بود و ملاکتان برای انتخاب این منبع چه بود؟
در ترجمه «کمدی الهی» از ۹ متن به ۴ زبان استفاده کردم: پنج ترجمه به انگلیسی، دو ترجمه به فرانسه، یک ترجمه به اسپانیایی و متن اصلی ایتالیایی. دو تا از ترجمههای انگلیسی عملاً به کارم نیامدند؛ زیرا یکیشان کاملاً ساختار متن را به هم ریخته بود و پاراگرافهایی با اندازههای متفاوت و مجزاشده بر حسب رویدادها را جــــایگزین بندهای سهسطری متن اصلی کرده بود. ترجمه دوروتی سایرز هم که با نیتی مؤمنانه، به جای کلام دانته مقصود او را بیان کرده بود و از زیبایی هم بهرهای نداشت (یعنی نه امین بود و نه شیوا) تقریباً از ابتدا کنار گذاشته شد. از سه ترجمه باقیماندة انگلیسی، دوتایشان چاپ انتشارات آکسفورد بودند و پانوشتهای مفصل داشتند (پانوشتهای ترجمه جدیدتر آکسفورد بیاندازه فنی و پژوهشگرانه بود و حجمش دو برابر متن اصلی میشد!) سومین ترجمه انگلیسی مورد استفادهام ترجمه شاعر معروف آمریکایی لانگفولو بود که ترجمهای است آزاد و با زبانی کهنگرا که دو ترجمه آکسفورد بسیاری تعابیر شاعرانه را از آن به عاریت گرفتهاند.
از دو ترجمه فرانسه، یکیشان بسیار به متن اصلی وفادار بود و دیگری کوشیده بود منظور دانته را به زبانی سادهتر بیان کند و از این جهت برای درک قسمتهای دشوار متن بیاندازه سودمند بود. برخلاف متنهای انگلیسی و فرانسه که تقریباً همگی کمدی الهی را با رویکردی نثرگونه ترجمه کرده بودند، متن اسپانیایی از شعر سفیدی که نمایشنامهنویسان «عصر طلایی» ادبیات اسپانیا، یعنی لوپه دبگا و کالدرون دلا بارکا در نگارش آثارشان استفاده میکردند، بهره برده بود. این رویکرد که من اسمش را «آشناییزایی» میگذارم، الهامبخشم شد و تصمیم گرفتم با این شیوه سراغ اثر بروم: از ایجاز شاعرانه و ساختارهای نحوی شعر استفاده کنم (در ۸۰درصد موارد فعل قبل از مفعول آمده) و از تعبیرهای آشنا و کمتر آشنا و به هر حال زیبا و شیوای شعر سنتی فارسی بهره بگیرم (خوانندگانی که با شعر کهن فارسی اُنس و الفت داشته باشند، نمونههایش را در ترجمهام فراوان مییابند).
عمدهترین معضل برای ترجمه این اثر چه بود؟
ترجمه هر اثر دشواریها و مشکلات خودش را دارد. «کمدی الهی» برایم سختی خاصی نداشت؛ مثلاً به قدر ترجمه رمانهای کورمک کارتی دشوار نبود؛ البته جزو آسانترینها هم به حساب نمیآمد. تلاش هم مشخصاً بر این بود که از درافتادن به کلیشههای «فاخر نویسی» متداول در نمایشنامههای بازاری و برخی سریالها، که از شدت تکرار به ابتذال کشیده شده است، بپرهیزم و نیز به خودم شهامت این را بدهم که برخی خصوصیات زبان امروز را به شکلی یکدست با تشبیهات و ترکیبهای عاریت گرفته از شاعران کهن ترکیب کنم.
نظرتان درباره ترجمه شجاعالدین شفا از این اثر چیست؟
از آنجایی که قصد رقابت با کسی را نداشتم، پیش از به اتمام رساندن ترجمه «کمدی الهی»، هیچ کدام از ترجمههای قبلی را نخواندم تا نه صورت سلبی و نه به صورت ایجابی از آنها تأثیر نگیرم. پس از آنکه ترجمه شاهکار دانته پایان گرفت، ترجمه شفا را تورق کردم و به دو نکته برخوردم: یکی آنکه ترجمه او با رویکرد به نثر بود و طبعاً درازگوییهای نثر را داشت و از ایجاز شعر بیبهره بود و از این حیث با ترجمه من متفاوت بود؛ البته این امر فی نفسه نه نقطه قدرت تلقی میشود و نه نقطه ضعف.
دوم آنکه برخی پانوشتها کم و بیش سادهاندیشانه بودند؛ زیرا «کمدی الهی» با «کتاب مقدس» پیوندی تنگاتنگ دارد و ارجاعات نه چندان آشکارش به «کتاب مقدس» از نظر کسی که دانتهشناس نباشد، اغلب پنهان میماند. البته باید توجه داشت که شفا از امکاناتی نظیر اینترنت و منابع متعددی که در دسترس مترجمهای امروز است، محروم بود. شخصاً، تمام پانوشتها را از نسخه قدیمتر آکسفورد برداشتم و حتی در یک مورد هم بر استنباط شخصیام تکیه نکردم؛ زیرا ابداً نه دانش و نه ادعای دانتهشناسی دارم.ترجمههای دیگر را حتی تورق هم نکردهام.
در ترجمه این اثر چگونه از ادبیات کلاسیک فارسی استفاده کردید؟
در این مورد پیشتر توضیح دادم و باید اضافه کنم از بین شاعران کهن، بیش از همه از عطار بهره گرفتم. البته از خوان رنگین حافظ و سنایی و… حتی در یک مورد فریدون مشیری هم خودم را بینصیب نگذاشتم.
این کار چه تفاوتهایی با دیگر آثاری که ترجمه کردید داشت؟
از تمامیترجمههای پیشینم خلاقانهتر بود و دو سال طول کشید.
برخلاف برخی که میگویند کاش این اثر مقدمهای داشت، من فکر میکنم، مقدمه نداشتن برای چنین اثر شناخته شدهای اشکالی ندارد، بهویژه که نکات مختلف درباره ترجمه این اثر را در جاهای دیگر بیان کردهاید. مواجه شدن دفعی با اثر خیلی تأثیرگذارتر است؛ اما دلیل اصلی خودتان برای ننوشتن مقدمه چه بود؟
از آنجایی که گفتهاند: «در بساط نکتهدانان خودفروشی شرط نیست»، خودم را مجاز ندانستم در جایی که این همه مقالات تخصصی ارزنده راجع به زندگانی و آثار دانته وجود دارد، شخصاً درباره این موضوعات مطلبی بنویسم و ترجیح دادم چهار مقاله را که به قلم دانتهشناسان برجسته معاصر بود، در پایان کتاب بیاورم. توضیحات درمورد نحوه ترجمه اثر هم به نظرم مطالبی آمدند که جایشان بیشتر در مصاحبه است تا در ابتدای اثری چنین سترگ.
در حال حاضر به چه کاری مشغولید؟
پروژه جدیدی که پس از اتمام «کمدی الهی» به دست گرفتم ترجمه تمامی آثار داستانی گارسیا مارکز است از زبان اسپانیایی. این کار را از حدوداً یک سال پیش شروع کردهام و تصور میکنم حدود پنج سال طول بکشد.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید