1394/9/16 ۱۰:۱۶
باور ما به «پیشرفت»، یعنی باور به اینکه در آینده همهچیز بهبود خواهد یافت، بسیار متأخر است. اگر اجداد ما میدانستند که ما میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم، متعجب میشدند. چرا که فرهنگ گذشتگان مبتنی بر این باور بود که کسی نمیتواند آینده را پیشبینی کند.
چرا «هنر» نمیتواند «پیشرفت» کند؟
ترجمه زهیر باقری نوعپرست: باور ما به «پیشرفت»، یعنی باور به اینکه در آینده همهچیز بهبود خواهد یافت، بسیار متأخر است. اگر اجداد ما میدانستند که ما میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم، متعجب میشدند. چرا که فرهنگ گذشتگان مبتنی بر این باور بود که کسی نمیتواند آینده را پیشبینی کند.
اما اگر میفهمیدند که به این باور داریم که زندگی بهتر میشود، بیشتر متعجب میشدند. آنها بر این عقیده بودند که همه چیز پس از عصر طلایی – آن زمان که همه چیز به وفور وجود داشت و زندگی افراد با یکدیگر و با طبیعت سازگار بود- در حال افول است.
یونانیهای باستان و رومیها بر این باور بودند که ما از نظر فیزیکی در حال کوچکتر شدن هستیم و افلاطون برای بزرگتر شدن ما انسانها ایده «پرورش ابرانسانها» را مطرح کرد. برخلاف فیلسوف چینی معاصر خود، کنفوسیوس- که گمان داشت میتوان روشهای حکومتداری را بهبود بخشید- افلاطون بر این باور بود که ما نه تنها جامعه، که حتی خود را نیز نمیتوانیم بهبود ببخشیم.
این ایده تا عصر روشنگری که ما انسانها فهمی از مکانیسم زاد و ولد نیافته بودیم، پرورش نیافت. داروین مراقب بود که کتاب خود را «هبوط انسان» بنامد و نه «عروج انسان» ولی باورمندان به «بهنژادی» عمداً «نظریه فرگشت» او را بر مبنای تنازع بقا، که به معنای تنازع مناسبترین و نه قویترین بود، سوء تفسیر میکردند. نتیجه این سوء تفسیر نابودسازی گسترده افرادی بود که در ایدهای از پیش تعیین شده برای اینکه «انسان بهتر» چه باید باشد، جای نمیگرفتند.
رنج میلیونها نفر در نهایت به ما آموخت که ما نمیتوانیم طبیعت بشر را بهبود ببخشیم و نباید در این راستا تلاش کنیم. طبیعت بشر خود مقدس است ولی ما همچنان به این ایده چنگ میزنیم که میتوان طبیعت را به طور کلی بهبود بخشید.
اینکه کشفیات علمی، زندگی ما را بسیار خوشایندتر کردهاند، درست است. هیچکس دوست ندارد به دندانپزشکی سده هجدهم بازگردد اما مسألهای که ما با آن مواجه هستیم این است که پیشرفتهای تکنولوژیک ما را قادر میسازند تا زمین، هوا، رودخانهها و دریاها را در سطح جهانی آلوده کنیم که این پتانسیل، عواقب فاجعهباری برای خودمان دارد. با توجه به ناتوانی ذاتی ما در مشاهده آینده و ایمان کور اخیرمان به پیشرفت، واقعیت دلخراش این است که احتمالاً میلیونها انسان باید مرگی وحشتناک و زودرس را تجربه کنند تا بازماندگان متوجه شوند که باید به طبیعت به عنوان یک کل احترام گذاشت، همانطور که به طبیعت بشر احترام میگذاریم.
پیدایش اینترنت نویدبخش این است که تکنولوژی میتواند برای بهبود زندگی ما همچنان شگفتآفرین باشد. مطمئناً اینترنت٬ فارغ از محتوای آنکه عمدتاً زباله است٬ پیشرفتی شگفتانگیز در سیستم ارتباطات است.
به نظر میآید «زباله» سرنوشت ما است. نه تنها در حال آلوده کردن کره زمین هستیم، که فرهنگ خود را نیز آلوده میکنیم. احترام ما برای «فردیت» که واکنشی مشروع به نسلکشیهای نازیسم و کمونیسم بود، به «برابریطلبی سلامت» به لحاظ سیاسی انجامیده که خصوصیت آن سخاوتمندی است چرا که هیچ بازندهای وجود ندارد و همه جایزهای دریافت خواهند کرد اما این حقارتآور است، چراکه سیاست مدرن سکویی برای معدود هنرمندان زنده که سخنانی استثنائا جالب برای گفتن دارند، فراهم نمیکند.
گالریهای هنری عمومی میتوانستند یکی از معدود محلهای عرضه برتری در خلق آثار معاصر باشند اما دریایی از زبالههای هرز این مراکز را نیز اشباع کرده است. دو جریان فکری موجب افزایش این حجم از زباله شده است.
اولی باور «پایایی» است - که برخی به آن باور دارند- که هنر یکی از محصولات طبیعت بشر است و همچنان میتوان آن را پیشرفت داد. مشکل این است که پیشپنداره همیشه موجب نقصان در خلق اثر میشود. هنر مدرن که در جستوجوی آوانگاردیسم است به یک لبه بران تنزل یافته و در حال ناپدید شدن است. در حال حاضر همانند فرهنگ عامه، در گالریهای هنری هر چیزی پذیرفتنی است.
دومین جریان، منتج از هم زدن آشی نامقدس است. دلالان هنر و متصدیان موزهها به جمع نیروهای «سیرک پیشگویی» پیوستهاند. آنها وانمود میکنند که میتوانند آینده را بخوانند و بگویند کدام آثار از بین میلیونها اثر هنری تولید شده امروزی، میان نسلهای آینده واجد ارزش خواهد بود. طعمههای آنها افراد فوقالعاده متمولی هستند که میلیونها دلار در هنر معاصر سرمایهگذاری میکنند و زبالههای بیارزش خود را با طلای ابلهان تزئین میکنند. علاوه بر سر و صدای رسانهها در فروش این آثار، لاف پیشرفت در هنر معاصر چیزی جز یک
شیادی بزرگ نیست.
هنر نمیتواند پیشرفت کند. «ونگوگ» بهتر از «رمبراند» نیست، «پیکاسو» نیز بهتر از آن دو نخواهد بود. هنری که خودآگاهانه برای شهرت جاویدان التماس میکند، جعلی و ساختگی است. هنر در بهترین حالتش همیشه نمایشی ژرف و گسترده از این است که «حیات کامل در یک لحظه خاص از زمان، چه معنا و احساسی دارد».
ما باید شرایط فعلیمان را به روشنترین شکلی که میتوانیم بررسی کنیم. برای کمک به این آگاهی رو به افزایش، لازم است ببینیم هنرمندان امروز چه چیزی را در واکنش به واقعیتی که همه ما باید با آن مواجه شویم، خلق میکنند.
متصدیان گالریها مانند همه افراد دیگری که شغل آنها جمعآوری هنر معاصر برای نمایشهای عمومی است، باید دست از وانمود کردن به غیبگویی بردارند و رشتههایی که تصمیمهای آنها را به بازار متصل میکند، متحد کنند. آنها باید موضعی مستقل اتخاذ کنند و با استناد به آثار هنری سدههای گذشته که تحسینشان میکنند، هنر اصیل و حقیقتاً معنادار زمان ما را پیدا کنند؛ هنری که زیر خرتوپرتهای ایمان ما به پیشرفت، همین پیشرفتی که اقیانوسی از زباله است، مدفون شده است.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید