فرهنگستان علوم و آینده‌اش / دکتررضا داوری اردکانی ـ بخش سوم و پایانی

1394/9/10 ۰۹:۳۲

فرهنگستان علوم و آینده‌اش / دکتررضا داوری اردکانی ـ  بخش سوم و پایانی

پژوهش کاربردی در صورتی به کار می‌آید که در برنامه توسعه منظور شده باشد؛ طرح برنامه توسعه نیز مسبوق به بینش درک کلی نظام آینده است که در آن علم و تکنولوژی و اخلاق و قانون و قانونگذاری و فرهنگ و آموزش و سیاست به نحوی هماهنگ در نظر آمده باشد. اگر چنین طرح و برنامه‌ای نباشد علم از توسعه جدا می‌ماند و دانشمندان در بهترین صورت وظیفه اداری خود را انجام می‌دهند و اگر احیاناً به حکم غیرت علمی به پژوهش‌های بسیار با ارزش بپردازند چه بسا که بهره‌ای از آن عاید کشور نشود.

 

پژوهش کاربردی در صورتی به کار می‌آید که در برنامه توسعه منظور شده باشد؛ طرح برنامه توسعه نیز مسبوق به بینش درک کلی نظام آینده است که در آن علم و تکنولوژی و اخلاق و قانون و قانونگذاری و فرهنگ و آموزش و سیاست به نحوی هماهنگ در نظر آمده باشد. اگر چنین طرح و برنامه‌ای نباشد علم از توسعه جدا می‌ماند و دانشمندان در بهترین صورت وظیفه اداری خود را انجام می‌دهند و اگر احیاناً به حکم غیرت علمی به پژوهش‌های بسیار با ارزش بپردازند چه بسا که بهره‌ای از آن عاید کشور نشود. در پیشنهادی که به اشاره ذکر شد دو تغییر کوچک در اساسنامه فرهنگستان باید پدید آید. یکی تشکیل گروه‌های برنامه‌ریزی و سیاستگذاری توسعه در کنار گروه‌های تخصصی و دیگر تشکیل یک هیأت پژوهندگان و مشاوران برنامه‌ریزی در جنب شورا و مجمع عمومی فرهنگستان تأکید می‌کنم که در فرهنگستان علوم برای بررسی وضع علم و سیاست‌های آموزش و پژوهش نمایندگان ممتاز همه رشته‌های علمی باید حضور داشته باشد زیرا در کار هریک از علوم دقایق و ظرایف خاص آن علم را باید در نظر داست و وضع آموزش و پژوهش هیچ علمی را ملاک و میزان علوم دیگر نباید دانست. در سال‌های اخیر که مقررات آموزشی و پژوهشی بیشتر با نظر به شرایط و مقتضیات آموزش و پرورش در علوم متقنه و دقیقه تدوین شده و دستورالعمل همه رشته‌‌های علمی قرار گرفته است، استادان و دانشجویان علوم انسانی و اجتماعی و معارف اسلامی دچار مشکل‌‌ها شده‌اند (گویا اخیراً بر اثر تذکر یا بر اثر مواجه شدن با مشکل به حکم اضطرار و ضرورت با افزدون تبصره‌‌ها وضع قدری تعدیل شده است). علوم همه به هم پیوسته‌اند و اگر ناهمگاهنگی و عدم تناسب در رشد و بسط علوم ظاهر می‌شود فرهنگستان که ناظر علم کشور است باید در پی درک جهان این عدم تعادل باشد و برای تعدیل آن بکوشد.

 

۷ـ به پرسش اصلی بازگردیم. فرهنگستان چه می‌تواند بکند و کشور از فرهنگستان چه انتظاری دارد؟ به کسانی که فکر می‌کنند می‌توان نشست و با اتخاذ تدابیر مجدّانه علم را با سرعت و در جهت دلخواه پیش برد و فرهنگستان را ملامت می‌کنند که چراتاکنون این مهم را انجام نداده و تحول مناسب در علوم پدید نیاورده است، کاری نباید داشت. امّا حکومت و دولت دانشمندان ممکن است از فرهنگستان توقع‌‌ها داشته باشند. بعضی از دانشمندانی که در بیرون از فرهنگستانند، گاهی می‌پرسند یا اعتراض می‌کنند که فرهنگستان چه کرده است و چرا به وظیفه‌ای که دارد عمل نمی‌کند. این پرسش و حتی اعتراض تا حدی و به اعتباری مواجه است. به شرط اینکه مدعیان نپندارند که اگر خود عضو فرهنگستان بودند طرحی را که در خیال و وهم دارند به آسانی محقق می‌کردند و همه مشکل‌‌‌ها رفع می‌شد. گفته شد که فرهنگستان با تشکیلات فعلی بیشتر به یک مؤسسه پژوهشی می‌ماند و سازمان کمتر برای سیاستگذاری و برنامه‌ریزی مناسب است زیرا گروه‌‌ها و شاخه‌های علمی که برای اظهارنظر و حکم درباب مطالب علمی شایستگی دارند معلوم نیست که همه در مورد نسبت علوم با یکدیگر و تناسب میان آنها و راه پیشرفتشان به یک اندازه صاحبنظر باشند. فرهنگستان اگر می‌خواهد برنامه توسعه علم را تدوین کند باید جایگاه هر علم و میزان نیاز کشور به آن را بشناسد. به این جهت باید علاوه بر استادانی که در علم خاصّ و در کار استادی ممتازند، اعضایی داشته باشند که صرفنظر از اینکه در کدام رشته علمی تخصص دارند با فلسفه و جامعه‌شناسی علم و تعلیم و تربیت و اقتصاد و برنامه‌ریزی اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی و نیز با جو آموزش و پژوهش کشور آشنا باشند و مخصوصاً جایگاه و مقام هر علم در کشور و نیاز به آن را بدانند. علم در کشور ما هنوز در حصار دانشگاه و پژوهشگاه است و در گرداندن چرخ مدیریت و صنعت و کشاورزی و … دخالت چندانی ندارد. علمی که به تکنولوژی متصل نیست هرچه باشد علم انتزاعی بی‌سود است. پیداست که فرهنگستان قدرت آن را ندارد که میان علم و مدیریت و تکنولوژی پیوند برقرار سازد زیرا این پیوند صرفاً تابع فکر و نظر اشخاص نیست بلکه باید اساسی در خارج داشته باشد. کاری که فرهنگستان می‌تواندو باید بکند و حتی باید سازمانش را برای تحصیل این توانایی تغییر دهد در وهله اول رسیدن به درک روشنی از وضع و شرایط کنونی علم در کشور و امکان‌‌ها و لوازم پیشرفت علم و مشکلات و موانع راه آن است. در این راه شاید لازم باشد که ارتباط و گفتگویی هم میان دانشمندان و طراحان و مجریان برنامه برقرار شود. این گفتگوها می‌تواند مقدمه برقراری رابطه‌ای باشد که باید میان علم و اداره کشور وجود داشته باشند. ما از چند سال پیش کوشش برای برقراری چنین رابطه‌ای را آغاز کرده‌ایم اما در شرایط کنونی فرهنگستان و هیچ مرجع دیگری در کشور توانایی آن را ندارد که برای همه دردهای کشور نسخه علاج بنویسد و طبیعی است که بعضی اظهارنظرهایی که می‌‌شود چندان سنجیده و دقیق نباشد. فرهنگستان نمی‌تواند هر روز و هر هفته حرف‌های نو در علم و در باب علم داشته باشد ولی همه حرف‌هایش هم نباید حرف‌های مشهور و شایع باشد.

 

اگر مشکل در ظاهر ساده‌ای مثل ارتباط صنعت و دانشگاه از سی چهل سال پیش تاکنون در همان‌جا و به همان صورت ابتداییش که بوده باقی مانده است و جهش این است که اولاً صنایع خریداری شده از بازار اجناس دست دوم نیازی به علم و پژوهش و دانشگاه ندارد. این صنعت از صنعت تقلیدی یک درجه پایین‌تر است. کره و چین راه توسعه صنعتی را با صنعت تقلیدی آغاز کردند و به این جهت ناگزیر بودند که برای استقرار آن اندکی از علم مدد بگیرند ولی صنعت خریداری شده در بازار مکّاره مثل کالایی که می‌خرند و مصرف می‌کنند به علم نیاز ندارد و برای مصرف آن داشتن یک دستورالعمل کوچک کافی است. ثانیاً مشکل، مادی صرف نیست. یعنی تولید اتومبیل بد و آلودگی هوا و آشوب ترافیک را مشکل صرفاً فنی نباید دانست. مشکل علم و تکنولوژی ما مشکل اخلاقی و انسانی است. بخش اعظم مشکل به تلقی و رفتار ما بازمی‌گردد و این مشکل را دولت به آسانی نمی‌تواند حل کند. شاید بگویند مسائلی مثل آلودگی هوا و نقص موتور اتومبیل چگونه مشکل انسانی دانسته شده است؟ اگر مثلاً فساد اداری را مسئله‌ای انسانی بخوانند وجه آن را می‌توان دریافت اما مردم چه گناهی دارند که اتومبیل نو می‌خرند و هنوز آن را به خانه نرسانده خدای نکرده آتش می‌گیرد و چنان دقیق و فنّی ساخته شده است که به محض آتش گرفتن درهایش هم قفل می‌شود که سرنشین نتواند جان خود را بردارد و از آتش دنیایی نجاتش دهد. در صنعت و تکنولوژی ما کاری را که دیگران بنیاد کرده‌اند ناقص می‌کنیم و متأسفانه اهمیت نمی‌دهیم و به روی خود نمی‌آوریم که حاصل کارمان هر سال از سال پیش بدتر می‌شود. تکنولوژی امر انسانی است، تا زمان جدید و پدیدآمدن علم تکنولوژیک، هرگز علم این اندازه انسانی نبوده و مسائل زندگی و معاش به مدد علم حل نمی‌شده است. حاکمان دنیای قدیم غالباً در جلب شاعران و ادیبان و دانشمندان و بخصوص پزشکان و منجمان اصرار داشتند. آنها از دانشمندان بیشتر در برآوردن نیازهای شخصی و درباری استفاده می‌کردند و تنها پیش‌بینی‌های منجمان و اهل تنجیم بود که مثلاً در کار جنگ و سپاه به آن احساس نیاز می‌کردند اما در زمان جدید زندگی مردم با علم می‌گذرد و علم و تکنولوژی برای انسان است و شرف علم نیز به سودمندیش بازمی‌گردد پس علم جدید در مبدأ و غایتش انسانی است و مگر نه اینکه پژوهش علمی طرحی برای درک شرایط تغییردادن موجودات و ساختن و پرداختن است. مهم نیست که این علم فیزیک باشد یا جامعه‌شناسی و تاریخ. علم قدیم گزارش هست‌ها و هستی‌ها بود اما علم جدید بیان و گزارش امکان‌های دگرگونی جهان و انسان و زندگی انسانی است. معنی تکنولوژیک بودن علم هم همین است. شاید باز بگویند به فرض اینکه انسانی بودن علم را بپذیریم ارتباط یا بی‌ارتباطی صنعت و دانشگاه را چرا باید امر انسانی بدانیم. آیا نبود این رابطه ناانسانی است؟ ناانسانی مفهوم روشن ندارد. نبود این رابطه به معنی آن است که از علم نمی‌توانیم در کار ساختن بهره ببریم. به عبارت دیگر اگر علم، علم دگرگون‌سازی بر وفق و طبق طرح دقیق ریاضی است علمی که در این کار و راه نباشد نقص دارد و این نقص را به دانشمندان نمی‌توان نسبت داد زیرا علم دانشمندان در مناطق مختلف تفاوت ندارد. پس چگونه است که در جایی از علم به خوبی بهره‌برداری می‌شود و در جای دیگر در دانشگاه مهجور می‌ماند. جامعه، جامعه مردمان و افراد آدمی است اما افراد آدمی به کلی مستقل از جامعه نیستند و حتی می‌توان گفت که فردیتشان در واقع وجه و نحوه بستگیشان به جامعه است یعنی افراد و اشخاص بر حسب اینکه تا چه اندازه و چگونه به جامعه خود بستگی دارند فردّیت و تشخّص می‌یابند وگرنه فردی که گمان می‌کند در فهم و عقل و اراده مستقل از همه چیز و از همه جاست و می‌تواند با همین عقل و درک و اراده در بیرون از جامعه زندگی کند شاید بیشتر از دیگران مقهور جامعه و محروم از اختیار باشد. حتی شاعران بزرگ که ممتازترین و آزادترین و مستقل‌ترین اشخاص زمان خویشند با بستگی به جامعه و زمان آثار خود را پدید می‌آورند. جامعه، اتحادی از افراد به هم بسته است نه مجموعه افراد پریشان و پراکنده. نمی‌خواهم بگویم جامعه وجودی مستقل از افراد دارد زیرا فرد و جامعه از هم جدا نیستند. ما فردی را نمی‌شناسیم که به جامعه‌ای بستگی نداشته باشد و جامعه‌ای نیست که افراد در آن کم و بیش با سلیقه و رأی و شیوه خاص خود عمل نکنند. مختصر بگویم آدمیان در نسبت با یکدیگر و در با هم بودن است که انسان می‌شوند و این با هم بودن‌ها بسیار متفاوت است. همیشه مردمان باهمند و اصل این است که متحد و به هم بسته باشند ولی گاهی در ظاهر جمعند اما جمعشان در واقع پریشان است و غایت و همت و امید و آینده را گم کرده‌اند. مردمان را اشتراک در امید و تعلق به غایت به هم می‌پیوندد و هماهنگ می‌سازد و به آنها همت رسیدن به مقاصدشان را می‌دهد. جامعه‌ای که امید ندارد و افقی فرا روی خود نمی‌بیند همت ندارد و افرادش کمتر هم‌پیمان و هم‌بسته‌اند ولی این همبسته‌نبودن و پیوندنداشتن نه فقط نشان استقلال نیست بلکه مایه بلاتکلیفی و سرگردانی است. جامعه‌‌ای که برای رسیدن به کمال نمی‌کوشد یعنی کمال مطلوبی در نظرش پیدا نیست افرادش احساس بی‌پناهی می‌کنند و به این جهت صرفاً به فکر مصلحت خویشند و می‌کوشند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. اینها اهل محکم‌کاری نیستند. حتی تکنولوژیشان هم سر هم بندی است و اهمیت نمی‌دهند که حاصل‌ کارشان چه باشد. در چنین جامعه‌ای، مردمان مستعد می‌توانند علم بیاموزند و دانشمند شوند چنانکه افراد دانشمند در همه جا در سراسر جهان وجود دارند. اما ساختن و پرداختن موقوف به هماهنگی و همکاری است. اگر در جایی علم هست و به کار نمی‌آید باید دید مردمانی که شاید در لفظ علم را تحسین می‌کنند و برخورداری و بهره‌مندی از آن را شرف می‌دانند چرا در ساخت و پرداخت و سامان‌بخشی لاابالی هستند و حاصل کارشان نشانه حواس‌پرتی و لاابالی‌گری با خود دارد. وقتی مردمی دانش و دانشمند داشته باشند اما دانش در زندگیشان کارساز نباشد باید فکر کرد که شاید خللی در روابط انسانی وجود دارد. به این جهت کافی نیست که در پرورش مهندسان بزرگ و دانشمندان ممتاز علوم ریاضی و پزشکی و نجوم و شیمی و زیست‌شناسی و تاریخ و جامعه‌شناسی و حقوق و اقتصاد و فلسفه و مهندسی بکوشیم زیرا جامعه باید آمادگی پذیرش این علوم را داشته باشد و اگر شرایط مهیا نباشد آنها به کار نمی‌آیند. من مثل اوگوست کنت معتقد نیستم که علم صورت قوام‌بخش جامعه جدید است (صورت در اصطلاح فلسفی تعیّن‌بخش است و به عبارت دیگر صورت همان قوام چیزهاست) اما نمی‌توانم تجدد و جهان متجدد را جدا از علم تکنولوژیک در نظر خیال‌آورم یعنی میان علم و جامعه جدید پیوندی هست که اگر بگسلد هر دو آسیب می‌بینند. علمی که به جامعه پیوسته نیست مثل درختی است که ریشه‌اش در خاک و آب نباشد و جامعه متجددی که از علم بهره نبرد دچار آشفتگی است و نمی‌داند چه می‌تواند و باید بکند. این سخنان با اینکه شواهد تاریخی آشکار دارد به آسانی پذیرفته نمی‌شود. عجبا که کسانی اعتمادشان را به تدابیر مؤثر نیفتاده و دستورالعمل‌های بی‌ثمر حفظ می‌کنند اما به حرف‌های روشن و نزدیک به بدیهی حسّی بی‌اعتنا می‌مانند. دانشمندان و همه مردم حق دارند که طالب پیشرفت سریع علم و توسعه تکنولوژی باشند اما صرف خواستن و داشتن قصد و نیت خوب کافی نیست وقتی میل و خواست اشخاص به هر دلیلی با خودآگاهی و عزم جمعی موافق یا متناسب نباشد از خواست و رأی فردی کاری برنمی‌آید. این خودآگاهی در واقع حاصل قیاس وضع جهان خود با جهانی است که چرخ آن با علم می‌گردد نه اینکه درک مستقیم تجربه وضعی باشد که دانشمند در آن به سر می‌برد. دانشمند در جهان توسعه نیافته اگر به تجربه رجوع کند. دشواری راه علم و علمی‌شدن را در می‌یابد و اگر گاهی گمان می‌کند که مسائل با تدابیر معمولی حل می‌شود از تجربه روگردانده است و از رأی و نظر شایع و همگانی شده پیروی می‌کند و معمولاً از این پیروی خبر ندارد.

 

فرهنگستان در این میان چه باید بکند؟ اولین وظیفه فرهنگستان این است که فارغ از تعارفات و حرف‌های خطابی و مشهور به نظم و نظام علم و نیاز به آن برای ساختن امروز و فردا بیندیشد نظام علم چیست؟ علم پژوهش است و خدا را شکر که کشور دانشمندان و پژوهشگران شایسته دارد که به پژوهش مشغولند و حاصل آن در مجلات علمی انتشار می‌یابد. البته هر پژوهش و مقاله‌ای کم و بیش نظم متدولوژیک دارد اما علم مجموعه مقالات و پژوهش‌ها و نوشته‌ها و گفته‌ها نیست بلکه نظم خاصی است که در آن پژوهش‌ها آهنگ و هماهنگی می‌یابند و در کار ساختن جهان هماهنگ شریک می‌شوند. عیب جهان توسعه نیافته این نیست که علم ندارد زیرا در آنجا گاهی دانشمندان بزرگ وجود دارند و چه بسا کسانی پرورده می‌شوند که در پیشبرد کار علم جهان، مشارکت مؤثر دارند اما وجود دانشمندان برای اینکه علم در کشورشان به نحو متناسب رشد کند کافی نیست و با آن نیازهای توسعه کشور برآورده نمی‌شود. اروپا که به نحو ارگانیک رشد کرد نیاز به برنامه‌ریزی علم و هماهنگ‌سازی نداشت زیرا علم در آنجا سیری شبیه به سیر طبیعی داشت. تاریخ علم اروپا تا این اواخر اگر نه کاملاً کم و بیش و بالنسبه در مجموع هماهنگ پیش رفته است وجه آن هم هماهنگی افراد و اشخاص اهل دانش و معرفت با جهان خویش بوده است. مردم جهان متجدد با تصویری که از جهان علم و تکنولوژی و رفاه و آزادی داشتند و با بستگی به این تصویر راه خود را پیمودند. اینها برای تحقق تصویری که در نظر داشتند کوشیدند. جهان در حال توسعه تصویری از آینده خاص خویش ندارد که برای تحقق آن بکوشد بلکه تصویر تحقق‌یافته‌ای از جهان توسعه‌یافته را می‌بیند و آن را می‌خواهد و تحققش را نیز آسان و طبیعی می‌داند. آیا فرهنگستان می‌تواند تصویری از آینده توسعه بسازد که در آن دست‌ها و فکرها با درک امکان‌ها و مصلحت عام کشور فی‌الجمله هماهنگ باشند؟

 

این هماهنگی که می‌گویم شرط پیشرفت علم کشور است. تکرار می‌کنم کشور به دانش و دانشمند نیاز دارد و جهان علم نیز با وجود دانشمندان قوام می‌یابد اما صرف وجود دانشمندان و پژوهش‌هایی که مخصوصاً در انزوا صورت می‌گیرد و حاصلش غالباً در آشوب امواج اطلاعات علمی گم می‌شود برای توسعه علم کشور کافی نیست زیرا علم باید در نظام خاص خود کارساز شود و این نظام چه بسا که در وضع علم و بوروکراسی و سیاست و اقتصاد و کار و اشتغال نیز اثر تعادل‌بخشی دارد. اینکه کشور نمی‌تواند از کل دانش و دانشمندانی که دارد در جای خود بهره ببرد مطلب ساده‌ای نیست که بتوان از آن گذشت. کاش می‌توانستیم بدانیم که این ناتوانی چرا و از کجاست. از زمانی که طرح همکاری میان دانشگاه و صنعت عنوان شده است فرض این بوده است که دانشگاه باید در صنعت و کشاورزی و بازار و روابط و مناسبات موجود وارد شود و صنایع و کشاورزی باید از دانشگاه مدد بخواهند. صرفنظر از اینکه کشاورزی سنتی به علم نیاز ندارد و به آن راه نمی‌دهد و صنعت قرضی و عاریه‌ای کارش با همان دفترچه‌های اطلاعاتی همراهش می‌گردد و نیازی به پژوهش تازه ندارد، صنعت و کشاورزی و مدیریت هم به طور کلی تا زمانی که نسبت و مناسبت و سنخیتی با علم پیدا نکنند طرح علمی را نمی‌پذیرند. اگر صنعت و کشاورزی و دانشگاه باید به هم بپیوندند لازم است که هر سه دگرگون شوند. این سه به صورتی که اکنون موجودند حرفی ندارند که به هم بگویند. به این جهت است که دانشگاه بی‌اعتنا به تکنولوژی دانشجو تربیت می‌کند و تکنولوژی کشور به فارغ‌التحصیل‌هایی که از دانشگاه بیرون می‌آیند نیاز ندارد ولی چه می‌توان کرد نوجوانان ما و با استعدادترین آنان می‌خواهند درس مهندسی و پزشکی بخوانند و کشور هم امکان بالنسبه خوبی برای پرورش آنان دارد. شاید هیچ کشوری که از حیث تکنولوژی در سطح کشور ماست به اندازه ما مهندس نمی‌پرورد و حتی بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته نیز از این حیث در قیاس با ما در مرتبه پایین‌تری قرار دارند. در مقابل هیچ کشور توسعه‌یافته‌ای نیست که در مراتب عالی اداری و اجرایی‌اش این همه مهندس به کار مشغول باشند. در آنجا معمولاً مهندسان به کار مهندسی مشغولند و تحصیل‌کرده‌های اقتصاد و حقوق و مدیریت و جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی و … چرخ سیاست و سازمان‌ها را می‌گردانند. اینکه کسانی با هزینه گزاف درس بخوانند و پس از فراغت از تحصیل به کار و شغلی بپردازند که تناسبی با تحصیلشان ندارد، نشانه نبودن تعادل و تناسب در برنامه و نظام علم و اسراف در مصرف استعدادهاست. ما با پول نفتی که با خون دل به دست می‌آوریم بهترین استعدادهایمان را برای مراکز علمی تکنولوژیک و نظامی جهان توسعه‌یافته تربیت می‌کنیم. پیداست که از جهانی و بخصوص از جهت اخلاقی نمی‌توانیم این تربیت را متوقف کنیم گویی چون از بهترین امکان‌های خود نمی‌توانیم به نحو شایسته بهره‌برداری کنیم ناگزیر آن را نیکوکارانه به دیگران هدیه می‌کنیم. کاش می‌توانستیم و می‌کوشیدیم که بیشتر غمخوار خویش باشیم.

 

۸ـ طراحی راه علم یک طرح پژوهشی نیست که چندین پژوهشگر آن را انجام دهند. این طراحی گرچه باید مبتنی بر پژوهش باشد اما نه پژوهش است و نه آن را می‌توان از جایی فراگرفت و آموخت. راه علم را با تأمل و اجتهاد می‌توان یافت و گشود. به عبارت دیگر صاحبنظران و دانشمندان با برخورداری از شایستگی‌های خاص از عهده این کار برمی‌آیند. بخشی یا گروهی در فرهنگستان باید مواد این اجتهاد و طراحی را فراهم آورد.

 

این گروه پژوهندگان باید ۱ـ پژوهش‌های انجام شده در باب فرهنگ و تعلیم و تربیت و علم و تکنولوژی و برنامه‌ریزی و آینده‌نگری را با نظر دقیق مورد بحث و نقد قرار دهد.۲ـ درباره تربیتی که در خانه و مدرسه و دانشگاه‌ها صورت می‌گیرد و نتیجه‌ای که از آن به دست می‌آید، مطالعه کند. ۳ـ تأمل کند که در یکصد سال اخیر مدرسه و دانشگاه و به طور کلی آموزش و پژوهش منشأ چه آثاری بوده و آیا همه نتایجی که از آن انتظار داشته‌اند حاصل شده است؟ ۴ـ در یکصد سال اخیر مدیریت و اقتصاد و کشاورزی و صنعت و درس و مدرسه و کتاب‌نویسی و … ما مشکل‌ها داشته است باید دید که چرا کمتر به این مشکل‌ها فکر کرده‌ایم و چرا ناتوانی‌ها و شکست‌ها را به روی خودمان نیاورده‌ایم. آیا فکر می‌کنیم که برای توانا بودن باید از ناتوانی‌ها غافل ماند و آنها را منکر شد. درست است که اعتماد به نفس شرط لازم موفقیت در کارهاست اما این را هم از یاد نبریم که توانایان و صاحبان اعتماد به نفس آنانند که به ناتوانی‌های خود نیز وقوف دارند. آنکه نمی‌تواند و نمی‌داند که نمی‌تواند باید به ناتوانی‌اش خودآگاهی پیدا کند تا شاید توانا شود. در غیر این صورت ناتوانی پنهان شده در ناخودآگاه، دست و دل و اندیشه را دستخوش پریشانی و آشفتگی می‌کند. اگر من در این هفده سال که افتخار نمایندگی دانشمندان عضو فرهنگستان را داشته‌ام جانب احتیاط را رعایت کرده‌ام از آن رو بود که فکر می‌کردم و هنوز هم فکر می‌کنم که فرهنگستان برای ره‌آموزی علم و پژوهش راهی دشوار را باید طی کند. در طی این راه استاد، مقام استادی خود را حفظ می‌کند اما این را هم درمی‌یابد که علاوه بر وظیفه دانشمندی کار دشوار مراقبت و نظارت بر دانش کشور را نیز برعهده دارد. البته این نظارت استصوایی و اجرایی و اداری نیست. این نظارت‌ها هم گرچه از جهاتی دشوار است اما به هر حال نظارتی رسمی و اداری است و طبق ضوابط و مقررات معین صورت می‌گیرد. نظارت فرهنگستان بر علم کشور نظارت تفهّمی است گویی ناظر می‌خواهد بداند که علم چه می‌کند و چه حاصل دارد و به کجا می‌رود و چگونه می‌توان به آن نزدیکتر شد و از برکاتش بیشتر بهره برد. همه ما کم و بیش در این باب چیزهایی خوانده‌ایم و شنیده‌ایم و می‌دانیم اما گاهی بهتر یا لازم است همه خوانده‌ها و شنیده‌ها را در پرانتز شک قرار دهیم و درباره آن دانسته‌های عادی و مشهور که کمتر به کار آمده است بیشتر تأمل کنیم و در طلب راه‌هایی باشیم که دانش و دانشمندان را به جایگاه خود می‌رساند. مطالعه و تأمل در این ابواب از مدتی پیش در فرهنگستان آغاز شده است و امیدوارم به نتایجی برسد که در هموار کردن راه پیشرفت علم کشور موثر باشد. در آنچه خواندید کوشیده‌ام فرهنگستان را با توجه به هدف‌ها و وظایف و کارکردهایش معرفی کنم. نمی‌دانم تا چه اندازه موفق بوده‌ام. گمان می‌کنم هر کس دیگر هم بخواهد فرهنگستان را معرفی کند کم و بیش به همین اندازه موفق خواهد بود. فرهنگستان را با رجوع به مفاهیم و تعاریف ثابت نمی‌توان معرفی کرد زیرا آن را در کار و عملش باید شناخت و البته کاری را که بر عهده فرهنگستان است با ملاک‌های عادی و رسمی نمی‌توان سنجید. کار فرهنگستان تأمل در کار علم و آینده آن است و می‌دانید که تأمل آموختنی نیست. به این نکته هم توجه کنیم که نظر فرهنگستان باید به آینده باشد و آینده هنوز وجود ندارد که آن را بتوان شناخت. وظیفه فرهنگستان وظیفه دشواری است زیرا باید آینده را در طی تحقق‌یافتنش بشناسد.

 

۹ـ و بالاخره می‌رسیم به یک پیشنهاد عملی: ما اکنون چهار فرهنگستان دولتی داریم. چرا این چهار فرهنگستان یکی نباشد. تجربه خوب فرهنگستان علوم را در نظر آوریم که استادان رشته‌های مختلف علم با هم می‌نشینند و تبادل نظر می‌کنند. چرا این دانشمندان با پزشکان و اهل هنر و زبان و ادب همنشین نشوند. کشور مخصوصاً به گفتگو میان اهل علم و ادب و فرهنگ و هنر نیاز دارد. پس چرا چهار فرهنگستان یکی نشود. آیا بهتر نیست یک فرهنگستان داشته باشیم که شعبه‌های متعدد و گوناگون داشته باشد و البته در شوراهای آن به تناسب و مناسبت هنرمندان و دانشمندان و ادیبان حضور داشته باشند. با یکی شدن فرهنگستان‌ها به هیچ چیز و هیچ جا آسیب نمی‌رسد اما این ادغام فوائد اداری و مالی و علمی آشکار و مسلّم دارد.

 

۱۰ـ سخن را با عذرخواهی به پایان می‌برم. اگر نوشته من خوشبینانه نیست گناهش به گردن وضع دشوار علم است. کوشش‌های مؤثری که بعضی از دانشمندان و مدیران آموزش و پژوهش کشور کرده‌اند مغتنم است و قدر کوشندگان را باید دانست اما دشواری‌ها را هم باید دید. چه فایده دارد که من پیشنهادهای خوشبینانه و سهل‌انگارانه بدهم که عملی نباشد. فرهنگستان اگر طرحی برای پیشرفت علم تدوین می‌کند اولین شرط طرح باید این باشد که بتوان آن را عملی کرد. برنامه‌ها و طرح‌هایی که عملی نباشند و به کار نیایند جز اینکه مایه دور شدن از واقعیت زندگی باشند اثری ندارند. با این ملاحظه بود که باید و نبایدهای مشهور را در نوشته‌ام نیاورده‌ام و راه‌هایی را که همه می‌شناسند اما پیمودنی نیست نشان نداده‌ام. خطاب این نوشته مخصوصا‌ً به همکاران فرهنگستانی است. اگر کار را سهل‌تر از آنچه من پنداشته‌ام می‌دانند با ارائه راه‌های مناسب به گشایش کارها کمک کنند. فرهنگستان نیاز دارد که بداند و بر عهده گیرد که چه می‌تواند و باید بکند. صورت کلی این بایدها در اساسنامه معلوم شده است. اما شرایط و امکان عملی کردن بایدها را باید یافت. این شرایط چیست و چگونه فراهم می‌شود؟ معمولاً میان عزم به توسعه و پیشرفت و رجوع به علم و استفاده از آن برای روشن کردن راه توسعه تناسب یا ملازمتی هست. فرهنگستان آماده است گفتگویی را با نظام مدیریت اقتصادی، فرهنگی و علمی کشور برای شناخت بهتر امکان‌ها و راهیابی‌ به آینده آغاز کند.

منبع: روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: