1394/9/7 ۰۹:۴۳
محمدعلی فروغی ملقب به «ذكاءالملك» (١٣٢١-١٢٥٤ ه. ش. ) شخصیتی چندبعدی در تاریخ معاصر ایران است كه بر پایه تاثیرات مهمی كه در سرزمین ما از خود به جای نهاده، كارنامه كوششهای نظری و عملی او درخور تامل جدی و پژوهشهای گوناگون است. فروغی، ادیب، نویسنده، مترجم، مدرس، مورخ و پژوهشگر فلسفه بود. در كنار این تواناییها، او در تاریخ ایران از سیاستمداران بزرگی است كه در دوران بحرانهای سیاسی در عرصه سیاست سر برآورد تا خرد، دانش و تدبیر خویش را برای حفظ یكپارچگی و تمامیت ارضی و نوسازی ایران به كار گیرد.
از درگذشت فروغی بیش از ٧٠ سال میگذرد، اما به دلایل گوناگون، شخصیتی است كه به درستی در ایران شناخته نشده. او به راستی كه بود؟ در ایران معاصر چه كرد؟ چرا از سویی دل مشغول فرهنگ و ادب ایرانزمین بود، اما از سوی دیگر در راه انتقال میراث فلسفی مغربزمین به ایران میكوشید و سرانجام در میدان سیاست، كنشگری فعال و گریزپا، اما از سوی دیگر در راه كنشگری فعال و گریزپا، اما ژرفاندیش و پیچیده بود؟ به راستی چه فرد یا افرادی را میتوان با فروغی همانند دانست؟ این نوشته درصدد پاسخگویی به پرسشهای بالا نیست. هر پرسش درخور پژوهشی مستقل و جداگانه است. در نوشتار حاضر تنها به سیاستورزی فروغی اشاره میشود. اگر آغاز فعالیتهای حكومتی فروغی را هنگام صدور فرمان مشروطیت حدود ٣٠ سالگی بدانیم كه به ریاست دبیرخانه مجلس منصوب شد، با در نظر گرفتن ایام خانهنشینی، او كم و بیش مدت ٣٠ سال در سمتهای نمایندگی مجلس، وزارت، دادگستری و نخستوزیری، سكاندار سیاست داخلی و خارجی ایران بوده است. اكنون به نمونههایی اندك از نوع سیاستورزی فروغی میپردازم تا معلوم شود كه او با هدف خدمت به میهن و كمك به توسعه و پیشرفت كشور به خدمات دولتی وارد شد یا از رهگذر خدمت به خاندان پهلوی، در پی ارضای حس جاهطلبی و ثروتاندوزی و قدرتطلبی خویش بود.
سیاستمدار موسس
فروغی را میتوان در پی فروپاشی سلسله قاجاریه و برآمدن جنبش مشروطهخواهی مردم ایران، سیاستمدار موسس نامید. اگرچه نهادهای سیاسی، فرهنگی، علمی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، قضایی و نظامی ایران در دوران رضاشاه شكل گرفت، اما سررشتهدار اصلی نوسازی ایران فروغی بود. در واقع، دانش، تجربه، تدبیر و دوراندیشی و شناخت دقیق او از اوضاع ایران و دگرگونیهای جهانی، ایران را وارد مرحله نوسازی كرد. نمونههای این نهادسازیها عبارتند از: مقدمات كشیدن راهآهن سراسری، نظام وظیفه اجباری، تغییر نام ماهها، الغای القاب، تشكیل ثبت احوال و صدور شناسنامه، انحصار قند و شكر، تغییر و منظم كردن مقیاسها، موسسه دفع آفات حیوانی، خرید هواپیمای یونكرس، تاسیس دانشگاه تهران، تاسیس فرهنگستان، ساختن آرامگاه فردوسی و برگزاری كنگره هزاره فردوسی.
سیاستمدار دیپلمات
چنان كه گذشت، فروغی به همراه مشاورالممالك انصاری، وزیر امور خارجه در دولت وثوقالدوله، برای شركت در كنفرانس صلح ورسای در سال ١٢٩٨ شمسی (١٩١٩ میلادی) به پاریس رفت. این سفر مصادف بود با امضای قرارداد ١٩١٩ میان ایران و انگلیس كه در عمل ایران را تحت الحمایه انگلیس قرار میداد. هیات ایرانی در پاریس با كارشكنیهای انگلیسیها روبهرو شد. انگلستان در پس پرده بر اساس قرارداد ١٩١٩- كه به قرارداد وثوقالدوله معروف شده بود- در كار دسیسهچینی برای تقسیم ایران بود. دولت وثوقالدوله نیز، شوربختانه، هیات را به حال خود رها كرده بود و حتی در میانه ماموریت خطیر این هیات، وزیر امور خارجه را از كار بر كنار كرد.
فروغی در آن هنگام نامهای به تهران میفرستد كه حاوی نكات بسیار مهم و عبرتآموزی است. او مینویسد كه نزدیك پنج ماه است در پاریس هستیم، اما به كلی از اوضاع كشور و سیاست دولت و مذاكراتی كه با مقامات انگلیسی كردهاند و سیاستی كه میخواهند در پیش بگیرند بیخبریم. فروغی بهشدت رنجیدهخاطر و گلهمند است كه: «یك كلمه دستورالعمل و ارایه طریق به ما نرسیده، حتی جواب تلگرافهای ما را به سكوت میگذرانند. سه ماه است از رییسالوزراء (وثوقالدوله) دو تلگراف نرسیده...» سخن مهمتر فروغی آن است كه دولت انگلستان با فرصتطلبی میخواهد امور ایران را از نظر سیاسی و اقتصادی به دست خویش بگیرد. فروغی پس از ناكامی و شكست انگلستان، در این باره پرده برمیدارد و مینویسد: «چون اوضاع دنیا و هیاهوی ما در پاریس (منظور او فعالیتهای سیاسی، حقوقی و دیپلماتیك و رسانهای هیات ایرانی است) طوری پیش آورده كه صریحا و برحسب ظاهر نمیتوانند بگویند ایران را به ما واگذار كنید، میخواهند ایرانیها را وادار كنند كه خودشان امور خود را به آنها واگذار كنند و امیدوار هستند كه این مقصود در تهران انجام بگیرد و وجود ما در پاریس مخل این مقصود است...»فروغی در ادامه این نامه از قدرتمندان جاخوش كرده درتهران انتقاد میكند كه به فكر خود و مصالح شخصی خود هستند. «ایران نه دولت دارد، نه ملت.» انگلستان مجبور شده هر روز ایران را «تمام و مستقل» بخواهد. «فقط كاری كه انگلیس میتواند بكند همین است كه خود ما ایرانیها را به جان هم انداخته، پوست یكدیگر را بكنیم و هیچ كاری نكنیم و متصل به او التماس كنیم كه بیا و فكری برای ما بكن!...» فروغی در ادامه این نامه تاریخی- كه در آن زمان تكثیر شده بود و در تهران دست به دست میشد- رای سیاسی خود را درباره چگونگی رابطه و تعامل با دولت انگلستان چنین ابراز میدارد: «البته من میگویم ایرانیها با انگلیس نباید عداوت بورزند. بر عكس، عقیده من این است كه نهایت جد را باید داشته باشیم كه با انگلیس دوست باشیم و در عالم دوستی از او استفاده هم بكنیم. اما این همه مستلزم آن نیست كه در مقابل انگلیس كالمیت بین یدی الغسال (مانند مردهای در دست مرده شوی) باشد. من خودم این فقره را كتبا و شفاها به انگلیسیها گفتهام و میگویم، تصدیق میكنند. اما چه فایده، یك دست بیصداست...» فروغی هنگامی كه در دوره نخستوزیری مخبرالسلطنه هدایت به عنوان سفیركبیر ایران به تركیه رفته بود، طی همین ماموریت به ریاست هیات نمایندگی ایران در جامعه ملل برگزیده شد. او یك دوره نیز به ریاست جامعه ملل انتخاب شد.
سیاستمدار مصلح
رخداد مسجد گوهرشاد در سال ١٣١٤ كه در پی تغییر كلاه و اجباری شدن لباس متحدالشكل به وقوع پیوست، آزمون دیگری برای فروغی در جهت سیاستورزی خاص او بود. به دنبال سخنرانی تحریكآمیز بهلول واعظ، شماری از مردم مشهد به هیجان آمدند و به خانه مراجع بزرگ مذهبی رفتند. اما مراجع با مذاكرات محمدولی اسدی، استاندار خراسان و نایبالتولیه آستان قدس- كه رابطهای نزدیك با آنان داشت- خود را در ماجرا داخل نكردند.
با حمله نظامیان همراه با توپ و مسلسل به جماعت معترض، صدها نفر به قتل رسیدند و بهلول از صحنه گریخت. وقتی رضاشاه از مصلحتجویی اسدی در دوركردن مراجع از واقعه و مخالفت قبلی او با كلاهشاپو و لباس متحدالشكل آگاه شد، با عصبانیت خواستار محاكمه او در دادگاه نظامی شد. واكنش فروغی به این رخداد، رضاشاه را غضبناك كرد، زیرا فروغی كار نظامیان در سركوب مردم را تایید نكرد و بدون اینكه به شاه شادباش بگوید، به شفاعت محمدولی اسدی برخاست كه پدر داماد او بود. در همین هنگام، محمد حسین آیرم، چهارمین رییس نظمیه رضاشاه، متن تلگرافی را به شاه نشان داد كه فروغی در پاسخ فرزند خود مخابره كرده و در آن نوشته بود: «در كف شیر نر خونخوارهای/ غیر تسلیم و رضا كو چارهای» بدین ترتیب بود كه رضاشاه با فریاد «زن ریشدار»، فروغی را از كار بركنار كرد و به خانه فرستاد. جانشین فروغی، محمد جم وزیر كشور دولت فروغی بود. دو هفته بعد، محمدولیخان اسدی به حكم دادگاه نظامی اعدام شد و فرزندان او علی اكبر اسدی (داماد فروغی) و سلمان اسدی، دستگیر و زندانی شدند.
سیاستمدار مدیر
فروغی با آبروی رفته رضاشاه كاری نمیتوانست كرد، اما كوشید تا حد امكان، آب رفته را به جوی بازگرداند؛ یعنی در فرجام كار رضاشاه تدبیری به كار گیرد در بازپس گرفتن املاك و اموالی كه شاه به زور از مردم ستانده بود. رضاشاه در راه خروج از كشور در اصفهان توقف كرده بود كه فروغی دو دوستدار او یعنی ابراهیم قوام (قوامالملك) و محمد سجادری را به این شهر گسیل كرد و طی نامهای با رضاشاه از تمهید «هبهنامه» سخن گفت. سازوكار فروغی آن بود كه شاه اموال و املاك خود را به فرزندش محمدرضا صلح كند، «تا به مقتضای مصالح كشور به مصارف خیریه و فرهنگی و غیره، به طریقی كه صلاح بدانند، برسانند.» هنگامی كه هبه نامه به تهران رسید، فروغی به شاه جوان آموخت كه با صدور فرمانی، آن املاك و اموال را به دولت واگذارد تا «پس از رسیدگی به شكایات كسانی كه نسبت به املاك خود ادعای غبنی دارند، از محل همین املاك رفع ادعا بشود» و بقیه آن «برای ترقی كشاورزی و بهبود حال كشاورزان، ترقی اوضاع شهرها، ترقی صنایع و بهبود حال كارگران، ترقی فرهنگ و بهداری»، یا به فروش برسد یا در ملك دولت نگهداری شود. بدینسان، فروغی در رفع ظلم از صاحبان املاك و اموال توفیق یافت، بدون اینكه كاری به این بزرگی به كشمكش و دشمنی و درگیری بینجامد یا بر سر آن دست به هیاهوی تبلیغاتی بزند.
سیاستمدار با تدبیر
مدیریت بحران سیاسی و اجتماعی پس از سرنگونی رضاشاه از سوی فروغی، ابعادی گسترده دارد كه پرداختن به همه آن از حوصله این نوشتار خارج است. فروغی میبایست باتدبیر و سیاستورزی خردمندانه، در فرونشاندن التهابهای پس از سقوط رضاشاه از قدرت بكوشد، ثبات و تعادل سیاسی و اجتماعی را در كشور مستقر سازد، به تالیف قلوب و مرهم نهادن به زخمهای كاری دوره رضاشاه بپردازد و در حد امكان در آزادسازی جامعه دردكشیده ایران بكوشد. بر این اساس، فروغی طرح عفو عمومی زندانیان سیاسی را در دستور كار دولت قرار داد، و به شاه جوان آموخت كه از فرزندان و بازماندگان افرادی كه به دستور رضاشاه كشته شده بودند، دلجویی كند. از میان آنان میتوان از فرزندان نصرت الدوله، مهرپور و منوچهر و هوشنگ و ایراندخت (فرزندان تیمورتاش) سهراب (فرزند سردار اسعد) محمدحسین و ناصر و خسرو (فرزندان صولت الدوله)، بازماندگان سید حسن مدرس، عبدالحسین دیبا، محمد ولی اسدی، اقبالالسلطنه ماكویی و خاندانهای بختیاری نام برد. كار دیگر فروغی آن بود كه به تقی زاده، حكیمالملك و عدلالملك دادگر، تجدد، رهنما و دبیر اعظم بهرامی پیام بفرستد تا به كشور بازگردند. او از محمد مصدق و قوام السلطنه و موتمن الملك و سلیمان میرزا و ملكالشعرای بهار دعوت كرد كه به میدان سیاست بیایند. تدبیر دیگر فروغی، تشكیل شورای مشورتی مركب از بزرگان و رجال كشور بود كه در میان آنان مغضوبین رضاشاه و به انزوا افتادگان، كم نبودند. به دنبال گشوده شدن در زندانها، فروغی به بركناری و حبس سرپاس مختاری رییس نظمیه تهران و راسخ رییس بهداری رضایت نشان داد كه به دستور جلال عبده دادستان دیوان كیفر انجام یافت. وعده تشكیل محاكمات بزرگ برای رسیدگی به پروندههای مجرمان دوره خودكامگی داده شد و مردم توانستند هزاران عرض حال و اعلام جرم به وزارت دادگستری تسلیم كنند. چند روزنامه آزاد نیز شروع به كار كردند. فروغی چند روز پس از آغاز پادشاهی محمدرضا، بزرگان كشور را به نشستی با شاه دعوت كرد. در این نشست، موتمن الملك، وثوق الدوله، مخبرالسلطنه، منصور الملك، محتشم السلطنه، محمد مصدق، مستشارالدوله و قوام السلطنه حضور داشتند. آنان هم صدا با یكدیگر زبان به انتقاد از مظالم دوران رضاشاه گشودند. قوام شاه را «پسر جان» خطاب كرد و به نصیحت او پرداخت. مصدق در مورد چگونگی زیاده خواهیهای انگلستان و شوروی- دو كشور اشغالگر ایران- سخن راند.
سیاستمدار واقعگرا
سیاست خارجی رضاشاه در همسویی با آلمان نازی از یك طرف و تعلل در برابر اولتیماتومهای مكرر متفقین در اخراج آلمانیها از ایران از سوی دیگر، سرانجام كار را به اشغال كشور توسط ارتشهای انگلستان و شوروی كشانید. اشغال نظامی ایران، دوران بسیار سختی را برای ایرانیان رقم زده بود. كشور در ورطه بحران فروغلتیده بود و مردم به نان شب محتاج بودند و حتی دولتیان حق رفت و آمد و سفر آزادانه در خاك ایران نداشتند. فروغی به عنوان سیاستمداری واقعگرا و با تدبیر، كوشید حضور غیرقانونی و لجام گسیخته اشغالگران را در چارچوب تعهداتی قانونی محدود كند. بر این اساس، پیمان سهجانبه میان ایران، انگلستان و شوروی را به امضای طرفین رسانید. بر پایه این پیمان، مقرر گردید در برابر همكاریهای ایران با متفقین در طول جنگ، دو دولت یادشده از سویی استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین كنند، از سوی دیگر، متعهد شوند شش ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم، نیروهای نظامی خود را از ایران خارج سازند. گفتنی است كه وقتی فروغی در حال دفاع از این پیمان در جلسه پنجم بهمن ماه ١٣٢٠ در مجلس شورای ملی بود، یكی از تماشاچیان سنگی به سوی او پرتاب كرد كه اصابت نكرد؛ سپس به سوی جایگاه هجوم آورد كه قصد جان فروغی كند، اما نمایندگان مانع شدند. فروغی در همان نشست گفت: «جمله معترضهای كلام مرا قطع كرد كه جای تاسف است ولی جای تعجب نیست.» هر چند مجلس شورای ملی با اكثریت قاطع «٨٠ رای موافق از ٩٣ نفر نمایندگان حاضر در جلسه» پیمان سهجانبه را تصویب كرد، اما حملات و فشارهای گسترده شماری از نمایندگان مجلس و مطبوعات به فروغی چنان كوبنده و فرساینده بود كه او را نسبت به به ادامه كار به تردید واداشت و در فكر كنارهگیری از قدرت افتاد.چنان كه گذشت، گرانیگاه سیاستورزی فروغی «واقعگرایی سیاسی» بود. او به عنوان سیاستمدار موسس دوران آغازین نوسازی ایران، میكوشید با شناخت ظرفیتها و تنگناها، در زمان مناسب، بهترین و ممكنترین تصمیمها را برای حفظ ایران و توسعه و آبادانی آن اتخاذ كند و به اجرا در آورد. دیدیم كه بنیانهای دولت مدرن (البته نه در وجه مدرنیسم، بلكه در وجه نوسازی) توسط او و هماندیشانش نهاده شد. او در ادامه كار خود، به درستی اولویت را به حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران داد كه با دستاویز قرار داد ١٩١٩ در خطر تجزیه از سوی انگلیسیها بود. سیاست او سیاست ستیز و دشمنی با كشورها نبود. او در عین رفتن به مصاف شیردرنده استعمار در كنفرانس ورسای و خنثی كردن طرح تقسیم ایران، به دولتمردان ایران اندرز میدهد كه به جای دشمنی با انگلستان، بكوشند از رابطه با این دولت برای كشور سود ببرند. فروغی در واقعه گوهرشاد موضع مستقل انسانی و حقوق بشری خود را با عدم تایید كشتار مردم نشان داد، هر چند بهای سنگینی در برابر آن پرداخت. او اموال و املاكی را كه رضاشاه به زور غصب كرده بود، با تدبیری مثالزدنی، از شاه در حال فرار بازپس گرفت و به صاحبان اصلی آن برگردانید. با سقوط رضاشاه، خلأ قدرت در كشور اشغال شده، خطر آشوب داخلی و تجزیه سرزمینی را به میان آورد. فروغی كوشید با اعمال سیاستهای
چند وجهی، هماهنگ و متوازن، جغد خطر را از بام ایران دور كند و به تثبیت و یكپارچگی و امنیت ملی بپردازد. پیمان سهجانبه میان ایران، انگلستان و شوروی، حضور غیرقانونی ارتشهای اشغالگر را در چارچوب تعهدات قانونی محدود كرد تا استقلال و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت بشناسند و با اتمام جنگ، خاك ایران را ترك كنند.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید