1394/9/4 ۱۰:۰۰
اشاره: آنچه در پی میآید، بخشهایی از گزارش دکتر عبدالله استاد زبان و ادبیات فارسی و مدیر بخش ایرانشناسی دانشگاه ابولیخان قزاقستان در باره وضعیت زبان فارسی در خراسان بزرگ (آسیای مرکزی) است.
ما هرچه داشتهایم و داریم از برکت زبان شیرین و ادبیات بینظیر پارسی است. ادبیات ما از نادرترین ادبیات جهان است که در آن تمام دانشها ـ از فلسفه و حکمت تا تاریخ و فرهنگ ـ به گونهای هنرمندانه و دلنشین تجلی یافته است. بدینروی، روشن است که بزرگترین سرمایه ملی ما «زبان فارسی» و به دنبال آن «ادبیات فارسی» است. بیتردید برجستهترین عنصر فرهنگیی که مردم ایران بدان در جهان نام برآوردهاند، ادبیات فارسی است. با آنکه در پرتو این زبان و ادبیات، فارسیزبانان جهان به گونهای وحدت و همدلی دست یافتهاند و ما یک زبان واحد داریم، متأسفانه به دلایلی در ادبیات به نحوی ازهمگسیختگیها و جداییهایی به نظر میرسد که باید مورد توجه و تحقیق، بهویژه در فرهنگستان قرار بگیرد.
در جهان امروز که اقوام از پی هویتجویی هستند و میخواهند جای پای خویش را مستحکمتر کنند، ما با یک خطر بسیار جدّی روبرو شدهایم که به ایران تاریخی و فرهنگی و یا سرزمینهایی که به اصطلاح فلات فرهنگی ایران بودهاند و حالا با دلایلی زبان پارسی از آن کشورها رخت بربسته، مربوط است. پیش از همه کشورهای آسیای میانه و قفقاز و شبهقاره هند مورد نظر من است.
در زمان شوروی، براثر تقسیمبندهای مصنوعی و به قول استاد بارتلد (خاورشناس بزرگ روس) تقسیمبندیهای ناعادلانه و غیرعلمی در جمهوریهای ساختهشده صورت گرفت که باعث بیش از پیش محدود شدن میدان فعالیت زبان و ادبیات فارسی در آسیای میانه و قفقاز گردید. به سبب این تقسیمبندی که آن را دبیر اول حزب کمونیست روسیه، زیلنسکی، «تبر تقسیم» نام داده بود و تأکید کرده بود که حزب باید به این موضوع (یعنی تقسیمبندی جمهوریهای آسیای میانه) برگردد، ولی پیداست که دیگر برنگشت… کار چنان شد که فارسیزبانان را در شهرهای تاریخی و گهواره تمدن ایرانی و خاستگاه زبان فارسی دری با زبان مادری خود و با فرهنگ خویش بیگانه گردند. سبب اصلی این بود که از امکان و احتمال وحدت و یکپارچه شدن آنان نگران بودند. به همین دلیل از پارسیزبانان آسیای میانه که از مردم بومی بودند، خط فارسی را هم گرفتند و برای جدایی انداختن، نام زبان آن مردم را نیز تغییر دادند. چون حزب کمونیست دشمن دین و آیین مردم بود و در برنامههای حزب سیاست یکسان کردن اقوام شوروی جایگاه برجستهای داشت، طبیعی است که باید کاری میکردند که مردم زبان و فرهنگ ملی خود را از یاد ببرند و بدبختانه تا جایی هم موفق شدند.
براثر کشته شدن هزاران نفر از روشنفکران که در آن روزگار در آن سامان زندگی میکردند و آنها را به اصطلاح «ملا» و یا «دامُلا» میگفتند که مترادف روشنفکر بود، و با در نظرداشت آن مناسبت مغرضانهای که کمونیستها نسبت به دین و آیین و سنن مردم داشتند و هر کسی را که با خط فارسی آشنایی داشت متهم به قرآنخوانی و مذهبی بودن میکردند و از پی نابودی چنین افراد بودند، پیداست که امیدی برای رشد فرهنگ ملی و زبان مادری نیز نمانده بود. به همین دلیل سطح سواد جامعه سخت فروکاست و دورشدن از خط و ادبیات فارسی مردم را به سوی انحطاط و نابودی کشاند. چونین بود که ادبیات زمان شوروی، بهویژه تا سالهای شصتم قرن گذشته، بسیار ابتدایی شده بود و اغلب تحت فشار ایدیولوژی کمونیستی شعارپرتایی (شعارپراکنی) میکردند!
زبان فارسی نیز بسیار کوچهبازاری شده بود و اگر با وجود همه ناملایمات و تلاشهای دهشتزا در راه نابودی این ملت همچنان زنده مانده است، اینهمه از برکت آثار گرانسنگ و بیمثل میراث ادبیات فارسی است. بهتدریج در شوروی نیز براثر تحولات سیاسی و پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و آهستهآهسته بالا رفتن سطح زندگی مردم در زمان خروشچف و بهخصوص در دوران حکومت بریژنوف، روی آوردن به ریشهها و حرکت به سوی خودشناسی شروع شد و از برکت آن دگرگونیها فارسیزبانان آسیای میانه نیز امکان پیدا کردند که تا حدی به سوی خودشناسی ملی روی بیاورند و مسکو را متقاعد سازند که اجازه بدهد در برخی از دانشگاهها خط فارسی را به عنوان «خط نیاکان» بیاموزند. وقتی ادیبان خط پارسی را یاد گرفتند و پارسیخوان شدند، ادبیات نیز تغییر کرد و چهره از دسترفته خود را کمکم دوباره زنده کرد. استاد لایق بزرگترین پدیده همین دوره از ادبیات فارسی ورارود است. شعر مؤمن قناعت، بازار صابر، مستان شیرعلی، قطبی کرام، گلنظر، گلرخسار و شاعران بعد از ایشان در تحول کیفی ادبیات نقش مؤثر داشته است. داستاننویسان خوبی مثل فضلالدین محمدیاُف، استاد کهزاد، ساربان، بهمنیار، سیف رحیمزاد و دیگران محصول همین دوره هستند.
ازبکستان و افغانستان
در ازبکستان که میلیونها پارسیزبان زندگی میکنند، زبان پارسی مدتهاست به زبان گفتگوی خانوادگی بخش اعظم مردم بدل شده است و تقریباً کاربرد آنچنانی ندارد. صدها مدرسه تاجیکی (فارسی) را بستند و در دانشگاهها تدریس به زبان فارسی تقریباً ممنوع شده است. در ازبکستان کنونی وضع زبان بسیار آشفته و کوچهبازاری شده است. خط رسمی تاجیکستان نیز پس از فروپاشی شوروی هنوز روسی مانده است و امروز هم سرنوشتش در آن سامان نامشخص است. همان اتفاقی که برای زبان نوشتاری در ترکمنستان و ازبکستان و جمهوری آذربایجان افتاد، احتمال دارد در دیگر کشورهای آسیای مرکزی هم تکرار شود.
زبان پارسی در افغانستان کنونی (که این کشور نیز از خاستگاههای زبان و ادب پارسی است) حال چندان خوبی ندارد و از سوی قبیلهسالاران بارها مورد حمله قرار گرفته است. به گزارش روشنفکران آن کشور چندی است که حمله به زبان فارسی و علیه آنهایی که واژههای دیرینه فارسی را به کار میبرند، شروع شده است؛ اما اکنون کار از حذف صد کلمه و هزار کلمه گذشته و یک جریان خاص تلاش دارد تا به دلایل سیاسی، زبان فارسی را از مردم افغانستان بگیرد و زبان پشتو و انگلیسی را جایگزین نماید! بدبختانه این نگرانی بسیار جدّی است و میتوان گفت که زبان فارسی در دنیای امروز این وضعیت نگرانکننده را دارد و باید در این موردش تدابیر جدّی اندیشیده شود.
در شهر آلماتی ـ پایتخت قزاقستان ـ تعدادی فارسیزبان و تعدادی تاجیک و افغانستانی مهاجر و اندکی از ایرانیان هستند. همچنین در استان جنوبی قزاقستان چند مدرسه فارسی برای تاجیکهایی است که سالها در آنجا زندگی میکنند. قزاقستان کشور بسیار پهناوری است. بخشهایی از آن در طول تاریخ جزو ایران بوده است؛ خصوصاً جنوب قزاقستان. شما در فرهنگ و تمدن ایران و یا ادبیات فارسی بارها به نام «طراز» برمیخورید. نام این شهر در اشعار فارسی بسیار ذکر شده است؛ یا «بت قبچاق» که نظامی گنجوی میگوید: «سبکرو چون بت قبچاق من بود». در زبان قزاقها شمار درخوری واژه ناب فارسی وجود دارد و هزاران نام فارسی. حتی نامهای اسطورهای ما از قبیل رستم (به شکل رستیم)، اسفندیار (به شکل اسپندیار)، یا «بیژن» که همیشه در بین قزاقها رایج بوده است.
در زبانهای منطقه آسیای مرکزی واژههای فراوانی مییابیم که یا ایرانی هستند یا عربیهایی که از طریق زبان فارسی انتشار پیدا کردهاند؛ مثلاً در اینجا نام نمازهای پنجگانه به فارسی است: نماز بامداد، نماز پیشین، نماز دگر، نماز شام و نماز خفتن. حتی در کشورهای آسیای مرکزی نیّت نماز و نماز جنازه را به فارسی میخوانند. در ادبیات اقوام ترکزبان آسیای مرکزی هزاران واژه فارسی مییابیم. مثلاً اگر یک شعر قرون وسطی را به ترکی بخوانید، دهها ترکیب فارسی دارد؛ بهویژه در زبان ازبکی، مثلاً:
لیلی سر زلف شانه میکرد
مجنون دُر اشک دانه میکرد
به زبان ازبکی چنین ترجمه شده است:
لَیلی سر زلف شانه ایدور
مجنون دُر اشک دانه ایدور
یا مثلاً «ای ساربان آهسته ران، کارام جانم میرود» شده: «ای ساربان آهسته یور، کآرام جانم باروی».
آموزش زبان فارسی
دانشگاههای قزاقستان اغلب خصوصی هستند و دانشجویان بورسیه نمیشوند و پول هنگفتی میپردازند: برای یک سال حدود ۳۰ هزار دلار. اکنون زبان فارسی به عنوان زبان تنها در دو دانشگاه ابولیخان و دانشگاه فارابی تدریس میشود. بعضی دانشجویان هم آن را به عنوان زبان دوم و یا سوم انتخاب میکنند؛ اما غالباً آن را یاد نمیگیرند. اگر بخواهیم بهراستی آب رفته را به جوی بازگردانیم و کرسیهای ازدسترفته زبان فارسی را احیا کنیم، باید به طور جدی از سوی ایران یاری برسد. عقد قراردادهای علمی و آموزشی متقابل و مبادله استاد و دانشجو از جمله نخستین اقداماتی است که باید صورت پذیرد.
آقای دکتر حداد عادل که مدیریت بنیاد سعدی را نیز بر دوش دارند، به این مسائل توجه بیشتری میکنند؛ به شرطی که بنیاد سعدی کاری کند شبیه آنچه انستیتوی گوته در آسیای میانه انجام میدهد. خودشناسی ملّی از شناخت خود شروع میشود. هیچ بیسوادی دنبال این خودشناسی نیست. بزرگانی مثل بوعلی، فردوسی، نظامی، ناصر خسرو، سهروردی و بزرگان دیگر ما دنبال خودشناسی ملی بودند و در این راه کارهای عظیمی را به انجام رسانیدند تا ما خود را بیشتر بشناسیم. این موضوع جدّی است.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید