ترجمه شعر به «زبان شعر» در گفت‌و‌گو با احمد پوری

1394/7/26 ۱۰:۱۴

ترجمه شعر به «زبان شعر» در گفت‌و‌گو با احمد پوری

«در ۲۳ فروردین ۱۳۳۲ پدرم، کارمند ۳۰ ساله دارایی تبریز که علاقه بسیاری به کتاب خواندن و ادبیات داشت، صاحب دومین پسر شد که من بودم. به یاری او بود که خیلی زودتر از بچه‌های همسن خود به کتابخوانی پرداختم اما تا خواستم از او بیشتر یاد بگیرم و پا به پایش بروم مرا که 10 سالم بود با مادرم و پنج بچه دیگر گذاشت و به خواب ابدی رفت. باقی راه را باید خودم در این برهوت می‌رستم بی‌دست هیچ پالیزبان. روزگار کودکی و نوجوانی به بازی و کار و درس خواندن و کتابخواری گذشت

 

اگر بازی‌های زبانی بگذارند...

 یزدان سلحشور: «در ۲۳ فروردین ۱۳۳۲ پدرم، کارمند ۳۰ ساله دارایی تبریز که علاقه بسیاری به کتاب خواندن و ادبیات داشت، صاحب دومین پسر شد که من بودم. به یاری او بود که خیلی زودتر از بچه‌های همسن خود به کتابخوانی پرداختم اما تا خواستم از او بیشتر یاد بگیرم و پا به پایش بروم مرا که 10 سالم بود با مادرم و پنج بچه دیگر گذاشت و به خواب ابدی رفت. باقی راه را باید خودم در این برهوت می‌رستم بی‌دست هیچ پالیزبان. روزگار کودکی و نوجوانی به بازی و کار و درس خواندن و کتابخواری گذشت. پرویز قاضی سعید و ارونقی کرمانی و امیر عشیری و ر. اعتمادی و حسینقلی مستعان و چند نفر دیگر رؤیاهای مرا تا ۱۴ سالگی ساختند و بعد جای خود را به هدایت و چوبک و خسرو شاهانی و باز دو، سه نویسنده دیگر دادند و بعد در آستانه ۱۸ سالگی ساعدی بود و شاملو و جلال آل احمد و دیگران که جایگاهی استوار در ذهن جویای هنرم اشغال کردند.» این‌ها روایت احمد پوری‌است از روزگار آغازین‌اش؛ روزگار متأخرش را کم و بیش می‌دانیم که حُسن روزگار  نو است و رسانه‌ها، نقش  «تذکره‌ها»ی قدیم را بازی می‌کنند. با این همه خودش گفته: «پس از خدمت، یک سالی کار کردم و پولی جمع کردم و برای تحصیل به انگلیس رفتم و در عرض دو سال موفق به اخذ فوق لیسانس در رشته زبان‌شناسی با گرایش تدریس شدم. انقلاب شد و به شوق خدمت به هم‌میهنانم درس را که می‌رفت در دوره دکتری به پایان رسد رها کردم و به سوی میهن شتافتم. 10 سال از زندگی سپری شد بی‌آنکه دست به قلم ببرم. زمانی که دیگر بار به نوشتن پناه آوردم دستی که 10 سال در گچ مانده بود دیگر یارای آن نوشتن سیال و کم زحمت داستان را نداشت. برای شروع و دستگرمی به ترجمه شعر که یکی ازعشق‌های دیرینم بود روی آوردم. دو کتاب «تو را دوست دارم چون نان و نمک» اثر ناظم حکمت و «هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه» اثر نرودا با چاپ‌های پیاپی و غیرمنتظره مرا تشویق کرد که در این زمینه بیشتر کار کنم و نتیجه ترجمه حدود بیست جلد کتاب از شاعران جهان شد که هیچ‌کدام در چاپ اول در جا نزدند. در ۵۴ سالگی رفتم سراغ عشق اولم که داستان و رمان بود و نخستین رمانم را با نام «دو قدم این ور خط» نوشتم که امروز چاپ ششم آن روی ویترین‌هاست.» احمد پوری اکنون، چهره‌ای شاخص در حوزه ترجمه شعر است؛ وقتش هم قلیل؛ با این همه، گفت‌و‌گو شکل گرفت که آن را در ادامه می‌خوانید.

*****

 شما از معدود مترجمان تخصصی شعر هستید که ترجمه‌هایتان، نه تنها مخاطبان عام بسیاری دارند که حتی در جمع شاعران هم محبوبند از لحاظ الگوبرداری  شگردی و تصویری؛ شما شاعر نیستید یا اگر هم باشید، از شما شعری منتشر نشده، چطور شعر را به زبان شعر ترجمه می‌کنید آن هم در حدی که شاعران جوان الگوبرداری کنند؟

 فکر می‌کنم می‌شود شاعر نبود اما شعر را حس کرد و شناخت. تعریفی که از شاعر داریم کسی‌است که مجموعه یا مجموعه‌هایی از اشعار خود را منتشر کرده است؛ با این تعریف من شاعر نیستم اما شعردوستم و نسبت به ظرایف زیبایی‌شناسانه آن حساس. شاید این امر باعث شده ترجمه‌ها را به شعر نزدیک کنم. اینکه چطور ترجمه می‌شوند صادقانه بگویم خبر ندارم. شعری را می‌خوانم، به نوع تأثیری که بر من گذاشته دقت و سعی می‌کنم تأثیری نزدیک به آن را در مخاطب ترجمه‌ام برانگیزم اما این کار چنان ناخودآگاه انجام می‌شود که نمی‌توان قانون و ریزه‌کاری‌های مراحل ترجمه آن را تعیین کرد.

 شما به طور مستقیم از دو زبان  انگلیسی و ترکی استانبولی ترجمه می‌کنید و از زبان‌های دیگر هم [با توجه به ترجمه‌هاشان به انگلیسی]؛ کدام زبان برای ترجمه شعر راحت‌تر است؟ یا بگذارید این طور بپرسم کدام زبان به عنوان «زبان مبدأ»، همگرایی بیشتری با زبان شعر فارسی، به عنوان «زبان مقصد» دارد؟

 از این دو زبانی که نام بردید شاید بتوان گفت زبان انگلیسی از نظر ساختاری به فارسی نزدیک‌تراست چرا که این دو زبان فامیل هستند و هردو جزو زبان‌های هند و اروپایی‌اند. در نتیجه از نظر ساختار زبان، پیدا کردن قالب برای ترجمه آسان‌تر است در حالی که زبان ترکی باید پیچ و تاب‌های زیادی از نظر ساختاری بیابد تا به زبان مقصد نزدیک‌تر شود اما از طرف دیگر فرهنگ ترکی قرابت بسیاری با فرهنگ ما دارد که ترجمه محتوایی اثر را ساده‌تر می‌کند. توجه دارید که سؤال شما جواب دم دستی و مستقیم ندارد.

 

 برای من درک  این روند که چگونه یک مترجم می‌تواند شعری ترجمه شده به زبانی دیگر را، از نو به زبان  مادری خودش ترجمه کند، کمی سخت است. ترجمه شعر به خودی  خود بسیار دشوار است و این به نظرم، دشواری مضاعف است البته یکی از بزرگان اهل  تمیز نقل می‌کرد که شاملو موقع ترجمه شعرهای لورکا، مجموعه صوتی شعرهای لورکا به اسپانیایی[روی صفحه گرامافون] در اختیارش بوده که با گوش دادن به این مجموعه، به موسیقی کلامی و مهندسی موسیقایی ترجمه آن شعرها به فارسی رسیده؛ شما هم همین کار را می‌کنید؟ اصولاً با موسیقی شعر در ترجمه چه باید کرد؟

 شعری که به زبانی دیگر ترجمه شده و باز از روی ترجمه برگردانده می‌شود باز از قوانین ترجمه شعر پیروی می‌کند. فکر می‌کنم بحث اینکه اصلاً شعر قابل ترجمه است یا نه، در زبان ما بارها پیش کشیده شده و حداقل من خودم در برابر این پرسش به طور خیلی خلاصه گفته‌ام که همه اشعار قابل ترجمه نیستند و برخی تن به ترجمه می‌دهند و برخی نه و برخی در روند ترجمه، برای اینکه به صورت شعر در بیایند تا حدی از شعر زبان مبدأ دور می‌افتند. شاید اگر بخواهم مسأله را بشکافم و نمونه‌های فراوان بدهم از خط اصلی این گفت‌و‌گو دور بیفتیم و هفتاد من کاغذ لازم باشد اما مواردی که درباره موسیقی شعر و برگرداندن آن به زبان مقصد گفتید، خود یکی از مسائل زیر مجموعه باید-نبایدهای ترجمه شعر است. چون مطرح کردید، مختصراً باید به آن بپردازم. در شعر، اصولاً یک موسیقی درونی داریم که کمک می‌کند به فضای شعری دست بیابیم و یک موسیقی بیرونی، که معمولاً در زبان‌ها و فرهنگ‌های متفاوت با هم فرق می‌کند. موسیقی بیرونی معمولاً نظمی‌است که از چیدن واژه‌ها به وجود می‌آید و هر زبانی آن را به شکلی ویژه و منحصر به خود استفاده می‌کند. مثلاً در شعر سنتی فارسی، نظام عروضی وجود دارد که در آن روابط معینی برای همنشینی واژه وجود دارد تا به موسیقی خاصی برسیم. به عنوان مثال وقتی شاعر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن را برای شعر انتخاب می‌کند باید واژه‌های ویژه‌ای را که در این ظرف جا می‌گیرند به کار ببرد. این نوع موسیقی که تقریباً در همه زبان‌ها با ویژگی‌های خاص آن زبان‌ها وجود دارد در عین حال که نوای خاصی به شعر می‌بخشد، الزامات واژگانی هم برای آن به وجود می‌آورد که می‌تواند ترجمه آن را به سبب تفاوت‌های زبانی دشوارکند بنابراین من شخصاً تلاش برای ترجمه شعری که در زبان مبدأ، با قوانین موسیقایی بیرونی شعر سروده شده را به اوزان شعری زبان مقصد، چندان موجه نمی‌دانم و در عمل هم جز چند مورد بسیار نادر، تجربه‌های خوبی در این زمینه وجود ندارد اما این را که موسیقی درونی متناسب با زبان مبدأ را به قامت شعر ترجمه‌شده بدوزیم، نه تنها موجه می‌دانم بلکه جزو ضروریات ترجمه هم می‌دانم. شاید مثالی که شما درباره شاملو و گوش دادن به شعر لورکا زدید البته اگر موثق باشد به این سبب بوده که شاملو می‌خواسته ببیند آیا می‌تواند از موسیقی درونی شعر لورکا الهام بگیرد و نغمه‌ای نزدیک به آن در ترجمه بگنجاند یا نه؟

 

 شما مترجمی یک‌سویه هستید یعنی تمام راه‌های ترجمه شما به رُم یا در اینجا زبان  فارسی ختم می‌شود، فکر نمی‌کنید در شرایط فعلی [که خارج از مرزهای ما، کسی به فکر ترجمه شعر معاصر ایران نیست یا اگر هم باشد، گاه به گاه است] مترجمان ایرانی باید آستین بالا بزنند؟

 بگذارید لب کلام را بگویم: اگر مترجمان ایرانی آستین بالا بزنند و اشعار زبان مادری خودشان را به زبان غیر، ترجمه کنند هرگز نخواهند توانست حلاوت شعر ما را به جهانیان بشناسانند مگر اینکه در زبان مقصد، دو زبانه باشند. مثال بزنم، اگر من که زبان انگلیسی را که زبان دومم است و آن را بعدها آموخته‌ام به عنوان زبان مقصد انتخاب کنم و از زبان مادری‌ام به آن ترجمه کنم، قطعاً موفق نخواهم بود. مگر اینکه از کودکی هر دو زبان را همزمان به کار برده باشم و هردو را تقریباً به یک اندازه بدانم. این مسأله از نظر تئوریک شناخته شده است و سال‌هاست درباره آن صحبت شده. نخستین بار فردینان دوسوسور بود که تمایزی قائل شد بین دریافت زبان و کاربرد یا تولید آن. درواقع او معتقد بود که چشم و گوش به صورت خواندن و شنیدن می‌تواند حجم عظیمی از زبانی را که یاد می‌گیریم در ذهن ما جا دهد اما بازده و تولید آنکه به صورت صحبت کردن و نوشتن است، هرگز نمی‌تواند به تمامی منابعی که در ذهن ذخیره شده دسترسی داشته باشد. در نتیجه شما می‌توانید زبانی را که بعداً یاد گرفته‌اید در شنیدن و خواندن بیشتر بفهمید اما نمی‌توانید به اندازه فهم‌تان آن را صحبت کنید یا بنویسید... مثالی بزنم دم دستی: تا حال چند بار شده بشنویم یک فارسی‌زبان که تا حدی ترکی یاد گرفته بگوید«ترکی را می‌فهمم اما نمی‌توانم صحبت کنم» در واقع او درست می‌گوید، چون وقتی می‌خواهد صحبت کند باید به منبع معلومات ذخیره شده در بخش ناخود‌آگاه زبانی‌اش مراجعه کند که به همه آن دسترسی ندارد. اینجاست که زبان دوم و غیر مادری همه امکانات تاخت و تاز در آن و اعتماد به نفس در کار برد آن را در اختیارمان نخواهد گذاشت؛ در نتیجه ترجمه ما خوب در نخواهد آمد. در ادبیات جهان بهترین ترجمه‌ها آثاری بوده‌اند که مترجم آنها بومی زبان مقصد بوده است.

 

 با توجه به شناختی که از شعر انگلیسی و شعر ترکی استانبولی به طور مستقیم دارید، به نظرتان شعر چهار دهه اخیر فارسی [چه در ایران، چه افغانستان و چه تاجیکستان]، تا چه حد، فاصله کیفی دارد با آن‌ها؟

سؤال دشواری‌است. من هرگز با دیدی تحقیقی به شعر این دو زبان، یا بهتر است بگویم سه زبان ترکی و فارسی و انگلیسی نگاه نکرده‌ام. ظاهراً دلیلی هم نبوده چرا که کار من ترجمه شعر است، نه تحقیق درباره تفاوت‌های شعر در زبان‌هایی که با آنها درگیرم اما اگر توانایی و وقت این کار را داشتم صد البته بهتر می‌بود. درهر حال با اجازه‌تان این پرسش شما را بی‌پاسخ می‌گذارم... البته تفاوت بین شعر انگلیسی و فارسی همیشه زیاد بوده و این به سبب غرابت فرهنگی‌شان است اما در پنجاه سال اخیر و بویژه در این بیست سال گذشته، به علت کوچک شدن جهان در پناه انفجار اطلاعات و نزدیک شدن فرهنگ‌ها به هم، می‌شود دید نزدیکی بیشتری بین اشعار امروز انگلیسی و شعر امروز فارسی به وجود آمده با این همه، شعر ترکی در مقایسه با شعر مدرن فارسی از اواسط قرن بیستم، نزدیکی بیشتری به شعر غرب داشته و اشعار شاعران برجسته ترک بیشتر به زبان‌های غربی برگردانده شده. از این نظر می‌شود گفت فاصله‌اش در قیاس با شعر ما با شعر غرب کمتر بوده...

 

 وضعیت  شعر انگلیسی در جغرافیای کشورهای انگلیسی‌زبان چگونه است؟ آیا همان طور است که برخی آوانگاردهای داخل  کشور اعلام می‌کنند که شعر به شکلی که پیشتر می‌شناختیم به خاطره‌ها پیوسته و الان در انگلستان و امریکا و کانادا و استرالیا، شاعران نیم‌ساعت صرفاً داد می‌زنند تا مردم بگویند شعر گفته‌اند یا از روی نقاشی‌های خودشان، فیلم می‌گیرند و توی شب‌های شعر، روی دیوار پخش می‌کنند تا شعر را اجرا کرده باشند؟

 باز دارید مرا دعوت به کشتی در تشکی می‌کنید که به من تعلق ندارد! من به این صورت کلی در مورد شعر این چند کشور انگلیسی‌زبان نمی‌توانم حکم صادر کنم. در واقع انصاف هم نیست. موضوع، جدی‌تر و گسترده‌تر از این چند حکم عجولانه است اما بگذارید واقعیتی را درباره شعر امروز، مخصوصاً در این کشورها که نام بردید بگویم، به نظر می‌رسد قفسه‌های کتاب شعر در کتابفروشی‌های آنها روز به روز لاغرتر شده و تحلیل می‌رود. لااقل این را می‌شود به طور عینی با گردشی در کتابفروشی‌هاشان دید؛ به شرطی که سال‌های قبل را هم دیده باشید تا بتوانید مقایسه‌ای انجام دهید.

 

 خب علتش؟

 دقیقاً نمی‌دانم. می‌توان اول به طور کلی از تحلیل رفتن کتابخوانی در کل جهان، به خاطر هجوم اینترنت گفت اما اینکه چرا شعر چنین ضربه خورده را من نمی‌توانم بگویم این کار محققان ادبی‌است.

 اینکه گفته می‌شود شعر دیگر شنیده نمی‌شود فقط دیده می‌شود در خارج از مرزهای ما و حتی شعر، کلام را ترک کرده و با دیگرهنرها ازدواج کرده و الان هم چند فرزند دارند، واقعیت دارد؟ من شخصاً وقتی در نشست‌های شعری که به زور 12 نفر در آن حضور دارند، از جهانی شدن شعر آوانگارد، آن هم به این شکل می‌شنوم، شک می‌کنم که خودم هم دارم از اینترنت و امکانات دهکده جهانی استفاده می‌کنم! این قدر این دوستان آوانگارد با قطعیت از این وقایع حرف می‌زنند که آدم به چشم‌هایش هم شک می‌کند! ممکن است به عنوان متخصصی که بی‌واسطه با جهان  شعر انگلیسی روبه‌رو هستید راهنمایی‌ام کنید که من  نوعی، چقدر از اوضاع و احوال  شعر جهانی در سال  2015 بی‌خبرم؟

قبلاً هم گفتم حکم‌های کلی دادن و ساده کردن بیش از اندازه پیچیدگی‌های موجود، نه تنها در زمینه شعر جهان بلکه در هر عرصه‌ای راه به جایی نمی‌برد. این نوع حکم‌ها نشان از تنبلی فکری و بی‌اطلاعی‌است. اینکه شعر از نظر زیبایی‌شناسی و زبانی تغییر یافته، در آن شکی نیست چرا که شعر نمی‌تواند از تحولات سریع اندیشه و زبان و سلیقه‌ای که در دنیا اتفاق می‌افتد دور بماند اما برای بررسی آن تحقیق لازم است با معیار‌های نقد علمی و دوری از کلی‌گویی. من دقیقاً نمی‌دانم چه کسانی چنین احکامی را صادر می‌کنند اما بسیار دلم می‌خواهد پشت این حکم آنها تحقیقات و نقد علمی و ذکر نمونه‌های مشخص هم باشد تا بتوان جدی‌تر و دقیق‌تر در باره‌شان حرف زد.

 

 برگردیم سر  بحث  شیرین ترجمه؛ به نظر می‌رسد مشکل بزرگ یک مترجم شعر، پیدا کردن راهی برای اجرای زبانی شعر در«زبان  مقصد» باشد به گونه‌ای که شگردهای شاعر و شیوه منحصر به فردش، در این زبان هم خودش را نشان دهد. شما چطور بر این مشکل فائق آمدید، یا نیامدید؟! حل  این مشکل، میانبر هم دارد؟

 تلقی من از اجرای زبانی در شعر، وابسته بودن آن است به افت و خیز آوایی و واژه‌هایی که گاه به علت موسیقی ویژه از معنی مألوف فاصله می‌گیرد و در نتیجه در نوشتار، به دشواری می‌تواند همه ویژگی‌هایش را نشان دهد اما اگر مراد از این عبارت، «شعر با بازی‌های زبانی» است، باید بگویم که ترجمه را دشوار می‌کند و گاه غیر ممکن. مثلاً فرض کنید مترجمی بخواهد این بیت خاقانی را که «از اسب پیاده شو، بر نطع زمین رخ نه/ زیر پی پیلش بین، شهمات شده نعمان» را به زبانی دیگر برگرداند، چه باید بکند؟ کدام زبان است که واژه‌های شطرنج را با دو معنی متفاوت در آن بشود به کار برد و آخر سر به این نتیجه رسید که زندگی مانند بازی شطرنج است که شاه هم در آن مات می‌شود. در این مورد می‌شود مثال‌های زیادی زد. در همه زبان‌ها، رفتار واژه‌ها و کرشمه‌های ویژه‌شان فقط منحصر به زبان خودشان است. اگر شعری تکیه سنگینی روی این بازی‌ها داشته باشد، از ترجمه خواهد گریخت. این‌ها مواردی هستند که گاه چراغ قرمزی روشن می‌کنند و نمی‌گذارند مترجم از جاده ترجمه‌شان رد شود.

 

 شعر  سهل و ممتنع  بدون تصویر را که با «زبان» یکی شده [و بر اثر مهارت‌های استثنایی شاعر در «زبان مبدأ»، فاصله‌اش را با زبان  نثر از میان برداشته و در عین  حال از حوزه زیباشناسی شعر، قدمی هم عقب‌نشینی نکرده] چطور ترجمه می‌کنید؟

کاش نمونه‌ای ارائه می‌کردید. اما به طور کلی بگویم اصولاً مترجم نمی‌تواند بگوید چگونه ترجمه می‌کند. ترجمه ادبی، ساختن دستگاهی الکتریکی نیست که بشود دقیقاً اتصال سیم‌ها و پیچ و مهره‌هارا در آن نشان داد. اگر شعری بالفرض به قول شما سهل و ممتنع باشد باید در ترجمه آن به زبان مبدأ هم همین اصل در نظر گرفته شود تا این ویژگی شعر نشان داده شود. حالا حد سهل و ممتنع بودن شعر و توانایی مترجم چقدر است، این دیگر بحثی جداگانه است که با ذکرمثال‌های معین از مترجمان معین و مقایسه ترجمه‌شان با اصل شعر می‌توان روشن‌تر درباره‌اش سخن گفت.

 

 وضعیت کلی ترجمه را در ایران چطور می‌بینید؟ کمیت خیلی زیاد شده؛ کیفیت چطور؟ ما چقدر شانس داریم که اگر قانون کپی‌رایت را قبول کنیم و قرار باشد با مجوز صاحب  اثر، دست به ترجمه بزنیم، از لحاظ حفظ کیفیت هنری، مجوز انتشار این کار را در همین سطح کمی بگیریم؟

 اینکه به نظر می‌رسد کمیت ترجمه زیاد شده، تا حدی طبیعی‌ست چرا که نسل امروز به طرز وسیعی با زبان‌های دیگر بویژه انگلیسی از طریق وسایل ارتباط جمعی آشنا شده است. برای جوان امروز، آموختن زبانی دیگر بسیار آسان‌تر از زمان ماست؛ علاوه بر این، اینترنت امکانات حیرت‌انگیزی برای جست‌و‌جو‌ی اطلاعات گذاشته است که کار ترجمه را بسیار آسان می‌کند. من یادم هست در نوزده‌سالگی نمایشنامه‌ای از هارولد پینتر ترجمه کردم. عبارتی در آن بود که معنی‌اش را نمی‌دانستم. از استادانم، حتی از یک استاد امریکایی که در دانشگاه تبریز تدریس می‌کرد پرسیدم و جوابی نیافتم. آن عبارت را تنها از روی حدس و گمان ترجمه کردم. سال‌ها بعد در گوگل، وقتی به آن مراجعه کردم براحتی به معنی‌اش پی بردم و حتی از تاریخچه پشت آن واژه که سبب دشواریش بود، آگاه شدم. تصور کنید اگر آن روزها گوگل داشتیم من مترجم جوان چه ذوقی می‌کردم و دیگر مجبور نبودم سه ماه در جست‌و‌جوی یک عبارت باشم. پس، از نظر کمی، الان مترجمان زیادتری داریم اما ترجمه با کیفیت، تنها به دانستن زبان مبدأ و مقصد خلاصه نمی‌شود. ذوق مترجم، حساسیت او به زبان، سابقه کاری‌اش و چند عامل دیگر لازم است که ترجمه را باکیفیت کند. طبیعی است که تعداد ترجمه‌های با کیفیت، بسیار کمتر خواهد بود در میان انبوه این همه ترجمه.

 

 این نگران‌کننده نیست؟

چرا باید نگران باشیم؟! اگر نگرانی هم وجود دارد باید برای قطع درختان و ساختن کاغذ برای کتاب‌های آنها باشد که خوشبختانه امروزه با ظهور پدیده کتاب الکترونیکی آن هم دارد از بین می‌رود. تاریخ ادبیات و هنر، این پدیده را همواره داشته است. کتاب‌های زیادی نوشته شده‌اند. شاعران بسیاری ظهور کرده‌اند اما غربال زمان، قدم به قدم پشت سرآنها پیش رفته و کار‌هایشان را غربال کرده و هرچه جلوتر آمده سوراخ غربال‌ها را گشاد‌تر کرده تا فقط درشت‌دانه‌ها بمانند.

جناب سلحشور! از صدها شاعری که پس از رودکی بوده‌اند و ادوارد براون از هر کدام اثری یافته، چند نفر را می‌توانید نام ببرید؟ از آغاز ترجمه ادبی در ایران، از بین بالای صد مترجم، نام چند مترجم را می‌توانید بگویید؟ نگرانی نیست. اگر اثری چه تألیفی و چه ترجمه، ارزش‌های لازم را داشته باشد خواهد ماند. بقیه چند صباحی جولانی خواهند داد و به نسیمی چون برگ‌های پاییزی از دیده نهان خواهند شد. بگذارید پرسش اصلی‌تان را بی‌جواب نگذارم. من وضعیت امروز ترجمه را امیدوار‌کننده می‌بینم چرا که همان‌گونه که گفتم در پناه امکانات امروز چهره‌های تازه‌نفس به میدان آمده‌اند و دارند خوش می‌درخشند.

 

 صحبت از بحران ترجمه است بویژه در زمینه ترجمه شعر. پس شما معتقد به چنین بحرانی نیستید؟

 به نظر می‌رسد در زمینه ادبیات، هر از چندگاهی از وقوع و شیوع بحران می‌گویند و متأسفانه در اغلب موارد هم مشخص نمی‌کنند که منظور دقیق از بحران چیست. اگر بحران را در کمیت زیاد ترجمه و وجود ترجمه‌های معیوب و به یک کلام بد بدانیم، قبلاً هم گفتم، بله چنین پدیده‌ای را الان می‌شود دید اما این حادثه‌ای نیست که امروز اتفاق افتاده باشد. همواره این پدیده بوده و بویژه الان که امکانات برای عرضه آثار و ترجمه بیشتر شده، قطعاً از نظر کمی هم بیشتر دیده خواهد شد. اما به اعتقاد من بحران اگر هست تنها در کیفیت ترجمه نیست. الان بحران در مخاطب‌یابی و رساندن اثر به دست علاقه‌مند هم هست. اگر قرار است از بحران سخن بگوییم بالاتر از همه چیز باید از شمارگان‌کتاب‌ها بگوییم که روز به روز دارد پایین می‌آید. زمانی شمارگان هزار رقمی باورنکردنی بود و بسیار پایین و شاید منحصر بود به تعداد بسیار کمی از کتاب‌ها که نفیس بودند و با هزینه بسیار بالا تهیه می‌شدند و قیمت بالایی هم داشتند اما امروز عدد هزار برای شمارگان، عددی‌ است جا افتاده و به قول کاربران رایانه، به نوعی«دیفالت» شمارگان است. اخیراً شمارگان پانصد هم دارد تکرار می‌شود و معلوم نیست که این ماجرا تا کی ادامه خواهد داشت و شاید اصلاً به جایی خواهد رسید که شمارگان صد آن هم با دستگاه ریسوگرافی بشود شمارگان کتاب در کشور ما.

من در ترجمه شعر بحران نمی‌بینم اما قدر مسلم، آثار ضعیف را می‌بینم و می‌دانم مخاطب، خود با استقبال نکردن از این آثار کم‌کم وضعیت را برای ترجمه‌های خوب، بهترخواهد کرد. این وضعیت نابسامان را البته با خلق آثار با ارزش تا حدی می‌شود سامان بخشید؛ بالاخره از یاد نبریم با وجود تمامی مشکلات و شمارگان پایین و وجود ترجمه‌های بد، مخاطب ما با استقبال از ترجمه‌های خوب و رساندن آنها به چاپ‌های متعدد، این ترس شمارگان را تا حدی از بین برده‌است.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: