تختي، پهلواني كه معتمد مردم بود / احمد مسجد جامعي

1392/10/17 ۰۹:۲۹

تختي، پهلواني كه معتمد مردم بود / احمد مسجد جامعي

يك بار به ديدن زنده ياد خانم سيمين دانشور رفته بودم. درباره شخصيت‌هاي مختلف سخن به ميان آمد. در اتاق او در كنار تصوير رجال سياسي و اجتماعي و آثار فرهنگي و هنري عكسي هم از تختي ديده مي‌شد كه برايم جالب بود. خانم دانشور مي‌گفت تختي هم اين جا مي‌آمد. البته خيلي‌ها آنجا مي‌رفته‌اند از امام موسي صدر و آيت‌الله طالقاني و علامه محدث ارموي تا سهراب سپهري و نيما يوشيج و ابراهيم گلستان. دانشور مي‌گفت يك بار تختي سرزده به خانه ما آمد. جلال هم بود. من به محض ديدنش هيجان‌زده شدم و ناخودآگاه به سمتش رفتم و او را بوسيدم. يك باره چهره تختي گلگون و غرق عرق شرم و حيا شد. جلال هم متوجه اين تغيير حال شد و با همان شوخ طبعي و كنايه طنزآميز گفت سيمين هم با اين كارهاش... بعدها آل احمد يكي از زيباترين و ماندگارترين مقاله‌هاي سياسي- ادبي‌اش را درباره تختي نوشت. اين نمونه‌ها نشان مي‌دهد كه تختي شخصيتي بود كه بين همه گروه‌هاي اجتماعي اعتبار بسيار داشت.

 

 

 

يك بار به ديدن زنده ياد خانم سيمين دانشور رفته بودم. درباره شخصيت‌هاي مختلف سخن به ميان آمد. در اتاق او در كنار تصوير رجال سياسي و اجتماعي و آثار فرهنگي و هنري عكسي هم از تختي ديده مي‌شد كه برايم جالب بود. خانم دانشور مي‌گفت تختي هم اين جا مي‌آمد. البته خيلي‌ها آنجا مي‌رفته‌اند از امام موسي صدر و آيت‌الله طالقاني و علامه محدث ارموي تا سهراب سپهري و نيما يوشيج و ابراهيم گلستان. دانشور مي‌گفت يك بار تختي سرزده به خانه ما آمد. جلال هم بود. من به محض ديدنش هيجان‌زده شدم و ناخودآگاه به سمتش رفتم و او را بوسيدم. يك باره چهره تختي گلگون و غرق عرق شرم و حيا شد. جلال هم متوجه اين تغيير حال شد و با همان شوخ طبعي و كنايه طنزآميز گفت سيمين هم با اين كارهاش... بعدها آل احمد يكي از زيباترين و ماندگارترين مقاله‌هاي سياسي- ادبي‌اش را درباره تختي نوشت. اين نمونه‌ها نشان مي‌دهد كه تختي شخصيتي بود كه بين همه گروه‌هاي اجتماعي اعتبار بسيار داشت.

 

او از دوستان مرحوم آيت‌الله طالقاني بود و به دعوت ايشان در جلسات نماز و تفسير قرآن شركت مي‌كرد كه شب‌هاي جمعه در مدرسه اسلام واقع در بريانك تشكيل مي‌شد. مؤسس اين مدرسه عباس چمران (برادر شهيد دكتر مصطفي) بود و درآنجا با برخي چهره‌هاي تأثيرگذار و مطرح آن روزگار مانند مهندس بازرگان، مهندس حسيبي و دكتر سحابي آشنا شد. اين مدرسه در سال 1326 براي تعليم و تربيت دانش آموزان به شيوه‌هاي اسلامي تأسيس شد. بعد‌ها با انتقال جلسات تفسير به مسجد هدايت در چهار راه استانبول، تختي نيز به آنجا آمد و شد داشت.

 

تختي اگرچه با افراد و گروه‌هاي مختلف ارتباط داشت اما مشي و منش او هميشه ثابت بود، اين ويژگي از او چهره‌‌اي قابل اعتماد و در عين حال بسيار محبوب ساخته بود. به طوري كه وقتي هواپيماي او در فرودگاه به زمين مي‌نشست هزاران نفر از مردم به استقبالش مي‌شتافتند و حتي شخصيت‌هاي ادبي و هنري و اجتماعي با ديدن او به شوق مي‌آمدند. شايد از همين روست كه برخي خاطره‌هاي معمول او هم نياز به بازخواني دارد. همه مي‌دانيم كه در كمك‌رساني به زلزله‌زدگان بويين‌زهرا تختي هم مانند خيلي‌هاي ديگر به جمع‌آوري كمك‌ها پرداخت و از شمال شهر تا ميدان مخبرالدوله و از آنجا تا بهارستان و بالاخره تا سبزه ميدان را پياده پيمود و در محل چلوكبابي شمشيري استقرار يافت. اما نكته آن است كه همه مردم دوست داشتند كمك‌هايشان به دست تختي كه ارادت زيادي به او داشتند، برسد و او را امين خود مي‌دانستند. كساني كه پول‌هاي خود را به تختي مي‌دادند صاحب اموال زيادي هم نبودند و آدم‌هاي معمولي و حتي محروم كوچه و بازار در ميان آنها زياد ديده مي‌شد كه علاقه‌مند بودند در كنار تختي به هموطنانشان كمك برسانند و تختي با همان حجب و حياي هميشگي‌اش سرش را پايين انداخته بود كه اگر كسي توان كمك مالي مناسب هم ندارد شرمنده نشود. تختي اگر اينجا سرخود را پايين گرفته بود اما در جايي ديگر هنگام دريافت مدال از بالاترين مقام مملكت در آن زمان با قامتي راست و افراشته سرخم نمي‌كند تا شاه مجبور شود دستان خود را بالا ببرد و مدال را برگردن او بيندازد.

 

تختي خلق و خوي ويژه‌اي داشت كه او را از سايرين متمايز مي‌كرد منش و روشي كه او را هميشه پهلوان مردم نگاه مي‌داشت زماني كه در اوج محبوبيت و معروفيت بود به او پيشنهاد شد در قبال دريافت مبالغ هنگفت، عكسش را در حال اصلاح صورت با تيغ ژيلت منتشر كنند. تختي اين پيشنهاد را رد كرد. در عين حال درآن زمان رسم شده بود برخي از آن ورزشكاراني كه در ميان مردم مطرح مي‌شدند در فيلم‌هاي سينمايي نيز ظاهر شوند، بدون آن كه نقش تأثيرگذاري داشته باشند. اما در تبليغات فيلم از آنها استفاده مي‌شد. تختي اين پيشنهادها را هم رد كرد و مي‌گفت مگر من هنرپيشه هستم كه بخواهم فيلم بازي كنم. نكته سنجي‌هاي تختي بسيار است و بخشي از اين خاطرات را استاد پيشكسوت عبدالله زارع، يكي از دوستان و مربي او در برنامه‌هاي تهران گردي كه هر جمعه انجام مي‌دهيم و 6 دي امسال در جريان بازديد از شهر ري تعريف مي‌كرد.

 

تختي، دغدغه نام بلند ايران را داشت كه در اندام ورزيده و قد رشيد و بازوان تواناي او تجلي مي‌كرد و پشتوانه مردمي بود كه از هر سو به شكل‌هاي مختلف حقارت بر آنها تحميل مي‌شد.

 

تختي به عنوان معتمد شوراي محلي از خاني آباد با آنها همكاري مي‌كرد. بنابر اسناد موجود تختي با كسب آراي مردم در سال 42 به عضويت انجمن معتمدين شهر در مي‌آيد. تعداد آراي او در آن سال 35 هزار بوده است. در آن ايام تهران داراي 50 برزن بود و هر كدام نماينده‌اي براي اداره امور شهر داشتند و به مدت سه سال انتخاب مي‌‌شدند. هر چند اين همكاري چندان دوام نيافت. در آن ايام انتخاب شهردار تهران از ميان نامزدهايي صورت مي‌گرفت كه به شوراي معتمدين شهر راه يافته بودند. تختي هم از كساني بود كه شانس بالايي براي تصدي پست شهرداري تهران داشت و بنا به نقل روزنامه ها به او نيز پيشنهاد شد. اما از پذيرش مسئوليت شهرداري تهران سر باز زد و راه خود راپهلوانانه در كنار مردم ادامه داد و همچنان پيگير امور مردم بود و از راه‌هاي مختلف تلاش مي‌كرد وظيفه نمايندگي خود را انجام دهد. يكي از راه‌ها نامه نگاري به مسئولان و پيگيري امور بود. هر چند تأثيرگذاري نامه‌ها و اقدامات او به تدريج كم و كمتر مي‌شد تا جايي كه ادامه كار او را در انجمن معتمدين يا انجمن شهر با مشكل مواجه كرد و كم‌كم نامه‌هاي او به مقامات و مسئولان نيز منشأ اثر نبود. تختي به ناچار با آزردگي از اين سمت انصراف داد.

 

همين دغدغه تختي باعث شد وقتي در يكي از مسابقات نتوانست پاسخگوي انتظارات مردم باشد خود را شرمگين يافت. يكي از دوستان تختي مي‌گفت او در يكي از آخرين مسابقات جهانيش از كسب مدال قهرماني بازماند و براي اين حادثه بسيار متأسف شد. او احساس مي‌كرد از يك سو اميد مردم را برنياورده و از سوي ديگر سن و سال ورزشي او در شرايطي است كه فرصت جبران ندارد. از اين رو وقتي كاروان ورزشي عزم بازگشت به كشور را داشت راهي بغداد شد و خود را به آستان حضرت ابوالفضل(ع) رسانيد. از زبان همراهان وي درد دل تختي با حضرت شنيدني است. «اي بزرگوار تو براي آب آوردن براي بچه‌هاي تشنه، راهي فرات شدي ولي در آنجا دستانت قطع شد، چشمانت آسيب ديد، فرق سرت شكافته شد، مشك آب سوراخ شده و آب‌ها به زمين ريخت؛ و نتوانستي آب را به خيمه‌گاه برساني و خجالت‌زده و نااميد شدي. هر چند به آرزويت نرسيدي و در اين كار ناكام ماندي ولي خدا آبرويي ماندگار نصيبت كرد كه به هيچ‌كس عطا نكرده بود. اينك من در كارم ناكام شده‌ام و نتوانسته‌ام اميد هموطنانم را برآورده سازم و با دست خالي به كشورم باز مي‌گردم. اكنون آبروي مرا حفظ كن.» همه مي‌دانند بعد از آن شكست چه استقبالي از سوي مردم از اين پهلوان ملي به عمل آمد و از قضا در سال بعد تختي نخستين طلاي المپيك را به ملت ايران هديه كرد و امروز هم هيچ شهر و دياري نيست كه در آن مدرسه، خيابان يا ورزشگاهي به نام بلند تختي نباشد. جالب است كه حتي طرفداران جوان تختي كه او را نديده‌اند خود را ملزم مي‌دانند تا مشي و منشي چون او و مرادش حضرت ابوالفضل العباس علمدار نستوه پاكي و صداقت و جوانمردي داشته و به حيا و امانت و اخلاق پايبند باشند. نام و آوازه‌اش ماندگار باد.

 

به نقل از روزنامه اطلاعات بين‌المللي

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: