قاسم پورحسن: نوصدرائیان؛ نه گسسته‌ از صدرا و نه مقلد او

1392/10/14 ۱۳:۱۷

قاسم پورحسن: نوصدرائیان؛ نه گسسته‌ از صدرا و نه مقلد او

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی برخلاف برخی که قائل به اصطلاح نوصدرایی نیستند، به جریان نوصدرایی معتقد است. او می‌گوید: در این جریان کشمکش و مناقشه‎هایی بین نوصدرایی‌ها و خود ملاصدرا و حکمت او وجود دارد.

 

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی برخلاف برخی که قائل به اصطلاح نوصدرایی نیستند، به جریان نوصدرایی معتقد است. او می‌گوید: در این جریان کشمکش و مناقشههایی بین نوصدرایی‌ها و خود ملاصدرا و حکمت او وجود دارد.

صدرالمتألهین شیرازی یکی از دوران‌سازترین اندیشمندان تاریخ اندیشه اسلامی است؛ برخی بر آنند که در دیدگاه ملاصدرا تعریف فلسفه تفاوت چندانی با فلسفه‌ها مشاء و اشراق ندارد و همگی فلسفه را به «دانشی که از عوارض موجود بماهو موجود بحث می‌کند» تعریف کرده‌اند و نقطه ممیز فلسفه صدرا با دیگر فلسفه‌های اسلامی تفاوت روشی در حل مسائل فلسفی است و صدرا با توجه به بستر اجتماعی و فکری زمانی خود با تکمیل روش استاد خود میرداماد، در روش فلسفی خود ترکیبی از قرآن، برهان و عرفان ارائه می‌دهد.

به موازات رویارویی سیاسی دنیای شرق و غرب در چند سده اخیر، مواجهه فرهنگی و اندیشه‌گی آن نیز نمود یافت و در این میان، شارحان فلسفه و حکمت صدرایی در صدد پاسخ به مسائلی برآمدند که فلسفه‌های جدید غربی مطرح کرده بودند. به هر حال این مواجهه سبب بالندگی و تکامل فلسفه صدرایی شد. برخی آقاعلی حکیم را آغازگر مکتب نوصدرایی می‌دانند و معتقدند او اولین کسی است که در اندیشه خود فلسفه صدرایی را با فلسفه غرب درگیر کرده و کوشیده است تا به پرسش‌های فلسفه‌های معاصر پاسخ دهد. اما بسیاری برآنند که آقاعلی مدرس تنها یک نقطه عطف بود و موسس حقیقی فلسفه نوصدرایی علامه طباطبایی است که فلسفه صدرا را با مکاتب ماتریالیستی، مارکسیستی و دیگر مکاتب نوظهور غربی درگیر کرد و شاگردانش این راه را ادامه دادند.

در هر حال امروز کمتر پژوهشگر حوزه فلسفه اسلامی است که فلسفه، مکتب یا حکمت «نوصدرایی» را نشنیده باشد. گرچه برخی دیگر بر آنند که شارحان صدرا در طول چند قرن گذشته هر یک به سهم خود سعی در تکامل فلسفه صدرایی و شرح و بسط آن داشته‌اند و آنقدر استقلال فکری ندارند که بتوان در توصیف ایشان از «نو» صدرایی استفاده کرد. قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر حوزه فلسفه اسلامی این، اصطلاح را تشریح کرده است:

سخن اول ما این است که ما تقریبا بعد از کُربن اصطلاحاتی را مثل «مکتب» و «نئو» را در حوزه اسلامی شکل دادیم، اصطلاحاتی که عمدتا در حوزه مغرب زمین به وجود آمده بود ( مثل نئوکانتی‌ها، نئودکارتی‌ها، نئوهگلی‌ها و...) و سبب شده بود که به تدریج در باب تفکر فلسفی، دیدگاه‌هایی شکل بگیرد که آنها را در ذیل بحث مکتب یا سنت (مکاتب فلسفی یا سنت‌های فلسفی) سامان بدهد. درحوزه اسلامی ما پیش از این، تحولات و تطورات مفهومی با مدرسه‌ها و حوزه‌ها مواجه بودیم و تاکید می‌کردیم که با استقرار ابن‌سینا در سال 414 در اصفهان، حوزه دوره اول اصفهان شکل می‌گیرد و مرکزیت فلسفه از بغداد به اصفهان منتقل می‌شود.

یعنی هر متفکری می‌خواست فیلسوف شود حتما باید اصفهان می‌رفت که بزرگترین آنها سهروردی است که وقتی به مراغه می‌رود، از آنجا به اصفهان می‌آید تا فلسفه ابن‌سینا را بخواند و سپس به آناتولی و حلب می‌رود. سهروردی در اصفهان تحولاتی را که ابن‌سینا در منطق دوبخشی‌اش مطرح کرده بود (در اعراض از منطق ارسطویی) را می‌خواند و بعد از آن، مقدمات تدوین حکمة‌الااشراق را فراهم می‌کند. یا وقتی ما درباره مکتب دوره دوم اصفهان و مکتب شیراز حرف می‌زنیم اینها را تحت عنوان حوزه‌های فلسفی تلقی می‌کردیم.

سخن دوم این است که ما با حکمت متعالیه ملاصدرا، از حوزه اصفهان یا مکتب اصفهان در این تقریبا 400 سال تحت عنوان مکتب صدرایی یاد می‌کنیم. این فلسفه صدرایی چهار دوره متفاوت را به خودش دیده است که در این چهار حوزه متفاوت، حوزه‌های تهران و سبزوار حوزه‌هایی بودند که در حیات فلسفه صدرایی شکل گرفتند. می‌دانیم که حوزه تهران تقریبا تداوم حوزه اصفهان است، گرچه همه این را نمی‌پذیرند، اما عمده دیدگاه ها بر روی این است. حوزه سبزوار با ملاهادی سبزواری هم همین وضعیت را دارد، اما این مناقشه وجود دارد که ما در چه صورتی به یک فکری اصطلاح «مکتب» را می‌دهیم و در چه صورتی اصطلاح «نئو»؟

برخی معتقدند که ما از ملاصدرا تا علامه طباطبایی جریانی که منجر به گسست معرفتی از ملاصدرا بشود یا تفکری که بیرون از تفکرملاصدرا شکل بگیرد نداریم؛ ولذا معنایی ندارد ما از مکتب نئوصدرایی سخن بگوییم و همه این جریانات در درون جریان صدرایی است.

من پیشتر در گفت‌وگویی این وضعیت را شرح دادم؛ یعنی بیان کردم علی‌رغم اینکه عده‌ای اعتقاد دارند که ما چیزی بنام جریان نئوصدرایی نداریم، ولی اعتقادم این است که لزومی ندارد که در یک جریان «نو» لزومی ندارد گسست معرفتی با اندیشه صدرایی داشته باشد و همین که دست به ابداعات و نوآوری‌هایی بزنیم، کفایت می‌کند، همین که حلقه استاد و شاگردی شکل بگیرد، اینکه تقریر و بحث و ابداعی شکل بگیرد و ابداع معرفتی باشد و نه لزوما گسست، ما به این جریان «نو» می‌گوییم. در جریان نئوتوماسی می‌بینیم که تنها زنده کردن تفکرات توماس مطرح است و الهیات توماسی با تقریر متفاوتی است. در تفکر مرحوم قمشه‌ای و مناظره و مجادله‌اش با ابولحسن جلوه می‌بینیم که مرحوم قمشه‌ای تحت تاثیر آقاسیدرضی لاریجانی است یک جریان عرفانی را شکل می‌دهد که ما این چنین جریان عرفانی نیرومندی در حوزه اصفهان و فلسفه ملاصدرا نداریم.

خلاصه آن که من در آن مصاحبه دفاع کرده بودم که ما جریان نئوصدرایی داریم. در مکتب نئوصدرایی ما تقریر، تبیین و ابتکاراتی را در حوزه فلسفه می بینیم. مناقشاتی را که صاحب بدایع الحکم و در پاسخ به او مرحوم صالح مازندرانی با عنوان ودایع الحکم دارد یا بحث هایی که مشایین و در رأس آنها ابولحسن جلوه با صداریی‌ها دارند یا حوزه‌ای عرفانی که ما در تهران داریم و مانند آن در اصفهان نیست که با سیدرضی لاریجانی شروع می‌شود یا پیروان رجب‌علی تبریزی و مخالفان نگاه صدرایی داریم.

اشکالی که مرحوم رفیعی قزوینی درباره معادجسمانی صدرایی دارد مبنی بر اینکه با معاد قرآنی سازگار نیست و مرحوم طباطبایی به آن اقبال نشان می‌دهد و آن را تایید می‌کند و مرحوم مطهری هم عنوان می کند که معاد جسمانی ملاصدرا معاد فلسفی است نه معاد قرآنی. ما این حجم از ابتکارات، مناقشات، تقریرات و تبیین ها را نمی توانیم ندیده بگیریم. درست است که اینها در درون سنت فلسفه صدرایی فکر می‌کنند، اما این گونه نیست که تابع و مقلد آن باشند. حتی اگر هم اینان را شارح بدانیم، نسبتش میان شارح بودن ابن‌رشد به ارسطو یا شارح بودن فارابی به ارسطو است. بنابراین من این را می پذیرم که ما قائل به مکتب نئوصدرایی هستیم. در این جریان کشمکش و مناقشههایی بین نئوصدرایی و خود ملاصدرا و حکمت او وجود دارد.

مخالفت‌ها، تقریرها و تبیین‌های متفاوتی که از دستاوردهای مهم ملاصدرا در بحث اتحاد عاقل و معقول، در باب نظریه تشکیک، در بحث نظریه وحدت شخصی و اینکه با نظریه وحدت تشکیکی قابل سازگاری هست یا خیر؟ (که این یکی از بحث‌های بسیار مهم است)، در باب توحید اطلاقی و توقف کردن بحث‌های توحید بر مسئله علم الاسماء (در رساله‌های اسماء و وسائط علامه طباطبایی) اینها بحث‌هایی نیست که آنها را مورد غفلت قرار بدهیم. بنابراین من نمی‌پذیرم که هر آنچه را که در این دوران تقریبا 400 ساله داریم، همه اینها در ذیل و تبعیت محض از اندیشه‌های ملاصدرا باشد.

پس این دیدگاه که آیا ما چیزی به نام مکتب نوصدرایی داریم یانه؟ همه اینها ادامه صرف و تقریرنویسی و حاشیه‌نویسی ملاصدرا باشد، خیر این مسئله قابل بحث است. بنابراین به نظر می رسد ما از زمان ملاصدرا تاکنون، فیلسوفان خود را که در چهار طبقه به لحاظ زمانی تقسیم‌بندی می کنیم و به لحاظ استاد و شاگردی و تداومی که دارد، دوره اولش طبیعتا همان در مکتب اصفهان است که تدوام را در آن می‌بینیم. بعد انتقال به تهران و در دوره سوم مکتب سبزوار را می بینیم و در دوره چهارم وضعیت فلسفه معاصر با علامه طباطبایی و استادان و شاگردان ایشان می بینیم این نشان‌دهنده این است که در این چهار طبقه جریان‌های فکری نئوصدرایی را می‌توانیم ببینیم.

منبع: خبرگزاری تسنیم

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: