فرهنگ بدون قدرت، متكثر نمي‌شود / محمدهاشم اكبرياني

1392/10/14 ۱۰:۲۷

فرهنگ بدون قدرت، متكثر نمي‌شود / محمدهاشم اكبرياني

اينكه رييس‌جمهور كشورمان بر عدم دخالت دولت در امور فرهنگي تاكيد مي‌كند و بر اين عقيده است كه «آنجا كه دخالت دولت ضرورت نداشته باشد، حتما خود را كنار مي‌كشد»، خود نكته مهمي است.

 

 

اينكه رييس‌جمهور كشورمان بر عدم دخالت دولت در امور فرهنگي تاكيد مي‌كند و بر اين عقيده است كه «آنجا كه دخالت دولت ضرورت نداشته باشد، حتما خود را كنار مي‌كشد»، خود نكته مهمي است. دليل مهم‌بودن اين نكته هم مشخص است؛ در كشورهايي مانند ايران كه فاقد نهادهاي مستقل فرهنگي و هنري هستند و بخش بزرگي از قدرت اقتصادي و فرهنگي نيز در اختيار دولت است، دولت و دولتي‌ها سعي دارند هر چه بيشتر نفوذ خود را افزايش دهند و از سوي ديگر عرصه را بر اهل هنر و فرهنگ و ادبيات مستقل تنگ‌تر كنند. در همين چند سال قبل شاهد آن بوديم دستگاه‌هاي دولتي، كه عقايد و باورها و افكار خود را «درست مطلق» مي‌ديدند، بر آن بودند هر چه بيشتر فرهنگ را در اختيار بگيرند و جريانات مستقل را كنار بزنند. بگذريم از اينكه چنين هدف و برنامه‌يي در درازمدت به زيان همين صاحبان قدرت تمام مي‌شود اما در كوتاه‌مدت نويسنده و فيلمساز و نقاش را با مشكل مواجه مي‌كند و فعاليت او را به حداقل مي‌رساند. به هر تقدير با توجه به شرايطي كه جامعه ما در آن به سر مي‌برد سخن رييس‌جمهور را بايد مهم تلقي كرد اما پرسش اينجاست كه رفتار دولت تا چه حد و چگونه مي‌تواند باعث ظهور تكثر فرهنگي و آزادي عمل اهالي فرهنگ شود؟ شك نبايد داشت نظر رييس‌جمهور در اين باب كه «آنجا كه دخالت دولت ضرورت نداشته باشد، حتما خود را كنار مي‌كشد» يا «صاحبان فرهنگ بايد حوزه فرهنگ را به عهده بگيرند»، اگر تبديل به عمل شود، در حيات حرفه‌يي اهل فرهنگ تاثيرگذار است ولي آيا اين تاثير، ماندگار خواهد بود يا با رفتن يك رييس‌جمهور و آمدن رييس‌جمهور ديگر روندي متفاوت به خود خواهد گرفت و همه‌چيز تغيير خواهد كرد؟ اگر «قدرت» ميان صاحبان فرهنگ و جريانات مستقل فرهنگي، توزيع نشود توسعه فرهنگي ناممكن است. گرچه كنار كشيدن دولت از حوزه فرهنگ و سپردن امور به صاحبان آن، از الزامات توزيع قدرت است اما همه آن نيست و همين امر است كه معمولا فرهنگ را در جامعه ما و از سوي دولت، ضربه‌پذير كرده است.

 

در ميان دولت‌هايي كه آمده‌اند و رفته‌اند، بودند روساي جمهوري كه اقدامات موثري در شكل‌گيري شرايط متكثر فرهنگي، انجام دادند اما متاسفانه با تغيير وضع و آمدن رييسي ديگر امور به سرعت، سمت و سوي دولتي به خود گرفت. دليل اصلي در اين باره قدرت‌نداشتن صاحبان فرهنگ بوده است. بر اين اساس دولت بايد سعي كند به گروه‌ها و جريانات و افرادي كه در عرصه فرهنگ فعال هستند «قدرت» بدهد. اگر قرار است دولتي مصلح، در جهت رونق فعاليت‌هاي فرهنگي و متكثر كردن آن گام بردارد بايد توزيع قدرت را سرلوحه برنامه‌هاي خود قرار دهد. اين قدرت نيز مي‌تواند جنبه‌هاي مختلفي داشته باشد. در عرصه اقتصاد، دولت بايد سرمايه‌ها را به شكل‌هاي مختلف به فعالان مستقل فرهنگي منتقل كند. متاسفانه بخش بزرگي از اقتصاد فرهنگ، در اختيار دولت است و دولت با ثروتي كه در اختيار دارد، بيشتر، افراد و مراكزي را كه با او همسو هستند صاحب قدرت مي‌كند و اين يعني نابودي تكثر فرهنگي. قدرت اقتصادي مي‌تواند امكاناتي را در اختيار جريانات مستقل قرار دهد كه باعث گسترش فعاليت‌هاي اين بخش شود و امكان عرضه آثار غيردولتي را فراهم آورد. به عنوان يك نمونه كاملا پيش‌‌پا افتاده يادمان نرفته است كه بسياري از برنامه‌هاي مستقل فرهنگي صرفا به اين دليل كه بانيان آن فاقد سالن بودند و همه سالن‌ها را دولتي‌ها در اختيار داشتند، نتوانستند عملي شوند. اگر از ميان صدها سالن، تعدادي از آنها را گروه‌هاي غيردولتي صاحب بودند بي‌شك، اگر نه همه برنامه‌ها، تعداد قابل توجهي از آنها مي‌توانست اجرايي شود. درست به همين دليل است كه متاسفانه در دوره‌هاي مختلف، دولت‌ها سعي كرده‌اند همچنان صاحب اصلي سرمايه باشند و علاوه بر اين با اقدامات و سياست‌هاي فراوان تضعيف قدرت اقتصادي نهادها و جريانات مستقل را هدف خود قرار دهند. نبايد فراموش كرد كه «ثروت»، «قدرت» مي‌آورد.

 

قدرت اقتصادي در عين حال كه يكي اهرم‌هاي اصلي در فعال كردن صاحبان فرهنگ است اما همه آن نيست. در كنار قدرت اقتصادي، ضروري است اصحاب فرهنگ از قدرت تصميم‌سازي و برنامه‌ريزي نيز برخوردار شوند. اينكه وزارتخانه‌يي چون وزارت ارشاد يا رسانه‌يي چون راديو و تلويزيون خود را متولي اصلي فرهنگ بدانند و تمام برنامه‌ريزي‌ها و تصميم‌گيري‌ها را بدون مشاركت بخش غيردولتي به انجام برسانند، نمي‌تواند با توسعه فرهنگي همسو باشد. اگر بخش‌هاي مستقل فرهنگي از داشتن شبكه‌هاي تلويزيوني و راديويي محروم باشند، در برنامه‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌هاي اين رسانه فراگير هيچ نقشي نداشته باشند و ساختن بخش بزرگي از سريال‌ها و برنامه‌ها به افراد و مراكزي مشخص واگذار شود طبيعي است كه فرهنگ به سوي انحصار پيش خواهد رفت. اينكه وزارتخانه‌يي چون وزارت ارشاد يا مركزي چون حوزه هنري، متولي عرصه‌هاي متنوعي از فرهنگ باشند و بخش مستقل از اين امتياز محروم باشد و نتواند آثار خود را به راحتي به جامعه عرضه كند با توسعه فرهنگي همخواني ندارد. وقتي وزارت ارشاد خود را برتر از هنرمند و نويسنده بداند و بر اين باور باشد كه او است كه مي‌داند چه فيلم و نوشته و اثري خوب است و كدام بد، بي‌شك زمينه بروز و ظهور تكثر فرهنگي وجود نخواهد داشت.

 

به هر تقدير آنچه اهميت دارد، «قدرت» است. صاحبان فرهنگ بايد صاحب قدرت شوند و نبايد فراموش كرد كه قبل از آنكه از دولت انتظار سپردن قدرت را داشته باشيم بايد از اهالي فرهنگ بخواهيم كه به دنبال سهم خود در قدرت باشند. قدرت در هر كشور و جامعه‌يي ساخت و هويتي يكسان دارد؛ صاحبان قدرت حاضر نيستند به راحتي قدرت خود را به ديگران بسپارند و به همين دليل است كه بايد گروه‌ها و جريانات مستقل فرهنگي در پي كسب قدرتي باشند كه متعلق به آنهاست اما دولت آن را در اختيار گرفته است. ساخت قدرت در جامعه‌يي چون ايران به گونه‌يي است كه حتي اگر رييس‌جمهور به دنبال توزيع آن ميان گروه‌هاي مختلف از جمله اهل فرهنگ باشد، ساخت تمركزگرا به سختي و در زماني طولاني تن به اين خواست مي‌دهد.

 

نكته پاياني آنكه توسعه فرهنگي تنها در صورتي محقق مي‌شود كه شرايط كلي جامعه رو به توسعه آورده باشد. اگر فكر كنيم با اقتصاد و سياست غيرمتكثر مي‌توانيم به فرهنگ متكثر برسيم سخت در اشتباهيم. اگر يك دولت از تكثر فرهنگي سخن به ميان مي‌آورد بايد ديد در عرصه‌هاي ديگر چگونه عمل مي‌كند.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: