خودشناسي پيام مولوى / دكتر غلامحسين دينانى- بخش سوم

1392/10/8 ۰۹:۲۰

خودشناسي پيام مولوى / دكتر غلامحسين دينانى- بخش سوم

موضع شمس تبريزى درمورد توأم بودن عشق و عقل، بسيار حكيمانه و خردمندانه است. براساس همين طرزتفكر است كه او طهارت قلب و پاك‏بودن دل را پيش از اعتقاد به خداوند لازم‏ مى‏شناسد. به عبارت ديگر مى‏توان گفت: شمس بر اين باور است كه خودشناسى و پاكى دل، بايد پيش از اعتقاد به خداوند تحقق داشته باشد؛ زيرا در غيراين‏صورت، صرف اعتقاد نمى‏تواند دوام داشته باشد. بخشى از عبارت كتاب «حكايت‏شمس» چنين است:

 

 

موضع شمس تبريزى درمورد توأم بودن عشق و عقل، بسيار حكيمانه و خردمندانه است. براساس همين طرزتفكر است كه او طهارت قلب و پاك‏بودن دل را پيش از اعتقاد به خداوند لازم‏ مى‏شناسد. به عبارت ديگر مى‏توان گفت: شمس بر اين باور است كه خودشناسى و پاكى دل، بايد پيش از اعتقاد به خداوند تحقق داشته باشد؛ زيرا در غيراين‏صورت، صرف اعتقاد نمى‏تواند دوام داشته باشد. بخشى از عبارت كتاب «حكايت‏شمس» چنين است:

اول قدم در ايمان و اعتقاد به يگانگى خداوند نباشد، بلكه اول قدم شناخت ‏خويش و پاكى درون باشد و آنگاه اعتقاد كه تا پاكى نباشد، اعتقاد در دل نخواهد ماند. اعتقاد پيوسته رخت سفر بندد از درون. آنگاه كه دل زنگار كدورت به كنارى ‏ننهاده باشد. هيچ دانيد كه چرا حال و روزمان چنين است؟ از آنكه گام نخست را به گام پسين بدل كرده‏ايم كه شك نداريم كه به عمد چنين جسارت كرديم، تا آلودگى‏خويش را پنهان توانيم كرد و دانم و دانيد آن كس كه آئينه دل و درون پاك ندارد، اگرهزار سال بگويد كه: به حق و يگانگى او ايمان دارم، او مؤمن نباشد، بلكه منافق‏باشد...27

شمس تبريزى آنچنان به پاكى دل و طهارت باطن انسان باور دارد كه اسم اعظم‏خداوند را نيز براساس عظمت گوينده آن اسم تفسير مى‏كند:

مرا گفت مگر مى‏توان اين سخن گفت كه يك نام باشد خدا را كه از همه نامها برتر است؟ آيا الله را با رحمان تفاوت باشد؟ خود روشن است چون روز كه نه.پس همه اسامى خداوند چون رشته در عقدى منعقد گشته باشد و خداى را نزد كه ‏رحمان باشد، دون رحيم يا رحيم دون جبّار. پس اينكه گويند نام اعظم نام ديگرى ‏است، ناصواب باشد و تو آن گفته را به گوش مگير. صواب آن است كه گوينده اعظم باشد، تا همان نام كه ديگران گويند، با لحن اعظم گويد و آنگاه معجزات بيند.28

گفتگوهايى كه ميان شمس و پير ردّ وبدل مى‏شود، فراوان است كه ما در اينجا به ‏نقل آنها نمى‏پردازيم؛ اما سرانجام پرسشى را مطرح مى‏كند كه جالب توجه است: آيا آن چه دارويى باشد كه همه دردها را درمان مى‏كند؟ پير سر درجيب تفكر فرو مى‏برد و پس از اندكى درنگ مى‏گويد: بدون شك آن دارو خرد باشد كه ‏نخستين آفريده خداوند است.

گفتمش: اگر خرد داروى همه دردها باشد، پس نام و ياد الله چه باشد؟ كه حق ‏تعالى خود فرمود كه: نامش داروى همه دردها باشد. آيا اين شوق و عشق به نام و وجود الله نيست كه داروى همه دردها باشد؟ پير نتوانست سخن حقى را كه گفتم، انكاركند. برخاست و مرا در آغوش كشيد و گفت: تو را حق همى دهم اين شور كه در سر تو باشد. هيچ استاد نتواند تو را كفايت كند كه تو خود كافى هستى. از من حقايق مجو كه ‏حقيقت نماياندن به آن كس كه خود حقيقت داند و گويد، عملى عبث و ناصواب است.

شمس با اين پير وداع مى‏كند و در ديار ديگر به پيرى مى‏رسد كه نامش حسن نظام بود. او از اين پير درباره راز خلقت سؤال مى‏كند. پير در پاسخ‏ مى‏گويد: «مگر راز خلقت بازيچه اطفال است كه آن را مطرح مى‏كنى؟» شمس گويد: «دانم كه بازيچه نباشد، اما من خود آماده حفظ اين راز هستم و خواهم بدانم كه آيا به ‏راستى الله نام اعظم باشد، يا رحمان يا رحيم؟ يا هر اسم كه توانى گفت با روح اعظم‏خويش؟» مرا گفت: «خير، نام اعظم خود نام ديگر باشد كه هر كس را نرسد.» وى را گفتم: اين چگونه باشد؟ گفت: «آنچه حضرت خضر(ع) بدانست، غير از دانش من و تو باشد.» اسامى خداوندى را وى را گفتم. پس دانش خضر(ع) بود، نه نام خداوند. كمى در من ‏نگريست و در درون خود مى‏كاويد كه: آيا به راستى دانش خضر بود يا كاركرد آن نام؟وى را گفتم: «اى شيخ! از بزرگى شنيدم كه نام اعظمْ خود همه نامهاى خداوند تواند بود؛ اما اين دهان پاك باشد كه آن نام بازخواند. و نام زمانى اژدرها شود و مارها را ببلعد وزمانى عصا شود و بحر را به دو نيم كند و زمانى همين نام در دستى درآيد و دست بياض ‏يابد و زمانى خود به زبان‌ آيد و قمر را از ميان دو نيم كند و زمانى خود طفلى شود كه درگاهواره لب به سخن گشايد و زمانى ديگر، موجودى شود كه به آسمان رود.»29

انسانى شگرف

شمس انسانى شگفت‏انگيز است و در طول سالهاى متمادى كه‏ طىّ‏ طريق كرده و در راه سلوك قدم برداشته است، با اشخاص مختلف و سالكان راه‏حق ملاقاتها و گفتگوها داشته است. نام اين اشخاص كمتر به ميان مى‏آيد، ولى‏گاهى به نام برخى از اين بزرگان اشاره شده است. او بسيارى از پيران طريقت و سالكان‏راه حق را در زمان خود مى‏شناخته و از بزرگان گذشته نيز اطلاع و آگاهى داشته است. شيخ شهيد شهاب‏الدين سهروردى را مى‏ستايد و از اين فيلسوف بزرگ‏اشراقى كه احيا‌كنندة حكمت خسروانى شناخته مى‏شود، تمجيد مى‏كند: «آن شهاب را آشكارا كافر مى‏گفتند آن سگان. گفتم: حاشا! شهاب كافر چون باشد؟چون نورانى است. آرى پيش شمس، شهاب كافر باشد، چون درآيد به خدمت‏ شمس، بدر گردد، كامل شود.»30

چنان كه در اين عبارت ديده مى‏شود، شمس كسانى را كه حكم تكفير شيخ‏اشراق را صادر كردند، «سگ» خوانده و آنها را نجس به شمار آورده است. او شيخ ‏اشراق را نورانى خوانده؛ زيرا شيخ اشراق احياكنندة فلسفه و حكمت نور است وبيش از آن كه از وجود سخن بگويد، به طرح مسئله نور مى‏پردازد. البته خود را كاملتر از شيخ اشراق دانسته و معتقد است اگر او تحت تربيت شمس قرار مى‏گرفت، بدر تمام‏ مى‏گشت. شمس به‏ عكس آنچه درباره شيخ اشراق ابراز داشته، نسبت به فخرالدين رازى‏زبان به انتقاد گشوده و او را مورد ملامت قرارداده است:

«فخررازى چه زَهره داشت كه گفت: محمد تازى چنين مى‏گويد و محمد رازى ‏چنين مى‏گويد؟ اين مرتدِ وقت نباشد؟ اين كافرِ مطلق نبود؟ مگر توبه كند. چرا مى‏رنجانند خويشتن را؟ بر شمشير تيز مى‏زنند خويشتن را؟ آنگاه كدام شمشير؟ بنده خدا ايشان را شفقت مى‏كند. ايشان را برخود هيچ شفقتى نيست!»31

چنان كه در اين عبارت ديده مى‏شود، شمس، فخر رازى را تا سرحد كفر برده و او را سزاوار شمشير شمرده است. البته آنچه شمس از فخررازى نقل مى‏كند، به هيچ‏وجه ‏شايسته نيست كه بر زبان يك مسلمان جارى گردد، ولى به هر صورت، سخنى است كه‏ وى در «مقالات» خود از او نقل كرده است. به نظر مى‏رسد كه شمس سخت مشكل‏پسند بوده و زبان انتقادش نيز نسبت به اشخاص تند و نيرومند بوده است. شايد بتوان‏گفت كه اين خصلت اخلاقى، از صراحت لهجه و شفافيت روحى او سرچشمه مى‏گرفته ‏است.

او درباره عارف معروف محيى‏الدين ابن‏عربى نيز زبان به انتقاد گشوده و او رااهل اطاعت ندانسته است: «چنان كه شيخ محمد ابن‏عربى در دمشق مى‏گفت كه محمد پرده‏دار ماست! مى‏گفتم: آنچه در خود مى‏بينى، در محمد(ص) چرا نمى‏بينى؟ هركسى پرده‏دار خود است. گفت: آنجا كه حقيقت معرفت است، دعوت كجاست؟ و كن مكن كجاست؟گفتم: آخر آن معنى او را بود و اين فضيلت ديگر مزيد و اين انكار كه تو مى‏كنى بر او و اين تصرف، نه كه عين دعوت است؟ مرا كه برادر مى‏خوانى و فرزند، نه كه دعوت ‏است؟ پس دعوت مى‏كنى و مى‏گويى دعوت نبايد كردن! نيكو همدرد بود، نيكومونس بود، شگرف مردى بود شيخ محمد؛ اما در متابعت نبود! يكى گفت: عين‏متابعت خود او بود. گفتم: نى، متابعت نمى‏كرد.»32

شمس ضمن اينكه ابن‏عربى را مردى‏ شگرف مى‏شناسد و او را به عنوان همسخن و مونس نيكو مى‏ستايد، وي را اهل‏متابعت از شريعت پيغمبر نمى‏داند. آنچه از سخن ابن‏عربى به حسب نقل شمس در «مقالات» برمى‏آيد، اين است كه: ابن‏عربى معتقد است در وصول به حقيقت و درك‏ حقيقت، معرفت جايى براى امر و نهى نيست و دعوت جايگاه خود را از دست مى‏دهد. شايد بتوان گفت آنچه مى‏تواند مؤيد اين معنى واقع شود، اين است كه او در كتابهايش، خود را «خاتم‏الأولياء» خوانده است و در مقام ولايت، دعوت جايگاهى ندارد. پاسخ شمس به ابن‏عربى اين است كه مى‏گويد: وقتى تو در مقام انكار برمى‏آيى ‏و مرا برادر مى‏خوانى، خود نوعى دعوت است؛ بنا بر اين در همان حال كه خود دعوت‏مى‏كنى، دعوت كردن را مورد انكار قرار مى‏دهى و در اينجاست كه شمس او را اهل ‏متابعت نمى‏داند، اگرچه كسانى همين سخن او را عين متابعت به شمار آورده‏اند.

شمس در جاى ديگر از «مقالات»، ابن‏عربى را بيش از آنكه اهل‏معنى بشناسد، اهل سخن دانسته است و عرصه سخن را تنگ و محدود به شمار آورده ‏است: «شيخ محمد گفت: عرصه سخن بس فراخ است كه هر كه خواهد مى‏گويد، چندانكه‏ مى‏خواهد. گفتم: عرصه سخن بس تنگ است و عرصه معنى فراخ است. از سخن‏پيشترآ، تا فراخى بينى و عرصه بينى. بنگر كه تو دور نزديكى و يا نزديك دورى! گفت: شما بدانيد. گفت: ما را با آن كار نيست. آنچه هستى هستى الّا از روى‏ صورت. پيشترآى كه الجماعه رحمه. و اگر با تو سخن گفته نيايد، از آن مگريز كه از وراى صورت با من سخن نمى‏گويند، بلكه از سرّ طريق؛ زيرا جمعيت اغيار هست؛‏ هم بيرون و هم در اندرون وجود تو، تا وقتى كه خلوت شود.»33

 

پي‌نوشتها:

27) حكايت شمس / 34. 28) همان / 11.

29) همان / 17. 30) مقالات شمس / 275.

31) همان / 288. 32) همان / 299.

33) همان/ 96.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: