تقابل‌هاي فرهنگي در ايران و شرق دور / محمد امين قانعي راد

1392/10/7 ۰۸:۵۵

تقابل‌هاي فرهنگي در ايران و شرق دور / محمد امين قانعي راد

كشورهاي آسياي جنوب شرقي همواره نمونه‌هاي مثال زدني براي توسعه يافتگي در گذار سنت و مدرنيته هستند. كشورهايي كه اگرچه تا مدت‌ها دچار فروبستگي بودند و همچنان نيز از ناسيوناليسمي قوي برخوردارند اما توانستند با فرهنگ بيروني وارد ديالوگ شوند و عناصر مفيد آن را در خود جذب كنند. اما در ايران در اين برخورد سنت و مدرنيته ما دچار دوگانگي عناصر فرهنگي ديني و ملي‌مان هستيم. به‌عبارتي در كشورهايي همچون چين، ژاپن و هندوستان دين در چارچوب عناصر ملي شان شكل گرفت.

 

 

كشورهاي آسياي جنوب شرقي همواره نمونه‌هاي مثال زدني براي توسعه يافتگي در گذار سنت و مدرنيته هستند. كشورهايي كه اگرچه تا مدت‌ها دچار فروبستگي بودند و همچنان نيز از ناسيوناليسمي قوي برخوردارند اما توانستند با فرهنگ بيروني وارد ديالوگ شوند و عناصر مفيد آن را در خود جذب كنند. اما در ايران در اين برخورد سنت و مدرنيته ما دچار دوگانگي عناصر فرهنگي ديني و ملي‌مان هستيم. به‌عبارتي در كشورهايي همچون چين، ژاپن و هندوستان دين در چارچوب عناصر ملي شان شكل گرفت. مانند دين شينتو در ژاپن، كنفوسيوس در چين و هندويسم در هند. مشكل دوگانگي عنصر دين و ملي گرايي كه در بسياري از كشورهاي مسلمان مانند مصر، سوريه، اردن، مراكش و تونس حل شد و در ايران به آن شدت خير. به‌طوري‌كه اين كشورها با آنكه از ابتدا جزو اعراب محسوب نمي‌شدند اما اكنون جزو كشورهاي عربي به حساب مي‌آيند. اتفاقي كه براي ايران نيفتاد و اين كشور هم هويت اسلامي خود را حفظ كرد و هم هويت ايراني‌اش را. روي آوردن ايرانيان به اسلام 400سال طول كشيد و زبان مردمانش برخلاف ساير كشورهاي مسلمان منطقه به عربي تغيير نيافت. ايران در عين حال با عناصر فرهنگ غربي مواجهات فراواني داشته كه قدمتش به پيش از آمدن اسلام مي‌رسد. زماني كه اسكندر به ايران حمله كرد نوعي هلنيسم و غرب گرايي فرهنگي در ايران به وجود آمد اما در مقابل اين فرهنگ، جنبشي براي بازگشت به مذهب باستاني شكل گرفت كه نتيجه‌اش ظهور سلسله ساسانيان بود. سلسله‌يي كه با حمله اعراب به ايران به پايان رسيد و دوره جديدي براي ايران رقم خورد. اين‌گونه بود كه در يك دوره تاريخي، به نوبت، سه سلسله در ايران حكمراني كردند كه متعلق به سه فرهنگ متفاوت بودند. ابتدا سلسله هلنيستي يونانيان، بعد سلسله زرتشتي ساسانيان و سپس هم سلسله خلفاي اسلامي. از اين به بعد عرب‌ها و ترك‌ها هم بر ايران حاكم شدند و تمام اين رويدادهاي تاريخي، نوعي چندگانگي فرهنگي را در ايران به وجود آورد كه البته بستري براي گفت‌وگو و تعامل اين شاخه‌هاي فرهنگي مهيا نشد. اما در كشورهايي مانند چين، ژاپن و هند وضع به گونه ديگري بود. فرهنگ در اين كشورها دچار چندگانگي نبود و از تنش‌هايي كه فرهنگ ايراني دچارش شد در امان مانده بود. به همين دليل وقتي در مقابل غرب قرار گرفت توانست تعارضاتش را با غرب به گونه‌يي حل كند و به تعامل برسد. بماند كه مرحله اول اين رويارويي منجر به تعارض و تقابل شد. مثل درگير شدن ژاپن در جنگ جهاني دوم با كشورهاي غربي يا غرب ستيزي شديد در چين دوران مائو كه تاكنون هم خود را در ادعاي چيني‌ها مبني بر برتري فرهنگي‌شان نسبت به غرب نشان داده و مبارزه با استعمار بريتانيا در هند دوران گاندي. بنابراين اين كشورها نيز با دنياي بيرون تعارضاتي داشتند و در مقاطعي دچار درون‌گرايي شدند اما توانستند بر درون‌گرايي فرهنگي شان غلبه كنند و در عين حال اسير فرهنگ بيرون نيز نشوند. موفقيتي كه ريشه در خصايص فرهنگي شان داشت. نخبگاني كه در حوزه نظريه‌پردازي موفق بودند و سياسيوني كه توانستند دولت‌هاي توسعه گرا ايجاد كنند. به همين دليل ديالوگ كمابيش موفقي بين فرهنگ شرق و فرهنگ غرب شكل گرفت و كشورهايي مانند ژاپن و هند در اين تعامل فرهنگي توانستند برخي عناصر فرهنگي بيروني را جذب و وارد فرهنگ دروني خود كنند. تعاملي كه در عين حال باعث شد بسياري از عناصر شرقي نيز وارد فرهنگ غربي شود مانند طب سوزني، مينياتور، مراقبه، ذن، كاراته و خيلي موارد ديگر كه اكنون از عناصر فرهنگي دنياي معاصر شده است.

 

در ايران اما تلاش‌هايي در راستاي اين تعامل صورت گرفت كه البته يك‌سويه بود. به‌اين جهت كه نخبگان فكري ايراني، خود به سه تفكر تقسيم شدند. يك شاخه بر ناسيوناليسم ايراني تاكيد داشت، يك شاخه بر مدرنيته غربي و يك شاخه هم بر بازگشت به خويش ديني. اين سه گانگي، يكدستي و وفاق نظري را در ايران ايجاد نكرد. لذا با عدم اجماع نخبگان فرهنگي و با ستيز اينان با يكديگر مواجه هستيم. سه شاخه‌يي كه حتي در عرصه سياست هم يارگيري مي‌كنند و درصورت پيروزي و به قدرت رسيدن سعي در تحكيم ايدئولوژي خود داشتند و دارند. به همين دليل در ايران كليتي فرهنگي براساس عناصر ملي، ديني و مدرن ساخته نشد و طرفداران هر يك از اين سه شاخه مدام به تقابل با يكديگر برخاستند. بماند كه در سال‌هاي اخير گرايشاتي پيدا شده كه سعي در توازن بين هر سه شاخه دارد و به هر سه عنصر مليت، دين و مدرنيته احترام مي‌گذارد. گرايشي هم‌اكنون هم در برخي روشنفكران ديني ديده مي‌شود و هم در برخي روشنفكران عرفي؛ چه در داخل و چه در خارج ايران ولو آنكه اينان همچنان دست پايين را در ايران داشته باشند اما با اين همه نخبگان فكري ايران بايد بدانند كه توسعه بدون رسيدن به يك مفهوم مشترك سخت است. اين نخبگان بايد بدانند كه راهي جز رسيدن به يك وفاق نسبي ندارند. منظور اين نيست كه روشنفكر ملي‌گرا بيايد از همان ابتدا در كنار روشنفكر ديني و روشنفكر مدرن‌گرا بنشيند و با يكديگر همكاري داشته باشند بلكه در وهله اول و براي شروع بايد اين سه نحله فكري بنشينند و داشته‌هايشان را وسط بگذارند تا بلكه به مفهوم مشتركي از توسعه برسند. مقدمه اين كار گفت‌وگو است. همين كه ظرفيت گفت‌وگو‌كردن‌شان تقويت شود خود دستاورد مهمي است براي برداشتن گام‌هاي بعدي و براي تحقق اين امر نيز مهم‌ترين عامل اين است كه نخبگان هر سه شاخه فكري ذكر شده در وهله اول تحمل يكديگر را داشته باشند.

 

رييس انجمن جامعه‌شناسي ايران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: