آشتي بين سنت و مدرنيتـه، تنـها راه موجـود / محمد بسته‌نگار

1392/10/7 ۰۸:۵۳

آشتي بين سنت و مدرنيتـه، تنـها راه موجـود / محمد بسته‌نگار

در تحليل مناسبات اجتماعي صرف نظر از مسائل روبنايي بايد به عمق و مسائل زيربنايي جامعه نيز توجه كرد. تحليل رابطه سنت و مدرنيته در ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست. در جامعه ايراني طبقه‌يي سنتي از ديرباز وجود داشته است؛ طبقه‌يي كه نماينده‌اش در عرصه سياست، اصولگرايان و احزابي مانند جبهه پايداري هستند. اما اينها روبناي سنت است. زيربناي اين طبقه همان تفكر سنتي جامعه است كه از قضا نيروي بسيار قوي‌اي در جامعه محسوب مي‌شود.

 

 

در تحليل مناسبات اجتماعي صرف نظر از مسائل روبنايي بايد به عمق و مسائل زيربنايي جامعه نيز توجه كرد. تحليل رابطه سنت و مدرنيته در ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست. در جامعه ايراني طبقه‌يي سنتي از ديرباز وجود داشته است؛ طبقه‌يي كه نماينده‌اش در عرصه سياست، اصولگرايان و احزابي مانند جبهه پايداري هستند. اما اينها روبناي سنت است. زيربناي اين طبقه همان تفكر سنتي جامعه است كه از قضا نيروي بسيار قوي‌اي در جامعه محسوب مي‌شود.

 

از طرفي طبقه ديگري هم وجود دارد كه بعد از كودتاي 28 مرداد و اتفاقات سال 42 در جامعه قدرت گرفت و وضعش اكنون به گونه‌يي است كه نمي‌توان با آن برخورد كرد. اكنون زن‌ها وارد فعاليت اجتماعي شده‌اند، سطح سواد گسترش يافته و وضع اطلاعات به حد انفجار رسيده است. در زمان دكتر مصدق از جمعيت 18 ميليوني كشور، 80 درصدش روستايي بودند و 20 درصدش شهرنشين اما اكنون از جمعيت 70 ميليوني، قسمت اعظمش شهرنشين شده‌اند و اقليتي روستايي. فناوري اطلاعات آنقدر پيشرفت كرده كه ديگر نمي‌توان كسي را از خبري يا واقعيتي دور نگه داشت. در سال 32 وقتي كودتاي 28 مرداد عليه دكتر مصدق اتفاق افتاد سه روز طول كشيد كه خبرش به گوش جلال آل احمد برسد يعني سه روز بعد از كودتا بود كه آدمي به سواد و موقعيت نويسنده‌يي چون آل احمد از چنين واقعه مهم و تاريخي‌اي باخبر شد. آن روزها سطح اطلاعات تا اين اندازه گسترده نبود كه امروزه وقتي در يك نقطه‌يي از دنيا اتفاقي مي‌افتد درعرض چند ثانيه آدم‌هاي آن طرف دنيا از آن باخبر شوند. مجموع اين تحولات، طبقه‌يي را به وجود آورد كه ديگر نمي‌توان با مفاهيم سنتي بر آنها حكومت كرد. در عين حال اين قشر روز به روز در حال بالندگي است. بنابراين دو قشر در جامعه ايراني وجود دارد؛ يكي قشر سنتي كه قديمي است و از ديرباز وجود داشته و ديگري قشر مدرن كه در عصر مشروطه شكل گرفته و بعد از كودتاي 28 مرداد 32 قدرت گرفت و اكنون نيز در حال بالندگي است. اين دو قشر از عصر مشروطه تاكنون همواره درحال نزاع با يكديگر بودند. بعد از انقلاب مشروطه اين سكولارها و روشنفكران بودند كه سنتي‌ها را كنار گذاشتند و اكنون نيز اين سنتي‌ها هستند كه حاكم شده‌اند و قشر مقابل‌شان را كنار نهاده‌اند. اما در گذار تاريخ هيچ كدامشان نتوانستند رقيب را از بين ببرند چون هردو، واقعيت‌هاي جامعه ايراني هستند و از اين رو ناچارند كه در پروسه‌يي طولاني‌مدت بالاخره با يكديگر كنار بيايند. همان‌گونه كه در اروپا اتفاق افتاد. دعواي سنت و مدرنيته در اروپا 150 سال طول كشيد تا اينكه در پس اين نزاع، تعاملي حاصل شد كه نتيجه‌اش اروپاي امروزي است. اما در مقابل اين فرهنگ اروپايي تعاملي، يك فرهنگ استالينستي هم وجود داشت كه همواره سعي مي‌كرد طرف مقابل را از بين ببرد. استالينيستي‌ها اعتقاد داشتند كه تز و آنتي تز بايد بر يكديگر غلبه كنند اما ماركسيست‌هايي هم بودند كه مي‌گفتند چنين غلبه‌يي امكان‌پذير نيست و چاره در تركيب تز و آنتي‌تز و از بين رفتن عناصر افراطي هر دو تفكر است. در ايران نيز سنت و مدرنيته سرانجام بايد به راه‌حلي آشتي‌جويانه برسند و توسعه كشور نيز در همين راه‌حل نهفته است. براي رسيدن به توسعه پايدار نه قشر مدرنيته بايد فكر كند كه جامعه بايد تماما متجدد شود و نه قشر سنتگرا به دنبال اجراي تمام و كمال احكام سنتي در جامعه باشد. اين دو تفكر ناچارند در پروسه‌يي توسعه‌طلبانه به هماهنگي و توافق برسند و از برخورد با يكديگر دست بكشند ولو آنكه چاره‌يي هم جز اين كار ندارند. اين دو تفكر با وجود سال‌ها نزاع و درگيري در نهايت به توافق خواهند رسيد. همان‌گونه كه در فرانسه اين مهم اتفاق افتاد. انقلاب كبير فرانسه، انقلابي عليه قشر سنتي بود اما بعد از گذشت چند سال قشر سنتي مجددا سعي در حاكم شدن بر جامعه داشت و اين نزاع آنقدر ادامه يافت تا اينكه در پروسه‌يي درازمدت يك تعامل بين دو قشر به وجود آمد و نتيجه‌اش نيز توسعه و پيشرفت فرانسه و اروپا شد. بنابراين در ايران نيز چاره‌يي جز همين طي طريق وجود ندارد.

 

براي رسيدن به تعامل، قشر سنتي بايد خودش را با مفاهيم دموكراسي و حقوق بشر آشنا و برداشتش از دين را با اين مفاهيم مدرن سازگار كند. از طرفي قشر مدرن نيز همان طور كه 150 سال پيش افرادي مانند آخوند خراساني و علامه ناييني سعي داشتند، مفاهيمي چون دموكراسي و قانون و حقوق بشر را با برداشت‌هاي ديني و سنتي نزديك كنند؛ تلاشي كه توسط بزرگاني چون مرحوم طالقاني، مهندس بازرگان و دكتر شريعتي دنبال شد و به دنبال قرائتي جديد از اسلام بود كه با برداشت سنتي تفاوت داشت. بنابراين نه قشر سنتي بايد نسبت به مفاهيمي مانند دموكراسي بي‌تفاوت باشد و نه قشر مدرن نسبت به دين. جوانه‌هاي اين آشتي را نيز اكنون در جامعه مي‌بينيم. بعد از حكمراني طيف نوانديشان ديني در سال‌هاي بعد از 76 و همچنين حكمراني طيف سنتگرا در هشت سال گذشته ديديم كه هيچ كدام‌شان قادر به حذف ديگري نبودند و اين دو تفكر همواره در لايه‌هاي اجتماعي كشور وجود داشته و خواهند داشت و اين شايد مهم‌ترين دليلي باشد كه آنها را وادار به آشتي كند چون آنها بالاخره خواهند دريافت كه چاره‌يي جز رسيدن به نقطه مشترك براي رساندن كشور به توسعه ندارند.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: