1392/10/4 ۱۰:۱۲
از ديرباز يكي از شيوههاي چارهجويي انسان در رويارويي با مرگ توسل به خود زندگي و شاديها و لذات آن در قالب مكتب خوشباشي بوده است. خوشباشي يا هدونيسم تنها واكنشي در برابر مرگ نبود بلكه جهانبينيهايي را هم نفي ميكرد كه خوارشمارنده جهان و لذات جسماني بودند و تصويري هولناك از دنيايي ديگر را ترسيم ميكردند.
صاحبنظران از ديرباز خوشباشي را نشاندهنده اعتراض افراد مرفه جامعه و كيش رياضت را منعكسكننده پرخاشگري طبقات محروم در برابر مرگ و ميرايي دانسته اند.
ترانه مصري «نغمه بربط نواز» كه در مصر باستان آن را در ميهمانيها ميخواندند و بر ديوار مقبرهها حك ميكردند اشاره به گور و آن جهان دارد و توصيه ميكند: «تا زندهيي به دنبال خواهش دل برو و بر لذت خويش بيفزاي».
خوشباشي در هند باستان ريشه در مكتب چارواك دارد كه نوشتههاي مذهبي هندو را جعلي و كاهنان را دروغگو ميداند و بر آن است كه آخرت و دنياي ديگري وجود ندارد. اين مكتب كه نگاهي طبيعي و دنيوي دارد هدف اصلي زندگي را كسب لذت ميشمارد و بر اساس آن هرچه به لذت بينجامد خير و آنچه موجب اندوه شود شر است.
خوشباشي در يونان باستان تحت عنوان مكتب سيرناييك توسط آريستيپوس (Aristippus) اهل سيرن بنيانگذاري شد. آريستيپوس تنها اصل نيكوي زندگي را لذت ميدانست كه به زعم او تنها در فقدان درد خلاصه نميشد بلكه به تحقق تاثرات حسي لذت بخش اشاره داشت. او بر خلاف سقراط كه از لذات والا و برتر سخن ميراند براي لذات ساده و گذرا بهويژه انواع جسماني لذت اولويت قايل بود. در عين حال بر خلاف برخي خوشباشان مبتذل امروزي عقيده داشت كه خردمند كسي است كه لذات را تحت كنترل خود دارد نه آنكه زيرسيطره آنها قرار گيرد زيرا در غير اين صورت با پيامدهاي دردناك لذتجويي عنانگسيخته روبهرو خواهد شد.
اپيكور (Epicurus)، فيلسوف ديگر يوناني برترين مطلوب يا خير دروني در زندگي را جستوجوي لذت پايدار و متعادل ميدانست كه تحقق آن در نيل به راحتي خيال و آزادي از ترس و فقدان درد جسماني ميسر است. به عقيده او دستيابي به اين هدف تنها از طريق كسب معرفت، دوستي و پيروي از يك زندگي فضيلت مدارانه و توام با اعتدال ممكن است. او درعين حال در برابر مرگ دست به انكاري ژرف و انديشمندانه زد و ميگفت مرگ براي ما چيزي نيست يا هيچ است و خوبي و بدي به آن راه ندارد. استدلالش آن بود كه مرگ محروميت از هرگونه شعور حسي است. او ميگفت تا زماني كه ما هستيم مرگ نيست و هنگامي كه مرگ فرا رسد ما نيستيم. پس وقتي حسي در ميان نباشد چيزي در كار نيست.
در ايران نگرش خوشباشانه در ادب و عرفان ايراني جايگاه ويژهيي دارد. حكمت خيامي قرنها پيش از فلسفههاي معاصر معطوف به پوچي به نوعي تامل هيچ انگارانه رسيده كه با تلخكامي و بدبيني همراه است و در نهايت راهي كه پيش روي انسان ميگذارد خوشباشي و غنيمت دانستن دم است. عصاره تمام تعاليم فلسفي و تاريخي خوشباشي را با نگاه به مرگ ميتوان دراين رباعي خيام مشاهده كرد:
خيام اگر زباده مستي، خوش باش
با لاله رخي اگر نشستي، خوش باش
چون عاقبت كار جهان نيستي است
انگار كه نيست، چو هستي خوش باش
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید