یادی از کامران فانی – مترجم و محقق

1385/7/1 ۰۳:۳۰

یادی از کامران فانی – مترجم و محقق

به‌ گمانم‌ در اوايل‌ 1375 بود كه‌ كامران‌ فاني‌ را در اتاق‌ كتابدار مهربان‌سپيدموي‌ پوري‌سلطاني‌ در كتابخانه‌ ملي‌ ايران‌ ديدم‌؛ كه‌ البته‌ قبلاً سبب‌آشنايي‌ ما را بهاالدين‌ خرمشاهي‌ فراهم‌ كرده‌ بود.


لحظه‌اي‌ غفلت‌ از كتاب‌ برايش‌ حكم‌مرگ‌ دارد
عرفان قانعی فرد

به‌ گمانم‌ در اوايل‌ 1375 بود كه‌ كامران‌ فاني‌ را در اتاق‌ كتابدار مهربان‌سپيدموي‌ پوري‌سلطاني‌ در كتابخانه‌ ملي‌ ايران‌ ديدم‌؛ كه‌ البته‌ قبلاً سبب‌آشنايي‌ ما را بهاالدين‌ خرمشاهي‌ فراهم‌ كرده‌ بود.
از فاني‌ فقط‌ ترجمه‌ موش‌ و گربه‌ گونتر گراس‌ را خوانده‌ بودم‌، هرچند كه‌آن‌ ترجمه‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ جواني‌ فاني‌ بود و آن‌ زمان‌ هم‌ گونتر گراس‌ درايران‌ چنان‌ اسم‌ و رسمي‌ نداشت‌.اما هر جا در بين‌ اهل‌ كتاب‌ از يك‌ كتابشناس‌ حرفه‌اي‌ نام‌ ببرند؛ بدون‌شك‌ نخستين‌ كسي‌ كه‌ همه‌ در برجستگي‌ انديشه‌ و پژوهش‌ او يكصدا وهم‌نظر هستند، كامران‌ فاني‌ است‌.
انگار كتاب‌ را مي‌جود يا به‌ قول‌ خرمشاهي‌ حكم‌ نفس‌ كشيدن‌ و غذاخوردن‌ را برايش‌ دارد. حدومرز خاصي‌ را نمي‌شناسد، در جايي‌ دربارة‌فرهنگ‌ موضوعي‌ قران‌ تحقيق‌ مي‌كند، در جايي‌ ديگر كتاب‌ مباني‌ رياضي‌استرك‌ را مي‌خواند؛ گاهي‌ ژان‌ كريستف‌ رومن‌ رولان‌ برايش‌ جذابيت‌ دارد وگاهي‌ هرمان‌ هسه‌ و گاهي‌ هم‌ تاريخ‌ بيهقي‌... رك‌ و پوست‌كنده‌ هم‌ حرفش‌ رامي‌زند؛ حافظ‌ و خيام‌ را مي‌خواند، اما زياد با مولانا ميانه‌ چنداني‌ ندارد،علاوه‌ بر حرفه‌اي‌ بودنش‌ در كتاب‌ خواندن‌، كارشناس‌ موضوع‌ كتاب‌ است‌؛مثلاً از او بپرس‌ دربارة‌ اين‌ سيمين‌ مي‌خواهم‌ تحقيق‌ كنم‌ يا روسو، چندين‌منبع‌ را معرفي‌ مي‌كند، و گاهي‌ سررشته‌ كلام‌ از دستش‌ بيرون‌ مي‌رود ومترجم‌ يا پديدآورنده‌ آن‌ اثر را هم‌ نقد مي‌كند.
با آن‌ جثه‌ لاغر پشت‌ ميز كارش‌ در كتابخانه‌ ملي‌ مي‌نشيند و دورتادورش‌را كتاب‌ و فرهنگ‌ لغت‌ فرا گرفته‌ است‌. در حكم‌ شيخ‌ صنعان‌ است‌ و همگي‌براي‌ رفع‌ مشكل‌ گذارشان‌ به‌ او مي‌افتد، اما تواضع‌ و فروتني‌ او مثال‌ زدني‌است‌. ديدارهاي‌ من‌ با فاني‌، انگار دو سال‌ بار تنظيم‌ شده‌ است‌: 75، 77،79، 81 و... به‌ قول‌ خودش‌ «من‌ دايم‌ در حال‌ سفرم‌ و مرتب‌ جوان‌تر مي‌شوم‌اما او روحيه‌اش‌ بهتر مي‌شود»، با آن‌ همه‌ دانش‌ و فراستش‌ بدون‌ هيچ‌ ادعايي‌در گوشه‌اي‌ مي‌نشيند قرن‌ها به‌ تأييد مي‌پردازد و در عين‌ لطف‌ آرام‌ و كوتاه‌نظرش‌ را هم‌ مي‌گويد. انگار عادت‌ او به‌ كتابخواني‌ را از روز ازل‌ در وجودش‌سرشته‌اند، در مورد هر كتابي‌ يا هر مؤلفي‌ نوعي‌ كنجكاوي‌ و كنكاش‌ خاصي‌دارد، گويي‌ كه‌ هزاران‌ پرسش‌ در ذهنش‌ در آن‌ باره‌ خلق‌ مي‌شود و او مسئول‌يافتن‌ پاسخ‌ بدهد آنان‌ است‌ و فقط‌ مسكن‌ او كتاب‌ است‌، به‌ قول‌ خودش‌زندگي‌ بدون‌ كتب‌ غيرممكن‌ است‌. هرچند حوزه‌ تخصصي‌ او ادبيات‌ و فلسفه‌است‌، آيا از جغرافيا تا موسيقي‌ بتهون‌ را مي‌توان‌ در كتابخانه‌اش‌ يافت‌،معلومات‌ عمومي‌ و آشنايي‌ با معارف‌ بشري‌ را جزو ضروريات‌ مي‌داند.
هر موقع‌ مي‌بينمش‌، حرفهايش‌ برايم‌ تازگي‌ دارد... تشويق‌هايش‌،رهنمودهايش‌ و... اما عيب‌ بزرگ‌ فاني‌، وسواس‌ بيش‌ از حد، تأمل‌ و درنگ‌ وافر كارهاي‌حاشيه‌اي‌ و كمي‌ اداري‌ و روحيه‌ محافظه‌ و ملاحظه‌ كاري‌ است‌ كه‌ مانع‌ از آن‌شده‌ است‌، پژوهشگري‌ فعال‌ و توليدكننده‌ باشد؛ و حتي‌ بسياري‌ ازتحقيق‌هايش‌ ناتمام‌ مانده‌ است‌ بيشتر گوشه‌گير است‌ و شنونده‌؛ اما هر وقت‌هم‌ صحبت‌ مي‌كند، سخنانش‌ رنگ‌وبو و معني‌هاي‌ خاصي‌ دارد؛ و ماهواره‌ وتلويزيون‌ و راديو و رسانه‌ها درد او را دوا نمي‌كنند در ادبيات‌ ايران‌ و جهان‌،انگار دنبال‌ گمشده‌اي‌ است‌ و آن‌ را فقط‌ در كتاب‌ مي‌ي‌ ابد و براي‌ يافتن‌دغدغه‌هاي‌ ذهني‌اش‌ آنچنان‌ در اعماق‌ فرو مي‌رود، كه‌ گويي‌ ناپديد مي‌شود،يك‌ موضوع‌ خاص‌ او را به‌ لايه‌هاي‌ زير پوسته‌ اصلي‌ مي‌كشاند و به‌ كلي‌گذشت‌ زمان‌ در زندگي‌ روزمره‌ و حكومت‌ و سياست‌ و جامعه‌ را فراموش‌مي‌كنند... معني‌ها در ذهن‌ او جنبه‌هاي‌ خاصي‌ دارند، معني‌ هر چيزي‌ بايدروشن‌ و هدف‌دار و مشخص‌ باشد، و جزئيات‌ و كليات‌ آن‌ قابل‌ بحث‌؛ اززندگي‌ تا جهان‌ نگراني‌ فاني‌ از سطحي‌ نگريستن‌ و سطحي‌ شدن‌ بسياري‌ ازاهالي‌ فرهنگ‌ است‌، كه‌ توجه‌ و علاقه‌ خاص‌ به‌ مسايل‌ فرهنگي‌ در آنان‌روزبروز به‌ خاطر مسايل‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ كمرنگ‌تر مي‌شود.
از ديدگاه‌ فاني‌، سياستمدارها احمقند و وجودشان‌ مانند مگسي‌ مزاحم‌؛چون‌ با سياه‌كاري‌ و فريب‌ آرامش‌ را به‌ هم‌ مي‌ريزند، از ديد فاني‌ ريشه‌ حل‌همه‌ مشكلات‌ در مسايل‌ فرهنگي‌ است‌، انگار مي‌خواهد بگويد جامه‌ ماايرانيان‌ نيازمند ساختار فرهنگي‌، انقلاب‌ فرهنگي‌، بنياد نهادن‌ فرهنگ‌اساسي‌، و تمرين‌ به‌ ساختن‌ فرهنگ‌ است‌، نه‌ سياست‌ و اقتصاد، يعني‌ مشكل‌اول‌ ما بي‌فرهنگي‌ ماست‌.
برخلاف‌ بسياري‌ از روشنفكران‌، فاني‌ مثبت‌ از شير و خوشبين‌ است‌اميدوار و خوش‌فكر، آرزويش‌ توسعه‌ در زمينه‌ در جامعه‌ است‌ و هميشه‌مي‌گويد «جوان‌ها بيشتر مدرنيته‌ را مي‌فهمند، از سنت‌ و كهنگي‌ راحت‌تربريده‌ مي‌شوند هرچند نقطه‌ ضعف‌هايي‌ دارند».
حرف‌ زدنش‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ انگار نسل‌ جوان‌ ايران‌، فرزندان‌ اويند،صداي‌ آرام‌ با چهره‌اش‌ همخواني‌ دارد، موقع‌ حرف‌ زدن‌ هيچگاه‌ به‌ جزئيات‌دقيق‌ نمي‌شود، با خنده‌ و كنايه‌ از مچ‌گيري‌ و يا افاضه‌ كلام‌ مي‌پرهيزد، دستش‌را، صورتش‌ را مي‌مالد و عينكش‌ را جابه‌جا مي‌كند و بعد محتاطانه‌ به‌سوال‌ها پاسخ‌ مي‌دهد اهل‌ هيجان‌ و جنجال‌ هم‌ نيست‌.
هرچند به‌ ندرت‌ لحن‌ گفتارش‌ خودماني‌ و عاميانه‌ مي‌شود، اما درگفتارش‌ به‌ رعايت‌ آواها و اداي‌ كلمات‌ بسيار متكي‌ است‌ و همين‌ عامل‌ سبب‌رواني‌ و استدلالي‌ جلوه‌ كردن‌ سخنان‌ اوست‌. گوشه‌گيري‌اش‌ مانند خورخه‌بورخس‌، سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ مايل‌ نيست‌ شخصيتش‌ يا ذات‌ واقعي‌اش‌ رابروز دهد. و ضمير من‌ در سخنانش‌ وجود ندارد، غيرمستقيم‌ از كنار مسايل‌شخصي‌اش‌ مي‌گذرد، بيشتر دوست‌ دارد كار و نظر اين‌ و آن‌ را بازگو كند.هفت‌ سال‌ به‌ انتظار مصاحبه‌ با او نشستم‌، هر بار كه‌ ايران‌ مي‌آمدم‌، مي‌گفت‌«حالا برو برگرد، بعداً با هم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌!» الفت‌ خاصي‌ به‌ نوشته‌هايش‌ وگفتارش‌ دارم‌، هرچند كه‌ اندك‌ است‌. و آنچه‌ به‌ لفظ‌ اندك‌ و معني‌ بسيارمي‌ريزد به‌ پيمانه‌، بايد نوشيد. درباره‌ نويسندگان‌ و شاعران‌ معاصر وقتي‌مي‌پرسيدم‌، با لبخند يك‌ دو نمونه‌ از كارهايشان‌ را مي‌گفت‌. و عبارت‌ روائي‌«خيلي‌ خوب‌ بود» را زياد به‌ كار مي‌آورد. انگار زمان‌ و فضاي‌ نويسندگان‌ايراني‌ برايش‌ مهم‌ نيست‌، كار و تكاپو در کنج خلوت برايش‌ مهم‌تر است‌.
وقتي‌ درباره‌ جمالزاده‌ صحبت‌ مي‌كند، گويي‌ در اتاق‌ كناري‌ با جمالزاده‌10 دقيقه‌ پيش‌ چاي‌ خورده‌ است‌، يا وقتي‌ از رولان‌ مي‌گويد، آدم‌ باور مي‌كند،رولان‌ حداكثر ديشب‌ تلفني‌ با كامران‌ فاني‌ مشورت‌ كرده‌ است‌، در حرفهايش‌علاقه‌اي‌ به‌ ابهام‌ و استعاره‌ ندارد، به‌ همين‌ دليل‌ از حرفهايش‌ خسته‌ و دلزده‌نمي‌شوم‌، در روايت‌ها هم‌ بسيار صادق‌ است‌، «مي‌گويند، گفته‌اند، مشهوراست‌، مثل‌ اينكه‌، شايد و...» در حرف‌هاي‌ او نيست‌، هميشه‌ مي‌گويد «درفلان‌ كتاب‌...» در همان‌ كتاب‌ فلان‌... لحظه‌اي‌ غفلت‌ از كتاب‌ برايش‌ حكم‌مرگ‌ دارد.اصلاً سرگرمي‌ و لذت‌ او ربط‌ دادن‌ كتاب‌ها به‌ همديگر است‌.
آخرین باری که دیدمش ، زمستان پارسال بود و در دفتر دایره المعارف که به دیدار صدرحاج سید جوادی رفته بودم... یادش همیشه پایدار


خان احمدی
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: