1392/9/27 ۱۰:۳۸
در شماره 80 نشريه چشمانداز ايران مطلبي به قلم لطفالله ميثمي باعنوان «ارزيابي واقعبينانه درباره ماركسيسم و ماركسيستهاي ايران درج شده بود و از هموطنان و خوانندگان چشمانداز ايران درخواست شده بود برخورد فعالي با آن بنمايند باشد كه هزينههاي اجتماعي و چالشهاي بين نيروهاي ملي، مذهبي و چپ كاهش يافته و به صفر برسد. از آنجا كه در آن مقاله به ورود ماركسيسم هم اشاره شده بر آن شدم تا توضيحاتي در اين باره بدهم.
در تاریخ معاصرایران همواره گروههای چپ مارکسیستی یکی از نقشآفرینان عرصه سیاست و اجتماع ایران بودهاند. با آنکه ورود این اندیشه به ایران به سالهای انقلاب مشروطیت بازمیگردد ولی با این حال درباره نحوه آشنایی ایرانیان با این تفکر و چگونگی فعالیت پیروان مارکسیست در ایران نسبت به فعالیتهای حزبتوده که از نیمه 1320 به بعد در ایران تأسیس و شروع به فعالیت کرد، کمتر بحث و بررسی قرار گرفته است. در این نوشتار به نحوه آشنایی اولیه ایرانیان با سوسیالیسم و مارکسیسم و نیز فعالیت سازمانها و گروههایی که پیش از حزبتوده در ایران فعالیت داشتهاند پرداخته شده است.
***
آشنایی اولیه ایرانیان با مفاهیم سوسیالیسم، مارکسیسم و کمونیسم از دو طریق انجام شد؛ نخست از طریق مقالات و گزارشهایی که درباره این مفاهیم در روزنامههای فارسیزبان به چاپ میرسید. ظاهراً نخستينبار روزنامه اختر چاپ استانبول درباره مسلک سوسیالیسم مقالهای نوشت که چندی بعد در سال 1880 میلادی (1259 شمسی) در روزنامه ایران تجدید چاپ شد. (طبری، ایران در دو سده بازپسین، ص266) و دوم از طریق ایرانیانی که با خارج در ارتباط بودند. این گروه دو دسته بودند؛ نخست بازرگانان و یا افرادی که با خارج ارتباط تجاری وغیر ازآن داشتند و دوم و مهمتر از دسته نخست، از طریق کارگران ایرانی که در معادن نفت قفقاز بهکار اشتغال داشتند. کار در مؤسسات و معادن نفت و ارتباط با انقلابیون روس که در آن ایام در کار مبارزه علیه رژیم تزاری و برپایی اعتصابات کارگری بودند موجبات آشنایی این کارگران با مفاهیمی همچون انقلاب، سوسیالیسم و... را فراهم آورد. با آمد و شد این کارگران به داخل کشور این مفاهیم نیز به میان مردم راه یافت.
مهاجرت ایرانیان جویای کار به قفقاز از نیمه دوم حکومت ناصرالدین شاه آغاز شد. بنا به یک برآورد فقط در سال 1905 میلادی برابر با 1285-1284 شمسی بیش از 300 هزار ایرانی به صورت قانونی و غیرقانونی به روسیه رفته بودند. این ایرانیان در روسیه در زمینههای گوناگون و ازجمله باربری، عملگی، کارگری فصلی در زمینهای کشاورزی، دورهگردی، کار در معادن و از همه مهمتر به کار در صنایع نفت و... مشغول بودند.
حضور کارگران ایرانی در منطقه قفقاز که از نیمه دوم قرن نوزدهم به این سو شاهد حضور و فعالیت روشنفکران و انقلابیون روس بود موجب شد تا این کارگران نیز با حقوق اولیه خود همچون حداقل دستمزد یا حق اعتصاب و... آگاهی یابند. کارگران ایرانی در اعتصاب معروف دسامبر 1904 کارگران صنعت نفت در قفقاز حضور فعال داشتند.
گروه همت
افزایش آگاهیهای طبقاتی و لزوم مبارزه با ستمهایی که بر طبقه محروم و کارگران میرفت و نیز ارتباط با انقلابیون حرفهای روس و ازجمله سوسیال دموکراتهای روس، بهتدریج لزوم گردهمآمدن نیروها و ایجاد تشکل سیاسی را مطرح ساخت. از سوی دیگر سوسیال دموکراتهای روسیه نیز ضرورت متشکلساختن کارگران مسلمان را برای همراه ساختن آنان در مبارزه علیه رژیم تزاری دریافته بودند. این نیاز دوطرفه موجب شد تا درآغاز راه چند تن از اعضای حزب سوسیال دموكرات روسیه به همراه افرادی همچون محمدامین رسولزاده، عباس کاظمزاده وحاجینسکی گروه مطالعهای را تشکیل دادند. این گروه پس از چندی اقدام به انتشار روزنامهای مخفی به نام «همت» کرد که به زبان ترکی منتشر میشد. این روزنامه از مهر ماه تا اسفند سال 1283 که از سوی پلیس توقیف شد شش شماره منتشر شد .گردانندگان همت در دی ماه همین سال «گروه سوسیال دموكرات مسلمان، همت «را در باکو بنیان گذاشتند. رهبران این حزب عبارت بودند از نریمان نریمانوف، عزیز بگوف، محمدامین رسولزاده، افندیاف و...
گروه همت بعد از چندی نام خود را به «حزب سوسیال دموكراتیک مسلمان- همت» تغییر داد. هدف از تشکیل این حزب چنانچه از اسناد بهجا مانده از آن برمیآید متمرکزساختن کارگران مسلمان قفقاز برای مبارزه علیه دولت تزاری و پایانبخشیدن به نزاع میان مسلمانان و ارمنیها بود. رهبران همت باوجود آنکه با حزب سوسیال دموكرات روسیه در ارتباط بودند و به لحاظ تشکیلاتی کمکهایی نیز از آن دریافت میداشتند ولی جریان یکدست و واحدی نبودند و گرایشهای فکری مختلفی در درون آنها وجود داشت. برخی از آنها مارکسیست نبودند و بیشتر تحتتأثیر جنبش روشنفکری قرن نوزدهم اروپا «دموكراتهای انقلابی» محسوب میشدند و با هدف مبارزه علیه ستم طبقاتی و نیز ظلم و جور و تبعیضهای بیحد و حصری که بر کارگران مسلمان در قفقاز میرفت اقدام به تأسیس این حزب کردند. عدهای از آنها نیز بعد از فشارهای پلیس روسیه در سالهای 1907- 1905 که منجر به تضعیف حزب شد به تشکیل احزاب ملیگرا نظیر «مساوات» روی آوردند. درباره دیدگاههای «همت» سهراب یزدانی مینویسد: «صمداُف مورخ شوروی در تحلیل مطالب آن روزنامه[همت] نتیجه گرفت که مقالهها از دیدگاه غیرمارکسیستی نوشته میشدند، در عوض آشکارا جنبه ملیگرایی داشتند. این گفته را چنین تفسیر نکنیم که همتیها از مارکسیسم تأثیر نپذیرفته بودند، آنها شعار مبارزه طبقاتی سر میدادند، بر ضد طیفهای محافظهکار به ستیز قلمی میپرداختند و میکوشیدند به دام تعصب قومی فرو نيفتند .اما مارکسیسم آنها از نوع روسی سختآیین نبود. آنان به صورت مستقیم به باورهای مذهبی حمله نبردند» (یزدانی، صص85-84).
حزب همت تا بعد از انقلاب اکتبر شوروی نیز وجود داشت ولی عملاً از سال 1907 به بعد منشأ اثر خاصی بهویژه در ارتباط با ایران نبود.
اجتماعیون ـ عامیون
در همین دوران و درحالیکه از یکسو اعضای «همت» تلاش داشتند تا به داخل ایران نفوذ کنند و از سوی دیگر در داخل ایران جنبش مشروطه آغاز شده بود، حزب دیگری در باکو اعلام موجودیت کرد. این حزب «اعتدالیون ـ عامیون» نام داشت. نامی که ترجمه فارسی «سوسیال دموکراسی» روسیه بود. اجتماعیون ـ عامیون از سوی ایرانیان مقیم قفقاز و بهمنظور: 1- ایجاد یک سازمان ایرانی و مسلمان 2- تأثیرگذاری بر تحولات مشروطهخواهی در داخل ایران 3- با همیاری و همفکری ایرانیان عضو حزب سوسیال دموكرات روسیه و بدون وابستگی تشکیلاتی به آن حزب، در مهر ماه 1284 شمسی در باکو تشکیل شد و در صحنه سیاسی ایران در جریان انقلاب مشروطه نقشآفرین شد.کسروی در خصوص بنیانگذاران «اجتماعیون- عامیون» نام سيزده نفر را ذکر کرده است (کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج1، ص192) در رأس این گروه نریمان نریماناف، یک ایرانی ساکن باکو قرار داشت. بنا به نوشته یزدانی تا چند سال اعضای کمیته مرکزی حزب اجتماعیون و حزب همت مشترک بودند. وي درباره ترکیب اجتماعی اعضای اجتماعیون و همت برخلاف احسان طبری که معتقد به ترکیب کاملاً پرولتری آنها بود (طبری، ایران دردو سده واپسین، ص 269)، حضور اقشار مختلفی همچون روشنفکران و خردهبورژوازی را در میان مؤسسان و رهبران آن یادآور میشود. به عنوان مثال نورالله یکانی یکی از سيزده نفر اعضای مؤسس اجتماعیون به نوشته کسروی یک زمیندار بود. به نوشته یزدانی: «اجتماعیون قشرهای سوداگر، روشنفکران سنتی و جدید، دکانداران و پیشهوران را در بدنه خود گرد آوردند. به داوری بلووا فرقه اجتماعیون عامیون در حکم جناح انقلابی خردهبورژوازی بود.» (یزدانی، ص160)
خواستهها و برنامههای «اجتماعیون ـ عامیون» بیش از آنکه رنگ و بوی مارکسیستی داشته باشد، جنبههای دموكراتمآبانه داشت: «آنها در برنامه خود که بیشتر ترجمهای از خواستهای دموكراتهای مکتب روسی بود، حق تشکل و اعتصاب برای کارگران، هشت ساعت کار روزانه، حقوق بازنشستگی، تدوین یک نظام مالیات بر درآمد، توزیع زمین بین کسانی که روی آن کار میکنند، تهیه مسکن برای افراد بدون مسکن، مدارس رایگان، کاهش مالیات بر مصرف، آزادی بیان و قلم، گردهماییهای عمومی و مدارا با همه مذاهب مورد قبول شریعت را خواسته بودند.» (آبراهامیان، ص99)
احسان طبری نیز بعدها درباره ماهیت اجتماعیون ـ عامیون، در کتاب «کژراهه» نوشت: «باید تصریح کرد که نمایندگان سوسیال دموكرات (اجتماعیون- عامیون )، مارکسیست به معنای واقعی کلمه نبودند و در بینش خود تصور احساساتی و رمانتیک درباره دموکراسی، مردم و انقلاب داشتند و شیوههای پارلمانی، وعظ روحانی و ترور انقلابی افراد را دنبال میکردند.» (طبری، کژراهه، ص 15)
اجتماعیون در جریان جنبش مشروطه و پس از آن تا بعد از استبداد صغیر و بازگشت دوباره مشروطه به صورت فعال در حوادث شرکت داشتند. آنان در اواخر سال 1284و سال 1285 شعبههای حزب خود را در تهران، تبریز، رشـت، انزلی، ارومیه، مشهد، خوی و اصفهان تشکیل دادند. در شعبه تهران، سه گروه در تشکیل اجتماعیون حضور داشتند: گروهی از اعضای انجمن ملی، گروه حیدرخان عمواوغلی و چند تن از نمایندگان مجلس. از جمله اعضای برجسته شعبه تهران میتوان به ملکالمتکلمین، سیدجمال واعظ، تقیزاده و... اشاره کرد. در شعبه تبریز کسانی همچون کربلایی علی موسیو، حاجرسول صدقیانی، میرزا علیمحمد تربیت، حاجعلی دوافروش و... در رأس امور حزب قرار داشتند. در رشت نیز افرادی همچون سیداشرفالدین حسینی (نسیم شمال)، میرزاحسین کسمایی، معزالسلطان، میرزا کریمخان رشتی و... بودند.
بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، فعالیت اجتماعیون ـ عامیون از چند طریق دنبال شد. آنان با انتشار روزنامههایی مانند نسیم شمال در رشت، مجاهد در تبریز، صوراسرافیل و مساوات در تهران به نشر عقاید خود پرداختند. اگرچه هیچ یک از این نشریات ارگان حزب محسوب نمیشدند زمینه دیگر فعالیت اجتماعیون، مجالس سخنرانی بود که در میان آنها مجلس سخنرانی مانند ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ برجستگی خاصی داشت. عرصه دیگر فعالیت اجتماعیون حضور در مجلس شورای ملی بود. چند تن از اعضای اجتماعیون که در مجلس شورا حضور داشتند همچون سیدحسن تقیزاده، به همراه سایرین توانستند یک گروه 25 نفره را در مجلس متشکل کنند که به گروه «آزادیخواهان» شهرت یافتند. تلاش این گروه از نمایندگان بر کاهش نفوذ قوه مجریه و بهویژه قدرت شاه، آزادی مطبوعات و دفاع از استقلال کشور استوار بود. در صحنه دفاع از مشروطه بهویژه در دوره استبداد صغیر و بازگشت مشروطه اعضای اجتماعیون در رشت و تبریز گروههای فدایی نقش بسزایی داشتند. این گروهها به توصیه «نشست مشهد» که جنبه کنگره حزب را داشت و در مهر ماه 1286 برگزار شد، تشکیل شده بودند. درباره نقش اعضای اجتماعیون در دفاع از مشروطه، مهدی ملکزاده مینویسد: «عده قلیلی از آزادیخواهان قفقاز که بیش از پنجاه نفر نبودند تکتک برای یاری به مشروطهخواهان به تبریز آمده و تحت فرماندهی ستارخان قرار گرفتند... موجب امیدواری مشروطهخواهان شدند و اطمینان پیدا کردند که آزادیخواهان قفقاز که از طرف کمیته مرکزی حزب سوسیال دموكرات روسیه الهام میگرفتند به آنها کمک و مساعدت خواهند کرد (ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج 5، ص22). در رشت نیز اجتماعیون از طریق شعبه تفلیس اجتماعیون با سوسیال دموكراتهای گرجی ارتباط برقرار كردند و خواستار کمک شدند و با کمک آنها توانستند بر مستبدین غلبه کنند و برای آزادی تهران حرکت کنند. (یزدانی، ص279)
علاوه بر اینها اجتماعیون و مشخصاً «هیئت مدهشه» که بخشی از شعبه تهران حزب بهشمار میرفت و تحت رهبری حیدر عمواوغلی قرار داشت چند فقره بمبگذاری و ترور نیز انجام داد که پرتاب بمب به سوی ماشین محمدعلی شاه و نیز ترور امینالسلطان صدراعظم از آن جمله بود.
تکاپوی سیاسی ـ اجتماعی دیگر اجتماعیون در زمینه متحدکردن کارگران و ایجاد اتحادیه کارگران و نیز حمایت عملی و نظری از جنبشهای دهقانی صورت گرفت. در سال 1286 اتحادیه کارگران چاپخانه در تهران و اصفهان، کفاشان، درشکهچیها و کارگران تراموای شهری تهران، قالیبافان کرمان، باراندازان و قایقرانان در انزلی ایجاد شد. با توجه به نبود پیشینه چنین فعالیتهایی گریزی از پذیرش این نظر نیست که جز اعضای اجتماعیون که با چنین فعالیتهایی آشنایی نظری و عملی داشتند جریان و نیروی دیگری در ایجاد آنها نقش نداشته است. این اتحادیهها در بهوجودآوردن اعتصابهای صنفی در آن دوران نقش عمده ایفا کردند. اعتصاب ماهیگیران انزلی، کارگران چراغ برق تهران، از جمله آن اعتصابات بود. علاوه بر آن اجتماعیون از جنبشهای روستائیان علیه مالکان در گیلان، کردستان و آذربایجان نیز در مجلس و نیز نشریات وابسته به خود حمایت کردند. به نوشته یزدانی در سرمقالههای شمارههای 17 تا 30 نشریه صوراسرافیل به مسئله زمین و روابط زمینداری در ایران پرداخته شده بود: «راهحلی که مقاله ارائه میداد چنین بود که رعیت مالک بخشی از دسترنجش شود، یعنی بخشی از زمینی که بر آن کار میکند به مالکیتش درآید... شورش روستائیان گِسلان منادی آن بود که رعیت ایرانی از حقوق خود آگاه شده و اگر مجلس و دولت او را از حق مالکیت زمین برخوردار نکنند، حق خود را به زور خواهد گرفت... اما نویسنده در تنگنای این اصلاحات ارضی نیمبند نمیماند. او میگفت که این تقسیم زمین گام نخست برای پیشبرد جامعه بهسوی سوسیالیسم است که اولین مقصود بزرگ دنیا و آخرین اصل اطمینان آزادی حقیقی بشر است....»(یزدانی، ص218)
در این دوران یک هسته تئوریک مارکسیستی نیز در تبریز فعال بود که به بررسی تئوریهای مارکسیستی و تطبیق آن با شرایط ایران میپرداخت. از فعالین این حوزه که اغلب گرجی یا ارمنی بودند میتوان از «واسو»، «مگهلادزه»، «کاراخانیان» نام برد. به نوشته طبری: «این حوزهها در سال 1908م (1287ش) با پلخانف و کائوتسکی وارد مکاتبه شدند و یک سلسله مسائل تئوریک را مطرح کردند. مهمترین مسئله این بود که آیا در ایران شرایط عینی و ذهنی برای پیدایش پرولتاریا بهوجود آمده و آیا پرولتاریا باید در انقلاب مستقل عمل کند یا با قشرهای خردهبورژوازی همراه باشد...».(طبری، ایران در دوسده واپسین، ص 269)
بعد از فتح تهران دستهبندیهای جدیدی در نیروهای سیاسی بهوجود آمد و احزاب جدیدی در صحنه سیاسی شکل گرفتند و ازجمله حزب اجتماعیون ـ اعتدالیون و حزب دموكرات ایران تأسیس شدند. در همین شرایط مرکز حزب اجتماعیون در قفقاز نیز با صدور اطلاعیهای اعلام داشت که با تعطیل شعبات خود در کلیه شهرهای ایران به فعالیتهای خود پایان میدهد.(یزدانی، ص 282) و بدینسان پس از نزدیک به چهار سال فعالیت، حزب اجتماعیون ـ عامیون بهکار خود در ایران پایان داد.
حزب دموكرات ایران
بعد از فتح تهران (24 تیر1288)، جمعی از اعضای اجتماعیون باوجود آنكه در اطلاعیه انحلال کمیته مرکزی اجتماعیون ـ عامیون از اعضا خواسته شده بود که بهدنبال احداث مدرسه و کارهای فرهنگی و عامالمنفعه بروند و پارتیبازی را کنار بگذارند، کار سیاسی را ترک نکرده و بار دیگر درصدد برآمدند تا با تشکیل یک حزب جدید به فعالیتهای خود ادامه دهند: «در سال اول فتح تهران 1327 هجری قمری مطابق با 1908 میلادی در ایران دو حزب پیداشد؛ یکی انقلابی، دیگری اعتدالی و در همان سال بعد از افتتاح مجلس دوم این دو حزب به اسم دموكرات و اجتماعیون اعتدالیون رسمی شدند و خودشان را به مجلس معرفی کردند.» (بهار، احزاب سیاسی ایران، ج2، ص11) از آنسو با اينکه در اطلاعیه انحلال اجتماعیون ـ عامیون اعضا از حزب بازی پرهیز داده شده بودند با این حال شواهدی در دست است که نشان میدهد تشکیل حزب دموكرات نیز با ارتباط میان سوسیال دموكراتها (احتمالاً با راهنمایی سوسیال دموكراتهای روسیه) انجام شده است. به نوشته اتحادیه: «پس از اینکه تقیزاده در رجب 1327 (1288ش) به تهران مراجعت کرد، شروع به تشکیل کمیته موقت مرکزی حزب نمود. پیلوسیان از تبریز به او نوشت که باید در تشکیل حزب دموكرات و یک حزب اکثریت پارلمانی تعجیل کند.» (منصوره، اتحادیه، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، ص199) در حزب دموكرات 27 نماینده دوره دوم مجلس شورای ملی و ازجمله تقیزاده، محمدعلی تربیت، حسینقلی خان نواب، سیدمحمدرضا مساوات عضویت داشتند. علاوه برآنها، سلیمان میرزا اسکندری، محمدامین رسولزاده و حیدر عمواوغلی از جمله رهبران مؤثر حزب بهشمار میرفتند. رسولزاده تئوریسین اصلی حزب بود و بيشتر مقالاتی که به توضیح و تشریح مبانی اساسی حزب پرداخته است نوشته اوست. حیدر عمواوغلی از جمله رهبران اجرایی حزب بود که در خارج از مجلس شورا امور حزب را سازماندهی میکرد. با اینکه چند تن از رهبران حزب مارکسیست بودند و گروهی دیگر همچون سلیمان میرزا اسکندری یک سوسیالیست به شمار میرفتند با این وجود عناصر و افراد لیبرال نیز در میان آنها وجود داشتند. حزب دموكرات پس از تأسیس، اقدام به انتشار روزنامه «ایران نو» کرد که ارگان حزب بهشمار میرفت و دیدگاههای حزب را منعکس میساخت.» مقالات «ایران نو» «اکثراً نوشته رسولزاده بود که علاوه بر مباحث اصلاحات اجتماعی... تاریخ مختصر سوسیالیسم اروپایی را دربرمیگرفت.» (آبراهامیان، ص130)
طبری درباره نقش روزنامه «ایران نو» در مطرح ساختن مارکسیسم در ایران مینویسد: «این روزنامه در بالابردن اتوریته مارکسیسم، معرفی مارکس و معرفی نقش سوسیال دموكراتهای روس در جریان مشروطیت نقش بزرگی داشته است... این روزنامه در شماره 16 خود کارل مارکس را در میان دارندگان مسلک سوسیالیسم از همه مقتدرتر و نظریاتش را عمیقتر میخواند... در شماره دیگر میخوانیم عالم اقتصادی و اجتماعی... کارل مارکس شصت سال پیش در کتاب اعلان اشتراکیت [مانیفست کمونیست] این مطلب را بیشتر نزدیک به فهم بیان نمود. سپس روزنامه جملاتی از مانیفست را با ترجمه نسبتاً دقیق نقل میکند. در رشته مقالاتي باعنوان ترور، «ایران نو» نقش شخصیت را از نظر مارکسیسم مورد بررسی قرار میدهد و اثربخشی ترور فردی را رد میکند..» (طبری، ایران در دوسده واپسین، ص267-268)
مرامنامه حزب تا حدود زیادی متأثر از مرامنامه سوسیال دموكراتهای روس بود. مرامنامه شامل یک مقدمه و هفت فصل بود. در مقدمه ضمن اشاره مختصر به تحولات جهان، ایران را نیز مستثني از اوضاع جهان ندانسته و ایران را در آستانه یک انقلاب دانسته است. انقلابی که بر مبنای تحلیل ماتریالیسم تاریخی از تحولات قرار دارد. در مقدمه آن آمده است: «اگرچه ایران در تاریخ چندهزار ساله خود به بسی بحران و انقراضات محکوم شده ولی آنها فقط از جهت سیاسی بوده و حال کنونیاش یک انقلاب اجتماعی و سیاسی میگذراند. فئودالیزم منسوخ وکهنه شده به کاپیتالیزم که فرمانفرمای امروزه است متحول میشود.» در مرامنامه سعی زیادی به عمل آمده بود تا اصطلاحات و واژگان غربی بهکار برده نشود و نظرات و دیدگاهها با اصول اسلامی تطبیق داده شود. به نوشته ملکزاده: «گرچه واژه سوسیالیست بهدلیل مراعات باورها و عقاید عامه کنار گذاشته شد، مواد و محتوای برنامه کم و بیش از اصول حزب پیشین گرفته شده بود.»(ملکزاده، همان منبع، ج5، ص133)
در فصلهای اول تا ششم به موضوعاتی از قبیل تفکیک قوای سهگانه از یکدیگر، انفکاک کامل قوه روحانیه از سیاست، تساوی افراد در قبال قانون، آزادی کلام، مطبوعات، اجتماعات، تساوی افراد در محاکمات و نیز تعلیمات مجانی و اجباری همگانی و خدمت وظیفه عمومی اشاره شده بود. در فصل هفتم که به مسائل اقتصادی پرداخته شده بود و شامل هفده ماده بود، به ملیکردن رودخانهها، جنگلها و معادن، مالیات بر درآمد، تقسیم اراضی خالصه میان زارعین، موقوفشدن حکومت اربابان در روستاها، محدودساختن مدت زمان کار روزانه و... اشاره شده بود.
حزب دموكرات با اینکه با هدف فعالیت قانونی شروع به کار کرد و 27 نماینده مجلس نیز عضو آن بودند و تأکید آن نیز بر حفظ نظام مشروطه بود ولی با این وجود، فعالیتهای زیرزمینی و مخفی نیز داشت که مهمترین آنها ترور سیدعبدالله بهبهانی روحانی تراز اول مشروطه بود. بهدنبال این واقعه بر اثر فشار مخالفان دموكراتها، تقیزاده مجبور به خروج از کشور شد و به اروپا رفت. حیدرخان عمواوغلی هم که ترور به گروه داوطلب زير نظر او نسبت داده میشد ابتدا دستگیر ولی بعد از مدت کوتاهی آزاد و از تهران خارج شد. پس از چندی رسولزاده نیز از ایران به خارج تبعید شد. از دستدادن رهبران درجه اول حزب دموكرات از یکسو و تعطیلی مجلس از سوي ديگر که به تبعید رهبران حزب به قم منجر شد، موجب افول فعالیتهای حزب شد: «بعد از بستهشدن مجلس از طرف دولت و نایبالسلطنه، تمام رؤسای حزب دموكرات و جمعی از افراد اعتدالی به قم تبعید شدند، جراید بسته شد، در ایالات هم پس از قصابی روسهای تزاری جراید دموكراتها را بستند...» (بهار، ص13) تحولات بعدی در عرصه سیاسی و بهویژه وقوع جنگ جهانی اول و اشغال ایران از سوی بیگانگان بهتدریج حزب دموكرات را تحلیل برد و از صحنه سیاسی کشور خارج ساخت. در اواخر دهه 1290 شیخمحمد خیابانی که از جمله نمایندگان فعال دموكرات در مجلس دوم محسوب میشد با تشکیل کنفرانس شاخه ایالتی فرقه دموكرات در تبریز تلاش کرد تا بار دیگر فعالیتهای حزب دموكرات را احیا کند. حرکت سیاسی شیخمحمد خیابانی سرانجام به قیام وی در مقابل حکومت مرکزی منتهی شد که از سوی نیروهای دولتی سرکوب شد.
حزب عدالت
دوازده سال بعد از تشکیل حزب اجتماعیون ـ عامیون و فعالیت آن و جانشینش حزب دموكرات، سرانجام کمونیستهای ایرانی به این نتیجه رسیدند که زمان آن رسیده است تا پنهانکاری را کنار گذاشته و با تأسیس حزب کمونیست رسماً و آشکارا به تبلیغ مارکسیسم در ایران بپردازند. گرچه در اینجا نیز تا تشکیل کنگره اول حزب احتیاط به خرج داده و از نام حزب عدالت برای تشکیلات جدید سود بردند. احتیاطی که در سال 1299 و در جریان کنگره اول حزب کنار گذاشته شد و رسماً از نام حزب کمونیست ایران استفاده شد.
حزب عدالت در سال 1295 (طبری، ایران در دوسده واپسین،270) و یا 1296(طبری،کژراهه، ص16) در محله صابونچی باکو و به همت اسدالله غفارزاده، آواتیس سلطانزاده، حیدرخان عمواوغلی و میرجعفر پیشهوری که جملگی از کمونیستهای فعال بهشمار میرفتند و چند نفر دیگر تشکیل شد. از این زمان تا شهریور 1320 این حزب، فعالیتهای مارکسیستی در ایران را زير نظر داشت. عبدالصمد کامبخش حیات پانزده ساله حزب کمونیست ایران را به سه دوره تقسیم کرده است: «1 – از آغاز فعالیت سراسری تا تشکیل کنگره دوم، 2- فعالیت حزب پس از کنگره دوم تا سرکوب آن در سال 1310ـ 1309 (1931)، 3- تجدید فعالیت در سالهای1320 ـ 1313 (1934-1941).» (کامبخش27)
در مرحله اول، حزب به آمادهسازی فضا و زمینههای لازم برای فعالیت در ایران اقدام کرد. به نوشته پیشهوری، حزب روزنامهای بهنام «بیرق عدالت» منتشر ساخت که بیانکننده اهداف و خواستههای حزب بود. علاوه برآن بنا به یک نقل، تعدادی از اعضای حزب، همراه با ایرانیان مقیم روسیه به بهانه فرار از دست حکومت بلشویکها به ایران آمدند تا در ایران شعبههای حزب را برپا سازند.(علی زیبایی، کمونیزم در ایران، ص129)
پیروزی انقلاب اکتبر در 1917 و متعاقب آن اقدامات دولت جدید بلشویکی در لغو معاهدات استعماری روسیه تزاری با ایران، تأثیرات مثبتی بر جامعه ایران بر جای گذاشت. بلشویکها خضر راه نجات تلقی شدند و لنین منجی ملت ایران. در نتیجه این امر، فضا برای تبلیغ سوسیالیسم و مرام اشتراکی نسبت به پيش تحول زیادی پیدا کرد.
در این دوران اعضای حزب عدالت به همکاری با جنبش جنگل پرداختند و در همین رابطه بود که اسدالله غفارزاده رهبر حزب در جریان درگیریهای گیلان کشته شد.
حزب عدالت در تاریخ 30 خرداد 1299 در شهر انزلی اقدام به برگزاری اولین کنگره خود کرد. در این کنگره نام حزب به «حزب کمونیست ایران» تغییر یافت و سلطانزاده نیز به جای غفارزاده که کشته شده بود بهعنوان دبیر اول حزب انتخاب شد.(اردشیر آوانسیان، خاطرات، ص21) در این کنگره 48 نماینده از سوی ششصد عضو حزب که در داخل یا خارج ایران بهسر میبردند شرکت داشتند. در این کنگره همچنین کامران آقازاده (آقایف)، میرجعفر پیشهوری و حیدر عمواوغلی بهعنوان سخنگویان حزب انتخاب شدند. حاضران در کنگره علاوه بر امور تشکیلاتی، درباره دو نظر ارائه شده از سوی حیدر عمواوغلی و سلطانزاده درباره شرایط ایران به بحث و بررسی پرداختند: «براساس استدلال بیانیه اول که سلطانزاده آن را نوشته بود، ایران انقلاب بورژوازی را تکمیل کرده بود و اکنون برای انقلاب کارگری ـ دهقانی آمادگی داشت. نویسنده بيانیه با اعتقاد به اینکه انقلاب سوسیالیستی نزدیک است تقسیم فوری اراضی، تشکیل اتحادیههای صنفی، سرنگونی مسلحانه بورژوازی و سخنگویان روحانی آن و همچنین پادشاهی، اشرافیت فئودال و امپریالیستهای انگلیسی را خواستار شده بود. استدلال بیانیه دوم به قلم حیدرخان... این بود که ایران بیشتر بهسوی انقلاب ملی در حرکت است تا انقلاب سوسیالیستی. نویسنده بر این باور بود که بنا به شواهد، اقتصاد کشور هنوز ماقبل سرمایهداری است... نتیجهگیری بیانیه این بود که رهبری همه طبقات ناراضی بهویژه دهقانان، خردهبورژوازی و لمپن پرولتاریا علیه امپریالیسم خارجی و دستنشاندگانش وظیفه فوری و ضروری فرقه کمونیست است.» (آبراهامیان، 144)
کنگره بعد از بحث و جدلهای فراوان سرانجام نظرات سلطانزاده را پذیرفت و بر مبنای آن به تدوین برنامه پرداخت. غلبه دیدگاه سلطانزاده که معتقد به انجام انقلاب کمونیستی در ایران بود برای حزب کمونیست نتایج بدی به بار آورد. اولین نتیجه چنین دیدگاه اشتباهی در تحلیل شرایط ایران درخصوص جنبش جنگل به بار نشست. پس از آغاز جنبش در گیلان به رهبری میرزاکوچکخان جنگلی، کمونیستها و اعضای حزب عدالت به استقبال آن رفتند و با جنگلیها به همکاری پرداختند. میرزا که خود نسبت به انقلاب بلشویکی و شخص لنین خوشبینی داشت از همکاری آنها استقبال کرد. همکاری کمونیستها با جنگلیها به اتحاد میان آنها و سرانجام در اوایل خرداد1299 به تشکیل «جمهوری سوسیالیستی گیلان» منجر شد. اما علیرغم خوشبینی میرزا به بلشویکها و علیرغم پیشرفتهایی که جنبش در گیلان بهدست آورده بود، تحلیل اشتباه حزب کمونیست از شرایط و تندرویهایی که در برخورد با شرایط از جانب آنها صورت گرفت در ابتدا زمینه جدایی میرزا و آنها را رقم زد و سرانجام نیز به شکست نهایی میرزا و جنگلیها منتهی شد. درباره خطای کمونیستها در برخورد با میرزا و جنبش گیلان، طبری مینویسد: «پیداست که حزب کمونیست ایران از همان آغاز نتوانست ویژگیهای جامعه ایران را دریابد و گاه با انطباق قالبی تجارب انقلابی روسیه، چه در جریان انقلاب گیلان و چه پس از آن دچار برخی اشتباهات و گاه اشتباهات جدی شد. این اشتباهات تصادفی نبود و دارای پایه استدلال و بهاصطلاح اساسمندی تئوریک بود. براساس همین تز بود که حزب کمونیست ایران در آغاز جنبش گیلان مرتکب تندرویهایی شد. تز سلطانزاده در مورد اینکه انقلاب ایران باید خصلت «کاملاً کمونیستی» خود را حفظ کند، تنها به این دلیل که جنبش در کشور ما سابقه 10 ساله داشته است، حاکی از عدم توجه به درجه نضج عینی جامعه ماست.» (طبری، ایران در دوسده واپسین، صص 271ـ 270) همین اساس غلط تحلیلی موجب شد تا حزب در برخورد با رضاخان نیز مرتکب اشتباه شده و در سالهای اول برآمدن رضاخان به حمایت از وی و کودتای سوم اسفند بپردازد . طبری حمایت کمونیستها از رضاخان پهلوی را: «مسئله بغرنج تشخیص ماهیت طبقاتی و اجتماعی حکومت رضاخان » عنوان کرده و موضع حزب در قبال شخص وی را: «خوشبینی موقت دوران اولیه» توضیح میدهد. (طبری، منبع فوق، ص273) اما همچنان که خود وی نیز میگوید علت این اشتباهات تحلیلی را باید در اساسمندی تئوریک دانست. پایه اشتباه تحلیلی کمونیستها در این دوران موجب شد تا آنان در قبال قیام کلنل محمدتقیخان پسیان نیز موضعگیری غلطی داشته باشند. درباره این مسئله کامبخش مینویسد: «بسیاری از آزادیخواهان و حتی اعضای حزب کمونیست باور داشتند که جنبش کلنل از جانب انگلیسیها تقویت میشود.... کنگره دوم... به تهمتهای ناجوانمردانهای که عدهای از رهبران این جنبشها و بهویژه کلنل محمدتقی خان در معرض آن قرارگرفته بودند پاسخ داد.»(کامبخش، ص44)
اما جدای از دو مسئله فوق، در این دوران حزب کمونیست در داخل ایران فعالیتهای دیگری را نیز در دستور کار خود داشت. ازجمله این کارها یکی تبلیغ اندیشههای مارکسیستی از طریق نشریات و جمعیتهای وابسته به خود، تشکیل کلاسهای آموزشی و نیز سازماندهی و تشکل کارگران و راهاندازی اعتصابات بود.
در سال 1300 روزنامه حقیقت به مدیریت سیدمحمد دهگان شروع به انتشار کرد. شعار این روزنامه «رنجبر روی زمین اتحاد» بود. چندی بعد «حقیقت» توقیف شد. به دنبال توقیف آن روزنامه «کار» جایگزین حقیقت شد. روزنامههای «پیکان»، «خلق» و «جرقه» سه نشریه دیگری بود که در این دوران در اختیار حزب قرار گرفت و به تبلیغ مارکسیسم و دیدگاههای حزب اقدام کرد. درباره تأثیر این نشریات در راستای اهداف حزب، کامبخش مینویسد: «مطبوعات مرکزی حزب بهویژه روزنامههای حقیقت، کار و بهموازات آن پیکان (سالهای 1302ـ1299) کار بزرگی در زمینه تبلیغات و تشکیلات حزب، بسط افکار و عقاید مارکسیستی، تربیت سیاسی عناصر پیشرو طبقه کارگر، جلب روشنفکران بهسوی حزب و برقراری رابطه با تودهها بازی کردند.» (کامبخش، ص 30ـ29)
به جز این نشریات که در تهران منتشر میشد، نشریات دیگری نیز در شهرستانها از سوی اعضا یا هواداران حزب انتشار میيافت که از جمله آنها میتوان به نشریات «نصیحت» قزوین و «پیک» رشت اشاره کرد.
علاوه بر اینها در این دوره حزب با نفوذ در جمعیتهای فرهنگی و هنری و فعالیت در داخل آنها به جذب و آموزش نیرو پرداخت. «جمعیت فرهخت» در انزلی، «جمعیت فرهنگ» رشت و «انجمن پرورش» قزوین، «جمعیت پیک نسوان» رشت و «بیداری زنان» در تهران از جمله این جمعیتها بودند. به نوشته کامبخش: «در برخی شهرها صرفنظر از سازمانهای سیاسی چنین جمعیتهایی نیز بهوجود آمده بود... عده زیادی از بهترین روشنفکران صرفنظر از عقاید سیاسی در آنها شرکت میکردند. حزب درون این جمعیتها کار میکرد و پارهای از آنها با دخالت غیرمستقیم حزب تشکیل شدند.» (کامبخش، ص30)
بعد از شکست جنبش جنگل، کمیته مرکزی حزب به تهران منتقل شد و در همان حال تغییرات جدی در خطمشی آن ایجاد شد و خطمشی مبارزه انقلابی جای خود را به خطمشی آگاهیبخش و کار سیاسی داد. آبراهامیان با استناد به گزارشهای وابسته نظامی بریتانیا در ایران در این باره مینویسد: «پس از سرکوبی جمهوری سوسیالیستی گیلان، فرقه کمونیست بسیار متحول شد. کانونهای فعالیت خود را از شمال به نواحی مرکزی بهویژه تهران منتقل کرد. شورشهای ایالتی را تقبیح و دولت را تشویق کرد که حکومت مرکزی را تقویت کند. همچنین از شعار قیام مسلحانه روی برگردانده بود و با اتخاذ برنامه معتدلتر حیدرخان برای دموكراتیزهکردن بورژوازی، یکپارچهکردن کشور در مقابل امپریالیسم انگلیس، استحکام سازمان حزبی و تشکیل اتحادیههای کارگری قدرتمند در سرتاسر کشور تلاش میکرد.» (آبراهامیان، 161-160)
علاوه بر آن در این دوره حزب کمونیست ارتباط نزدیکی را با حزب سوسیالیست که به رهبری سلیمان میرزا اسکندری تشکیل شده بود برقرار کرد و به کمک این حزب «شورای متحده کارگران» را در سال 1300 شمسی تأسیس کرد. شورای متحده در ابتدا با 9 اتحادیه کارگری کار خود را شروع کرد ولی به گفته وابسته سفارت بریتانیا در تهران در سال 1303 شمار اعضای آن در سراسر کشور به 8000 نفر افزایش یافت. در همان سال تأسیس به همت شورای متحده، اعضای صنفهای کارگران نانواییها، کارمندان پست و تلگراف، اتحادیه معلمین در تهران و کارگران نانواییها، چاپخانهها، فروشندگان قماش، کارگران بندر و پست در انزلی دست به اعتصاب زدند. در سال 1301 معلمان تهران بار دیگر برای دریافت حقوق معوقه و کارگران فنی در پالایشگاه آبادان اعتصاب کردند. در سال 1304 تعداد اتحادیههای کارگری در سراسر کشور به 32 اتحادیه افزایش یافته بود. این اتحادیهها در بهبود شرایط کار و کاستن از فشارهای مضاعف بر کارگران تلاش زیادی انجام دادند و نقش مؤثری در این زمینه ایفا کردند.
در اینجا لازم است به حزب سوسیالیست نیز اشارهای شود. این حزب که به همت سلیمان میرزا اسکندری، سیدمحمدرضا مساوات، قاسم صور و... در این دوره تشکیل شد. حزب سوسیالیست در شهرهای تهران، رشت، قزوین، تبریز، مشهد، کرمان و کرمانشاه شعبههای حزبی دایر کرد. به گفته وابسته نظامی بریتانیا در تهران حدود2500 عضو داشت. در برنامه حزب سوسیالیست علاوه بر یک سلسله خواستهای دموكراتیک نظیر آزادی بیان، اندیشه، مطبوعات و اجتماعات، آموزش اجباری برای کودکان، ممنوعیت کار کودکان، آموزش زنان و... خواستهایی سوسیالیستی نظیر استقرار نهایی جامعه برابر، ملیکردن ابزار تولید و از جمله زمینهای کشاورزی نیز وجود داشت. حزب سوسیالیست در تهران چهار روزنامه منتشر میکرد که از همه مشهورتر روزنامه طوفان به مدیریت محمد فرخی یزدی بود. سوسیالیستها علاوه بر فعالیتهای سیاسی بهویژه در مجلس، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی متعددی همچون برگزاری کلاسهای آموزشی، راهاندازی انجمنهایی همچون «انجمن زنان وطنپرست» و فعالیتهای هنری نظیر برگزاری تئاتر نیز داشتند. (آبراهامیان، صص 160ـ159) و چنانکه گفته شد در زمینه راهاندازی و تأسیس اتحادیههای کارگری با حزب کمونیست همکاری داشتند.
پس از روی کار آمدن رضاشاه، وضعیت سیاسی کشور رو به تغییر نهاد. رضاشاه از همان ابتدای کار به سرکوب مخالفین خود پرداخت و در این راه میان عناصر مذهبی، ملی یا کمونیست تفاوتی قائل نشد. در همان یک الی دوسال اول سلطنت پهلوی به جز چند روزنامه دولتی و شبهدولتی، مطبوعات بهطور کلی به محاق تعطیلی رفتند و احزاب منحل و اعضای آنها مورد تعقیب و بازداشت قرار گرفتند. با اجرای سیاست جدید فعالیتهای حزب سوسیالیست در همان ابتدا متوقف شد و رهبر آن سلیمان میرزا تا پایان دوره حکومت رضاشاه از فعالیت سیاسی بازماند. ولی حزب کمونیست بیش از پیش به فعالیتهای مخفی روی آورد.
دوره دوم حیات حزب کمونیست با برگزاری کنگره دوم حزب در سال 1306 در شهر رستوف روسیه که به کنگره ارومیه شهرت یافت آغاز میشود. در این دوره که تا موج بعدی سرکوب در سالهای 1310ـ1309 ادامه یافت، حزب تلاش خود را عمدتاً روی محیطهای کارگری متمرکز کرد. در کنگره دوم دو سند به تصویب رسید: برنامه حزب و تزهای سیاسی با عنوان «مطالعات راجع به اوضاع داخلی و بین المللی».
بر مبنای تصمیمات کنگره، مهمترین وظیفه انقلابی حزب که در ابتدای برآمدن رضاخان به حمایت از وی پرداخته بود، چنین تعیین شد: «مهمترین شعارهای حزب کمونیست ایران در این دوره باید نابودکردن رژیم سلطنت و استقرار جمهوری انقلابی باشد.» (کامبخش، ص42)
با توجه به شرایط جدید، حزب بخشی از فعالیتهای خود را به خارج از کشور منتقل کرد. به نوشته طبری کنگره برای ترویج مارکسیسم در ایران تصمیم به انتشار نشریات ادواری گرفت که اجرای آن برعهده سلطانزاده و مرتضی علوی قرارداده شد. این دو با کمک کمونیستهای آلمانی نشریات «پیکار» و «ستاره سرخ» را در برلن و وین منتشر ساختند. (طبری، ایران در دو سده واپسین،274)
از کنگره دوم حزب تا پایان این دوره حیات، اعضای حزب کمونیست با دشواریهای فراوانی روبرو بودند. به همین سبب دامنه فعالیتهای آنان کاهش یافت حزب در این دوران تصمیم برگزاری کنگره سوم را نیز داشت که به دلیل دستگیریهای متعدد موفق به انجام آن نشد و باقیماندگان حزب تنها موفق به برگزاری یک کنفرانس در تبریز و یک پلنوم کمیته مرکزی در تهران شدند. آوانسیان در این باره مینویسد: «وقتی برای تهیه مقدمات تشکیل کنگره سوم به تهران آمدم بلافاصله با سلامالله جاوید تماس گرفتم. اولین حرفی که گفت این بود که وضع آذربایجان خیلی خراب است یعنی بحران حزبی بهوجود آمده است... در وهله اول لازم بود تا بحران را حل کرد.» (آوانسیان، ص34)
در چنین فضایی در 11 اردیبهشت 1308 بهدنبال برگزاری مراسم اول ماه مه در باغی خارج از تهران که بیش از دوهزار کارگر در آن شرکت داشتند پنجاه تن از فعالان جنبش و از جمله جعفر پیشهوری و آرداشس آوانسیان دستگیر شدند. سه روز بعد از این واقعه، اعتصاب بیش از 9 هزار کارگر شرکت نفت ایران و انگلیس آغاز شد. گرچه این اعتصاب که به همت فعالان چپ و از جمله یوسف افتخاری سازماندهی شده بود شکست خورد و کارگران مورد هجوم نیروهای نظامی قرار گرفتند ولی به هرصورت نشانهای از قدرت نیروهای کارگری و کمونیستها بهشمار میرفت و رضاشاه را به وحشت انداخت. در پی این اعتصاب باز هم فشار به نیروهای کارگری و کمونیستها افزایش یافت.
در سال بعد کارگران کارخانه وطن اصفهان اعتصاب کردند. در سال1310 بار دیگر کارگران مؤسسات نفت و در سال 1311، 800 کارگر راهآهن شمال، اعتصابی را علیه شرایط بد کار برگزار کردند. برای مقابله با این اعتصابات، رژیم پهلوی از سال 1306 تا 1312، 156 تن از سازماندهندگان نیروهای کارگری را دستگیر کرد.» (آبراهامیان، 173)
در سال 1310 رضاشاه با تصویب قانون «مجازات مقدمین علیه امنیت کشور»، کار را برای حزب کمونیست تمام کرد. به موجب این قانون تأسیس یا عضویت در گروههایی که مرام اشتراکی داشتند سه تا 10 سال زندان با خود به همراه داشت.
با تصویب قانون 1310 عدهای از فعالان عرصه سیاسی که از بازداشتها ی رژیم جان بهدر برده بودند از کشور گریختند. تعدادی از این افراد که به روسیه رفته بودند همچون سلطانزاده، ذره، نیکبین و شرقی در جریان تصفیههای استالینی ناپدید شدند.
مرحله سوم، گروه پنجاه و سه نفر
گرچه سرکوب وسیع سالهای 1306 تا 1310 عرصه سیاسی را از نیروهای فعال خالی ساخت. ولی جای خالی این نیروها با نیروهای تازه نفس که عمدتاً دانشجویانی بودند که از اروپا بازگشته بودند بهتدریج پر شد. این دانشجویان در سالهای 1305 به بعد برای تحصیلات عالیه به کشورهایی همچون آلمان و فرانسه اعزام شده بودند. تعدادی از این دانشجویان در فضای سالهای بعد از جنگ اول جهانی در این کشورها با اندیشه های مارکسیستی آشنا و از سوی فعالین کمونیست جذب و برای فعالیت سیاسی آموزش دیدند. اینان که از جمله آنها میتوان به دکتر تقی ارانی، ایرج اسکندری، خلیل ملکی، مرتضی یزدی، محمد بهرامی و... اشاره کرد پس از بازگشت به ایران به فعالیت پرداختند. در رأس این گروه تقی ارانی قرارداشت که به هنگام تحصیل در آلمان از طریق عضویت در یک سازمان دانشجویی که به همت مرتضی علوی تشکیل شده بود با افکار و عقاید مارکسیستی آشنا شده بود. وی پس از بازگشت به ایران در سال 1309 ارتباط خودرا با علوی قطع نکرد. ارانی پس از ورود به ایران به همراه بزرگ علوی و ایرج اسکندری یک هسته سه نفره را بهوجود آورد وبه انتشار مجلهای به نام «دنیا» اقدام کرد. مجله «دنیا» نشریهای تئوریک بود که به نشر دیدگاههای مارکسیستی میپرداخت. در این نشریه مقالاتی درباره ماتریالیسم تاریخی، مفهوم ماتریالیستی بشریت، زنان و ماتریالیسم، عمدتاً به قلم ارانی نوشته میشد. سطح بالای این مقالات تئوریک و بیسوادی مأموران رژیم که بر مطبوعات نظارت داشتند موجب شد تا نشریه «دنیا» تا زمان دستگیری این گروه از تیغ سانسور و توقیف آزاد باشد. ارانی علاوه بر «دنیا» جزوههایی درباره اصول شیمی، زیستشناسی، فیزیک و سایر علوم منتشر ساخت. نگاه ارانی درباره علوم نیز نشأت گرفته از مارکسیسم بود. ارانی در طول نزدیک به چهار سال فعالیت خود توانست از طریق این نشریات و نیز نشستهای هفتگی در منزل خود تعدادی را جذب کند: «نشست هفتگی منزل دکتر ارانی در حقیقت بنیانگذار استخوانبندی 53 نفر بود. غالب روشنفکران این گروه مانند اسکندری، علوی، خلیل ملکی، دکتر بهرامی، ابوالقاسم اشتری و اکثر دانشجویان در این دیدارها شرکت میکردند... در این دوره، گروه هیچ شکل سازمانی منظمی نداشت. فقط ارتباطات دوطرفه میان ارانی و افراد و ارتباطات چند طرفه میان خود افراد بهویژه دانشجویان وجود داشت...» (انورخامهای، 53 نفر، ص81) بخش عمده این افراد را روشنفکران و تحصیلکردگان در داخل و خارج از کشور تشکیل میدادند و البته در میان آنها تعدادی کارگر و نیز قشرهای متوسط شهری نیز به چشم میخوردند.
اما درباره تأسیس دوباره حزب کمونیست ایران از سوی دکتر ارانی دو روایت وجود دارد؛ روایت اول که تقریباً اکثریت کمونیستهای قدیمی آن را پذیرفته و بیان کردهاند، تشکیل این حزب در ارتباط با حزب کمونیست شوروی و کمینترن و به دستور و تحت نظارت آن است. طبری و خامهای از آن جملهاند. طبق این روایت، ارانی پس از چندی که از فعالیت او در تهران میگذشت از راه اروپای غربی به مسکو سفر کرد. در مسکو وی موافقت مقامات کمینترن را برای احیای مجدد حزب کمونیست ایران جلب کرد. پس از بازگشت وی به تهران فردی به نام نصرالله کامران مخفیانه جهت کمک به ارانی به تهران سفر کرد. با کمکهای فکری و راهنماییهای تشکیلاتی کامران، یک کمیته مرکزی سه نفره مرکب از: ارانی، کامبخش و بهرامی حزب کمونیست ایران را تشکیل داد: «این کمیته از سه عضو تشکیل میشد: دکتر ارانی دبیرکل حزب، کامبخش مسئول تشکیلات و دکتر محمد بهرامی مسئول امور مالی.» (خامهای، ص86)
دیدگاه دوم، نظری است که از سوی ایرج اسکندری عنوان شده است. به عقیده وی هسته ارانی که به «53 نفر» معروف شد مستقل از حزب کمونیست بوده است. (اسکندری، خاطرات، ص 44)
به هر صورت فعالیتهای این جمع ادامه یافت و بهتدریج نتیجه داد و تعدادی جذب آنها شدند. افرادی که تا زمان فعالیت، جذب هسته ارانی یا همان حزب کمونیست شدند را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: گروه اول، کسانی بودند که از پیش با مارکسیسم آشنا بودند که به دو دسته تقسیم میشدند؛ دستهای که سابقه فعالیت سیاسی در قالب حزب کمونیست و یا اتحادیه کارگری را داشتند. ضیاء الموتی، رضا رادمنش، محمد بقراطی، تقی شاهین، علی صادقپور، علیاکبر شاندرمنی و محمد پژوه از این دسته بودند. اما دسته دوم، فاقد پیشینه سیاسی بودند و در دوران تحصیل در اروپا با مارکسیسم آشنا و به آن گرویده بودند. خلیل ملکی، محمد بهرامی، ایرج اسکندری و... در زمره این گروه بودند.
گروه دوم، کسانیکه جذب فعالیتهای ارانی شدند دانشجویانی بودند که از طریق ارانی و مجله دنیا با مارکسیسم آشنا شدند. انورخامهای، احسان طبری، تقی مکینژاد، عباس نراقی و... از آن جمله بودند.
به جز فعالیتهای تئوریک، گروه 53 نفر تا پیش از دستگیری دو اقدام مهم را سازمان دادند. این دو اقدام یکی اعتصاب دانشجویان دانشسرای عالی و مهمتر از آن اعتصاب دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال 1315 بود. در اردیبهشت 1316 گروه ارانی توسط پلیس کشف و اعضای آن بازداشت شدند و گرچه پنجنفر از آنان در همان ابتدا آزاد شدند ولی گروه به نام «گروه پنجاهوسه نفر» معروف شد. ماجرای کشف گروه بدین طریق بود: محمد شورشیان یک مکانیک عضو گروه که پیش از این یکبار به شوروی سفرکرده بود پس از بازگشت به ایران در آذربایجان به دام پلیس گرفتار شده بود ولی توانسته بود به همراه بقراطی و صادقپور از چنگ پلیس فرار کند. وی پس از چندی به آبادان رفت و در آنجا یک گروه تئاتر تشکیل داد و برای جذب نیرو تلاش کرد. پلیس هم که مشخصات وی را بعد از فرار تکثیر کرده بود به راحتی او را شناسایی و دستگیر کرد. وی پس از بازداشت به تهران فرستاده شد و در بازجویی، اعضایی را که میشناخت به پلیس معرفی کرد. در این باره در خاطرات اسکندری میخوانیم: «شورشیان را به تهران میفرستند و بالاخره به حضور مختاری رئیس شهربانی میبرند. او از مختاری تقاضای امان میکند و میگوید اگر شما دیگر مزاحم من نشوید من یک شبکه حزب کمونیست را به شما اطلاع میدهم... شورشیان فقط سه نفر را میشناخت که هر سه نفر را لو میدهد: دکتر ارانی، کامبخش و بهرامی. دکتر ارانی و بهرامی دستگیر میشوند و کامبخش مخفی ميشود و یک روز بعد از آنها توقیف میشود یعنی او خودش شخصاً خود را معرفی میکند و بعد از این معرفی است که اقاریر را میکند و همه ما را میگیرند...» (اسکندری، ص75)
کامبخش در بازجویی همه افرادی را که میشناخت به پلیس معرفی کرد. وی تنها از معرفی نظامیانی که با وی در ارتباط بودند خودداری کرد. در زندان در ابتدا همگان بر این باور بودند که اعضای گروه توسط دکتر ارانی لو رفتهاند و به همین علت، جو بدی علیه وی در زندان به راه افتاد. ولی به هنگام پروندهخوانی مشخص شد که عامل شناسایی افراد شخص کامبخش و نه ارانی بوده است: «آنگاه سرهنگ نیرومند با پوزخندی گفت حالا ببینیم حضرت والا آقای کامبخش چه گفته است و شروع کرد به خواندن و همه فهمیدند او چه دستهگلی به آب داده است. کامبخش طاقت نیاورد... از اتاق خارج شد... همه 53 نفر یکپارچه دور ارانی جمع شدند و او را در آغوش کشیدند. همه به او تبریک گفتند و بعضی از او پوزش طلبیدند. یکی دونفر حتی میگریستند.» (خامهای، ص 145)
کامبخش در پلنوم چهارم حزبتوده پس از اینکه مسئله ضعف وی در مقابل پلیس مطرح شد در توجیه عمل خود گفت: «آری من میخواستم مسئله جاسوسی را منتفی کنم برای اینکه آنجا اتهام جاسوسی زده میشد. بعد از اینکه میخواسته بخش نظامی را، سیامک و احتمالاً افراد دیگری بودهاند، نجات بدهد.»(اسکندری، ص77)
اعضای گروه بعد از چندی محاکمه و به جز سه نفر که تبرئه شدند مابقی افراد به سه تا 10 سال زندان محکوم شدند. در زندان دکتر تقی ارانی به بیماری تیفوس جان باخت. مابقی افراد نیز تا شهریور 1320 در زندان ماندند. در زندان اعضای گروه با سایر زندانیان ازجمله کمونیستهای قدیمی نظیر رضا روستا، آوانسیان، پیشهوری و... ارتباط برقرار کردند. این ارتباطات پس از شهریور 1320 موجبات تأسیس حزبتوده ایران را فراهم ساخت.
یکی از دلایلی که در رابطه با وجود حزب کمونیست در این دوره عنوان شده است وجود گروه نظامیان بود که از میان اعضای آن تنها نام عزتالله سیامک مطرح شده است.
از حزب کمونیست یا گروه 53 نفر هیچگونه مدرک و سندی دال برآنکه اساس نامه یا مرامنامهای از آن منتشر شده باشد به دست نیامده است. لذا اهداف و استراتژی گروه به صورت مدون در دست نمیباشد. اما از عملکرد گروه میتوان دریافت که در این دوره بار دیگر مشی انقلابی از سوی مرکزیت حزب به کنار گذاشته و مشی آگاهیبخش جایگزین آن شده بود. به عبارت دیگر بهرغم فشار رژیم رضاشاه بار دیگر کمونیستها به نفی تز سلطانزاده و رد نظریه آمادگی ایران برای انقلاب کمونیستی رسیده بودند.
****
بهرغم همه این تلاشها به گفته کامبخش حزب کمونیست نتوانست در این دوره در جامعه ایران نفوذ کند (کامبخش، ص44) و با اقبال بسیار کمی در جامعه ایران مواجه شد.
با این حال ظهور و بروز جنبش چپ در ایران تأثیراتی بر جامعه ایران برجای گذاشت. با ورود ادبیات مارکسیستی، فرهنگ سیاسی رشد و گسترش یافت و جامعه سیاسی ایران با مفاهیم جدیدی آشنا شد. علاوه برآن پیدایش و فعالیت احزاب به مفهوم امروزین آن با تشکلهای مارکسیستی در ایران شکل گرفت. همچنین باید از تأثیر این تفکر بر ایجاد تشکلهای کارگری در کشور یاد کرد که تا پیش از آن به مفهوم جدید آن وجود نداشت. علاوه بر اینها باید به تأثیر ادبیات مارکسیستی در زمینههای فرهنگی و هنری همچون نمایشنامهنویسی، تئاتر، موسیقی و... اشاره کرد. جدای از این اثرات که در رشد آگاهیهای ایرانیان نقش داشت، تفکر مارکسیستی اثرات منفی نیز بر جامعه ایران باخود به همراه داشت که پرداختن به این آثار مثبت و منفی نیاز به بحثی مفصل و فرصتی جداگانه و مستقل دارد.
مأخذ:
1ـ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی، محمدابراهیم فتاحی ولایی، تهران، نشرنی، 1377.
2ـ آوانسیان، اردشیر، خاطرات اردشیر آوانسیان، تهران، مؤسسه فرهنگی ـ انتشاراتی نگره، 1376.
3ـ اتحادیه، منصوره و پیدایش و تحول احزاب سیاسی ایران در دورههای یکم و دوم مجلس شورای ملی، تهران، نشر تاریخ، 1361.
4ـ اسکندری، ایرج. خاطرات، به کوشش بابک امیرخسروی و فریدون آذر نور، انتشارات تودهایهای انفصالی، 1366.
5ـ بهار، محمدتقی. بهار تاریخ احزاب سیاسی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363..
6ـ خامهای، انور. خاطرات، جلد اول، پنجاهوسهنفر، تهران، انتشارات هفته، 1362.
7ـ زیبایی، علی. کمونیزم در ایران، تهران، 1343.
8ـ طبری، احسان. ایران در دوسده واپسین، تهران، انتشارات حزبتوده ایران،1360.
9ـ طبری، احسان. کژراهه، تهران، امیرکبیر،1366.
10ـ کامبخش، عبدالصمد. نظری به جنبش کارگری در ایران، تهران، انتشارات نیلوفر، 1357.
11ـ کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1357.
12ـ ملکزاده، مهدی. تاریخ انقلاب مشروطیت، تهران، انتشارات علمی، 1363.
13ـ یزدانی، سهراب. اجتماعیون ـ عامیون، تهران، نشر نی، 1391.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید