عنايت‌الله رضا: مي خواستند از ما شهيد فرقه بسازند

1392/9/27 ۱۰:۱۸

عنايت‌الله رضا: مي خواستند از ما شهيد فرقه بسازند

فرشاد قربانپور/ شادروان عنايت‌الله رضا از معدود افرادي بود كه از حوادث فرقه دموكرات آذربايجان جان به در برد و پس از مدتي مهاجرت به ايران بازگشت. او فروپاشي شوروي را ديد و به اين ‌ترتيب پيش‌بيني نوشته‌ها و كتاب‌هايش تعبير شد. كتاب‌هايي همچون كمونيسم روسي، گفت‌وگو با استالين، طبقه جديد و... از جمله كتاب‌هايي است كه از او منتشر شده است. با او چند قرار مصاحبه گذاشته بودم تا در مجموعه‌يي چاپ كنم. اما او خيلي زود در ميانه مصاحبه‌ها ديده از جهان فرو بست.

 

 

فرشاد قربانپور/ شادروان عنايت‌الله رضا از معدود افرادي بود كه از حوادث فرقه دموكرات آذربايجان جان به در برد و پس از مدتي مهاجرت به ايران بازگشت. او فروپاشي شوروي را ديد و به اين ‌ترتيب پيش‌بيني نوشته‌ها و كتاب‌هايش تعبير شد. كتاب‌هايي همچون كمونيسم روسي، گفت‌وگو با استالين، طبقه جديد و... از جمله كتاب‌هايي است كه از او منتشر شده است. با او چند قرار مصاحبه گذاشته بودم تا در مجموعه‌يي چاپ كنم. اما او خيلي زود در ميانه مصاحبه‌ها ديده از جهان فرو بست. آنچه در ادامه مي‌آيد تنها بخشي از اين گفت‌وگوي دراز دامن است كه اين بخش اختصاص به بحران آذربايجان و فرقه دموكرات دارد. اين گفت‌وگو را به مناسبت 21 آذر، سالگرد فروپاشي فرقه دموكرات آذربايجان در اينجا منتشر مي‌كنم.

 

من يادم هست كه در دفتر فرقه در باكو جلسه‌يي داشتيم. در زمان مصدق بود. مرحوم «قيامي» بلند شد و پرسيد: «چرا شما اينقدر عليه مصدق مبارزه مي‌كنيد؟ مصدق در حال مبارزه با شاه است با اين حساب چرا بايد با مصدق مبارزه كرد؟» آقاي «پادگان» در آن زمان رييس فرقه بود، رو كرد به قيامي و به تركي گفت: «آقاي قيامي ما بايد مصدق را چنان بزنيم كه هفت تا معلق بزند». من در آن زمان شاهد بودم

گفتم ديدي خروشچف چه چيزهاي دروغي درباره استالين گفت؟ من انتظار هيچ پاسخي جز تقبيح صحبت خروشچف را به ويژه از او نداشتم. اما او گفت: «رضا آرام باش. خروشچف راست مي‌گويد». من واقعا ازحرف او تعجب كرده و چه بسا ناراحت شدم. اما بعدها متوجه شدم كه خروشچف راست مي‌گفت. در آن زمان بسياري ديگر نيز بودند كه مي‌دانستند چه رخ داده است. اما جرات بيان نداشتند.

 

چطور شد كه به عضويت حزب توده در آمديد؟

وضع كشور در آن زمان (جنگ جهاني دوم) باعث اين كار شد. در آن زمان ايران در اشغال نيروهاي بيگانه بود.

 

شما خلبان ارتش بوديد. در آن زمان فرقه فراخوان داده بود براي پيوستن ارتشيان و به ويژه از خلبانان خواسته بود با هواپيماي خود به تبريز فرار كنند. آيا شما براي پيوستن به فرقه با هواپيما به سمت تبريز رفتيد؟

بله.

 

آيا شما فرمانده نيروي هوايي فرقه در تبريز شديد؟

خير. من معاون فرمانده نيروي هوايي فرقه در تبريز بودم.

 

تعداد ارتش فرقه چند نفر بود؟

نيروهاي محافظ فرقه در تبريز به دو گروه تقسيم مي‌شدند. يكي ارتش فرقه كه متشكل از افسراني همچون من بود. دوم فداييان فرقه. فداييان از اعضاي غير نظامي فرقه بودند. هرجا كه قرار بود قتل و غارت و بگير و ببند بشود اين فداييان به خوبي از پس كارها بر مي‌آمدند.

اما آنها در جنگ كلاسيك و مثلا در جنگ با قواي دولتي ايران هيچ كاري نمي‌توانستند از پيش ببرند. از جمله وقتي قواي دولتي به تبريز حمله كرد فداييان همان اول پا به فرار گذاشتند.

 

چه مدت در تبريز مانديد تا به شوروي برويد؟

من در كرمان زنداني بودم. پس از آزادي از زندان به تهران آمديم. ما چند نفر بوديم. زمان هم، زمان نخست‌وزيري قوام‌السلطنه بود. حزب توده طي دستوري كه به ما داد، خواست كه به تبريز برويم.

در ارديبهشت 1325 بود كه اين دستور صادر شد و ما هم بلافاصله به تبريز رفتيم. از ارديبهشت تا آذر 1325 در تبريز مانديم و سپس دسته جمعي به سمت شوروي فرار كرديم.

 

بحث رفتن از تبريز از چه زماني مطرح شده بود؟

همه‌چيز يك‌دفعه بود.

 

چه كرديد؟

سرتيپ آذر (عبدالرضا آذر برادر مهدي آذر) از جمله ارتشيان بانفوذ در فرقه بود. او نزد «نوري قلي‌اف» كنسول شوروي در تبريز رفت. او پاسخ داد كه دستور انتقال شما داده نشده است.

در حالي كه اگر ما مي‌مانديم و قواي دولتي مي‌رسيد همه ما اعدام بوديم. مامور شوروي از آذر سه روز مهلت خواست.

اما آذر گفت دير است. آنقدر چانه زدند تا آذر رضايت داد كه دو ساعت وقت داده شود. بعد از دو ساعت آذر مراجعه كرد و پاسخي دريافت نكرد. از اين رو تهديد كرد در صورت عدم اجازه ورود به شوروي ارتش فرقه كه متشكل از افسران بود به جاي حضور در شهر به كوه پناه برده و جنگ چريكي را عليه ارتش دولت ايران آغاز خواهد كرد. اين تهديد براي آنها گرانبها بود.

آنها تمايل نداشتند حالا كه تصميم به تخليه گرفته‌اند زير قرارداد با قوام بزنند از اين رو بلافاصله مجبور شدند اجازه ورود به ما بدهند.

 

عدم اجازه ورود به شما با چه هدفي بود؟

آنها به دنبال اين بودند كه اولا از دست ما خلاص شوند. ديگر اينكه اگر ما در شهر مي‌مانديم و به دست قواي دولتي مي‌افتاديم بدون شك اعدام مي‌شديم. ما كه بوديم؟ ارتشيان فرقه. پس مي‌شديم شهداي فرقه. از اين رو شوروي و فرقه مي‌توانستند مدت‌ها به اين وسيله شعار داده و مظلوم‌نمايي كرده و بهره‌برداري تبليغاتي لازم را از ما ببرند.

 

اعضاي فرقه به مساله قرارداد قوام و استالين چگونه نگاه مي‌كردند؟آيا معتقديد كه اين قرارداد عامل تخليه شمال ايران بود يا هشدار ترومن؟

به نظر ما هر دو عامل در تخليه شمال ايران نقش داشت. نمي‌توان يكي از اين دو را بي‌قيد و شرط پذيرفت. به نظر من هر دو نقش داشتند. باور ما چنين بود.

 

با اين حساب اعتراض نمي‌كرديد كه مثلا به شما و فرقه و جمهوري شما در تبريز توسط استالين خيانت شده است؟

چرا اعتراض كرديم. زياد هم اعتراض كرديم. اما به استالين نه. بلكه معتقد بوديم كه نمايندگان شوروي و رهبران فرقه عامل آن هستند. همچنين زماني كه ما به آذربايجان رفته و در آن بيمارستان مستقر شديم اعتراض ما بالا گرفت.

 

شما چقدر در اردوگاه شوروي مانديد تا زندگي شما سرو ساماني بگيرد؟

سر و سامان گرفتن خيلي طول كشيد. شايد سال‌ها بعد صورت گرفت. اما به محض ورود به شوروي بيمارستاني بود كه تخليه شده بود. ما را در آن بيمارستان اسكان دادند. چند ماه در آنجا مانديم. خيلي سخت بود. از حداقل امكانات برخوردار نبوديم. بعد از آن به ما خانه‌يي دادند براي سكونت. البته خانه كه نمي‌شود گفت. اتاقي بود بسيار كوچك. اما زندگي در آنجا همچنان سخت بود. بسيار سخت.

 

درآمد شما از كجا تامين مي‌شد؟

هر ماه مقداري مقرري و مقداري آذوقه (جيره غذايي خشك) به ما مي‌دادند و با آن سر مي‌كرديم.

 

شما از زماني كه در 21 آذر 1325 پا به خاك شوروي گذاشتيد چقدر زمان برد تا متوجه شويد كه آنچه مي‌ديديد سراب بود؟

اين كار خيلي مشكلي است. اين مساله در يك روز و يك زمان براي من پديد نيامد. دوراني بود كه من گاهي چيزهايي مي‌ديدم و شك‌هايي مي‌كردم اما زود با دست به دهنم مي‌زدم و به خودم مي‌گفتم خجالت بكش و توبه مي‌كردم.

 

عضويت شما در فرقه مخفيانه بود؟

خير علني بود. اما من عضو حزب توده بودم و مامور در فرقه. اما اين‌بار وقتي به مسكو رفتم گفتم كه از فرقه اخراج شده‌ام و حالا تكليف من را روشن كنيد. رهبري حزب توده جلسه‌يي تشكيل داد و به اين نتيجه رسيد براي خواباندن سرو صدا‌ها بنده و چند نفر ديگر را كه گرفتار اين ماجرا‌ها بوديم به چين بفرستد تا بخش فارسي راديو پكن را تاسيس كنيم.

 

با اين حساب منظور شما اين است كه رهبران حزب توده هم از تاسيس و عملكرد فرقه دموكرات ناراحت بودند؟

بله. كاملا ناراحت بودند. البته بايد تاكيد كنم كه عده‌يي از رهبران حزب توده ناراحت بودند و عده‌يي ديگر هم آلوده بودند.

 

چه كساني ناراحت بودند؟

رادمنش معمولا سخني بر زبان نمي‌آورد اما از اين مساله ناراحت بود. ايرج اسكندري به سختي ناراحت بود و اعتراضات محدودي هم مي‌كرد. روستا هم كم و بيش ناراحت بود. اما كمتر نشان مي‌داد. من، كيانوري و عبدالصمد كامبخش را در اين مورد آلوده مي‌دانم.

آنها اساسا دست اندركار بودند. كيانوري به عنوان دستيار كامبخش و كامبخش به عنوان كسي كه در ايجاد فرقه نقش اساسي و البته ماموريت داشت در اين مساله آلوده بودند.

 

در كتابي در رابطه با كنفرانس فرقه نوشته بود كه شما موافق اتحاد فرقه با حزب توده پس از خروج از ايران بوديد؟

به هيچ‌وجه من موافق اتحاد فرقه با حزب توده نبودم به دليل اينكه در پلنوم هفتم كه در 1959 در مسكو تشكيل شد و اين مساله مورد بحث قرار گرفت بنده اعلام كردم حزب توده يك حزب طبقه كارگر است اما فرقه دموكرات يك حزب ملي و قومي است يعني در فرقه همه تيپ اشخاص از كارگر گرفته تا دهقان، بورژوا، كارمند، ملاك و غيره عضو هستند حال چگونه حزب طبقه كارگر مي‌تواند با يك حزبي اينچنين مخلوط، متحد شود.

 

يعني تفكر اتحاد از قبل وجود داشت؟

بله. عده‌يي موافق و عده‌يي مخالف من بودند. پيشنهاد من اين بود كه يك كار مي‌توان كرد. گفتم يك عده از اعضاي فرقه دموكرات قبلا از اعضاي حزب توده بودند و اينها دوباره به حزب برگردند.

 

اما چرا سرانجام ادغام شد؟

چون ارباب دستور را از بالا صادر كرده بود. از كميته مركزي حزب كمونيست شوروي اين دستور رسيده بود. فكر مي‌كردند فرقه ديگر به درد نمي‌خورد. كاري هم نمي‌توانستند بكنند. روي دست‌شان مانده بود گفتند ادغام شود.

 

شوروي‌ها بيشتر دوست داشتند با گروهي مثل فرقه كار كنند يا با حزبي مثل حزب توده؟

اينها مهم نيست. آنها به منافع خودشان فكر مي‌كردند و بعد مي‌سنجيدند كه كدام‌يك بيشتر به دردشان مي‌خورد و با آن كار مي‌كردند. رهبران اين دو گروه نيز همگي وابسته به ارباب بزرگ بودند و هر آنچه مي‌گفت اجرا مي‌كردند. زماني سياست روس‌ها در شمال ايران مبتني بر حمايت و اولويت قرار دادن فعاليت فرقه دموكرات آذربايجان بود و پس از تخليه نيز اين مساله در درجه دوم اهميت قرار گرفت بنابراين كم كم حزب توده به همكاري بيشتري با شوروي پرداخت و مورد مراودات شوروي قرار گرفت و به اين ‌ترتيب فرقه از بين رفت.

 

آيا كاگ‌ب هيچ‌گاه با شما برخوردي كرد؟

خير. به دو دليل برخوردي نداشت. اول اينكه من در آن زمان تعصب بسيار زيادي داشتم. به اعتقادات خودم بسيار پايبند بودم. گاهي هم كه شك مي‌كردم زود جلوي خودم را مي‌گرفتم.

با خودم فكر مي‌كردم كه اين ملت روس از جنگي به آن وحشتناكي (جنگ جهاني دوم) پيروز بيرون آمده‌اند بنابراين درباره همه كارهايي كه مي‌كنند حق دارند. از اين رو خودم را توجيه مي‌كردم. من انتظار نداشتم بعد از آن جنگ دهشتبار بتوانند به اين سرعت بهشت برين بسازند.

مشكل آنجايي پيش آمد كه متوجه شدم پس از اينكه همه اينها را جبران كردند باز هم بر همان قاعده قبلي تكيه مي‌كنند. اينجا بود كه برايم شك ايجاد شد و با خود گفتم به چين بروم ببينم آنجا چه خبر است. وقتي متوجه شدم كه آنجا هم به همين شكل است دوران سختي براي من آغاز شد. من ديگر نمي‌توانستم با خودم كنار بيايم. تا جايي كه مدتي در فكر خودكشي بودم.

 

آمدن خروشچف چقدر وضع را تغيير داده بود؟

به كلي تغيير داده بود. همه‌چيز دگرگون شده بود. در سطح مطبوعات، آزادي‌هاي اجتماعي و كتاب و ديگر مسائل اصلا قابل قياس با قبل نبود. اما اين را هم بگويم؛ وقتي استالين مرد من در راديو باكو كار مي‌كردم. وقتي خروشچف آن سخنراني اولي را انجام داد و جنايت‌هاي استالين در سال 1934 را زير سوال برد من در دفتر راديو بودم. از سخنراني او به‌شدت ناراحت و عصباني شدم. وقتي از دفتر راديو بيرون مي‌آمدم يكي از همكاران من هم همراه من بود. او از من راديكال‌تر بود. مسووليت او در راديو نيز حفاظتي بود و بازرسي بدني كاركنان نيز توسط او انجام مي‌شد. من رو به او كردم و گفتم ديدي خروشچف چه چيزهاي دروغي درباره استالين گفت؟ من انتظار هيچ پاسخي جز تقبيح صحبت خروشچف را به ويژه از او نداشتم. اما او گفت: «رضا آرام باش. خروشچف راست مي‌گويد». من واقعا ازحرف او تعجب كرده و چه بسا ناراحت شدم. اما بعدها متوجه شدم كه خروشچف راست مي‌گفت. در آن زمان بسياري ديگر نيز بودند كه مي‌دانستند چه رخ داده است. اما جرات بيان نداشتند.

 

اما در همان زمان كه شما در شوروي بوديد مصدق با شوروي هم درگيري‌هايي داشت. از جمله مساله 11 تن طلاي ايران. شما چه واكنشي به اين درگيري‌ها داشتيد؟ كدام طرفي بوديد؟

من در زمان نخست‌وزيري مصدق هنوز در باكو بودم. درخواست استرداد طلاها را مصدق از شوروي كرد. اما آنها نمي‌دادند. مصدق در اين زمان به دنبال اوراق قرضه رفت. اما اوراق قرضه به نتيجه مطلوب نرسيد. بازاري‌هاي ما كه البته از مصدق حمايت مي‌كردند چندان حاضر به پول خرج كردن نبودند. در نتيجه وضع اقتصادي خيلي بد شد. از اين رو مصدق مجبور شد براي گرفتن طلاها به شوروي مراجعه كند.

حالا سال‌ها از آن زمان مي‌گذرد. من يادم هست كه در كنار راه‌آهن «باكو- مردكان» بارها قدم مي‌زدم و ريل‌هاي اين راه‌آهن را مي‌ديدم كه به فارسي روي آنها نوشته شده بود «راه‌آهن پهلوي». يعني آنها ريل‌هاي راه‌آهن ما را در زمان اشغال شمال ايران دزديده و با خود برده بودند. ديدن اين صحنه‌ها همگي براي من رنج بود. وقتي مصدق درخواست استرداد 11 تن طلا را از شوروي كرد جوابي را كه شوروي داد خودم در روزنامه باكو خواندم. آنها گفتند؛ «اين طلا متعلق به ملت ايران است و به دولتي كه نماينده واقعي ملت ايران باشد پرداخت خواهد شد». اما توجه داشته باشيد كه در اين زمان هنوز من بي‌طرف بودم. اما در دلم دوست داشتم مصدق موفق شود.

اما بي‌طرفي‌ام را حفظ كرده بودم. با خودم مي‌گفتم حتما شوروي حساب‌هايي مي‌كند و چيزي مي‌داند و بي‌حساب اين حرف را نمي‌زند. از اين رو كه همه ما اعتقاد داشتيم مصدق نماينده بورژوازي است.

در آن زمان در كنگره 19 حزب كمونيست شوروي استالين سخنراني معروفي كرده بود. حرف‌هاي استالين هم كوچك به نظر نمي‌رسيدند.

او در سخنراني‌اش گفته بود: «زماني بود كه بورژوازي در كشورهاي استعمارزده و وابسته پرچمدار مبارزه در راه نهضت آزادي ملي بودند. اين پرچم به خاك افتاده است و اكنون تنها پرولتاريا است كه مي‌تواند اين پرچم را به دست بگيرد». از اين رو با اين سخن استالين همه‌چيز برگشت. يعني سياست‌ها تغيير كردند. در اندونزي «احمد سوكارنو» بر سر كار آمد.

در هندوستان «آيديت» جنبش كمونيستي را بر عهده گرفت. يعني مبارزه با سرمايه‌داري در درون كشورهاي مستعمره و وابسته راه افتاد. در آن موقع من هنوز شكل ديگري فكر مي‌كردم.

اما ببينيد واقعا من در آن زمان بين گفته استالين و آرزويي كه مصدق داشت در نوسان بودم. نمي‌دانستم كدام صددرصد درست است. چون هنوز استالين براي من يك قطب بود.

 

با اين حساب ترديدي كه داشتيد چه زماني كار خودش را كرد و شما رويگردان شديد؟ در زمان استالين بود يا خروشچف؟

در زمان استالين هنوز نوسان داشتم. اما در زمان خروشچف برگشتم. در زمان استالين من از جمله آن افرادي بودم كه مدام مي‌گفتم همه‌چيز درست خواهد شد و حرف استالين راست است.

من در زمان استالين مدام در حال توبه بودم. نابرابري‌ها را مي‌ديدم اما هميشه توبه مي‌كردم.

 

يعني در زمان مصدق و كارهايي كه او مي‌خواست انجام دهد. بالاخره گرفتن نفت از انگليسي‌ها مساله شما هم بود. شما به فرقه و حزب توده جهت حمايت از مصدق فشار نمي‌آورديد؟

بله. من يادم هست كه در دفتر فرقه در باكو جلسه‌يي داشتيم. در زمان مصدق بود. مرحوم «قيامي» بلند شد و پرسيد: «چرا شما اينقدر عليه مصدق مبارزه مي‌كنيد؟ مصدق در حال مبارزه با شاه است با اين حساب چرا بايد با مصدق مبارزه كرد؟» آقاي «پادگان» در آن زمان رييس فرقه بود رو كرد به قيامي و به تركي گفت: «آقاي قيامي ما بايد مصدق را چنان بزنيم كه هفت تا معلق بزند». من در آن زمان شاهد بودم.

قيامي گفت: «اگر هفت تا معلق بزند چه خواهد شد؟» پادگان جواب داد: «آن‌وقت خودمان مي‌رويم به ايران و حكومت تشكيل مي‌دهيم».

 

پادگان مخالف مصدق بود؟

بله. اصلا سياست فرقه بر ضد مصدق بود. اين سياست را هم اربابان فرقه تعيين مي‌كردند. تا اينكه مصدق در 28 مرداد 1332 سقوط كرد. من در اين روز در منزلم در باكو بودم كه «قيامي» با من تماس گرفت وگفت اگر آب در دست داري نخور و بيا جلوي دفتر فرقه در باكو من منتظرت هستم. من با تراموا خودم را به دفتر فرقه رساندم. ديدم پيرمرد آنجا هست و سلام گفتم. اما جوابم را نداد و مچ دستم را گرفت و كشان‌كشان برد داخل ساختمان فرقه. رفتيم جلوي اتاق آقاي «پادگان»، سپس آقاي قيامي در اتاق را زد و در را باز كرد اما داخل اتاق نرفت.

فقط سرش را داخل برد در حالي كه تن او و من در راهرو بوديم و خطاب به پادگان گفت: «آقاي پادگان مصدق معلق هفتمش را هم زد تشريف ببريد در تهران حكومت‌تان را تشكيل بدهيد». سپس در را بست و به من گفت فقط مي‌خواستم تو شاهد باشي كه من به پادگان چه گفته‌ام.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: