به ايران بينديشيم / دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن

1392/9/27 ۰۹:۲۰

به ايران بينديشيم / دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن

سخن را آغاز كنيم با دو سؤال بديهي: چرا ايران، چرا انديشيدن؟ ايران، براي آنكه سرزميني است كه ما خود و فرزندانمان در آن زندگي مي‌كنيم بنابراين هستي ما به هستي او وابسته است.

 

يك نكته در اين معنا گفتيم و همين باشد «حافظ»

سخن را آغاز كنيم با دو سؤال بديهي: چرا ايران، چرا انديشيدن؟ ايران، براي آنكه سرزميني است كه ما خود و فرزندانمان در آن زندگي مي‌كنيم بنابراين هستي ما به هستي او وابسته است.

و اما انديشيدن آن هم براي آنكه انديشه راهبر زندگي است، و بدون آن، زندگي در همان حد خور و خواب متوقف مي‌ماند. معرف‌ترين عبارت در زبان فرانسه، از دكارت است كه گفت:‌«من مي‌انديشم، پس هستم»، و مولانا جلال‌الدين هم چهارصد سال پيش از دكارت گفت: اي برادر تو همه انديشه‌اي! يك حديث هم در اين باره هست: «ساعتي انديشيدن برتر است از هفتاد سال عبادت» و فردوسي دانائي را كه حاصل انديشه است شرط توانائي مي‌دانست.

اما انديشه كاركرد دوگانه دارد، مي‌تواند در جهت نيكي حركت كند يا بدي. اين رباعي را ببينيم:

انديشه نبود اگر، گنه نيز نبود

زين هردو بود معركه بود و نبود

نابوده گنه نبود از علم خبر

نه شوق برآمد و نه فرهنگ فزود

تاكنون ميليون‌ها و ميليون‌ها تن بر خاك ايران پاي نهاده و رفته‌اند. كساني به آن انديشيدند و كساني نينديشيدند و آنان كه نينديشيدند، عواقب آن به صورت فاجعه دامن كشور را گرفت يك نمونه؛ اگر محمد خوارزمشاه انديشيده و سبكسرانه فرستادگان مغول را نكشته بود بهانه به دست چنگيز نمي‌افتاد كه سراسر كشور را به خاك و خون بكشد.

در مقابل، سياوش داريم. به روايت شاهنامه، گروگان‌هاي توراني در دست سياوش اسير بودند پدرش، كاووس به او دستور مي‌دهد كه آنان را نابود كن ولي او آن را بر خلاف پيمان و انسانيت مي‌بيند و نمي‌پذيرد.

بنابراين همه آنان را آزاد مي‌كند و نبرد متوقف مي‌شود، ولي سياوش خود جان بر سر آن مي‌نهد.

ما در دوراني زندگي مي‌كنيم كه هر كشور علاوه بر مسائل خود، با بخشي از مسائل جهاني نيز درگير است، و اين او را در آستانة تصميم‌گيري گذارده است كه چگونه با اين مسائل روبرو شود. در مورد ايران دو موضوع در كار است كه وضع او را قدري حساس‌تر مي‌كند: يكي موقعيت جغرافيايي و ديگري نفت، بر آن دو، بار تاريخ نيز اضافه مي‌شود. او بايد به غنا و اعتبار تاريخي خود واقف بماند و از آن پند بگيرد او يك كشور نفت فروش نيست، ايران است. هزار سال قدرت اول آسيا بوده خاقاني درباره‌اش گفت:

اين است همان درگه كاو را ز شهان بودي

ديلم ملك بابل، هند و شه تركستان

و اما از نظر ادب و فرهنگ، ايران يكي از بزرگ‌ترين دستاوردها را به جهان عرضه كرده است، زرتشت داشته، فردوسي داشته، ابن سينا داشته. ادامه تاريخي چند هزار ساله داشته و همين امروزش را هم كه نگاه كنيم، يكي از جامع‌ترين كشورهاي دنياست؛ با موقعيت جغرافيايي ممتاز، منابع سرشار، بارآوري زمين، بهترين آفتاب، تا بهترين ميوه‌ها و گل.

بنابراين بايد خود را دست كم نگيرد، خود را درست ارزيابي كند و به گونه‌اي رفتار كند كه در خور تمدن و فرهنگ و اعتبار تاريخي او باشد، زياد نيستند كشورهائي در جهان نظير ايران كه هم ديروز داشته باشند، هم امروز و هم آينده در برابرشان باز بماند.

پس اين سؤال پيش مي‌آيد كه ايران چه كم دارد؟ اگر در يك كلمه بخواهيم بگوئيم، انديشه، انديشه همراه با احساس مسئوليت.

اگر ايران قدر خود را نداند، ديگران هم قدر او را نخواهند دانست. آنگاه كار به جائي مي‌كشد كه نورسيدگان سياست به خود اجازه بدهند كه مثلاً بر سر نام چند هزار ساله خليج فارس با او به مشاجره پردازند. اين يك نمونه، نمونه‌هاي ديگر هم هست.

ما اگر از كسي گله مند باشيم، در وهله اول بايد از خود باشيم. منظور آن نيست كه بر افتخارات بيهوده و يا وطن‌خواهي خام تكيه شود، منظور آن است كه نسبت به آنچه مورد احترام و اعتراف تاريخ و دنياي متمدن است، غفلت ورزيده نشود.

سؤال اين است: چه چيز در تاريخ جهان موجب شاخصيت يك ملت شده است؟ البته دستاوردهاي فرهنگي و تمدني او، يعني همه آنچه او در راه گشايش زندگي و بهتر كردن و انساني تر كردن زندگي به جا آورده است. پس ايران را در ترازو بگذاريم و از اين ديدگاه به او نگاه كنيم. نيازي نيست كه از كورش نام ببريم. يا بگوئيم كه شاهنامه يكي از انساني‌‌ترين كتاب‌هاي دنياست كه پيروزي نيكي بر بدي را مي‌سرايد و يا سعدي كه گفت بني‌آدم اعضاي يكديگرند... به كارنامه كلي ايران در مقايسه با كشورهاي ديگر بنگريم.

آنگاه بر اثر آن با كمال تأسف سؤال‌هايي به ذهن مي‌رسد:

1 ـ چرا بايد پنج ميليون ايراني به عنوان مهاجر در سراسر جهان پراكنده باشند، يا دانشجويان ايراني به دنبال طلب علم و يا كسب مدرك به اين در و آن در بزنند و از كشورهايي چون اندونزي و مالزي و فيليپين و پاكستان و تاجيكستان و تايلند... سردرآورند؟ و هر چند گاه يك بار خبر از غرق شدن قايق مهاجران به گوش برسد؟

2 ـ و آنگاه اين جوانان، ورقي كاغذ به دست، به عنوان مدرك، به دنبال اشتغال به اين در و آن در بزنند، كه آيا جوابي بشنوند يا نه؟

3 ـ چرا بايد ايراني براي گرفتن ويزا، جلو كنسولگري بيگانه روزها صف ببندد و انتظار بكشد و احياناً با جواب متفرعنانه و نفي روبرو شود؟ در حالي كه روزگاري، ديگران بر در كنسولگري او صف مي‌بستند.

4 ـ چرا بايد هواپيماهايي كه از مهرآباد پرواز مي‌كنند، غالباً حامل پدر مادرهايي باشند كه مستأصل و سرگردان به ديدار فرزندان خود به آن سر دنيا مي‌روند و نمي‌دانند كه آينده اين فرزندان چه خواهد بود؟

5 ـ چرا بايد به ايراني در فرودگاه‌هاي خارج به عنوان مسافر نامرغوب يا احياناً مشكوك نگاه شود؟ گذرنامه او را توي دست بگردانند و زيرورو و آزمايش كنند. و او بيش از هر مسافر ديگري معطل بماند تا اجازه ورود بيابد؟

6 ـ چرا بايد يك ملت به خودي و غير خودي تقسيم گردد، در حالي كه تا كسي گناهي نكرده، يك شهروند صاحب حقوق شناخته مي‌شود و اگر گناهي كرد بايد محكمه درباره آن حكم بدهد؟

7 ـ چرا بايد ثروت‌هاي بي حساب در دستهائي جمع شود و با فقر سياه دوش به دوش گردد؟ و هيچ كس نپرسد كه اين از كجا آورده شده.

8 ـ چرا بايد اخلاق و انسانيت به گونه‌اي فرو افتد كه دو هموطن به يكديگر به چشم بيگانه و بي اعتنا نگاه كنند و يك فضاي سرد بر جامعه شهري سايه افكند؟

9 ـ چرا بايد به گواهي آمار، شمار ازدواج و تشكيل خانواده، ماه به ماه كمتر شود و طلاق و اختلاف خانوادگي ماه به ماه بيشتر. آيا در يك جامعه سنتي كه ايران است، اين نشانه‌اي از اختلال اجتماعي نيست؟ سن تجرد افزون گرديده و دامنه طلاق به روستاها هم كشيده شده است.

10 ـ چرا بايد شهري مانند تهران با 12 تا 14 ميليون جمعيت مردمش در يك هواي آلوده خطرناك دم بزنند، كه به گواهي كارشناسان بيماري زاي است و هر زمان بر تعداد عليل اضافه گردد و كسي به فكر نباشد؟

11 ـ و اين در حالي است كه هزينه دارو و درمان براي اكثر مردم كمرشكن است و در عين حال بيمارستان‌ها هم مي‌گويند كه ضرر مي‌كنند و در دستگاه‌هاي تامين اجتماعي، از اختلاس‌هاي كلان حرف زده مي‌شود.

12 ـ چرا بايد وضع به گونه‌اي در آيد كه مردم از دستگاه گرداننده به عنوان «آنها» ياد بكنند؟ اگر در اين‌باره ترديد داريد، قدري با راننده‌هاي تاكسي، مسافران داخل اتوبوس و كاسب‌ها حرف بزنيد.

13 ـ چرا بايد ملاك و معياري براي سنجش ارزش‌ها معرفي نگردد و بدينگونه در ابهام بماند كه چه كسي در راه است و چه كسي در بيراه و اين وضع سرانجام دودش به چشم مملكت برود؟ و چراهاي ديگر.

14 ـ و سرانجام اين سؤال پيش مي‌آيد كه نوجوانان و جوانان امروز، با چه آرماني وارد اجتماع مي‌شوند و با چه چشم‌انداز و آينده‌اي روبرو هستند؟ آيا نه آن است كه اينها بايد در اين كشور زندگي كنند و آن را به راه ببرند؟

اين بود چند چرا و چراهاي ديگر كه همگي در انتظار پاسخ هستند. تنها مي‌توان به اين دلگرم بود كه زمانه بيدار است و راه خود را به پيش مي‌برد.

با اينهمه خوشبين باشيم و بگوئيم بوي بهبود ز اوضاع جهان مي‌شنوم!

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: