1392/9/26 ۱۲:۰۹
چشمانداز ايران: خسرو پارسا در سال 1315 در تهران متولد شد و در سال 1340 پس از گرفتن دكترا در رشته پزشكي دانشگاه تهران براي ادامه تحصيل در رشتههاي تخصصي و فوقتخصصي به امريكا رفت و همزمان فعاليتهاي وسيعي در جبههملي و كنفدراسيون دانشجويان ايراني و پس از آن در سازمانهاي سوسياليستي داشته است. وي در اسفند 1357 به ايران بازگشت و فعاليتهاي خود را در امور پزشكي، اجتماعي و سياسي ادامه داد.
چشمانداز ايران: خسرو پارسا در سال 1315 در تهران متولد شد و در سال 1340 پس از گرفتن دكترا در رشته پزشكي دانشگاه تهران براي ادامه تحصيل در رشتههاي تخصصي و فوقتخصصي به امريكا رفت و همزمان فعاليتهاي وسيعي در جبههملي و كنفدراسيون دانشجويان ايراني و پس از آن در سازمانهاي سوسياليستي داشته است. وي در اسفند 1357 به ايران بازگشت و فعاليتهاي خود را در امور پزشكي، اجتماعي و سياسي ادامه داد. ايشان كتابهاي متعددي در مورد مسائل پزشكي و اجتماعي تأليف و ترجمه كرده و به مناسبتهاي مختلف مقالههايي ارائه داده است.
بیش از 30 سال است که نوشتههای کوتاه و بلندی در نشریات مختلف ایران در بارهی مارکسیسم و مارکسیستها نوشته میشود و این بهویژه پس از کشتارهای وسیع و متلاشیشدن سازمانهای چپ ابعاد وسیعی پیدا کرد. گویی نهتنها عاملان کشتارها و به عنوان توجیه رفتار خود، در این کارزار توهین و افترا بودند، بلکه حتی حاشیهها را هم ـ هرچه کوتولهتر بیشتر ـ برای تقرب، ادای سهم میکردند. اغلب این نوشتهها آنقدر سخیف و مغرضانه بود که اساساً ارزش پاسخگویی نداشت و در مواردی نیز برای متهمان توانایی و امکان ورود به همهی مباحث نبود. پس سی سال عمدتا به سکوت گذشت.
اما اخیراً در شمارهی ویژهی مرداد 92 مجلهی چشمانداز ایران مقالهای تحت عنوان «ارزیابی واقعبینانهی مارکسیسم و مارکسیستها در ایران» به نگارش آقای لطف الله میثمی چاپ شده است با این نیت که بر «طبل قطببندیهای کاذب نکوبيد» و بر آن است«در حد امکان گامهایی در راستای حل آن بردارد.»
مقاله از دو جهت مهم است. اول آنکه توسط کسی نگاشته شده که بهنظر من از بزرگان مبارزات سیاسی نیمقرن اخیر ایران است. تا آنجا که میدانم هیچکس در صداقت و پاکدامنی میثمی و همت و پیگیری او تردید ندارد ـ با همهی تفاوتهای سیاسی از نظر مبانی تفکر ـ احترام من از حوالی سال 1346 تا کنون که با او آشنا شدم همواره افزونتر شده است و او را الگوی یک انسان شریف یافتهام بنابراین، باوجود همهی محدودیتهایِ موجود، هنوز نمیتوان به نوشتهی او بطور مختصر نپرداخت. بهویژه آنکه خود وی از هموطنان و خوانندگان خواسته است که برخورد فعال کنند. من نیز از خوانندگان میخواهم که محدودیتهای کنونی در این برخورد فعال را در نظر داشته باشند.
با استقبال از حسن نیت مهندس میثمی و نکات روشنگری که مطرح کردهاند، چند لغزش متدولوژیک و فکتی در نوشتهی ایشان وجود دارد که به برخی اشاره خواهم کرد.
میثمی در جایی بهدنبال نظر شهید سعید محسن و به تأیید میگوید که مارکسيستها همهی بشریت را جزو تودهی مردم حساب نمیکردند و فقط بخشی از انسانها را که پرولتاریا نامیده میشدند در این دسته قرار میدادند. این اشتباه بزرگی است که باعث سوءتفاهمات فراوان شده است و با وجود آنکه این نوشته به هیچ وجه درصدد توضیح مبانی نیست، به آن اشارهای میکنم:
اثبات یک آرمان از لحاظ «علمی» به هر حال کار عبثی است. آیتالله طباطبايی این کار را برای مؤمنین نشدنی میداند. بازرگان معتقد بودند هرکه به نظام جمهوری اسلامی رای نداده ملحد است و پوپر نیز هر چیز ابطالناپذیری ـ و از جمله مارکسیسم و روانشناسی و جامعهشناسی ـ را علم نمیداند. دنبالهروان کممایهی وطنی میتوانند باز هم کتابهای بیشتری در این زمینه بنویسند و قطعاً خواهند نوشت. علم نشان افتخار نیست. نوعی جهانبینی است و ما و مردم برحسب موقعیت خود، فردی، خانوادگی، اجتماعی، طبقاتی، اقتصادی و تاریخی نوعی نگرش به جهان پیدا میکنیم و یک سلسله معیار. مهندس بازرگان چندماهی قبل از درگذشت به من تلفن زدند و بابت مداوای تعدادی از دوستانشان از من تشکر کردند. من نیز تعجب و تشکر کردم و خوشحال شدم که خواست و دعای ایشان در حذف مارکسیستها اجابت نشده است. ایشان نیز با همهی عنادهایی که نسبت به مارکسیستها داشتهاند احتمالا در اواخر به این دیدگاه آیتالله منتظری رسیده بودند که حقوق انسانها بر حقوق مؤمنان مقدم است. ما همه انسان هستیم و هرچه میکنیم و هر دیدگاهی که داریم برای بهروزی انسان است با هر نیتی که داریم.
چند سال پیش مجلهی شهروند در اقتراحی دیدگاه افراد مختلف را در مقایسهی چمران و چهگوارا منعکس کرد. زندهیاد مهندس عزتالله سحابی که من دوستی و احترام زیادی برایش داشتم در یک کلام گفته بود که اینها قابل قیاس نیستند چون چمران برای خدا میجنگید. حیرتام را با زندهیاد هدی صابر که با او نیز سابقهی مودت داشتم و ارادت فراوان او را به مهندس سحابی میدانستم در میان گذاشتم. شاید گفتهی من هم در نوشتن مقالهای از جانب وی در مجلهی چشمانداز بیتاثیر نبوده باشد. او از چهگوارا در حدی که شایسته بود بهطور مفصل تجلیل کرد. انسانها میتوانند در اموری نظرهای متفاوت داشته باشند. ربطی به مؤمن و غیر مؤمن و مارکسیست و غیر مارکسیست بودن ندارد. تفاوت موتور تکامل است. من چهگوارا را نمونهی یک انسان متعالی میدانم. با دکتر چمران هم دوست بودم و کار سیاسی را تقریباً با هم شروع کردیم. او به راهی رفت و من به راهی. باید هم چنین باشد. نظرها، دیدگاهها، جهانبینیها متفاوت است یا تفاوت پیدا میکند. مهم این است که در آنچه میگوییم صادق باشیم.
من از مهندس میثمی که باب بحث را گشودند و نقدی بیریا ارائه دادند تشکر میکنم. کاش توان و فرصت این بود که در مورد همهی مباحث موجود با رامش گفتگو شود. به اصول برداخته شود و مسائل نظری در برتو رویدادها بازبینی شود.
آرامش گفتگو شود. به اصول پرداخته شود و مسائل نظری در پرتو رویدادها بازبینی شود.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید