ارزیابی واقع‌بینانه مارکسیسم و مارکسیست‌ها در ایران / لطف‌‌الله ميثمي

1392/9/25 ۱۱:۳۵

ارزیابی واقع‌بینانه مارکسیسم و مارکسیست‌ها در ایران / لطف‌‌الله ميثمي

يكي از پرسش‌هاي جاندار از محافل مذهبی ـ كه مطرح است و تاكنون پاسخ قانع‌كننده‌‌اي به آن داده نشده ـ اين است كه چرا در ايران مذهبي، ماركسيسم تا اين حد رشد و گسترش داشته است؟ براي نمونه حزب‌توده، اقشار زيادي از نخبه‌ها، روشنفكران و توده‌هاي مذهبي را جذب كرد يا نمونه ديگر اين‌كه فداييان خلق توانستند بچه‌هايي را كه عضو انجمن اسلامي دانشجويان بودند، نظير پويان، احمدزاده‌ها، فرخ‌ نگهدار، جواد سلاحي و... را جذب كنند يا بالاخره هرچند هژمونی طلبی تشكيلاتي و خصايل فردي شهرام، نقش زيادي داشت، ولي در سال 54، بخش زيادي از كادرهاي مجاهدين ـ که به اعتراف مقامات مذهبی، سرآمد جوانان مذهبی نسل خود بودند ـ ديدگاه ماركسيستي را به‌ويژه در زندان شيراز و مشهد كه فشار تشكيلاتي روي آنها نبود و سازماندهي مخفي وجود نداشت، پذيرفتند.

يكي از پرسش‌هاي جاندار از محافل مذهبی  ـ كه مطرح است و تاكنون پاسخ قانع‌كننده‌‌اي به آن داده نشده ـ اين است كه چرا در ايران مذهبي، ماركسيسم تا اين حد رشد و گسترش داشته است؟ براي نمونه حزب‌توده، اقشار زيادي از نخبه‌ها، روشنفكران و توده‌هاي مذهبي را جذب كرد يا نمونه ديگر اين‌كه فداييان خلق توانستند بچه‌هايي را كه عضو انجمن اسلامي دانشجويان بودند، نظير پويان، احمدزاده‌ها، فرخ‌ نگهدار، جواد سلاحي و... را جذب كنند يا بالاخره هرچند هژمونی طلبی تشكيلاتي و خصايل فردي شهرام، نقش زيادي داشت، ولي در سال 54، بخش زيادي از كادرهاي مجاهدين ـ که به اعتراف مقامات مذهبی، سرآمد جوانان مذهبی نسل خود بودند ـ ديدگاه ماركسيستي را به‌ويژه در زندان شيراز و مشهد كه فشار تشكيلاتي روي آنها نبود و سازماندهي مخفي وجود نداشت، پذيرفتند.

به هر حال اين پرسش باقي مي‌ماند كه چرا ماركسيسم در يك جامعه مذهبي تا اين حد گسترش پيدا كرد؟ آيا ضعف از مذهب است يا مذهبي‌هاي ما و يا اين‌كه ماركسيست‌ها حرفي براي گفتن داشتند؟ چه اقدامی لازم بود انجام شود تا هزینه‌های متقابل درگیری میان مارکسیست‌ها و مذهبی‌ها کاهش یافته یا به صفر برسد؟

1ـ شهيد مطهري در كتاب «علل گرايش به ماديگري» مطالبي را در اين‌باره ذكر كردند كه گرچه قابل توجه است، اما قانع‌كننده نيست. ایشان معتقدند عصیانگری مارکسیست‌هاست که موجب جذب و گسترش آنها می‌شود، وگرنه دیدگاه های ماتریالیستی آنها قدرت جذب ندارد. البته برخی از فعالان انقلاب اسلامی نیز بر این باور بودند که تنها با عصیان‌گری، مبارزه با شاه و امپریالیسم است که می‌توان جلوی مارکسیسم را سد کرد؛ که البته اگر این‌طور باشد، عوارضی را به دنبال دارد، برای نمونه مرحوم رضا اصفهانی می‌گفت حمله برادران دانشجوی ما به سفارت امریکا، انگیزه را از مارکسیست‌ها گرفت و همچنین تقسیم اراضی (بند ج) نیز اقدام دیگری در این زمینه بود.

البته آیت‌الله مطهری در پي‌نوشت‌های جلد دوم روش رئالیسم بر این باورند که با کمی تغییر می‌توان چهار اصل دیالکتیک را پذیرفت. درحالی که روش‌های اثبات یا رد خدا منجر به تکافوی ادله می‌شد و هردوی آنها ضربه‌پذیر بودند، آیت‌الله مطهری همراه با علامه طباطبایی در جلد پنج روش رئالیسم و پی‌نوشت‌های آن، مطرح کردند که به‌هیچ‌وجه نمی‌شود از پدیده‌ها به خدا رسید یا از راه علمی خدا را اثبات کرد؛ که نوعی رهگشایی در خداشناسی به‌شمار می‌آمد.

2ـ مجاهد شهيد سعيد محسن در بند يك زندان اوين در سال 1350 به من مي‌گفت علت اين‌كه ما (مجاهدين) رويكردي به مطالعه ماركسيسم داشتيم، اين بود كه ماركس دو الهام از قرآن گرفته است؛ اول اینکه مانند قرآن براي تاريخ هدف و جهتي قائل است  ولي برخلاف قرآن، اين هدف و جهت را تكامل ابزار توليد مي‌داند، درحالي‌كه از نظر ما اولويت با تكامل انسان است. دوم اين‌‌كه مانند قرآن، خطابش به توده‌هاست و نه قدرتمندان، ثروتمندان و... با این تفاوت که مارکسیست‌ها، همه بشریت را جزو توده مردم حساب نمی‌کردند و فقط بخشی از انسان‌ها را که پرولتاریا نامیده می‌شدند، در این دسته قرار می‌دادند. به عبارتی، «بشر به ما هو بشر» ـ مستقل از طبقه‌ای که انسان‌ها در آن بودندـ را قبول نداشتند.

3ـ شهيد حنيف‌نژاد مي‌گفت ماركسيسم، تجربه انقلاب‌هایی مانند انقلاب روسيه، چين و كوباست و ما در كادر ايدئولوژي اسلامي خودمان با اين تجربه‌ها برخورد مي‌كنيم. شهید علي میهن‌دوست در دادگاه گفت ما مسلمانیم اما مارکسیسم را قبول داریم، ولی حنیف نژاد نظر او را به شکلی که در بالا اشاره شد، اصلاح کرد.

4ـ گسترش فرهنگ ضديت با سرمايه‌داري يكي از ويژگي‌هاي حزب‌توده بود و نمي‌توان نقش آن حزب را در اين ضديت انكار كرد.

تا آنجا كه مي‌دانيم دكتر اراني كه با 53 نفر ديگر در زمان رضاشاه به زندان افتاد، ماركسيسم را از راه فلسفي آن، يعني فلسفه ماترياليسم وارد ايران كرد و به كادرها آموزش داد؛ محمد حنيف‌نژاد ـ بنیانگذار سازمان مجاهدین ـ معتقد بود كتاب «راه‌طي‌شده» مهندس بازرگان، پاسخ ديدگاه‌هاي ماترياليستي دكتر اراني در نشريه دنيا و ديگر انتشارات آ‌نهاست. ديدگاهي وجود دارد كه معتقد است ماركسيست‌هاي ايران هم به خودشان و هم به ماركسيسم ضربه زدند چرا كه قصد داشتند ماركسيسم را از راه فلسفي و نفي خداوند وارد ايران كنند كه اين چندان گيرايي و جاذبه نداشت و رضاشاه هم بدون دغدغه، آنها را سركوب كرد؛ اينها معتقدند اگر ماركسيسم از راه نظريه ارزش اضافي ـ دیدگاه لاسال، ریکاردو و مارکس ـ يا فرهنگ كار در برابر فرهنگ دلالي و سرمايه‌داری وارد ايران مي‌شد، ارزش علمي بيشتري پيدا‌ كرده و توده‌‌هاي بيشتري را هم جذب مي‌كرد. برخي معتقدند ماركسيسم  و ماركس دو ركن داشت؛ ركن اول نفي طبقات و ركن دوم نفي دولت و اين امر باعث شد كه حزب‌توده حتي در برابر دولت ملي دكترمصدق موضع منفي بگيرد كه اين موضع‌گيري به نفع امپرياليسم انگليس تمام شد، چرا كه هر دولتي را نماينده طبقه مي‌دانستند و دولت دكتر مصدق را نيز، كه بايد هر دو نفي شوند. این درحالی است که تشکل، سازماندهی، دولت و امامت را در هیچ مقطعی از تاریخ نمی‌توان نفی کرد. حضرت علی به خوارج که ضد تشکیلات و امامت و ضد اقتدار بودند، می‌گفت نمی‌توان انکار کرد که برای مردم همیشه امامتی وجود دارد؛ خواه ستمکار باشد و خواه نیکوکار. ایشان می‌خواستند اصل بدیهی‌بودن سازماندهی و تشکل و امامت را به آنها نشان دهند. باید به‌دنبال مرزبندی دولت خوب از بد بود، وگرنه نفس آن را نمی‌توان انکار کرد.

5ـ برخي معتقدند اگر به‌جاي ماركسيسم، ماركسيسم ـ لنينيسم همراه با عنصر امپرياليسم به‌مثابه عالي‌ترين شكل سرمايه‌داري وارد ايران مي‌شد، جامعه ايران را بهتر مي‌توانست تحليل كند و ماركسيست‌ها با نيروهاي ملي و ضداستعمار درگير نمي‌شدند و هزینه‌هایی هم پرداخت نمی‌شد. برخي نيز معتقدند حزب‌توده وابسته به مواضع شوروي بود و از آنجا كه شوروي، امریکا را دشمن اصلي و سرکرده امپرياليسم مي‌دانست، بنابراين حزب‌توده به تبعیت از شوروی، لبه تیز حمله‌اش را متوجه امریکا کرد. این درحالی بود که امریکا در آن مقطع حضور جدی در ایران نداشت و امپریالیسم انگلیس بود که در ایران ریشه‌دار، دیرینه و دشمن عمده مردم ایران به‌شمار می‌‌آمد. بنابراین حزب‌توده با جابه‌جایی اضداد، دچار اشتباه استراتژیک شد.

6ـ برخي نيز معتقدند حزب‌توده به علت ديدگاه طبقاتي خود بدون اين‌كه امپرياليسم را در معادلات وارد كند، در زمان حكومت ملي مصدق، كارگران را براي افزايش حقوق به اعتصاب مي‌كشيد و دولت ملي را فلج مي‌كرد.

7ـ در دهه فجر سال 1357 من در مدرسه علوي بودم، با زنده‌ياد طالقاني، دكتر عباس شيباني و بچه‌هاي حزب امل لبنان در يك اتاق بوديم؛ بچه‌هاي امل از طالقاني پرسيدند نظر شما نسبت به آیت الله خمینی چيست؟ ايشان گفت: «من چند بار با امام اختلاف‌هايي داشتم، ولي ديدم نظر ايشان درست‌تر است، اكنون اختلاف اصلي من با ايشان بر سر برخورد با ماركسيست‌هاست.» ايشان معتقد بود ماركسيست‌ها انسان‌هاي ايراني هستند كه بايد به آنها توجه خاص داشت و ماركسيسم يك نظريه است كه ممكن است تغيير كند، بنابراين ما نبايد ماركسيسم را اصالت دهيم كه در اين صورت جايي براي اسلام نمي‌ماند.

طالقاني به نكته عميقي توجه كرده بود و به نظر می‌رسد اين همان چيزي است كه ماركس در وصيتنامه خود نوشت و انگلس را مأمور كرد اين وصيتنامه را بر سر مزار او بخواند. مضمون وصيت اين بود كه «من ماركسيست نيستم». شاید منظور ماركس اين بود كه ماركسيسم يك نظريه است و ممكن است در عمل و تجربه درست دربيايد و تحقق يابد و ممكن هم هست قابل تحقق نباشد و اصلاح شود و هواداران افراطی او نباید آن را به صورت یک آیین درآورند. اين نظريه كمك مي‌كند ماركسيسم به صورت يك مذهب و مكتب مطرح نشود و در حد يك نظريه علمي ارزيابي شود.

8ـ براساس یک دیدگاه، نقطه ضعف ماركسيست‌هاي ايران اين بود كه ماركسيسم را به‌عنوان ايدئولوژي، مكتب و مذهب پذيرفتند بويژه كه براي پذيرش ركن اصلي آن دليلي نداشتند؛ ركن اصلي ماركسيسم، ماده «ازلي ـ ابدي» بود. براي پذيرش ماده ازلي ـ ابدي دليل تجربي و علمي نداشتند و با معیار «شناخت انعكاسي» هم قابل قبول نبود. ازليت و ابديت چطور ممكن بود در ذهن ماركسيست‌‌ها منعكس شود؟ وقتي به ماركسيست‌‌ها گفته مي‌شد ماركس يك چنين وصيتي كرده، آنها مي‌گفتند ماركس هم ماركسيسم را نفهمیده است. بنابراين برخی ماركسيست‌های ایرانی، هم به خودشان ظلم كردند و هم به نظريه ماركسيسم و هم به جامعه.

9ـ در سال 1357 در زندان قصر، شخصي بود از وفاداران به حزب‌توده، در آن روزها خبرهاي زيادي از طريق افراد ملاقات‌كننده به درون زندان مي‌آمد كه مردم جنب‌وجوشي كردند و در آستانه انقلاب هستيم. اين خبرها كه به آن شخص وفادار منتقل مي‌شد، او مي‌گفت محال است اين خبرها درست باشد، چرا كه اگر بخواهد انقلابي شود، بايد در مرحله اول، طبقه كارگر از مبارزات صنفي شروع كند و در مرحله بعد، اين مبارزات صنفي به مبارزات سياسي تبديل شود و در پايان به درگيري نظامي بينجامد. ديدگاه‌هاي ماركسيستي در او به اين شكل آنچنان جا افتاده بود و نهادينه شده بود كه خبرهاي واقعي را نمي‌پذيرفت و بعد كه انقلاب 57  رخ داد، عمده ماركسيست‌ها تبيين نداشتند. پس از پيروزي انقلاب كه به امريكا رفتم، در سالن 12 هزار نفري دانشگاه اوكلاهاما سخنراني داشتم. مارکسیست‌ها از من پرسيدند ما باید چه کنیم؟ من گفتم پراتيك ماركسيستي يعني تئوري در رابطه با تجربه، بنابراين ماركسيست‌ها از يك‌سو به تئوري وفادارند، ولي ازسوي ديگر با تجربه جديدي روبه‌رو شدند و تمام تلاش آنها بايد اين باشد كه به يك تئوري و قاعده كلي‌تري برسند، كما اين‌كه مائوتسه تونگ، رهبر انقلاب چين نيز چنين كاري كرد؛ از يك‌سو به نظريه ماركسيسم ـ لنينيسم وفادار ماند و ازسوي ديگر تجربه چين را در معادلات وارد كرد كه تجربه دهقاني بود و نه كارگري. در ايران نيز اگر امثال مصطفي شعائيان حضور داشتند قادر بودند از اين برهه، جمع‌بندي مناسبي پيدا كنند، نه اين‌كه با اتكا به تئوري در برابر انقلاب بايستند و نه اين‌كه يك‌باره تئوري را کنار گذاشته و خود را در تجربه انقلاب رها کنند، بالاخره بايد به يك تبييني برسند. البته اين پيشنهاد من از نظريه ماركس هم چندان دور نبود، چرا كه او معتقد بود ماركسيسم يك نظريه است و در برخورد با واقعيت ممكن است تغيير كند. از نظر علمي نيز وقتي قاعده‌اي به استثنايي برخورد مي‌كند، بايد به‌دنبال قاعده كلي‌تري باشيم كه هم قاعده قبلي و هم تجربه جديد را در بر ‌گيرد.

10ـ كروژوك‌ها که خود را به محمدباقر امامی منتسب می‌کردند(1) معتقد بودند آنچه توسط ماركسيست‌ها به ايران آورده شده نظرات و منافع روز شوروي بود و نه ماركسيسم ـ لنينيسم، به‌طوري‌كه حزب‌توده حتي كتاب «كاپيتال» ماركس و كتاب «چه بايد كرد؟» لنين و ديگر متون ماركس را ترجمه نكرد تا در اختيار مردم قرار بگيرد.

11ـ طبقاتي ديدن صرف نظریه ماركس، هم به جنبش جنگل ضربه زد و هم به جنبش نهضت‌ملي و هم به سازمان مجاهدين؛ به هر حال در شرايط حضور امپرياليسم، فرمولي كه رهايي‌بخش است، فرمول اتحاد نيروها عليه امپرياليسم است. چه ميرزا كوچك‌خان، چه مصدق، چه صمديه و شريف‌واقفي هر سه جريان ضداستعمار بودند. بنابراين نبايد ماركسيست‌ها فرمول اتحاد نيروها را به هم مي‌زدند و نظريه طبقات را اصالت مي‌دادند كه تحليل درستي هم از نظريه طبقات در ايران نداشتند. هرچند عامل تشكيلاتي و اعمال قدرت خيلي مؤثر بود، اما باز جای اين پرسش باقی مي‌ماند كه چرا ماركسيسم باوجود اشتباهات فاحش خود باز هم گسترش پيدا كرد تا جايي‌كه اعضای سازمان مجاهدين را كه سرآمد انقلابیون مسلمان بودند، جذب كرد.

12ـ در كنار ديدگاه‌هاي فوق كه تا حدي بررسي شد، يك نظريه ديگري هم هست كه ماترياليسم به لحاظ معرفتي در ايران زمينه وسيعي دارد، چرا كه آموزش‌هاي حوزه‌هاي علميه بر منطق ارسطو مبتني است. آیت الله مطهري معتقد است منطق ارسطو گرچه از يونان آمده، ولي مقدمه معارف اسلامي شده است. ازسويي فلسفه اصالت ماهيت ارسطو را نمي‌توان از منطق ارسطو جدا كرد. دايره‌المعارف شوروي نيز در سال 1350 به اين نتيجه رسيد كه از ارسطو اعاده حيثيت كند و او را از زمره ايده‌آليست‌ها خارج كرد و واژه پدر ماترياليسم را براي او مناسب ديدند. به نظر می رسد ماترياليسم سنخیت زیادی با فلسفه اصالت ماهيت دارد؛ براي نمونه در آموزش‌هاي سنتي گفته مي‌شود جهان مادي است، زمين هم مادي است، فقط ذهن انسان و قوانين ذهن است كه غيرمادي است. مسئله اينجاست كه اگر آموزش‌هاي مذهبي ما تا اين حد به ماترياليسم امتياز بدهند كه جهان و زمين را ماده تلقي كنند و فقط ذهن انسان، غيرمادي باشد، اين امتياز بزرگي به ماتریالیسم است. درحالي‌كه ديدگاه قرآني، جهان و زمين و ماده را اسم‌الله و آيه مي‌داند.

13ـ زمينه ديگري كه براي گسترش ماركسيسم وجود داشت، پديده اثبات خداست كه هيچ سنخيتي با تعليمات انبيا و قرآن ندارد. در قرآن كافر، منافق، مشرك و حتي شيطان، خدا را قبول دارند به‌طوري‌كه شيطان، خطاب به خداوند مي‌گويد تو مرا از آتش خلق كردي و آدم را از خاك و بنابراين من نسبت به او برترم. اثبات خدا درواقع تبديل خداي خالق به خداي مخلوق است و نقش زيادي در گسترش ماترياليسم در ایران داشته است. براي نمونه مثالي را مي‌آوريم؛ يك مسلمان براي يك ماركسيست، طي چند ساعت خدا را اثبات مي‌كرد، فرد ماركسيست به او گفت من حتي نمي‌خواهم خدا را رد كنم، ولي تو براي اين‌كه خدا را اثبات كني اول فرض مي‌كني كه خدا نيست، بعد او را اثبات مي‌كني و آن را از نيستي به هستي درمي‌آوري، آیا اين خود امتيازی نيست كه به من مي‌دهي و بي‌خدايي را مي‌پذيري، آن‌گاه خدا را اثبات مي‌كني؟

بگذريم از اين‌كه خداي اثبات‌شده هيچ كاربردي ندارد، فقط براي گذاشتن روي طاقچه بلند خوب است و نقشي در زندگي روزمره و ريزمره نخواهد داشت. اثبات خدا، حداكثر ما را به امري غيرمادي رهنمون مي‌كند كه آن هم دليلي ندارد خدا باشد؛ مي‌تواند از مقوله ذهن باشد يا از مقوله جن و پري؛ مقوله‌هايي كه نه خدا و نه ماده هستند. به‌علاوه از راه اثبات خدا، به‌هيچ‌وجه به صفات خدا نمي‌رسيم.(2)

14ـ در سال 1355 در پروسه تجديدنظري كه در آموزش‌هاي مجاهدين و آموزش‌هاي سنتي در زندان قصر انجام گرفت، به اين نتيجه رسيديم كه خداوند نه اثبات‌پذير است و نه انكارپذير، نه شك‌پذير و نه تعريف‌پذير، بلكه حضور خداوند را در اين چهار گزاره مي‌توان ديد؛ به اين معنا كه اگر كسي بخواهد خدا را اثبات كند بايد مقوله‌اي بديهي را بپذيرد و آن را اساس استدلال خود قرار دهد كه درواقع «الهي» را پذيرفته است كه بديهي است. اگر خدا را بخواهد رد كند در پروسه انكار به خدا مي‌رسد و... به هر حال با الهام از «لايمكن‌ الفرار من حكومتك» حضرت‌علي در دعاي كميل، هيچ‌كس نمي‌تواند از حكومت خدا فرار كند. براي نمونه در برخورد با ماركسيست‌ها، آنها بي‌خدا تلقي نمي‌شوند بويژه كه ماده ازلي ـ ابدي را از اركان ماركسيسم مي‌دانستند و بنابراين به نحوي يكي از صفات خدا یعنی ازليت و ابديت را پذيرفته بودند. تنها لازم بود توجه کنند که «ماده متكامل» كشش ازليت و ابديت را ندارد. با اين روش قرآني، مؤمنين مي‌توانستند با مارکسیسم و مارکسیست ها برخورد تعالی بخش کنند، بدون اين‌كه هزينه‌هاي اجتماعي تاريخ معاصر پرداخته شود، براي نمونه جنگل و بويژه مصدق، مجاهدين و قضاياي پس از انقلاب را مي‌توان نام برد.

15ـ متأسفانه در سال 1355 بيانيه‌اي در زندان‌ها منتشر شد كه به هفت نفر از علمای زندان، منتسب كرده بودند (صحت و سقم این انتساب، بحث مستقلی را می‌طلبد که در کتاب‌های خاطرات نیز تاحدی به آن اشاره شده است). در آن بيانيه آورده شده بود كه چون ماركسيست‌ها خدا را قبول ندارند، طبق رساله تحريرالوسيله آيت‌الله خميني آنها نجس هستند و بنابراين بايد زندگي مشترك و سفره‌هاي غذا را از ماركسيست‌ها جدا كرد و اين اقدام بود كه زمينه‌هاي چپ و راست و جنگ داخلي را در ايران به‌وجود ‌آورد و نطفه‌ای برای حذف نیروها در پيش و پس از انقلاب شد. در همان مقطع هزينه‌هاي اجتماعي آن را به عينه مشاهده كرديم، چپ و راست در دانشگاه‌ها، كوهنوردي و در كتابخواني‌ها به‌وجود آمد و مرزبندي شد؛ هرچند در جریان مبارزه با شاه و رهبری امام خمینی، این قطب‌بندی‌ها ضعیف شد. ماركسيست‌ها كه به لحاظ رواني احساس كردند در چنين جامعه مذهبي، نجس تلقي مي‌شوند و جايگاهي جز به حاشيه‌رفتن ندارند، در يك واكنش فيزيكي در گنبد و كردستان، پس از انقلاب اقدام به خودنمايي كردند كه آن هم هزينه‌هاي اجتماعي زيادي برای هر دو طرف به‌بار آورد. آيت‌الله حسن‌زاده آملي در جايي گفته‌اند خداوندي كه جهان را به اين زيبايي آفريده است، مگر ممكن است نجس ذاتي هم داشته باشد؟ در كتاب تفسير «الحمد» امام خميني نيز مطلبي است ـ كه شايد بتوان گفت از محكمات اين كتاب است ـ كه مي‌گويد همه انسان‌ها خداجو هستند، حتي دزد سرگردنه و حتي كارتر (رئيس‌جمهور وقت امريكا). اين جمله امام‌خميني را مي‌توانستند اين‌گونه تعميم دهند: همه انسان‌ها خداجو هستند، حتي دزد سرگردنه، حتي كارتر و حتي ماركس و از اين طريق مي‌توانستيم هزينه‌هاي اجتماعي در برخورد با ماركسيست‌ها را کاهش داده یا به صفر برسانيم.

امام خميني گرچه چنين صحبتي را در تفسير الحمد ارائه كرده‌اند، ولي در راهبردشان نسبت به ماركسيست‌ها، ماركسيست‌هاي ايران را با ماركسيسم‌ يكسان گرفته و جوهره ماركسيسم را نيز ماترياليسم دانسته و ماترياليسم را هم با كثرت، معادل دانسته‌اند و طبيعي است كه كثرت يعني نابودي و آنچه درنهايت و عملا راهبرد جمهوري اسلامي در برخورد با ماركسيست‌ها شد، اين نظريه بود و نه انسان خداجو. هنوز هم طیف های سنتی، تعریف انسان با ویژگی پایدار خداجویی و یا حقیقت‌طلبی را ـ حداقل به راحتی ـ نمی‌پذیرند.

16ـ به هر حال پس از فروپاشي شوروي در سال 1992 ديگر سزاوار نیست کسی طرفداران ماركسيسم را به قدرت يا ابرقدرتي وابسته بداند و شرايط ايجاب مي‌كند كه نسبت به ماركسيسم و ماركسيست‌هاي ايران، ارزيابي واقع‌بينانه‌اي داشته و بتوانيم هزينه‌هاي اجتماعي كه پرداختيم، آسيب‌شناسي كنيم و اجازه ندهيم چنين هزينه‌هايي تكرار شود. به گفته طالقاني اينها انسان‌هايي هستند كه فرضيه‌اي را مي‌خواهند تحقق دهند ـ گرچه ممكن نيست اين فرضيه به‌ويژه در چنين جامعه‌اي قابل پياده‌شدن باشد ـ و مي‌توان با انسانيت آنها برخورد تعالي‌بخش كرد. باید پذیرفت که جنگ سرد همه‌جانبه‌ای که بین ابرقدرت امریکا و شوروی پس از جنگ جهانی دوم برقرار شد، تأثیر زیادی در دنیا و به‌ویژه ایران گذاشت و هرگونه حرکت ضدمارکسیستی صرف، ازسوي سیا و امریکا تأیید می‌شد. تا آنجا که برخی کودتای 28 مرداد را هم به دلیل جنگ سرد و حساسیت نسبت به کمونیست‌ها می‌دانستند و حتی هرگونه حرکت ملی که منافع شرکت‌های بین‌المللی غرب را تهدید می‌کرد، آن را به جنگ سرد و مارکسیسم منتسب می‌کردند.

17ـ گفت‌وگويي با شهيد رجايي نخست‌وزير ايران داشتيم كه اگر ماركسيست‌ها در گنبد و كردستان، انحراف استراتژيك داشته‌اند، چرا بايد تمامي ماركسيست‌هاي ايران قلع و قمع ايدئولوژيك شوند؟ ايشان در پاسخ گفتند مردم ايران دوست ندارند حتي معلم شيمي‌شان ماركسيست باشد. با چنين تصوري بود كه سازمان‌های گزینش دست به كار شدند و هركسي كه گرايش چپ فلسفي داشت از آموزش و پرورش و ديگر وزارتخانه‌ها حذف فيزيكي شد. حتي مهندس بازرگان هم كه در روز 12 فروردين 1358 گزارشي از رفراندوم 11 فروردين 1358 را به بنیانگذار انقلاب ـ امام خمینی ـ مي‌داد، گفت که 2/98 درصد مردم مؤمن، به جمهوري اسلامي رأي مثبت دادند. 8/1درصد ملحدين، رأي  منفي دادند و ايشان با اینکه لیبرال تلقی می‌شدند، در ابتداي جمهوري اسلامي براي ماركسيست‌ها واژه «الحاد» را به‌كار بردند و در 22 بهمن 1360 در زنجان در دعاي پس از سخنراني از خدا خواستند كه ماركسيست‌ها از نظام جمهوري اسلامي حذف شوند. مهندس بازرگان حساسیت زیادی روی مارکسیست‌ها داشتند و شاید علت آن به قضیه آذربایجان برمی‌گردد که بخشی از سرزمین ما می‌رفت که از ایران جدا شود و همچنین مواضعی که حزب‌‌توده در برابر دولت ملی مصدق داشت. گفته می‌شد که ایشان توده‌ای‌ها را به دلیل وابستگی‌شان به شوروی و ک. گ. ب و به دلیل ضد ملی‌ بودنشان، خائن تلقی می‌کردند. شاید علت مذاکراتی که در سال‌های 55 به بعد با امریکایی‌ها داشتند، به دنبال مارکسیست‌شدن بخش زیادی از مجاهدین بوده باشد تا مملکت را از چنین خطری نجات دهند. ازسوي ایشان در سال‌های 55-54 کتابی به‌نام «علمی‌بودن مارکسیسم؟» منتشر شد که سعی داشتند بگویند مارکسیسم، علمی نیست و این درحالی بود که مارکس، اساس مارکسیسم را ماده ازلی ـ ابدی می‌دانست که مقوله علمی‌ای نبود.

18ـ شايد اگر آيت‌الله منتظري در اوايل انقلاب، ديدگاهي را اعلام مي‌كردند كه در سال 1382 در رساله حقوقشان مكتوب كردند درصد زيادي از اين هزينه‌هاي اجتماعي كه جنبه معرفتي داشت پرداخته نمي‌شد. ايشان در اين رساله حقوق، آيه 126 سوره بقره را به صورت‌بندي فقهي درآورده و قوياً نشان دادند كه حقوق انسان‌ها بر حقوق مؤمنان مقدم است كه درواقع شهروندان ايراني با هر ديدگاه و نظريه‌اي كه باشند، بايد از امنيت برخوردار شوند. ایشان حتی در گفت‌وگویی که با آقای عمادالدین باقی انجام داده بودند و یک روز بعد از وفاتشان توسط یکی از رسانه‌های خارجی منتشر شد، گفتند کاملاً به پيامدهاي این دیدگاه آگاهند، ولی تأکید کردند که حقوق انسان‌ها مقدم بر حقوق مؤمنان است.

پي‌نوشت:

از اوائل 1323 و یا کمی پیش از آن بعضی از رقبای حزب شروع به فعالیت مارکسیستی کرده بودند که عمدتاً جنبه تعلیماتی داشت. مهمترین آنها تشکیل «کروژوک های مارکسیستی» بود که به ابتکار محمدباقر امامی انجام گرفت. آموزش‌های امامی در جلسات تعلیماتی‌اش با انتقاد به حزب‌توده نیز همراه بود. او با اپورتونیسم و پارلمانتاریسم حزب‌توده مخالفت می‌کرد و معتقد بود که حزب‌توده حتی کتاب «چه باید کرد» و «دولت و انقلاب» لنین را هم ترجمه نکرده است وآموزش‌های حزب‌توده، مسائل روز شوروی است و نه آموزش‌های کمونیستی. امامی هر یک از جلسات آموزشی‌اش را یک «کروژوک» می‌نامید که کلمه‌ای روسی و به معنی محفل و یا حوزه بود. او معتقد بود همان‌طورکه پیش از تشکیل حزب سوسیال دموکرات روسیه در سال 1898 گروندگان به مارکسیسم در کروژوک‌ها گرد می‌آمدند و مارکسیسم را می‌آموختند تا آماده تشکیل حزب شوند ما نیز اکنون در چنین مرحله‌ای هستیم.

2ـ ر.ك به: لطف‌الله ميثمي «الله و دنياي مدرن»، چشم‌انداز ايران، شماره  75، گفت‌وگو با فرامرز معتمد دزفولي.

 

منبع:چشم اندازایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: