1392/9/25 ۰۹:۵۵
بهنام ناصري/ براي به دست دادن درآمدي بر گفتوگويي ناظر بر جاي خالي «نهاد مدني» نويسندگان ايران، يحتمل فرض است بر مصاحبهگر كه مقدمتا كلماتي را خرج نوشتن از اهميت نهادهاي مدني در معناي متوسع كلمه كند و لابد سطرهايي را قلمي كند با تكرار اين حديث مكرر كه برخورداري اصناف از نهادهاي مدني و مستقل كه حامي اعضا و پيگير حقوق صنفيشان باشند، ويژگي جوامع دموكراتيك است و بنويسد كه در چنين جوامعي به واسطه وجود نهادها و تشكلهاي مدني، ديگر دولت براي اصناف تصميم نميگيرد بلكه امور هر حرفه به فعالان آن واگذار شده
ضرورت برخورداري نويسندگان از تشكل صنفي در گفتوگو با جواد مجابي
بهنام ناصري/ براي به دست دادن درآمدي بر گفتوگويي ناظر بر جاي خالي «نهاد مدني» نويسندگان ايران، يحتمل فرض است بر مصاحبهگر كه مقدمتا كلماتي را خرج نوشتن از اهميت نهادهاي مدني در معناي متوسع كلمه كند و لابد سطرهايي را قلمي كند با تكرار اين حديث مكرر كه برخورداري اصناف از نهادهاي مدني و مستقل كه حامي اعضا و پيگير حقوق صنفيشان باشند، ويژگي جوامع دموكراتيك است و بنويسد كه در چنين جوامعي به واسطه وجود نهادها و تشكلهاي مدني، ديگر دولت براي اصناف تصميم نميگيرد بلكه امور هر حرفه به فعالان آن واگذار شده و آنها صنفشان را اداره ميكنند و يادآوري كند كه قدر مسلم اصناف فرهنگي هم مستثني از اين قاعد نيستند. چندان كه امروزه در دنيا بر كمتر دولت و ملتي پوشيده است كه پيشبردن و جهت بخشيدن به فرهنگ يك سرزمين، وظيفه اصناف و نهادهاي مدني است، نه حكومتها. بعد لابد بايد برسد به بلاد خودمان و قدري تاسف بخورد از اينكه نام نامي فرهنگ در اين سرزمين از ديرباز ذيل و تالي سياست قلمداد شده است. از آسيبها و هزينههايي بنويسد كه سلطه سياست بر فرهنگ تحميل كرده و در اشاره به تبعات آلودگي فرهنگ به سياست در ايران، به غلبه غمانگيز فرهنگ رسمي و دولتي و فرمايشي بر فرهنگ زايا و مستقل و واقعي برسد و به فاصله انكارناپذير وضعيت فعالان مستقل فرهنگي با همتايانشان در جوامعي كه با الگوهاي دموكراتيك اداره ميشوند و همينطور ادامه بدهد و برسد به مصاديق جزييتر در هر كدام از عرصههاي ذيربط. حال اينكه براي گواهي دادن بر محروميت اصناف فرهنگي از مسلمترين حقوقشان، لازم نيست كه حتما از عرصهها و اصناف مختلف نمونه بياوريم وضعيت فرهنگ سرزمينمان را در مثالهاي پرشمار آن، نشانهگذاري كنيم. همين كه ايجاد فضايي مطلوب براي پاگرفتن نهادها و تشكلهاي صنفي فرهنگي در سطح وعدههاي دولت وقت مطرح ميشود، خود حكايت از جاي خالي اين نهادها در كشور دارد. خوشحاليم كه همزمان با پرداختن ما به موضوع نهاد مدني نويسندگان، ويرايش نخست «منشور حقوق شهروندي» هم از سوي معاونت حقوقي رياستجمهوري منتشر شد. منشوري كه جامع بحثها و سرفصلهاي مختلفي است و بخشي از آن نيز بالطبع، به موضوع گفتوگوي حاضر مربوط ميشود. حق عضويت و فعاليت در انجمنهاي صنفي و سازمانهاي مردم نهاد و برخورداري شهروندان از حق آزادي در ابراز، ترويج و انتشار انديشهها و عقايدشان به صورتهاي مختلف اعم از شفاهي، كتبي يا الكترونيكي و... از جمله مواردي است كه در متن «منشور حقوق شهروندي» ميخوانيم. پوشيده نماندن اين كاستيها از چشم دولت وقت و عاليترين مقام اجرايي كشور -گيرم فعلا در سطح وعدهها- را بايد به فال نيك گرفت و بر لزوم تحقق آن در آينده نزديك پاي فشرد. به ويژه وقتي سنوات گذشته را به ياد ميآوريم و دولتي را كه در عين بيباوري به تشكلهاي مدني، منحل كردن و تبديل آنها به موسسات دولتي را از فرازهاي افتخارآميز عملكرد خود ميدانست! اين روزها در ايران «اميد»، ميهمان ناگزير سينههاي صبور اهالي قلم است. صنفي كه سرنوشتي جز نوشتن ندارد و به دليل بيبهره بودن از پشتيباني يك تشكل صنفي، سالها دست به گريبان روزگاري بغرنج بوده و هزينههاي گزافي پرداخته. در اينباره با دكتر جواد مجابي، شاعر، نويسنده، منتقد و روزنامهنگار نامآشنا گفتوگو كردم. كسي كه بيش از نيم قرن در عرصه نوشتن تجربه كار حرفهيي دارد. مجابي در اين گفتوگو به سوالات مختلفي پاسخ گفته و ضمن تشريح ضرورتي چون ايجاد اتحاديهيي سراسري متشكل از اهالي قلم در تمام كشور، قدري هم از تاريخچه فعاليت صنفي در حوزه ادبيات ايران گفته و البته از چشمانداز اميدبخش آينده براي فرهنگ و ادبيات اين سرزمين.
ادبيات ما فاقد نهاد صنفي است و جز اشاراتي گذرا از سوي بعضي از اهالي ادبيات به ضرورت تشكيل آن، شاهد واكنش ثمربخشي به اين فقدان نبودهايم. به نظر شما نخستين گامها براي رسيدن به يك نهاد صنفي ادبي چگونه و از كجا بايد برداشته شود؟
طبيعتا نويسنده، شاعر و بهطور كلي اهل قلم، در كنار كار خلاقهاش، نيازمند يك نهاد صنفي است كه هم پشتيبانش باشد و از حقوقش دفاع كند و هم در عين حال راهنماي وظايف قلمياش باشد. من فكر ميكنم كه در كنار كانون نويسندگان، يك نهاد ديگر هم ميتواند شكل بگيرد. اين احتمال وجود دارد كه يك روزي توسط اهل قلم، يعني پديدآورندگان آثار ادبي و هنري به اضافه روزنامهنگاران، نهادي صنفي پا بگيرد. آن وقت آن نهاد هم دربرگيرنده كساني است كه به كار ادبي ميپردازند، از جمله نويسندگان، شاعران، نمايشنامهنويسان، منتقدان و... و هم شامل نويسندگان جرايد. چنين نهادي ميتواند نقش اتحاديه اهل قلم را داشته باشد.
مشروط بر اينكه بتواند استقلال صنفي خود را حفظ كند و غير دولتي و غيروابسته باشد.
حتما. چنين نهادي حتما بايد غيردولتي باشد و خود نويسندگان و كساني كه وابستگي دولتي ندارند آن را اداره كنند. چنين نهادي طبيعتا ميتواند مدافع حقوق نويسندگان باشد و منافع اهل قلم را تامين كند. اين تشكلها در تمام دنيا فعاليت دارند. يعني در دنيا دو سه صنف هستند كه از حقوق نويسندگان دفاع ميكنند. بنابراين در ايران هم ما ميتوانيم چنين اصنافي داشته باشيم. اين را هم بايد در نظر بگيريم كه دولتها گاهي با اسم يك نهاد مشكل دارند نه با اصل موضوع كه حقوق صنفي اهل قلم است. بايد ديد چطور ميتوان با استفاده از ساز و كارهاي قانوني وضعيتي پيش آورد براي تشكيل يك نهاد فرهنگي به عنوان تشكلي براي دفاع از حقوق نويسندگان. بدون صنف اهل قلم - حالا چه كانون نويسندگان باشد چه اتحاديه اهل قلم- ما مشكلات زيادي خواهيم داشت. چون يكي از ايدههاي مشترك بين غالب نويسندگان ايران، مخالفت با سانسور است. آنها معتقدند كه نويسنده بايد در خلق و انتشار آثارش آزاد باشد و آن وقت اگر اثرش با مصاديق عمومي كشور دچار تضاد شد، مطابق با قوانين با او برخورد شود.
به اينجا كه ميرسيم، موضوعات ديگري مطرح ميشود اعم از شفافيت خود قانون و مصاديق جرم، نوع و كيفيت دادگاههايي كه براي متهمان حوزه نشر برگزار ميشود و... عبور از اين چالشها در گرو برخورداري از نهاد صنفي مستقل نيست؟
براي برخورد قانوني با نويسنده و آثارش هم چند چيز لازم است؛ اول از همه قوانين بايد بهروز ومترقي باشند نه قوانين عهد بوق! دوم اينكه بايد هيات منصفهيي آگاه و صاحب صلاحيت وجود داشته باشد. نكته سوم هم ضرورت وجود يك اتحاديه صنفي است كه از حقوق نويسندگان به عنوان اعضاي خود دفاع كند. البته اين اتحاديه همانطور كه گفته شد، بايد مستقل باشد وگرنه دولتها چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب خواستند تشكلهايي به وجود بياورند. منظور ما ابدا چنان چيزي نيست. ما يك اتحاديه سراسري ميخواهيم كه دربرگيرنده تمام كساني باشد كه با نوشتن سر و كار دارند. ايجاد چنين نهادي زماني موثر است كه افراد آزادي را حس و باور كنند كه ديگر خودشان ميتوانند مسووليت نهاد صنف خود را به عهده بگيرند. چيزي شبيه نظام پزشكي يا كانون وكلا. البته من هميشه گفتهام نويسنده در هر شرايطي به تنهايي كارش را انجام خواهد داد. مثل آن جمله معروف كه «هر نويسندهيي، خود يك كانون نويسندگان است». اين به جاي خود؛ اما عملا ما نيازمند يك نهاد صنفي هستيم كه هم از حقوق نويسندگان موجود دفاع كند و هم مشوق نويسندگان جوان و علاقهمندي باشد كه ميخواهند بيايند و به اين حرفه بپيوندند. بسياري از ارتباطات بين اهل قلم، فعلا ميسر نيست چون جايي نيست كه نويسندگان، شاعران، منتقدين و كساني كه اهل نوشتن هستند با هم ديدار كنند. البته انجمنهايي وجود دارد اما آنها در انتهاي اساسنامهشان معمولا جملهيي گنجانده شده كه به دولت اجازه ميدهد كه هر وقت خواست منحلشان كند. ما تابع چنين انجمنهايي نيستيم و نداشتن نهاد صنفي را به داشتن نهادي دولتساخته كه تابع مقررات اداري بيربط باشد، ترجيح ميدهيم. چون اينگونه نهادها با نفس نوشتن و خلاقيت در تعارض است. البته آقاي رييسجمهور اخيرا گفتند كه ميخواهند فضا را غيرامنيتي كنند و تاكيد كردند كه كار هر حرفه بايد به دست اهالي همان حرفه واگذار شود. اينها حرفهاي خوبي است ولي خب، ما 50 سال پيش هم اين حرفها را زدهايم و خيليهاي ديگر، از آقاي ميرسليم بگيريد تا آقاي شمقدري، هم اينها را گفتهاند. پس خود اين حرفها چيز جديدي نيست بلكه عمل كردن به اينهاست كه تازگي خواهد داشت. در مجموع من تصور ميكنم كه اين [وعده]ها عملي است چون به سود فرهنگ، اهل قلم و بهطور كلي به سود مملكت است. يك اتحاديه سراسري اهل قلم، تا حد زيادي امور را قانونمند، متعادل و سرزنده خواهد كرد.
درباره نخستين تجربه فعاليت صنفي در حوزه ادبيات، اختلاف نظرهايي وجود دارد. نخستين نشانههاي فعاليت نهادهاي ادبي در قرن چهاردهم خورشيدي را كجا ميتوان رديابي كرد؟ همان ارديبهشت 47 يا قبل از آن، مثلا تيرماه 25 و برپايي «نخستين كنگره نويسندگان ايران»؟
در سال 1325 ملكالشعراي بهار در كنگره نويسندگان ايران اعلام كرد كه نويسندگان نيازمند يك نهاد صنفي هستند. سالها طول كشيد تا اينكه اين نهاد شكل بگيرد و بعد از اينكه شكل گرفت هم هيچگاه قانوني نشد. يعني نه منحل شد و نه رسميت دارد. ما بارها كوشيديم تا براي قانوني شدن و رسميت يافتن آن با دولتهاي مختلف وارد مذاكره شويم و آن را به نهادي مانند كانون وكلا، نظام پزشكي يا اصناف دانشگاهي تبديل كنيم. ظاهرا سوءتفاهمهايي وجود داشت و هنوز هم ادامه دارد. فكر ميكنم وجود نهادها نافي به وجود آمدن اتحاديه سراسري اهل قلم نخواهد بود چون نتيجه فعاليت هر دو نهاد، نميتواند چيزي جز آزادي بيان باشد.
شما به حرفهاي ملكالشعراي بهار در نخستين كنگره نويسندگان ايران در سال 1325 اشاره كرديد. در آن كنگره همچنين پيگيري تشكيل نهادي مطرح شده بود به عنوان «بنياد اتحاديه گويندگان و نويسندگان ايران». فكر تشكيل آن بنياد از كجا آمده بود، چه ماهيتي داشت و چه شد كه هرگز پا نگرفت؟
آن قضايا به همت حزب توده و از طرف شوروي پا گرفته بود و در واقع آنها ادارهاش ميكردند آنها ميخواستند اتحاديهيي شبيه آنچه در روسيه وجود داشت در ايران هم راهاندازي كنند.
يعني وابستگي سياسي داشت و نميتوانست مستقل باشد؟
بله؛ مقصود نويسندگان از پديد آمدن يك نهاد صنفي، اصلا آن چيزها نبود. مهمتر از طرح تشكيل آن اتحاديه، ايده تشكيل يك نهاد صنفي مستقل بود كه مطرح شد و بعدها در سال 47 توسط آدمهاي موجهي مثل آلاحمد، شاملو، بهآذين، ساعدي و... شكل گرفت. حالا كه رييس دولت اعلام ميكند كه كار اصناف بايد به دست خودشان سپرده شود و سايه دولت از سر بسياري از نهادهاي بخش خصوصي كم شود، نشاندهنده فكري است كه مورد تاييد ما هم هست. البته ما فكر نميكنيم كه اين حرفها يك شبه ميتواند عملي شود. ما همواره فكر ميكنيم كه براي تشكيل يك نهاد صنفي، جوانهاي نويسنده، شاعر و اهل قلم بايد پيشقدم شوند و طبيعي است كه از حمايت فكري ما هم برخوردار خواهند بود. آنچه كه در اين ارتباط اهميت دارد اين است كه اين قضيه نبايد رنگ و بوي سياسي به خود بگيرد و سكوي خواستههاي سياسي شود. اين، يكي از شروط اصلي براي موفقيت در انجام اين كار است چون خود ذات نوشتن، نقد روزگار و نقد زمانه است و نيازي نيست كه يك وظيفه سياسي را هم كه كار ديپلماتهاست به آن پيوست كنيم. من به اين دليل بر اين نكته تاكيد ميكنم چون خود نوشتن به نوعي يك كار سياسي است و در آن تفكر سياسي و عمل اجتماعي وجود دارد. بنابراين نيازي نيست كه سياستبازي در آن رواج پيدا كند. سياست مثل هر صنفي در اصناف ادبي هم دخالت كرده. الان دوراني است كه نياز است نهادهاي مدني بيشتر به وظايف اصلي خودشان كه حمايت از اعضا باشد، بينديشند. قدر مسلم هر نويسندهيي عقايد و تفكرات سياسي خودش را دارد و طبيعتا در راستاي همان عقايد و تفكرات هم گام برميدارد. يك نفر ممكن است چپ باشد، ديگري راست، يكي مذهبي باشد، آن يكي غير مذهبي و... مساله مهم اين است كه همه اينها زير يك چتر عمومي و صنفي حفاظت شوند تا بتوانند بهتر به وظيفه اصلي خود يعني نوشتن كه نقد اوضاع زمانه است، بپردازند. آزادي بايد براي همه اين افراد به يك اندازه وجود داشته باشد.
اتفاقا سوال همينجاست. همانطور كه گفتيد پرهيز از سكوي سياسي شدن، ضرورت موفقيت يك نهاد صنفي است اما آيا خود كانون نويسندگان، تماما صنفي و عاري از سياسيكاري بود؟ و آيا انتقادي كه اعضاي عمدتا جوانتر كانون به تودهييها داشتند، بعدها دامنگير خودشان نشد؟
اين اتفاق بعدها افتاد. چيزي كه خيلي اهميت دارد اين است كه در ايران، همواره از آغاز تا امروز، فرهنگ زيرمجموعه سياست تلقي شده و قالب نويسندگان ايران به خاطر شرايط موجود، يعني در غياب احزاب و در نبود تشكلهاي سياسي، وظيفه آنها را هم روي دوش خود ميديدند. در آن زمان سياسي شدن امري مطلوب بوده نه نامطلوب! ولي الان به دليل رشد جامعه و مشخص شدن وظايف نهادهاي مختلف، ما ميتوانيم اندك اندك وظايف فرهنگي را مشخص كنيم و گستره و عمق آن را بسنجيم و بيشتر روي آن كار كنيم. اين، به معناي آن نيست كه ما خواستار اتحاديهيي بيبو و بيخاصيت هستيم كه نسبتا به مسائل اجتماعي بيتفاوت و بيعلاقه باشد. موضوع اين است كه تكتك اعضاي آن اتحاديه در نوشتههايشان به اين موضوع عمل خواهند كرد. هر كس بنا به تفكر صنفي و اجتماعي خود، كارش را در نوشتن پيش ميبرد اما خود اتحاديه نبايد وارد اين ماجراها بشود و فكر كند كه فرهنگ زيرمجموعه سياست است. من هميشه گفتهام كه متاسفانه ما فرهنگ را در اين كشور نديده ميگيريم در حالي كه «دين» به عنوان بخشي از فرهنگ، باعث يك انقلاب بزرگ در اين كشور شده! اين، نشانگر اهميت فرهنگ است و طبيعتا بايد بيش از اينها به فرهنگ اهميت داد. اينكه ما مرتب فرهنگ را زيرمجموعه سياست بدانيم يا تحقيرش كنيم و ناديدهاش بگيريم...
يا نگاه تزييني به آن داشته باشيم...
يا نگاه تزييني به آن داشته باشيم و آن را در حاشيه ببينيم، اشتباه بزرگي است. فرهنگ اهميت زيادي دارد. همانطور كه بقيه عرصهها اهميت دارند. مگر ورزش كماهميت است؟ ورزش ويتريني است براي شكوفايي ملتها. همانطور كه ورزشكارانمان براي ما باعث افتخار ميشوند و پرچم ما را در دنيا به اهتزاز درميآورند، نويسندگان ما هم همين شأن را دارند. مثل دانشمندان و متفكرين و... بنابراين هيچ نهادي نبايد حاشيه نهاد ديگر تلقي شود. متاسفانه از زمان مشروطه تاكنون سياست در كشور ما به ساير عرصهها ارجحيت داشته و فرهنگ هم به همين دليل در حاشيه قرار گرفته و كماهميت تلقي شده. كما اينكه الان هم همين مشكل وجود دارد. به هر حال اميدواريم كه در آينده شاهد تغيير اين نگاه در جامعه باشيم. حرفهاي خوب زدن، چه من بزنم چه يك مقام مسوول، آن قدرها مهم نيست. آنچه خيلي اهميت دارد، عمل كردن است و عمل كردن يعني بازكردن راه، عقب راندن سانسور، آزادانديشي، دموكرات بودن، وفادار بودن به مدنيت و حقوق شهروندي و بهره بردن از يك فضاي آزاد. همه اينها در خدمت پيشرفت مردم ايران خواهد بود.
بعد از دوم خرداد 76 ما شاهد تشكيل يك سري نهادهاي مدني در كشور از جمله در حوزه فرهنگ بوديم اما ديديم كه اين نهادها عمدتا نپاييدند و كارشان به تعطيلي كشيد. به نظر شما ناكامي اين نهادها بيشتر معلول كدام علت است؟ فقدان استراتژي اصناف فرهنگي براي مانايي، نوع نسبتشان با نهاد قدرت يا آن طور كه بعضيها معتقدند، تاثيرات ناگزير تاريخ استبدادي ايران؟
ببينيد، هميشه گفته ميشود كه روشنفكران يك قشر هستند در حالي كه روشنفكر يك قشر نيست. روشنفكر تكتك آدمها هستند. حالا چرا ميگويند قشر روشنفكر؟ به دليل اينكه اينها همدل و همسو هستند و اگر بخواهند نهاد به وجود بياورند، ميتوانند اين كار را بكنند؛ اما همواره اينها را از حق مسلمشان محروم كردهاند و برايشان نهاد ساختهاند. چيزي شبيه حزب رستاخيز! اينكه نميشود. بارها ديده شده كه حكومتها خواستهاند انجمنهاي خودساختهيي داشته باشند كه به سود حكومت باشد و آدمها بيايند در آن اسمنويسي كنند. چيزي شبيه حج عمره كه در آن اسمنويسي ميكنند و فيش ميگيرند. اين نوع انجمنهاي دولتساخته محكوم به شكستند. چه در ايران، چه در شوروي، چه در امريكا و چه در هر جاي ديگر دنيا. نهادهاي صنفي بايد از دل مردم و از دل همان حرفه برخاسته باشند تا به ضرورتهاي آن حرفه و خواستها و آرزوهاي حرفهيي اعضاي خود توجه كنند. اين نوع نهادها هستند كه طبيعتا نگهبان حقوق اعضاي خود خواهند بود. مثلا در نهادي مانند خانه سينما كه تقريبا از درون ضرورتهاي آن حرفه برخاسته، ديديم كه براي حفظ آن، همه وارد يك نوع حركت اجتماعي شدند و به نظر من نتيجه خيلي خوبي هم گرفتند. دليلش صنفي بودن اين نهاد است. وگرنه تشكلها و انجمنهايي مثل - چه ميدانم- نويسندگان چپ، نويسندگان راست، شوراي نويسندگان عليه غرب [ميخندد] و... كه نميتوانند كار صنفي انجام دهند چون اساسا براي چنين كاري تشكيل نشدهاند. البته تشكيلشان هم هيچ ايرادي ندارد. اينها ميتوانند تشكيل شوند تا عدهيي دور هم نشيني داشته باشند اما اگر بخواهيم بهطور كلان، به صورت تاريخي و در سطح مملكت نگاه كنيم، ناگزيريم به سمت تشكيل نهادي برويم كه از درون اعضا و به وسيله خود آنها به وجود بيايد نه به وسيله يك برنامه القاء شده. بنابراين در پاسخ به سوال شما كه گفتيد چرا بعضي از اين نهادها نپاييدند بايد بگويم كه چون قلابي بودند و ريشه در آن حرفه نداشتند.
با توجه به همه تجربههاي موجود در تاريخ معاصر، اگر در آينده شاهد تشكيل يك نهاد صنفي براي اهل قلم باشيم، براي حفاظت از آن در برابر آسيبهاي محتملي اعم از دولتي شدن يا سكوي خواستههاي سياسي و ايدئولوژيك شدن و غالب شدن يك صدا بر صداهاي ديگر، چه ملاحظاتي بايد مد نظر قرار گيرد؟
هيچ ترديدي ندارم كه نهاد صنفي اهل قلم، همانطور كه در دنيا هست در ايران هم پديد خواهد آمد. من در اين شكي ندارم. اين ضرورت صنف اهل قلم است كه روز به روز قويتر شود و بهتر فكر كند و پيشرفت داشته باشد؛ اما اگر دولتها بيايند و بخواهند جلوي اين نهادها را بگيرند، در واقع دارند وارد يك بازي سياستورزانه انحرافي ميشوند. مثلا در همان خانه سينما به خاطر كارهاي اداري ناپسندي كه اين اواخر به وجود آمده بود، ديديم كه چگونه كارگردانان، فيلمنامهنويسان، بازيگران و... دچار حرمان و نااميدي شدند. خُب، اين ناشي از رفتارهاي غلط اداري بود كه بر اينها تحميل شد وگرنه اينها كه داشتند كار خودشان را ميكردند و با آزمون و خطا داشتند به شكل درستي از يك فعاليت صنفي مثل نمونههاي موفق جهاني دست پيدا ميكردند. البته ساير اصناف فرهنگي هم مشكلات خاص خودشان را دارند. مثلا موسيقيدانهاي ما، درست است كه خانه موسيقي دارند ولي اين خانه چون بهطور كامل فراگير نيست، نميتواند قدرت لازم را داشته باشد. اعتقاد من بر اين است كه چون در نهايت همه ما اين نهادهاي صنفي را به وجود خواهيم آورد، هرگونه مانعتراشي براي آن، فقط به تعويق انداختن است. چرا ما بايد چنين حركتهاي مهم فرهنگي را كه به نفع همه مملكت است، به تعويق بيندازيم؟ چه كسي از اين تعويق سود ميبرد جز بيمايگان، آدمهاي غيرفرهنگي و كساني كه ميخواهند از آب گلآلود ماهي بگيرند و كارشان تخريب فرهنگ و هنر و ادبيات است؟ اين سخن معروف در همه جهان عموميت دارد كه «وقتي نميتواني بسازي، خراب ميكني». به هر حال ما همواره بايد خواستار رفع سانسور و آزادي بيان باشيم و براي رسيدن به اين مهم بايد نهاد صنفي داشته باشيم.
خيلي مهم است كه ما فعاليت ادبي مطلوبي داشته باشيم و فضاي مملكت اجازه بدهد كه آثار آدمها منتشر شود. شما فرض كنيد از دو ماه ديگر، تمام كتابهايي كه انتشارشان ممنوع بوده، آزاد شود. آن وقت ميفهميم كه فضا دارد متحول ميشود. آن وقت سعي ميكنيم كه براي حمايت از هم فضايي داشته باشيم كه در آن، بتوانيم دور هم جمع شويم؛ ضمن اينكه سانسور هم فقط يك شكل ندارد. سانسور فقط اين نيست كه فلان اداره جلوي كتاب مرا بگيرد. در گذشته ديديم كه به ناشران ميگفتند كه كتاب بعضي از نويسندگان يا شاعران را منتشر نكنند. اين، خودش بزرگترين سانسور است. متاسفانه دهها نمونه از اين دست را شاهد بوديم. خب، اينهاست كه گرفتاري به وجود ميآورد. به هر حال باز هم بر ضرورت عمل به جاي بسنده كردن به حرفهاي خوب، تاكيد ميكنم كه «دو صد گفته چون نيم كردار نيست». با همه اين اوصاف من بدون شك به آينده و بهبود فضاي فرهنگي كشور اميدوارم.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید