در سوداي دموكراسي

1392/9/23 ۱۳:۰۴

در سوداي دموكراسي

تاريخ 100 ساله ايران شاهد چند جنبش تحول‌خواه بود اما دو واقعه بيش از هر رويداد ديگري سوداي دموكراسي در سر داشت؛ يكي جنبش مشروطه و ديگري جنبش اصلاحات؛ اولي در پي حكومت قانون بود و برپايي عدالتخانه و دومي شعار توسعه سياسي سر مي‌داد و به فكر تقويت جامعه مدني و هر دو جنبش به مانند هر جريان تحول‌خواه ديگري بازيگران خود را داشتند؛ بازيگراني كه حلقه واسط‌شان روشنفكران بودند و آثارشان.

 

 

گزارشي از نقش روشنفكران در عصر مشروطه و دوره اصلاحات

 

بابك مهديزاده / تاريخ 100 ساله ايران شاهد چند جنبش تحول‌خواه بود اما دو واقعه بيش از هر رويداد ديگري سوداي دموكراسي در سر داشت؛ يكي جنبش مشروطه و ديگري جنبش اصلاحات؛ اولي در پي حكومت قانون بود و برپايي عدالتخانه و دومي شعار توسعه سياسي سر مي‌داد و به فكر تقويت جامعه مدني و هر دو جنبش به مانند هر جريان تحول‌خواه ديگري بازيگران خود را داشتند؛ بازيگراني كه حلقه واسط‌شان روشنفكران بودند و آثارشان.

 

روشنفكران در عصر مشروطه

برخي‌ها شروع جريان روشنفكري را از اعزام نخستين دانشجويان ايراني به اروپا براي تحصيل توسط وليعهد قاجاري، عباس‌ميرزا، مي‌دانند؛ برنامه‌يي كه از دل آن ميرزا ملكم‌خان، طالبوف و آخوندزاده بيرون آمدند. سيد جمال‌الدين اسدآبادي كه از او به عنوان نخستين روشنفكر ديني ايران ياد مي‌شود و ميرزا آقاخان كرماني نيز كه در استانبول زندگي مي‌كرد از جمله روشنفكران آن دوره بودند. اينان بودند كه با رساله‌ها و مقالات و كتاب‌هايشان بذر مشروطه را در خاك سرد استبداد پاشيدند و براي نخستين بار ايرانيان را با مفهوم «قانون» آشنا ساختند. آشنايي‌اي كه منجر به تولد جنبش مشروطه‌خواه شد و پس از آن با آثار جهانگيرخان صوراسرافيل و علي‌اكبر دهخدا و عليقلي‌خان سردار اسعد بختياري ادامه يافت. نهضت روشنفكري در ايران با اينان شروع شد و با نام‌هايي چون صادق هدايت، ابراهيم پورداود، تقي اراني، جمالزاده، پيرنيا، محمدعلي فروغي، ملك‌الشعراي بهار، ميرزاده عشقي، ايرج ميرزا و عارف قزويني به اوج خود رسيد.

 

اما اين قوم به غرب رفته چه مي‌خواستند و به چه رسيدند؟ ميرزا ملكم‌خان بنيانگذار نخستين لژ فراماسونري به نام فراموشخانه در ايران بود. پدرش ارمني‌اي بود كه به اسلام گرويده بود؛ سنگ تراشي اهل جلفاي اصفهان كه شانس اين را داشت فرزندش جزو نخستين فرستادگان ايراني به دانشگاه‌هاي فرنگ باشد. ملكم به فرانسه رفت تا بنا به اعتقاد عباس‌ميرزا بتواند سوغات انديشه غربي را به ايران بياورد؛ سوغاتي كه نامش روزنامه قانون بود و نخستين اشاعه‌دهنده فلسفه غربي در ايران، روزنامه‌يي كه در بين جوانان تحصيلكرده آن دوران محبوبيت داشت. دانشجوياني كه تعدادشان اندك بود اما ظاهرا تاثيرگذاري‌شان به اندازه تعدادشان كم نبود. او در اين روزنامه به‌شدت به حكومت قاجار و استبدادش مي‌تاخت و خواهان حكومت قانون در كشور بود. به نوشته حجت‌الله اصيل در كتاب «رساله‌هاي ميرزا ملكم خان ناظم‌الدوله»، ملكم حكومت را «سازماني مي‌داند كه مستقل از ملت است و منشا امر و نهي در جامعه است.» او حكومت را به دو نوع سلطنتي و جمهوري تقسيم مي‌كند: « هرگاه در يك طايفه حكومت در دست يك‌نفر باشد و اجراي حكومت در خانواده آن حكومت موروثي باشد، تركيب آن‌ را سلطنت مي‌گويند و اگر حكومت يك طايفه موافق يك قرار معين نوبت به‌نوبت منتقل شود، تركيب آن ‌را جمهوري مي‌نامند [...]در هر حكومتي كه هم اختيار وضع قانون و هم اختيار اجراي قانون در دست پادشاه باشد، تركيب حكومت را سلطنت مطلق مي‌گويند... در حكومتي كه اجراي قانون با پادشاه و وضع قانون با ملت است، تركيب آن حكومت را سلطنت معتدل (مشروطه) مي‌گويند» عبدالرحيم طالبوف روشنفكر ديگر آن دوران در تبريز به دنيا آمد از پدري نجار. او هم به مانند ملكم از خانواده‌يي متوسط بود اما برخلاف او نه به فرانسه كه به تفليس رفت و در آنجا با فعالان سوسيال دموكرات و اديبان روسي و افكارشان آشنا شد. طالبوف نيز همانند ملكم خان از حكومت قانون مي‌نوشت و به تبليغ آزادي مي‌پرداخت تا اينكه در نخستين مجلس ايران از تبريز نماينده شد و سپس نيز از تهران. او عاشق تكنولوژي غرب بود و همواره درصدد وارد كردن تلفن و راه‌آهن به ايران. او اما مخالف غربي‌سازي ايران بود. آنجا كه مي‌نويسد: «اكثر متمولين اين مغربيان متمدن نماي خوش‌ظاهر، مثل موش صحرايي دور عالم را مي‌گردند كه هرجا انبار جديدي پر از حبوبات ثروت پيداكنند، همراهان خود را دعوت كنند و به هر حيله روباه كه ممكن باشد، رخنه بر آن انبار آكنده بيندازند... هر ملتي كه رجال متنفذ او زودباور و لين‌العريكه و بي‌علم و بي‌تجربه و طلا دوست باشند، با سرپنجه صيدافكن شاهين اقتدار استرلينگ و روبل و دلار و فرانك، زود‌تر از ديگران شكار شوند. » (كتاب احمد. جلد يك صفحه ?? و ??) اين جملات نشان‌دهنده آن است كه طالبوف به دنبال بهره‌گيري ايران از تكنولوژي جديد و علم مدرن بود نه غربي شدن به صرف ظاهر. او معتقد بود كه بايد در مواجهه با غرب از پيشرفت‌هايش آموخت و با تاسيس حكومتي مبتني بر نظم و قانون از تجربه روند مدرنيزاسيون غرب استفاده كرد. او با غرب‌زدگي مخالف بود وبه ملي‌گرايي معتقد، كه تنها راه نجات كشور را تاسيس حكومتي مشروطه و داشتن حاكماني عالم و علم‌گرا مي‌دانست. ديگر روشنفكر تاثيرگذار، ميرزا فتحعلي آخوندزاده بود كه برخلاف دو روشنفكر ديگر دستي در هنر داشت و نمايشنامه مي‌نوشت. آخوندزاده همچون طالبوف اهل آذربايجان بود و از اين رو همانند او نيز براي تحصيل به تفليس رفت. پدرش كدخداي روستاي خامنه بود و از اين رو عضوي از طبقه متوسط آن روزها. بسياري معتقدند كه او پيشگام روشنفكري ايران است و انديشه‌هاي اوست كه بر ديگر روشنفكران هم عصرش تاثير گذاشته است؛ انديشه‌هايي كه با رفتنش به گرجستان و مترجمي فرماندار آنجا و آشنايي‌اش با آثار بزرگان اديب روس و دنيا همچون شكسپير، گوگول، ولتر، مونتسكيو و مولير شكل گرفت. پربيراه نيست كه او را تاثيرگذار‌ترين روشنفكر آن دوران بنامند چه آنكه او مجموعه‌يي از نخستين‌ها در ايران بود؛ نخستين نمايشنامه‌نويس مدرن در ايران، نخستين روشنفكري كه به حقوق زنان به صورت جدي در آثارش پرداخت، نخستين نقاد اجتماعي به سبك علم‌گرايان اروپايي، نخستين واضع اصلاحات در دين و مطابقت دين با زمانه و... او در سال 1257 خورشيدي يعني 28 سال قبل از انقلاب مشروطه درسن 67 سالگي و در تفليس درگذشت اما تاثير نوشته‌ها و افكارش تا سال‌هاي سال بعد بر ذهن انديشمندان ايراني برجا ماند و منجر به نخستين تحول مدرن در ايران به نام جنبش مشروطه شد. چه آنكه او همواره از مزيت‌هاي مشروطه پارلماني و دموكراسي غربي سخن گفت ولو آنكه در برخورد با پيوند ميان دين و دموكراسي سختگير بود و برخلاف ملكم خان و طالبوف طرفدار تلفيق مفاهيم غربي با مباني اسلامي نبود و از اين رو شايد نخستين سكولار مدرن ايراني نيز لقب بگيرد. آخوندزاده همچنين يك ملي‌گراي سفت و سخت بود و شدت و افراط در ناسيوناليستي‌اش خود را در مواجهه‌اش با دين بروز مي‌داد. سيد جمال‌الدين اسدآبادي اما روشنفكري از نوع ديگر بود. او نه به مانند سه روشنفكري كه در بالا نام‌شان آمد از دانشجويان اعزامي به غرب بود و نه اعتقادات سكولار داشت. او را بسياري نخستين روشنفكر مذهبي ايران مي‌نامند. ‌زاده شده در همدان كه ابتدا در قزوين تحصيل كرد و سپس به خارج رفت براي ادامه تحصيلاتش اما نه به غرب كه به نجف رفت و نه براي تحصيل علوم مدرن كه براي كسب تلمذ از شيخ مرتضي انصاري و پوشيدن لباس روحانيت. او طرفدار نهضت بيداري اسلامي بود و كشورهاي مسلمان را براي قيام عليه قدرت‌هاي غربي تشويق مي‌كرد. او براي تبليغ افكارش به كشورهاي اسلامي زيادي سفر كرد اما سفرش به هندوستان دستاوردي جديد براي او داشت؛ آشنايي با علوم جديد؛ علومي كه از بريتانيايي‌هاي مستقر در هند آموخت و عليه خود آنان نيز با شورانيدن هندي‌ها عليه استعمار بريتانيا استفاده كرد. او از هند اخراج شد و به مصر رفت. در مصر منطق و فلسفه درس داد و پس از آن به اروپا رفت تا فصلي تازه در زندگي‌اش ورق بخورد. قسمت اعظم زندگي جمال‌الدين اسدآبادي به سفر گذشت؛ از هند تا عثماني، از مصر تا تهران، از لندن تا پاريس، از مسكو تا قفقاز، از سن پترزبورگ تا مونيخ و از حجاز و بغداد و بصره تا بوشهر و در نهايت در استانبول و در سال 1275 خورشيدي، 10 سال قبل از مشروطه، به مرض سرطان فك درگذشت اما پيكرش به كابل رفت و در دانشگاه اين شهر دفن شد؛ مرگي كه بنابه اعتقاد برخي از مورخين و ياران او توسط قاجارها و در تلافي قتل ناصرالدين شاه صورت گرفت. شاه كه بارها توسط سيد جمال‌الدين اسدآبادي دعوت به برقراري حكومت قانون شد اما نتيجه‌اش اخراج اين انديشمند از كشورش بود. او اگرچه از ضرورت قانون مي‌گفت اما بيش از دموكراسي دل در گرو وحدت مسلمين سني و شيعه داشت و اصل اعتقادي‌اش، بيشتر مبارزه با استعمار بود ولو آنكه مبارزه با استبداد نيز در اولويت افكارش قرار داشت. چه آنكه او علاوه بر نشست و برخاست‌هايش با عالمان ديني با فراماسونرهاي اوليه ايراني همچون ميرزاملكم خان نيز مراوداتي داشت و بنا به نوشته اسماعيل رايين او در 9 لژ ماسونيك عضويت داشت و عضوي از لژ فراموشخانه ملكم بود. ميرزاآقاخان كرماني نيز از روشنفكران مهم آن عصر بود. او برخلاف چهار روشنفكري كه در بالا نام‌شان آمد ايران را براي تحصيل ترك نكرد و در كرمان درس خواند و با فقه و عرفان و رياضي و طب و نجوم و منطق آشنا شد. او برخلاف ملكم، طالبوف و آخوندزاده و همانند سيدجمال فردي مذهبي بود اما نه يك اسلامگرا و در زمره روشنفكران مذهبي كه او به بابيت گرويده بود و با انتخاب گرايش ازلي، نگاه نيز به اسلامگرايي داشت. او اما بيش از هرچيزي يك ناسيوناليسم دو آتشه بود همچون آخوندزاده. چه آنكه جده پدري‌اش از زرتشتيان كرمان بود و تغيير مذهب به اسلام در زمان پدرش اتفاق افتاده بود. او اما به واسطه بابي بودنش مورد تكفير مادر و بردارش قرار گرفت و به تهران گريخت و سپس به رشت رفت و از آنجا راهي استانبول شد و بعد از آن به قبرش رفت و با دختر صبح ازل كه خود را باب مي‌خواند ازدواج كرد. سپس به بغداد رفت و دمشق و مجددا استانبول. او در اين دوران به واسطه ميرزا ملكم خان با سيد جمال‌الدين اسدآبادي آشنا و به افكار سيد درباره اتحاد اسلامي علاقه‌مند شد. اما ميرزاآقاخان كرماني افراطي‌تر از آن بود كه در قالب سيد جمال‌الدين بگنجد. از اين رو او را متهم به بي‌عملي كرد. او در نهايت به جرم بابي بودن و مباشرت در قتل ناصرالدين شاه اعدام شد. او همانند آخوندزاده يك ناسيوناليست دوآتشه بود و همانند سيدجمال‌الدين اسدآبادي طرفدار اتحاد كشورهاي اسلامي. اما او پيش از همه يك افراطي و راديكال تمام عيار بود و از اين رو شايد نخستين روشنفكر راديكال ايراني محسوب شود. اين پنج تن (ملكم خان، طالبوف، آخوندزاده، سيدجمال‌الدين اسدآبادي و ميرزاآقاخان كرماني) نخستين روشنفكران مدرن ايراني بودند كه هريك تفكر مدرني را در ايران نمايندگي مي‌كردند. تفكري كه اكنون و بعد از گذشت بيش از 100 سال همچنان آثارش مشهود است و نمايندگان و مريدانش در حال فعاليت. جرياني كه بزرگ‌ترين دستاوردش جنبش مشروطه بود و بيش ازآن باز شدن افق فكري ايرانيان به سوي دنياي پيشرفته بيرون.

 

روشنفكران در دوره اصلاحات

دوم خرداد 76 كه شد به ناگهان روشنفكران و دغدغه‌هايشان نيز وارد متن جامعه شد و جنبش اصلاحات شكل گرفت. اما پيش از وقوع انتخابات و پيروزي سيدمحمد خاتمي روشنفكراني بودند كه مقدمات اين تغييرات را خواسته و ناخواسته فراهم كردند و شعارها و اهداف خاتمي و يارانش از دل همين جريانات متولد شد. يكي از اين جريانات روشنفكري، حلقه كيان بود. كيان يك نشريه تحليلي بود كه توسط چند متفكر و فعال سياسي اداره مي‌شد كه خود را روشنفكران ديني مي‌خواندند و سعي در تلفيق اسلام و دموكراسي و حقوق بشر داشتند يا آنگونه كه رييس‌جمهور منتخب‌شان، سيدمحمد خاتمي مي‌ناميد: «مردمسالاري ديني». گرداندگان اين نشريه خروج‌كنندگان از مجله كيهان فرهنگي بودند به رهبري عبدالكريم سروش كه با نظريه قبض و بسط تئوريك شريعتش توجهات مخالفين و موافقينش را جلب كرده بود. مديرمسوول اين ماهنامه رضا تهراني بود و سردبيرش نيز ماشاءالله شمس‌الواعظين. همان كه در دوره سرپرستي خاتمي در كيهان سردبير كيهان نيز بود. اما اين نشريه محدود به همين دو نام نبود كه نام‌هاي زيادي در آن از اسلام و دموكراسي و مباني فلسفي و انديشه غربي و ديني مي‌نوشتند. نام‌هايي كه با پيروزي سيدمحمد خاتمي در انتخابات دوم خرداد 76 تبديل به معروف‌ترين روشنفكران دوره خود شدند؛ سعيد حجاريان، اكبر گنجي، محسن كديور، عمادالدين باقي، عليرضا علوي تبار، مجتهد شبستري، آرش نراقي، بهاءالدين خرمشاهي، محمد جواد كاشي و ابراهيم سلطاني. اما كيان فقط به روشنفكران ديني محدود نمي‌شد كه روشنفكران عرفي چون مرتضي مرديها و مراد فرهادپور يكي ليبرال و آن يكي چپگرا نيز از نويسندگان ثابت اين نشريه بودند. افرادي كه اكثريت‌شان قبل از انقلاب نيز با يكديگر در كانون فرهنگي نهضت اسلامي به سرپرستي حسن شاه‌چراغي همكاري مي‌كردند و بعد از انقلاب و در سال 1369 بارديگر با دعوت وي دور هم گرد آمدند تا حلقه كيان را تشكيل دهند.

 

مجله ديگري به نام آيين هم مجوز انتشار گرفت كه اعضايش سياسي‌تر و عملياتي‌تر بودند. مديرمسوول اين مجله سيد محمد خاتمي بود كه بعد از استعفا از وزارت ارشاد دولت هاشمي درخواست انتشار مجله داده بود. مجله‌يي كه اعضايش هر هفته جلسه تشكيل مي‌دادند اما در سال 1382 به سردبيري برادر سيدمحمد خاتمي يعني محمدرضا خاتمي منتشر شد. آيين و جلسات هفتگي‌اش به جز انتخابات دوم خرداد و انتشار مجله در سال‌هاي بعد دستاورد ديگري هم داشت و آن تشكيل جبهه مشاركت از دل همين جلسات بود. جلساتي كه هادي خانيكي، سعيد حجاريان، مصطفي تاج‌زاده، محسن امين زاده، عباس عبدي، محسن كديور و محمدرضا خاتمي از اعضاي ثابتش بودند. جلساتي كه در آن از جامعه مدني و دموكراسي و انتخابات و نسبت دين و حقوق بشر و مردمسالاري ديني بحث و تبادل نظر مي‌شد. مباحثي كه به طور موازي در مركز تحقيقات استراتژيك رياست‌جمهوري دولت هاشمي به رياست موسوي خوييني‌ها نيز به بحث گذاشته مي‌شد تا در آينده جنبه عملياتي به خود بگيرد. اما اين دو جريان از لحاظ فكري بيش از هركسي از دو نفر تاثيرپذيرفته بودند. اولي عبدالكريم سروش كه يكي از معروف‌ترين روشنفكران ديني آن دوره و دومي حسين بشيريه كه استاد علوم سياسي دانشگاه تهران بود و استاد بسياري از دانشجوياني كه تعلقات فكري به جريان روشنفكري ديني داشتند و درس استاد آنها را با مفاهيم علوم سياسي و توسعه آشنا كرد. اما جريان روشنفكري ديني ايران نماينده ديگري هم داشت. نماينده‌يي كه قديمي‌تر و با تجربه‌تر بود. جرياني كه از يك‌سو خود را به مصدق متصل مي‌دانست و از سوي ديگر به مهندس بازرگان. جريان ملي-مذهبي‌ها نماينده قديمي‌تر جريان روشنفكري ديني ايران بودند كه تاثيرپذيري فكري‌شان نه دكتر سروش كه دكتر شريعتي و مهندس بازرگان بود و از اين رو بنابه گفته يكي از اعضاي معروفش به نام روشنفكران مذهبي شناخته شدند تا وجه تمايزشان باشد با روشنفكران ديني كه دكتر عبدالكريم سروش ايدئولوگ‌شان بود و سابقه سياسي‌شان به انقلاب اسلامي 57 مي‌رسيد. روشنفكران مذهبي يا همان ملي-مذهبي‌ها در سال‌هاي منتهي به دوم خرداد 76 ماهنامه ايران‌فردا را منتشر مي‌كردند كه مديرمسوولي‌اش برعهده مرحوم عزت‌الله سحابي بود، از ياران نزديك مهندس بازرگان. سردبيرش نيز رضا عليجاني بود و افرادي چون حسن يوسفي اشكوري، تقي رحماني، محمد ملكي، هدي صابر و مجيد شريف با آن همكاري داشتند.

 

نشريه ديگري هم در آن دوران منتشر مي‌شد كه نماينده بخش ديگري از روشنفكران كشور بود. مجله آدينه كه گرايش سكولار داشت و مديرمسوولش غلامحسين ذاكري بود و سردبيرانش ابتدا سيروس علي‌نژاد و سپس فرج سركوهي. به محض انتشارش حجم وسيعي از مقالات به دفتر نشريه ارسال شد و خانه قديمي و درندشت مجله تبديل به پاتوق روشنفكران و نويسندگان عرفي شد با گرايشات ليبراليستي و سوسياليستي. از مسعود بهنود گرفته تا فريبرز رييس‌دانا و از كاظم سادات‌اشكوري تا ايرج افشار. ديگر نويسندگان اين مجله هم عموما از معروفان حوزه ادبيات و فكر ايران بودند: محمدرضا باطني، علي محمد حق‌شناس، بهروز توراني، ناصر زراعتي، نازنين مفخم، چنگيز پهلوان، مهدي غبرايي، سيما كوبان، هرمز همايون‌پور، احمدرضا دالوند، نسترن موسوي، اكبر معصوم‌بيگي، مصطفي شفافي و حسن تهراني و خيلي‌هاي ديگر. اين‌گونه بود كه روشنفكران چه مذهبي و چه عرفي، چه چپ و چه راست براي اشاعه نظريات‌شان بيش از كتاب به رسانه‌ها متوسل شدند. چه در عصرمشروطه كه روزنامه‌هاي قانون و صوراسرافيل و مساوات و حبل‌المتين و بهلول و جارچي ملت و الجمال تاثيرگذار بودند و چه در دوره اصلاحات كه مجلاتي كه دربالا ذكرشان رفت جريان‌ساز شدند؛ جرياني كه به دوم خرداد منتج شد و رسانه‌هايي متولد شدند كه اين‌بار روشنفكران ديني و مذهبي و عرفي را در كنار يكديگر براي فعاليت گرد آوردند.

 

تكمله

حال سال‌هاست كه از اين دو واقعه تاريخي در ايران مي‌گذرد. از يكي بيش از صد سال و از ديگري 16 سال و هم‌اكنون روشنفكران ايراني در شرايط ديگري فعاليت مي‌كنند. در دوره اعتدال و شروعي مجدد براي روشنفكران. روشنفكراني كه همچون صادق طباطبايي، بابك احمدي، مصطفي ملكيان و ضيا موحد و خيلي‌هاي ديگر دوباره به عرصه بحث و نظر برگشتند و سخنراني مي‌كنند و مقاله مي‌نويسند تا شايد دوباره جريان ديگري متولد شود؛ جرياني كه البته باتوجه به مقتضيات زماني تفاوت‌هاي فراواني با گذشتگانش دارد و يكي‌اش هم قطعا همبستگي بيشترش با مفاهيم دموكراسي است. شايد بهترين تعبير درباره آينده جريان روشنفكري ايران و نسبتش با دموكراسي را دكتر احمدنقيب‌زاده در مصاحبه‌اش با روزنامه اعتماد در تاريخ 16 مهر 91 ارائه داد آنجا كه اظهار داشت: «اساسا در دنياي اين روز‌ها غول‌هاي روشنفكر جاي خودشان را به روشنفكران جوان‌تري مي‌دهند كه آن ادعا‌ها و آرمان‌هاي بزرگ و كلي را ندارند و عمل‌گرا‌تر هستند. اين اتفاق در كشور ما نيز همسو با جريان جهاني به تدريج رخ مي‌دهد و اين جريان اگر تقويت بشود بي‌شك موجب تنومند شدن جريان روشنفكري خواهد بود. ببينيد، خود شما را شايد اكثريت جامعه نشناسد ولي روزنامه‌نگار جواني هستيد كه كار مي‌كنيد و انديشه‌هاي جديدي را در روزنامه، اينترنت و جاهاي ديگر مطرح مي‌كنيد و به مرور تبديل مي‌شويد به يك آدمي كه شناخته شده و صاحب فكر است. اين خيلي مفيد‌تر و درست‌تر است تا آنكه ما چند آدم خيلي مشهور داشته باشيم كه از خيلي چيز‌ها پرهيز مي‌كنند و دچار تكرار هم شده‌اند. البته ما به آن روشنفكران تنومند و قديمي هم نياز داريم ولي آنها هنوز به نظر من نتوانسته‌اند مشكل سه‌بعدي خود را با دين و دولت و غرب حل كنند و اگر نتوانند چنين كنند همچنان دچار تعارض و ناكامي باقي خواهند ماند. تا دانشگاه هست روشنفكر هم خواهد بود حتي اگر زير تيغ سانسور و خفقان به تدريس بپردازد. همان مخالفان روشنفكري هم اگر كارشان به دانشگاه بيفتد و استاد هم خودش ضدروشنفكري باشد باز هم دانشگاه كار خود را مي‌كند. كافي است شما اهل خواندن باشيد.»

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: