علی هجویری نامه یا داتا گنج بخش‌نامه/ محمدحسین تسبیحی - قسمت اول

1392/9/23 ۱۲:۲۰

علی هجویری نامه یا داتا گنج بخش‌نامه/ محمدحسین تسبیحی - قسمت اول

در ساعتی سعد، در یکی از روزها یا شب‌های دهۀ آخرین قرن چهارم هجری قمری، در خانواده‌ای مسلمان و دیندار و عالم و خوش حَسَب و نَسَب، کودکی ولادت یافت. مادر و پدر متدین از ولادت این کودک بسیار خوشحال و خشنود گشتند و خدا را شکر و سپاس گفتند. خاصه اینکه پسر بود!

 

 

 

ولادت

گنج بخش فیض عالم مظهر نور خدا                                  ناقصان را پیرکامل، کاملان را رهنما

در ساعتی سعد، در یکی از روزها یا شب‌های دهۀ آخرین قرن چهارم هجری قمری، در خانواده‌ای مسلمان و دیندار و عالم و خوش حَسَب و نَسَب، کودکی ولادت یافت.

مادر و پدر متدین از ولادت این کودک بسیار خوشحال و خشنود گشتند و خدا را شکر و سپاس گفتند. خاصه اینکه پسر بود!

کلمۀ شَهادَتَیْن:

پدرش با مشورت مادرش، کلمۀ شهادتین را در گوش او زمزمه کردند و چندین جملۀ دعایی و کلمات مناجات به درگاه ذات باری تعالی بیان داشتند.

علی:

پدر و مادر باز هم با یکدیگر مشورت کردند که این کودک را چگونه نامگذاری کنند و چه بنامند. عثمان که پدر بود، به مادر گفت بهتر است که نام فرزند خود را «علی» بگوییم. چون که در دل من این نام اثر عمیق دارد. بنابراین کودک خود را «علی» نامیدند.

جای ولادت علی:

جایگاه ولادت «علی» در محله‌ای در شهر غزنه و یا در روستایی در اطراف غزنه بود. البته با تحقیقات و جست و جوهای صورت گرفته دقیقاً محل و مقام ولادت علی ناشناخته مانده و یا آن مقام و محل تبدیل نام یافته است.

هجویر:

البته آن گونه که معلوم و آشکار است، نام این محله یا روستا را مورخان «هجویر» نگاشته و نسبت به آنجا را «هجویری» نوشته‌اند و بنابراین به «علی هجویری» شهرت یافته است. و همواره «هجویری» و «علی هجویری» وِرْدِ زبان خاص و عام مسلمانان ایران و پاکستان و افغانستان و تاجیکستان و هندوستان و سرتاسر جهان است.

جُلاب:

کلمۀ «جلّاب» نیز معرب «گلاب» است. شاید نسبت یا شغل خانوادگی باشد. مثلاً نسبت پدری به مناسبت شغل و یا فروشندۀ جُلّاب و یا گلاب، «جلّابی» می‌شود، بدین جهت نام علی یا پدر علی را، «علی جلّابی» یا «عثمان جُلّابی» نوشته‌اند و گفته‌اند.

علی جُلابی هجویری:

بنابراین می‌توان گفت که «علی جُلّابی هجویری» همان کودک است. این کودک که پدر و مادر از ولادتش شاد و خوشحال شده‌اند و در حقیقت زندگی شادمانه یافته‌اند.

پدر:

نام پدرِ «علی»، «عثمان» بود و به مناسبت نام پسر، پدر «ابوعلی» یا «ابوعلی عثمان» موسوم شد و لفظ « جلّابی» که شغل پدر بود بر آن افزوده گردید و «هجویری» که نسبت روستایی محله بود، اضافه شد و «ابوعلی عثمان جلّابی هجویری» پدر «علی جلّابی هجویری» معروف شد و در غزنه همگان او را می‌شناختند و نسبت «غزنوی» هم به نام او اضافه گردید.

آموزش و پرورش علی:

در آن روزگار تعلیم و تربیت فرزند یا فرزندان در خانه و در میان خانواده انجام می‌گرفت، بدین جهت، ابوعلی عثمان، فرزند خود «علی جلّابی هجویری» را تحت سرپرستی خود قرار داد و کمر همت به میان بست و آموزش و پرورش او را برعهده گرفت. «علی» باهوش سرشار و شوق بسیار و همت کامل آن چه را پدر می‌آموزانید، به نیکی و خوبی می‌آموخت.

قرآن کریم:

مطابق عادات مسلمانان، نخست «قرآن کریم» را به علی آموختند. اول سوره‌های کوچک قرآن را فرا می‌گرفت و همراه پدر با تلفّظ و تجوید قرآن جلو می‌رفت تا آن که در قرائت و تلاوت صحیح مهارت پیدا کرد و در همان اوان کودکی به حفظ قرآن پرداخت و روحانیت و معنویت قرآن او را مجذوب درگاه باری ـ تعالی ـ نمود. و نماز ودعا و درود و سلام را به محبت قرآن ادا می‌نمود.

علوم اسلامی:

اگر چه قرآن کریم، اساس و پایۀ اسلام و توحید و نبوت و اصول دین است، اما یاد گرفتن هر علمی جداگانه برای طالب آن علم واجب است. حدیث، صرف و نحو، منطق و فلسفه، فقه و کلام، تفسیر و ترجمه، ادبیات عرب، تاریخ اسلام و ادبیات فارسی یا دَری را فرا گرفت، و اندک اندک به سوی درجات عالی تحصیلی راه یافت.

عرفان و تصوف:

همانگونه که «علی هجویری» به قرآن و علوم اسلامی آشنایی حاصل کرد و به تحصیلات خود ادامه می‌داد، شوق و عشق فراوان به عرفان و تصوف در خود یافت. بدین جهت به کتاب‌ها و رسائل عرفان و تصوف روی آورد و با کوشش بسیار، شب و روز این آثار را مطالعه می‌کرد و مطالب و مفاهیم عرفانی و تصوف را در جان و روح و جسم خود عجین می‌کرد.

زبان فارسی:

اما زبان فارسی که در آن روزگار، زبان عارفان و صوفیان خراسان بزرگ بود و همین زبان فارسی به شبه قاره رسیده بود، و زبان مادری و خانوادگی «علی هجویری» بود، بسیار مؤثر و مثمر بود در یادگیری تصوف و عرفان او. بدین جهت آن چه می‌گفت و می‌نوشت، به زبان فارسی بود، البته به زبان عربی هم مهارت داشت.

اشعار فارسی:

ذوق و شوق عرفانی و ادبی «علی هجویری» باعث شد که او به شعر فارسی روی آورد و اشعار دَری بسراید و در خدمت دوستان و یا محافل آنان بخواند، تا اینکه یکی از دوستانش که ارزش و کِرای نام بُردن از او را نمی‌دید، دیوان اشعارش را بگرفت و پس نداد! بنابراین، «اشعار علی هجویری» در هیچ جایی ثبت و ضبط نشد. چون آن شخص رکیکه، نام «علی» یا «علی هجویری» یا هرچه تخلص او بود از آن اشعار برداشت و همه را به نام خود گردانید و در حقیقت اشعار او را سرقت کرد.

آثار هجویری:

علی هجویری، شوق نگارش بسیار داشت، بدین جهت همواره قلم در دست او می‌چرخید و می‌نوشت، یادداشت برمی‌داشت، و روایات شفاهی و گفتاری می‌شنید و می‌نگاشت، توشۀ علمی و چنتۀ عرفانی و کشکول صوفیانۀ خود را می‌‌انباشت و تجربۀ نگارش به طور محکم و استوار حاصل می‌کرد. رسائل کوچک و بزرگ تحریر کرد. اما همانند اشعارش، کسانی رکیکه این رسائل و کتاب‌ها را از او گرفتند و بردند و باز ندادند، و بعدها معلوم شد که نام «علی هجویری» را از آغاز و انجام و در تضاعیف کتاب‌های او حذف کرده‌اند و نام خود را افزوده‌اند و کتاب‌ها را به نام خود ساخته‌اند، و ظاهراً این عمل در آن روزگار رواج داشته است و آن را «انتحال» می‌گفته‌اند، یعنی شعر و اثر کسی را، کسی دیگر بردارد و به نام خود گرداند و یا به خود ببندد و نسبت دهد.

عهد علی جُلّابی هجویری:

دوره و یا عهدی که «علی جُلّابی هجویری» در آن ولادت یافت و به آموزش و یادگیری علوم اسلامی خاصه عرفان و تصوف پرداخت، غزنویان حکومت می‌کردند و آنان به علما و شعرا و متصوفه و مورخان بسیار اهمیت می‌دادند و انعامات و صلات و خدمات نصیب آنان می‌کردند چه در حضور و چه در سفر، علما و شعرا با آنها بودند.

غزنویان:

پادشاهان غزنوی، وزیران، امیران و حاجبان درگاه، همگان به شعر و عرفان توجه خاصی داشتند. ازجمله: سلطان محمود غزنوی، سلطان مسعود غزنوی، سلطان موردو غزنوی، سلطان ابراهیم غزنوی (390-500 ه‍ ق/ 1000-1106م). البته خلافت عباسیان هم در بغداد ادامه داشت. و غزنویان با وجود اینکه، حکومت و سلطنت مستقل داشتند، همواره از خلافت بغداد متابعت می‌کردند.

عهد جوانی:

ظاهراً «علی جلّابی هجویری» در عهد سلطنت سلطان محمود غزنوی (متوفی 421 ه‍ ق/ 1030م) عارفی جوان بود، و در زمان سلطان مسعود غزنوی (مقتول در 432 ه‍ ق/ 1040م) در حدود 20 سال عمر داشت. در حقیقت عهد جوانی او در میان خانه و خانواده به خوبی می‌گذشت. اما شوق او به عرفان و تصوف، وجود او را یک شخصیت جداگانه از خانواده ساخته بود و همواره در مغز او «سیر و سفر» مصور بود و در این تصور بود که عارفان و پیران طریقت را دیدار کند و از آنها استفاده کند.

سیر و سفر:

مطالعۀ آثار بزرگان و پیران طریقت، او را آماده می‌کرد که سفر کند و در هر جایی که عارف و پیر طریقت باشد، او را دیدار کند و از محضر او استفاده نماید. بدین جهت همواره در دل و جانش، شور و شوق سیر و سفر بود و دیدار از بزرگان و مدارس علم و ادب و زیارت خانقاه‌ها و دُوَیْرَه‌ها و صوامع و مساجد و مقابر گذشتگان را خواهشمند بود. با این تصورات عارفانه و عاشقانه روانۀ شهرهای مشهور دنیای اسلام گردید، خاصه به سوی آن مقامات و بلاد روی آورد که مرکز علوم اسلامی بودند.

دشواری سیر و سفر:

از غزنه یا هجویر خارج شدن و به جانب شهرهای دیگر اسلام رفتن، در آن روزگار بسیار دشوار بوده است. شناخت راه‌ها و گذشتن از کوه‌ها و دره‌ها و رودخانه‌ها، سخت و مشکل بوده، با وجود این‌ها سیر و سفر انجام می‌گرفته است، سرما و گرما، تشنگی و گرسنگی سواره یا پیاده، حمل و نقل وسایل خواب و پوشش، و حتی به فکر بیماری‌ها و دارو و در مان بودن همه، شامل حال مسافر و یا گردشگر می‌شده است، که باید همۀ آنها را تحمل نماید، تا به مقصد برسد.

سَرَخس:

البته نمی‌توان معلوم کرد که خط سیر و سیاحت «علی هجویری» از کدام طرف بوده است و اولین شهر چگونه و کجا بود که وی بدان وارد گردید و هدف و مقصد او در آن جا حاصل شد، ولیکن امکان دارد نام اولین شهری که علی هجویری بدان وارد شده، سَرَخس بوده باشد، در همین شهر سَرَخس با شیخ لقمان سرخسی و احمد بن حماد سرخسی (حدود 400ه‍ ق) ملاقات کرد و همین دو تن از بهترین دوستان او گردیدند، و مدتی در ماوراء النهر و شهرهای دیگر با همدیگر هم سفر بودند، و از اندیشه و فکر، غم و رنج، دشواری‌ها و مشکلات یکدیگر آگاهی داشتند.

طوس:

اما از طرف دیگر می‌توان تصور کرد از غزنه به سوی خراسان روانه گردید، و بر سر راه خود از روستاهای مختلف و شهرک‌های گوناگون گذشت تا به «طوس» رسید. شهر طوس در آن روزگار مرکز ادیبان و شاعران و پیران و عارفان بود، و در سرتاسر دنیای اسلام بسیار شهرت داشت، هر دانشمند و عارفی آرزومند بود که به طوس سفر کند. و آن شهر و دانشمندان و بزرگان و شاعران آنجا را ببیند و از محضر آنان بهره‌مند گردد.

ای پسر!

در شهر طوس به ملاقات شیخ ابوالقاسم گرگانی (کرکانی = جرجانی) (حدود 448ه‍ ق) رفت. دیدار این شیخ در او بسیار اثر روحانی و معنوی بخشید، و این شیخ، او را «ای پسر!» گفت و در حقیقت با این خطاب، محبت خود را نسبت به علی هجویری اظهار داشت. و این خطاب محبت‌آمیز پیر، او را بسیار شایق گردانید که بیشتر و بهتر به موضوع عرفانی و تصوف بپردازد، و چنین به نظر می‌رسد که در این وقت عمر او 22 سال بوده است. سخنان عارفانۀ این پیر، در روح و جسم او اثری عمیق برجای گذاشت و بسیاری از الفاظ و کلمات عارفانۀ او را یادداشت کرد، و با دل خوش او را ترک گفت، و راه خود را به سوی شهرهای دیگر ادامه داد.

نیشابور:

چنان به نظر می‌رسد که پس از طوس و دیدار با شیخ ابوالقاسم گرگانی و سیر و سیاحت در شهر طوس، رهسپار نیشابور گردید. در آن روزگار، «نیشابور» مرکز عرفان و ادب و علم و ستاره‌شناسی و فلسفه و منطق و هنر بود، و ارجمندترین شهرهای جهان اسلام بود. خانقاه‌ها، دُوَیْرَه‌ها، زاویه‌ها، کاروان‌سراها و لنگرها، مساجد و زیارتگاه‌ها و مدرسه‌های آموزش علوم و فنون اسلامی در نیشابور وجود داشت. «علی هجویری غزنوی» در این شهر، آن‌چه دلش می‌خواست، به دست آورد. با بسیاری از مشایخ روبرو شد. در مدرسه‌ها حضور یافت و از حلقه‌های درس استادان علوم اسلامی بهره‌مند گردید. در خانقاه‌ها وارد گردید و به سخنان پیران طریقت گوش فرا داد، و از گفتارهای آنان و الفاظ دلپذیرشان و اصطلاحات دلاویزشان یادداشت‌ها برداشت. آداب و رسوم مدرسه و خانقاه را فرا گرفت، مطالب ارزندۀ عرفانی دریافت کرد و به خاطر سپرد. به احتمال بسیار قوی، همین یادداشت‌ها و دریافت‌ها، بعدها در سیر و سفر به شبه قارۀ پاکستان و هند یعنی شهر لاهور و مولتان یار صمیم و دوست حمیم او بودند.

پیر طریقت‌های علی هجویری، ابوالفضل ختلی:

اینگونه می‌توان تصور کرد که در راه سفر به نیشابور و یا در شهر نیشابور با ابوالفضل محمد بن حسن ختلی آشنا گردید. از محضر او استفاده کرد و از دانش و سرپرستی او بهره‌مند گردید و مرید او شد و او را پیر طریق خود انتخاب کرد. با او هم سفر گردید. هر جا که او در محافل عرفانی و مدارس خطاب می‌کرد و یا دیگران را راهنمایی می‌فرمود، با او می‌نشست و گوش فرا می‌داد و یادداشت برمی‌داشت.

علی هجویری در آذربایجان:

او می‌گوید که به همراه پیر خود در آذربایجان سفر می‌کرد و پیوسته همراه او بود، و سخنان او را می‌شنید، و انتقاد او را از درویشانی که در خرمن‌ها مشغول گدایی بودند، و دامن پیش کرده بودند که گندم بگیرند، یادداشت کرد، ولیکن نام شهر و خانقاه و محله را ذکر نمی‌کند. این سیر و سیاحت و دیدار از خانقاه‌ها و مدارس ادامه داشت و با ابوالفضل محمد بن حسن ختلی همراهی می‌کرد تا به شام رسیدند.

ابوالفضل ختلی درگذشت: در حوالی دمشق، ابوالفضل ختلی بیمار شد، و در جایی که «بانیار» نامیده می‌شد و در فاصلۀ میان عقبه و دمشق بود، در حالی که به «علی جلابی هجویری» مرید خود، پند و اندرز می‌داد و سرش بر زانوی او بود، دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت (حدود 453 ه‍ ق). علی هجویری در همان حوالی دمشق پیر خود را به خاک سپرد، اما از سرپرستی او محروم شد و بدون همراهی او در سفر و حضر بسیار غمزده و پریشان گردید.

پیر طریقت دیگر، ابوالعباس شقانی:

علی هجویری رهنما می‌جست، پیر طریقت می‌خواست، تا بتوانداینکه با پیر دیگری که همواره می‌گشت، سیرو سیاحت خود را در جهان اسلام و عرفان دهد. بالآخره با پیری دیگر آشنایی حاصل کرد. اما نمی‌توانیم بگوییم که با این پیر چگونه و در کجا و چه وقت آشنا گردید. نام او ابوالعباس شقانی (الاشقانی) بود. از این پیر بزرگ، علوم مختلف را ــ حقایق قرآنی و معارف ایمانی ــ فرا گرفت. و با افکار و عقاید روحانی او آشنا گردید و اکثر مطالب علمی و ادبی و دقایق شریعت و مفاهیم فقه و فلسفه و عرفان را از او دریافت کرد و یادداشت برداشت.

ابن المعلا:

به این ترتیب «علی هجویری» از طوس و سرخس و نیشابور گذشت و از ری و قزوین عبور نمود و خود را به آذربایجان رسانید و از طریق آذربایجان به آسیای صغیر و دیاربکر و شهرهای آن روی آورد، و از بزرگان و عارفان و پیران طریقت دیدن می‌کرد، در خانقاه‌ها و مدارس و مساجد و لنگرها سکونت اختیار می‌نمود، و شب و روز او مجاهده بود و مخارج سفر و توشۀ راه به دست می‌آورد، و از هر خرمنی خوشه‌ای می‌چید تا به حوالی حَلَب رسید، و به دیدار ابن المعلا در نزدیکی رمله رفت. وقتی که به نزدیک این پیر رسید، دو نفر دیگر هم سفر داشت که یکی بیماری طحال داشت و دیگری حلوای صابونی می‌خواست. و سومی ــ که علی جلابی هجویری بود ــ مناجات حسین بن مَنْصُور حلاج طلب کرد. آن پیر یعنی ابن المعلا، دست خود را بر روی جسم آن بیمار طحال مالید، و او بهبودی حاصل کرد، و علی جلابی هجویری را هم برای مناجات حسین بن منصور حلاج راهنما می‌فرمود. اما آن که حلوای صابونی می‌خواست به بازار حلوا فروشانش حوالت کرد.

بر سر تربت بلال:

علی جلابی هجویری بعد از این ملاقات، به شام (دمشق) وارد گردید و مدتی در سیر و سیاحت شهر دمشق گذرانید. و از مدرسه‌ها و خانقاه‌ها و عارفان و صوفیان دیدار به عمل آورد، و بهره‌های عرفانی و ثمره‌های صوفیانه برگرفت. در همین سیر و سیاحت شام بود که بر سر تربت بلال مؤذّن حضرت رسول اکرم ــ صلی الله علیه و آله و سلم ــ مجاور شد و مدتی به عبادت به درگاه ذات باری ــ تعالی ــ مشغول گردید، روزها و شب‌ها می‌گذشت و او به مناجات و دُعا و زیارت مقابر عارفان و بزرگان می‌پرداخت و از هر چه می‌دید و می‌شنید، یادداشت برمی‌داشت.

خواب‌های خوش:

آنگاه که بر سر تربت بلال مؤذن حضرت رسول اکرم ــ صلی الله علیه و آله و سلم ــ مجاور شده بود، در هنگام شب کنار مزار بلال خوابید، و خواب‌های خوش دید، و از آن خواب‌ها نیرو و قوت عجیب در جان و جسم او ایجاد گردید و تحولات شگفت‌آور در روح او به وجود آمد، و آماده گردید که برای تعلیمات بهتر و تحصیلات پیش رفته‌تر به سوی بغداد رخت سفر بندد.

بغداد:

دارالخلافۀ اسلام بغداد بود و مدارس بزرگ و مهم در بغداد بود، مرکز حکومت و وزیران و امیران بغداد بود. گاهوارۀ فرهنگ و تمدن اسلام و جایگاه بزرگ‌ترین عارفان و عالمان و دانشمندان بغداد بود، در این شهر از همه مآثر دینی و مدارس علمی و خانقاه‌های عرفان دیدار کرد و به طور تحقیق ارزنده‌ترین خاطره‌های علمی و ادبی و عرفانی را در این شهر به خاطر سپرد، زیرا بعدها که آثار مکتوب خود را به وجود آورد، از بغداد و آن‌چه در شهر بغداد به دست آورده بود، و با بزرگان ملاقات فرموده بود در کتاب کشف المحجوب به رشتۀ تحریر درآورد.

بصره:

از آرزوهای «علی هجویری» این بود که از شهر بصره دیدن کند. بنابراین بعد از بغداد به سوی بصره روان گردید. در آن روزگار بصره از شهرهای بزرگ اسلامی بود. نام حسن بصری و رابعۀ عدویۀ بصری و عارفان دیگر را شنیده بود، محله‌ها و کوچه‌ها و درگاه‌ها و مزارات و مقابر بزرگان برای او مقدس بود. به همین جهت مدتی در شهر بصره به تفرج علمی و تحصیل مطالب عرفانی پرداخت و تصویرهایی از همه‌جا و همه چیز بصره در ذهن خود مصورگردانید.

عبادان (= آبادان):

پس از بصره، خویشتن را آماده کرد و آن گونه که خود فرموده از آب گذشت (یعنی از شط عبور کرد) و به عبادان، ولایت خوزستان وارد گردید و در اینجا بود که با مطالعات علمی و مشاهدات عینی و تحقیقات عرفانی که انجام داد با «پنجاه پاره» از تصنیفات حسین بن منصور حلاج (مقتول 309 ه‍ ق/ 922م) روبرو گردید، و آنها را مورد مطالعه و مُداقه قرار داد و از آنها یادداشت‌هایی تهیه کرد که بعدها در تصنیفات خود از جمله شرح کلمات حلاج و اظهار عقیده و بیان دربارۀ حلاج و در کشف المحجوب از آنها سود جست.

آرزوی دیرینۀ هجویری:

علی جلابی هجویری، بعد از سفر شام و بغداد و بصره و خوزستان، تصمیم می‌گیرد که به مدینۀ منوره و مکۀ معظمۀ برود و با طواف کعبه و بوسیدن حجرالاسود و با زیارت بارگاه و گنبد حضرت رسول اکرم (ص) و گزاردن حج، آرزوهای دیرینۀ خود را به تکمیل رساند. چنان که از آثارش معلوم می‌شود. اوقات خوش و ناخوش هجویری که در بادیه‌ها گرم و راه‌های دور و دراز مکه و مدینه می‌گذرد و حکایت‌ها و قصه‌ها که از همراهان و هم‌طریقان در راه می‌شنود و در کشف المحجوب نقل می‌کند بسیار خواندنی و جالب است.

مکة المکرمة و طواف کعبه:

آن گونه که از بیان و کلام هجویری در کشف المحجوب بر می‌آید، ظاهراً نخست به مکه وارد می‌شود و طواف کعبة المکرمي انجام می‌دهد و سپس به استراحت می‌پردازد و به خواب می‌رود و در همان هنگام پیغامبر اسلام ــ صلی الله علیه و آله و سلم ــ را در خواب دیدار می‌کند که از «باب بنی شیبه» وارد کعبة المکرمة می‌گردد. علی هجویری در خواب از او طلب آب می‌کند که بنابر امر حضرت رسول اکرم ــ صلی الله علیه و آله و سلم ــ به او آب می‌دهند و در این حال از خواب برمی‌خیزد و با حالتی پر از عشق به رسول اکرم (ص) و مملو از حقیقت معرفت الله، گام‌های محکم‌تر و استوارتر برای فنای خود و «بقای در الله» برمی‌دارد.

مدینة المنورة و زیارت در گاه رسول اکرم (ص):

چنان که معلوم است، استاد امام هجویری، بعد از طواف کعبه و بوسیدن حجرالاسود و دیدار غار حراو و غار ثور و گردش در مکة الکرمة، به مدینة المنورة می‌رود، و مدتی حدود یک سال در مدینۀ منوره می‌ماند و در بارگاه مقدس حضرت رسول اکرم (ص) شب و روز به اعتکاف می‌پردازد و ختم قرآن می‌کند و مناجات می‌نماید و دعا و درود می‌خواند و نمازهای واجب و نوافل می‌گزارد، و آن‌چه که دل او خواهان بوده، برای سیراب کردن روح خود انجام داده است. چشم بر گنبد خضرا دوختن و مات و حیران به آن مقام مقدس نگریستن و با دل و جان با حضرت رسول اکرم (ص) و ائمۀ اطهار (ع) و صحابۀ کبار (رض) سخن گفتن، بسیار روح‌بخش و جان‌نواز است. نمازهای پنچ‌گانه، نوافل بسیار، ادعیۀ مأثوره، و وظایف مسنونه، «معاملات و مجاهدات» خداپسندانه، به طوری که به «مشاهدات» دست یافته و خویشتن را «رسیده» دانسته و پس از تکمیل موجودیت روحانی خود، از بقاع متبرکه و مساجد مقدسه در مدینه و از جای‌های ورود و خروج حضرت رسول اکرم (ص) در محله‌ها و اطراف مدینه دیدار می‌کند و خاصه بارها از آرامگاه حضرت نبی اکرم (ص) روح و جان خود را روشن و درخشان و شاد و خوشحال می‌گرداند، و خویشتن را آمانده می‌کند تا روانۀ دیگر مراکز اسلامی در بلاد عراق و شام و آسیای صغیر گردد. مخصوصاً او را دل بستگی به مسجد الاقصی و بیت المقدس بسیار است.

دیدار شهرهای دیگر اسلام:

«علی جلابی هجویری» همواره از دیدنی‌های روحانی و شنیدنی‌ها معنوی بهره‌های کافی می‌برده است. بدین جهت بار دیگر در بازگشت از مدینۀ منوره و مکۀ معظمه، وارد شهرهای بزرگ عالم اسلامی می‌گردد. البته نمی‌توان گفت که به قاهره و اسکندریه کنار رورد نیل هم رفته و یا از مرکز خلافت فاطمیان هم دیدار نمو‌ده است، چون هیچ نشانی در آثار او دیده نمی‌شود.

بازگشت به سوی خراسان:

بدین جهت می‌توان تصور کرد که سیر و سفر و سیاحت علی جلابی هجویری، از خراسان تا عراق عرب یعنی از غزنه تا مکة المکرمة و مدینة المنورة و بازگشت از مکة المکرمه تا غزنه حدود ده سال به طول انجامیده است. و با تجربه‌های بسیار و دانش‌های گوناگون به سوی خراسان بازمی‌گردد و خود را آماده می‌کند تا آن چه آموخته و دیده و شنیده، به رشتۀ تحریر درآورد و یا به دیگران با الفاظ و با کتابت منتقل نماید.

ختلی آن‌گاه که بار دیگر به سوی خراسان بازمی‌گردد، جهان اسلام را، تَشَتُّت آراء و تضاد عقاید و تفرقۀ طوایف فراگرفته است. و از هر گوشۀ خراسان آوازهای گوش خراش و فرقه‌بازی به گوش می‌رسد، حنفی، شافعی، حنبلی، مالکی، شیعی، فاطمی، زیدی و سلاسل متصوفه و غیر هم برای خود مراکز دینی و مدارس بحث و مباحثه و تدریس دارند که البته همواره عقاید عرفانی و صوفیانه نیز در همه دُوَیْرَه‌ها و زاویه‌ها و خانقاه‌ها جاری و ساری است.

اختلافات حکومت‌ها در خراسان:

حکومت‌های خراسان با اختلافات گوناگون سرتاسر خراسان و ماوراء النهر را فرا گرفته‌اند، مخصوصاً غزنویان و سلجوقیان سرتاسر خراسان و ماوراءالنهر را میدان تاخت و تاز خود قرار داده، و هر کدام می‌کوشیدند که حکومت بر خراسان بزرگ را از آن خود گردانند، البته غزنویان بسیار می‌کوشیدند که با سلجوقیان مفاهمت و مصالحت برقرار کنند، اما هر چند گاه یک بار برتری‌جویی یکی بر دیگری، آنها را به جان هم می‌انداخت.

علی جلابی هجویری در غزنه:

در این موقع که قدرت سلجوقیان در خراسان فزونی می‌گیرد و از آن غزنویان کمی و کاستی، و چون علی جلابی هجویری «حضرت غزنه» را دوست می‌داشته، و طبعاً هر کس به زادگاهش عشق می‌ورزد. بدین جهت افتادن و خیزان، بار دیگر به غزنه می‌رسد و در زادگاه خود و دیدار از دوستان و یاران و خاندان جُلابی هجویری شادمان می‌گردد و با یک حال و هوای تازه و نوین در برابر همگان قرار می‌گیرد.

مجالس مناظره:

علی جُلابی هجویری چون جوانی تجربه دیده و زحمت کشیده و حج کرده و با علوم و فنون اسلامی، خاصه روش‌های عرفانی و صوفیانۀ علمی آشنا گشته، همه کس طالب دیدار و خواهشمند هم‌نشینی و هم‌گفتاری با او می‌گردد، و در مجالس مناظره با او روبرو می‌گردند و به بحث و فحص مسائل دینی و عرفانی و عقلانی می‌پردازند. علی جلابی هجویری همۀ آنان را با دلایل عقلی و نقلی و براهین عرفانی و حالات روحانی پس پشت می‌کند، و پیروزمندانه از میدان بحث و تحقیق بیرون می‌آید، چنان‌که خود در چند جا در کشف المحجوب بدین مسائل اشاره می‌کند و مطالبی طنزآمیز و سخنانی نیش‌دار علیه «مستصوفان و مترسمان» و «اهل لسان» می‌آورد و با ادلۀ استوار و الفاظ علمی و جملات مستحکم، با‌سختی آنان را اقناع می‌کند و در حقیقت مردی مجرب و آزموده از جهان اسلام بازگشته و آموخته‌های خود را به مخاطبان و مخالفان و موافقان ارائه می‌دهد.

عالم تجرید و جهان تن‌ویج:

استاد امام هجویری را در این موقع ــ که در حدود 35 ساله است ــ تشویق و ترغیب می‌کنند که از «عالم تجرید» به «جهان تن‌ویج» قدم گذارد و پیوسته در گوش هوش او فرو می‌خوانند که تنهایی و تجرد در عالم اسلام خوب نیست، باید تشکیل خانواده و زندگی بدهد. البته کسی را به او معرفی ‌کنند اسماً و رسماً و نه عیناً. بدین جهت مدتی فکر و روح او غرق در این مسألۀ تزویج بوده است و همواره بدان می‌اندیشیده است. در حالی که اصلاً تمایلی به تزویج نداشته و از تجربۀ دوستان و یاران خود در امر مشکلات تزویج و مسؤولیت آن باخبر بوده است. و مثالی از قول دیگر عارفان نقل می‌کند که به او گفتند: «باید ازدواج کند» گفت: «اگر قرص نانی یابم بهتر از آن که هزار حور بینم!»

انتقاد از تزویج:  

علی جلّابی هجویری همواره از تجرید، یعنی در تنهایی و آزاد زیستن، تجلیل می‌کند و پیوسته از تزویج، نکته‌گیری و انتقاد و حتّی تقبیح می‌نماید، و می‌گوید: هر گونه فریب و خُدعه و نیرنگ از زن است! چنان که: آدم و حوّا، و هابیل و قابیل و سارا، و چندین مثال دیگر در کشف المحجوب آمده است.

یازده سال در استغراق تزویج:  

مدت استغراق وی در عالم تخیّل برای تزویج یازده سال بوده است و سرانجام موفق شده که در عالم تجرید بماند، و ازدواج نکند و خداوند «عصمت خود را به فریاد دل بیچارۀ وی» فرستاده است. در این صورت به احتمال قوی، استاد امام هجویری ازدواج نکرده است، اما یازده سال دل او را در گرو کسی بسته نگاه داشته‌اند. یعنی یازده سال در فکر ازدواج بوده است، آن هم یا به تشویق و ترغیب پدر و مادرش و یا به تبلیغ بستگان و نزدیکانش، و بالاخره از ورطۀ تن‌ویج رهایی پیدا می‌کند، و در عالم تجرید می‌ماند البته بعضی را عقیده بر این است که یک سال در بند ازدواج می‌زیسته است.

گام‌های استوارتر به سوی علم و عرفان:

علی جلاّبی هجویری پس از رهایی از ورطۀ تزویج، گام‌های استوارتر به سوی علم و عرفان بر می‌دارد، و با سرمایۀ معنوی بهتر و تعقّل حکیمانه‌تر و شناخت علوم بیشتر به تفکر می‌پردازد و کوشش می‌کند بر تفکّرات خود جامۀ عمل بپوشاند. آن چه که از یادداشت‌های کتبی و نوشتاری و دستنویس‌های شخصی و تألیفات عارفان بزرگ و پیران سترگ با خود از سفر مطالعاتی ده ساله آورده بود، تحت مطالعۀ دقیق و عمیق درآورد، مانند: الُلُّمَع از ابونصر سرّاج طوسی، طبقات الصّوفیۀ سُلَّمی، رسالۀ قشیریّه، آثار محمدعلی حکیم ترمذی، آثار حسین بن منصور حلاج، مرآة الحکمای شاه بن شجاع کرمانی، الرّعایة لحو الله تعالی، آثار احمد بن خضرویۀ بلخی، آثار ابوسعید فضل الله ابوالخیر میهنی، و بسیاری منابع و مآخذ دیگر.

روایات شفاهی یا میراث ملفوظ:

البته آثار مکتوب و دستنویس بسیار گردآورده بود، اما علاوه بر اینها آگاهی فکری و روایات شفاهی را نیز در جلوی چشم آورد. خاطرات سفر و سیر و سیاحت و ملاقات با عارفان بزرگ و پیران طریقت و دیدار از مراکز علمی و مدارس و خانقاه‌ها و صوامع و دیرها و دُوَیرَه‌ها و مزارات، خاصّه دیدار از شهر رسول اکرم (ص) و خانۀ خدا و بیت المقدس و مسجد الاقصی و غیرهم، همه از عالم ذهنیّات او متداعی گردید. مجموعۀ این اطلاعات سودمند و مطالعات ارزشمند را به مَدَد قرآن کریم و احادیث نبوی و اقاویل مستند مشایخ و اشعار عربی مهم عرفانی، تبویب و تنظیم کرد و به سوی تصنیف و تألیف روی آورد، زیرا ذخیره‌های فکری و جوشش‌های ضمیر، قلم او را در نگارش علوم مختلف اسلام، خاصّه عرفان و تصوّف، توانا می‌گردانید و از هر قسم علوم شریعتی و فنون اسلامی و تفاسیر قرآنی و شروح احادیث و تأویلات مشایخ را بر صفحۀ کاغذ می‌آورد.

نخستین اثر علی جلّابی هجویری:  

چنان که خود فرموده است، نخستین اثر او کتابی به نام «منهاج الدّین» بوده است که پس از تصنیف کسی از او گرفت و بر نگردانید و آن را به نام خود نمود و نام او را از آغاز آن محور کرد و لفظ «رکیکه» را برای او به کار برده است.

دیوان اشعار:  

نیز علیّ جلّابی هجویری دیوان شعر داشته است به زبان فارسی، یکی از رندان رکیکه، دیوان شعر او را گرفته و در حقیقت آن را ربوده است و نام او را برداشته و به نام خود کرده است و این نوع کار را در عالم ادب فارسی و عربی «انتحال» می‌نامند یعنی سرقت شعر از شاعری و به نام خود گردانیدن.

آهن آب دیده:

ولیکن استاد امام هجویری با دیدن خوبی‌ها و زشتی‌ها و ملاقات با بزرگان نیک‌اندیش و پیران طریقت دوراندیش، از این رکیکان و دزدان آثار نمی‌رنجید، بلکه با تحصیل تجارب گوناگون، چون آهن آب دیده گشت. با به کار بستن پند پیران خود، ابوالفضل ختلی و ابوالعباس شقانی، بهتر و استوارتر به تألیف و تصنیف می‌پردازد.

طریقۀ جُنَیدیّه:

علی جلّابی هجویری با مطالعات عمیق عرفانی در عالم اسلام از جمله در بغداد و شام و هم‌نشینی با پیران خود و راهنمایان دلسوز و مهربان مخصوصاً ابوالفضل ختلی و ابوالعباس شقانی، طریقۀ جُنَیدیّه پیش گرفت و مرقّعۀ جنید را بر تن کرد، و همواره در کشف المحجوب از تعالیم جنیدیه و اقاویل جُنید بغدادی بهره‌مند می شود و ملفوظات و کلمات او را نقل می‌کند.

ابوسعید هجویری:

آن روزها که در ماوراءالنهر به سیر و سیاحت عرفانی و علمی مشغول بود، شاگرد وفاداری داشت که همواره در سفر و حضر، انیس جلیس او بود. و در کارهای زندگی و خدمات گوناگون با او همراهی و یاری می‌کرد.

احمد حمّادی سرخسی:

در همین احوال بود که احمد حمّادی سرخسی نیز که در خراسان و سفرهای دور و دراز ماوراءالنهر دوست صمیم و یا رحمیم او گردیده بود، بدو پیوست و در حقیقت علی جلّابی هجویری، احمد حمّادی سرخسی و ابوسعید هجویری، سه یار یک دل و یک سو و یکسان شدند، و با یکدیگر حلقۀ تعلیم و تعلّم صوفیانه تشکیل دادند، و شاید کسانی دیگر نیز در این حلقۀ صوفیانه با آنان شریک بودند، زیرا این سه یار سفر کرده و سرد و گرم چشیده، تجارب گوناگون و داستان‌های عرفانی نیکو بیان می‌کردند که در کتاب‌ها نخوانده بودند.

اسامی آثار گمشدۀ هجویری:

بالاخره روح عارفانۀ علی جلّابی هجویری او را به سوی نگارش علمی و عرفانی علوم اسلامی کشانید یعنی از قرآن و حدیث و قول و تفاسیر آنها، استفادۀ بسیار برگرفت، و همواره در محافل علمی و عرفانی بر این سه اصل تکیه می‌کرد: قرآن و حدیث قول. نتایج بحث‌ها و گفت‌وگوها و تقریرات، آن شد که دوستان و شاگردان مخصوصاً احمد حمّادی سرخسی و ابوسعید هجویری، از او بخواهند که رسائل و کتاب‌ها تصنیف کند تا همگان بتوانند از عقاید عرفانی و روحانی او بهره گیرند، چنان که آثاری گوناگون را در فواصل زمانی تصنیف کرد اما افسوس که همۀ آنها فقط به نام باقی مانده و در کشف المحجوب ذکر آنها آمده است، چنان که: البیان لاهل العیان. بحر (نحو) القلوب، اسرار الخرق و المؤونات، کتاب الایمان، کتاب الحجّ، الرّعایة بحقوق الله تعالی، کتاب الفناء و البقاء. این کتاب‌ها یا رسائل را در فواصل مختلف زمانی تألیف کرد و در دسترس عارفان و صوفیان قرار داد. دیوان اشعار داشت، همانگونه که در پیش گفته آمد، رندان رکیکه از او گرفتند و باز ندادند و آن را به نام خود کردند. دیگر کتاب منهاج الدّین است که خودش در کشف المحجوب توضیح داده که از او گرفتند و نام او را برداشتند و نام خود گذاشت. اسامس همۀ این کتاب‌ها و رسائل فقط در کشف المحجوب آمده است و از کشف المحجوب به تذکره‌ها و کتاب‌های عرفانی دیگر احیاناً وارد شده است، ولیکن به دست ما نرسیده است.

دو کتاب دیگر: کشف الاسرار و ثواقب الاخبار:

در مآخذ و منابع متأخرین، دو کتاب دیگر به استاد امام هجویری نسبت داده‌اند: یکی کشف الاسرار یا فقر نامه، دیگری ثواقب الاخبار. این هر دو کتاب در حال حاضر موجود است و چاپ سنگی در لاهور شده است و در دسترس همگان قرار گرفته است، اما قطعاً و یقیناً از او نیست. زیرا موضوع آنها و روش نگارش و الفاظ و عبارات آنها، از علی جلّابی هجویری نمی‌باشد، و از شخصی یا اشخاصی هندی است که در قرن یازده یا دوازده هجری قمری نوشته و به علی هجویری نسبت داده است.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: