نجا مهداوی: خط ایرانی جهان هنر را دگرگون کرد

1392/9/20 ۰۹:۵۸

نجا مهداوی: خط ایرانی جهان هنر را دگرگون کرد

پرویز براتی/ اولین دیدارمان مربوط به اکتبر 2012 در حاشیه حراج کریستیز دوبی بود. به برج‌های دوقلوی امارات آمده بود تا یک برنامه زنده هنری اجرا کند. برنامه‌اش، اجرای تابلویی نقاشی برای فروش به نفع یک بنیاد خیریه بود. چهار هنرمند جوان اماراتی هم او را در این پروژه همراهی کردند. تابلو ظرف دو روز آماده شد و در شب حراج به مبلغ 50 هزار دلار فروش رفت.

 

 

پرویز براتی/ اولین دیدارمان مربوط به اکتبر 2012 در حاشیه حراج کریستیز دوبی بود. به برج‌های دوقلوی امارات آمده بود تا یک برنامه زنده هنری اجرا کند. برنامه‌اش، اجرای تابلویی نقاشی برای فروش به نفع یک بنیاد خیریه بود. چهار هنرمند جوان اماراتی هم او را در این پروژه همراهی کردند. تابلو ظرف دو روز آماده شد و در شب حراج به مبلغ  50 هزار دلار فروش رفت. آن شب آثار زیادی بالای 200 هزار دلار فروخته شد؛ با این حال بعد از فروش تابلوی مشترک «نجا مهداوی» و چهار هنرمند جوان اماراتی، حاضران کف مرتبی برای او و جوانان همراهش زدند. ابتکار موسسه کریستیز در دعوت از هنرمند نام‌آشنای جهان عرب برای اجرا و فروش همزمان اثر هنری تا مدت‌ها در ذهن‌ها ماند و البته این سوال را به ذهن ایرانیان کشاند که کاش یک هنرمند پیشکسوت ایرانی چنین قدمی را برمی‌داشت. مهداوی هر چند برای ایرانی‌ها چهره‌ای ناآشناست؛ با این حال در سال 1385 داور چهارمین دوسالانه بین‌المللی نقاشی جهان اسلام بوده. اطلاعات دقیق و ارزنده‌ای درباره هنر ایران و به‌خصوص نقاشیخط و خط ایرانی دارد. مقدمات گفت‌وگو با مهداوی، اوایل تابستان امسال انجام شد و ما از طریق «ملکا مهداوی»، سوالات را برای این هنرمند فرستادیم. نجا مهداوی پاسخ سوال‌های انگلیسی ما را به فرانسه داد که «آینا قطبی یعقوبی» کار ترجمه آنها را از فرانسه به فارسی برعهده گرفت. مهداوی سال‌هاست در فرانسه سکونت دارد؛ هر چند خاستگاه خود را به هیچ‌وجه از یاد نبرده. ردّ پای هنر او در جای‌جای زندگی و فرهنگ عرب به خوبی دیده می‌شود؛ از بدنه هواپیماهای خطوط هوایی عرب گرفته تا لباس‌ها، ساختمان‌ها و کالاها. شهرت او البته فراتر از اینهاست. او از هنرمندان پیشکسوت نقاشیخط در جهان عرب به حساب می‌آید که گفتمان هنری کشور زادگاه خود تونس را در پهنه جهانی به خوبی شناسانده است. گفت‌وگویمان را در ادامه می‌خوانید.

‌‌‌‌‌‌

‌می‌دانم که در سال‌های گذشته نمایشگاه‌های مشترکی با هنرمندان نقاشیخط ایران برپا کرده‌اید. ارزیابی‌تان از وضعیت نقاشیخط ایران چیست؟

از منظر تاریخی، به لطف منتقد هنری فرانسوی، میشل تاپیه، هنرمند-خوشنویسان ایرانی چون محمد احصایی حسین زنده‌رودی، رضا مافی و فرامرز پیلارام، به‌عنوان هنرمندان مطرح تجسمی در عرصه زیبایی‌شناسی جهانی شناخته می‌شوند. باید توجه داشت همه این هنرمندان تجسمی در برخوردشان با حروف خطاطی، این حروف را از متن ترمینولوژی (اصطلاح‌شناسی) گفتمان علمی بیرون کشیده و با بازتولید قطعات خداشناسانه و تکه‌های اشعاری که با مهارت از دل میراث کهن ایرانی اسلامی استخراج می‌شد، تلاش کردند این فرم‌ها را به سبک درآورند. در میان هنرمندان نقاشیخط ایرانی به کارهای محمد احصایی علاقه خاصی دارم. آنچه در نقاشی‌های محمد احصایی در وجه بصری برجستگی دارد، «کلیت زیبایی‌شناسی» آنهاست؛ چراکه در مواجهه با آثار این هنرمند متوجه می‌شویم اجتماع عناصر خط در یک وحدت مفهومی ویژه متمرکز شده است؛ وحدتی که خود بر شبکه‌هایی چرخه‌ای بنا نهاده شده و به واسطه آن، پویایی‌محوری حروف، مخاطب را به رمزگشایی از معنای مکتوب تشویق می‌کند. احصایی در هیات یک استاد بزرگ، با تصویر نقاشی خود، برخوردی تکنیک‌مدار از نوع مدرسه‌ای و آکادمیک دارد. در ضمن او موفق شده با خلق سنتزی میان نقاشی و خطاطی، یک همزیستی ضروری میان آنها پدید آورد و به مدد این همزیستی، آثار بزرگش را به ما عرضه کند. به مدد این آغاز مهم هنری است که مهارت و دانش تکنیکی سایر استادان در رابطه با دینامیسم خلاق مدرن شکل می‌گیرد. این امر گشایشی بر هنر غیررسمی در شکل اجمالی آن است که در لایه‌های زیرین با مزیت سنت، از دل فرهنگ کهن ایرانیان بیرون کشیده شده و به کمک مدرنیته، جهانی می‌شود؛ این هنری جهانی است که باید آن را ستایش کرد.

‌چه تفاوتی بین خطاطی ایرانی و نوع عربی آن می‌بینید؟

خطاطان ایرانی هرچند به اقلام سته یا همان شش سبک نسخ، ثلث، توقیع، رقاع، ریحان و محقق توجه داشتند؛ اما در کار خود، راه استاد حسن‌بن‌حسین‌بن‌علی فارسی کاتب را در پیش گرفتند که مبدع خط تعلیق بود؛ خطی که بعدتر، به نستعلیق توسعه یافت و مورد استفاده بود تا زمانی که خط شکسته نستعلیق به همت مرتضی‌قلی‌خان شاملو ابداع شد و توسط محمد شفیع حسینی ادامه یافت.

‌از نگاه تاریخی نقطه پیوند و تکامل دوجانبه هنر خطاطی ایرانی و عربی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

درحالی که نوشتار عربی، جایگزین خط آرامی در بسیاری از مراسلات اداری و همچنین زبان اوستایی زرتشتی روزمره (چهار قرن پس از میلاد) که گویش شمال شرق ایران بود، می‌شد؛ ایران نیز اندک‌اندک نسبت به فرهنگ اصیل خود آگاهی پیدا می‌کرد.

درواقع زبان هند‌‌واروپایی که ریشه در زبان پهلوی (زبان رایج در شمال ایران) داشت و در کتاب شاهان ایران (شاهنامه فردوسی) به‌خوبی توصیف شده، نمایشگر آگاهی ویژه ایرانیان از این تداوم فرهنگی در مهد زروانیسم، مانویت و زرتشتی کهن است. این آخری، مذهبی ثنویت‌گراست که توسط زرتشت (شش قرن پیش از میلاد) بنیاد نهاده شد و الهام‌بخش مزداییسم بود که بعدها مذهب رسمی ساسانی‌ها شده و آیینی در ستایش اهورا، خداوند خردمند بود. حکاکی‌های کتیبه‌های کهن فارسی شامل 20واج هستند که هجابندی اکدی (37 نشانه حک شده از راست به چپ) و همچنین عیلامی را در دل خود دارند. زبان‌هایی که در ایران باستان به آن تکلم می‌شد، از نظر جغرافیایی به اینگونه تقسیم شده بودند که زبان‌های هند‌و‌آریایی در شمال و زبان‌های دراویدی در جنوب به کار می‌رفتند و زبان زند اوستایی برای انشای متون نوشتاری یا زرتشتی استفاده می‌شد که احتمالا در نوشتار آرامی ریشه داشته است. کتب پهلوی و روایات فارسی از متونی سخن می‌گویند که احتمالا در لوای سلطنت شاپور دوم ساسانی (379-309) گردآوری شده‌اند. متاسفانه بسیاری از این متون که در کتب دعا، مناجات و ترانه‌ها، مخصوصا آنهایی که به زرتشت منسوبند، ثبت شده‌اند، با سقوط امپراتوری ساسانی (636) از میان رفته‌اند. تاریخ ایران به‌مدد رابطه استثنایی میان شاهان که توامان قدرت سیاسی و مذهبی را در دست داشتند با روشنفکران در شکل کلی آن و همین‌طور با استادان خطاطی که بعضی از آنها به بالاترین درجات سلسله‌مراتب اجتماعی هم رسیده بودند، مملو از ماجراهای غنی و تغییرات یکباره‌ در حوزه هنرها و علی‌الخصوص خطاطی در سلسله‌های مختلف پادشاهی است.

در کنار اینها و با توجه به طبقه‌بندی روشنفکران، لازم است به نام چند نفر از متفکران که به واسطه دامنه و اهمیت کارشان، شهرت بسیاری دارند، اشاره کنم. این متفکران عبارتند از: سیبویه، متخصص دستورزبان؛ طبری تاریخ‌نگار (923-839)؛ ابوعلی سینای فیلسوف؛ ابوریحان محمد‌بن‌احمد بیرونی (1050-973) متفکر جامع‌الاطراف و محمد غزالی (1111-1058) یزدان‌شناسی که به زبان عربی می‌نوشت.

اشخاص بسیار مهم دیگری نیز چون جلال‌الدین رومی (متوفی به سال 1273 میلادی) استاد بی‌چون و چرای صوفیگری و حافظ شیرازی (متوفی به سال 1390 میلادی)، در پیشبرد و ارتقای فرهنگ اسلامی نقش بسزایی داشتند. با این‌حال آنچه مزدیسنای زرتشتی (قرن ششم و هفتم پیش از میلاد) را نامیرا کرد، در دل اشراق استاد خداشناسی عرفانی شرقی، شیخ شهاب‌الدین سهروردی (1191- 1155) جای دارد. سهروردی در دل اسلام، خداشناسی عرفانی خردمندان ایران باستان را که به روزبهان معروف بودند، به‌شکل فلسفی و سمبلیک نمایش داد و گفت: «جانب غرب و جانب شرق، چون منحنی‌های یک سرو به‌هم می‌رسند و در نوک آن به‌هم می‌آمیزند و این اتحاد است.»در همین بستر است که فرهنگ عربی-اسلامی و فرهنگ ایرانی به‌هم آمیخته و شاهکارهای بسیاری را در کل قلمرو هنر پدید می‌آورند. شهرهای مرو، بخارا، سمرقند، نیشابور و بلخ که توسط شاهزادگان ایرانی اداره می‌شدند، علی‌الخصوص در دوره سامانی (1005-819) با حفظ بسیاری از این آثار، شاهدی براین مدعا هستند.

‌تاثیر زبان فارسی را بر خوشنویسی منطقه چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در حوزه فرهنگی، زبان فارسی در شکل تصویری، خود توسط الفبای عربی نگاشته می‌شد و این مساله حتی خطاطان عثمانی را نیز تحت تاثیر قرار داده بود. این دینامیسم تازه، جهان هنر را تغییر داده و مخصوصا برای خطاطانی که توسط شاه اسماعیل (1524-1478میلادی) نواده شیخ صفی‌الدین (1334-1252 میلادی) تشویق و حمایت می‌شدند، بسیار سودمند و پرمنفعت بود. پس از شاه اسماعیل، شاه تهماسب (1576-1524میلادی) به قدرت می‌رسد. شاه تهماسب یکی از طرفداران بزرگ سبک خطاطی ویژه‌ای بود که تعلیق نامیده می‌شود. او همچنین راه را برای گسترش و ارتقای خط نستعلیق هموار کرد که جایگاه ویژه‌ای نزد ترکان و به‌خصوص در هندیان داشت. این همان دورانی است که فرهنگ فارسی از تاثیر جهانی خود علی‌الخصوص در حوزه زبان ادبی که زبان رسمی اداره کل قلمرو حکومتی آن نیز بود، لذت می‌برد.

خطاطی‌های متنوعی که در ایران متولد و در اواخر قرن پانزدهم فارسی خوانده شد، حاصل کار خطاط معروف، میرعلی تبریزی است که در سال 1416 از دنیا رفت. در قرن شانزدهم نسخه‌های معروفی از قرآن به خط نستعلیق نگاشته شدند که ما یک نسخه معروف از آنها را که توسط شاه محمود نیشابوری در سال 1539 برای شاه تهماسب کتابت شده، می‌شناسیم. در این نسخه‌های تازه، جسارت بعضی از این نویسندگان در استفاده از سبک تازه خطاطی قابل توجه است چراکه آنها، در نسخه‌های خطی خود، حروف و کلمات را با اندازه‌های مختلف کنار هم نشاندند و بدین ترتیب دست به نوآوری و بدعت زدند.

پس از آن، تقریبا همه خطاطان شرق امپراتوری ایران راه استاد برجسته این فن، جعفر تبریزی معروف به جعفر بایسنقری (قرن پانزدهم) را ادامه می‌دهند که آثارش به اندازه آثار عبدالرحمن خوارزمی شهرت داشت. خوارزمی از پیشروان هنر خطاطی است که سبکش توسط دو پسرش، عبدالرحیم و عبدالکریم ملقب به پادشاه تداوم یافت.

برای کامل‌شدن مبحث خوشنویسان و نگارگران پیشرو نام چند هنرمند دیگر را نیز که در دوران خود به واسطه قدرت هنرشان مشهور بودند در زیر می‌آورم:

- عبدالمومن خویی (قرن نهم)، اهل خوی از توابع آذربایجان، خالق مینیاتور مشهور وارکا و گوییشا

- احمد موسا (قرن چهاردهم)، شهره به‌سبب تصویرسازی کتاب‌های ابوسعیدنامه، کلیله و دمنه و به‌خصوص تاریخ چنگیزخان

- عبدالحی هنرمند مکتب جلایری، هم‌عصر سلطان اویس (1374-1341میلادی) که در عصر تیمور به سمرقند تبعید شد.

- جنید، نقاش معروفی که در اواخر قرن چهاردهم می‌زیست. او به سبب تصویرسازی دیوان خواجوی کرمانی در سال 1396 در بغداد مشهور است.

- میرک نقاش خراسانی (اواخر قرن پانزدهم) و همچنین کمال‌الدین بهزاد که در دربار سلطان هرات، حسین بایقرا در فاصله سال‌های 1510-1480 و پس از آن دربار شیبانی فعالیت می‌کردند و در نهایت به تبریز رفتند و به کارگاه کتاب‌آرایی شاه‌اسماعیل و پس از او شاه تهماسب پیوستند.

- غیاث‌الدین (قرن پانزدهم)، زاده تبریز که در سال‌های 1422-1419 از طرف شاهرخ تیموری به چین سفر کرد. او خالق مینیاتور مشهور «دیدار همای و همایون» است که در فهرست مجموعه‌های موزه هنرهای تزیینی پاریس قرار دارد.

- مرشد خطاط ملقب به عطار، خالق دستنویس عجایب‌المخلوقات قزوینی که در فهرست مجموعه‌های کتابخانه چستربیتی قرار دارد.

خطاطی به مثابه هنر اصلی (art majeur)، در موزه‌های ملی و بین‌المللی تحت همان عنوانی طبقه‌بندی می‌شود که سایر فرم‌های هنری پدیدآمده در منطقه دسته‌بندی می‌شوند. با این حال نقاشیخط وضعیت دیگری دارد. در این مورد چه دیدگاهی دارید؟

 درخصوص نقاشیخط، آن شیوه از بیان هنری که به‌عنوان نقاشی مطرح و شناخته می‌شود، در وهله اول الهام گرفته‌شده یا ریشه‌داشته در یک نشانه هنری تصویری است که توسط گروهی از پدیدآورندگان به اثر تحمیل شده است. صورت‌بندی و شکل‌گیری این آثار همانی نیست که خطاطان سنتی به کار می‌برند، بلکه بیشتر حاصل کار هنرمندان نقاشی است که تکنیک‌ها و شیوه‌های هنر جهانی را آموخته و در آن به استادی رسیده‌اند. هنرمندان خطاط سنتی‌ای که وارد عرصه تکنیک تلفیقی شده و در میان ژانرهای خطاطی و نقاشی حرکت می‌کنند، در اغلب اوقات دچار اشتباه شده و به بیراهه می‌روند. آنها، هم دچار مشکل وضعیت قرارگرفتن در برابر بوم نقاشی هستند و هم با خود بوم و همین‌طور قواعد قراردادی نقاشی مشکل دارند؛ چرا که برای خلق آنچه نقاشی نامیده می‌شود، به دانش کاملی از هندسه، در کنار مهارت ساختاری دستکاری رنگدانه‌ها نیازمندند.

‌ارزیابی کلی‌تان از هنر ایران در سال‌های گذشته چیست؟

سال 2009 نمایشگاهی مشترک از هنرمندان نقاشیخط ایرانی و عرب در گالری ساچی لندن برپا شد که من هم حضور داشتم. ضمنا حتما می‌دانید سال 2006 عضو هیات داوران چهارمین دوسالانه بین‌المللی نقاشی جهان اسلام بودم که در تهران برپا شد. در خاطر دارم جایزه اول این دوسالانه را به آنه محمد تاتاری از ایران و محمد اکسو از الجزایر اعطا کردیم. هنرمند ایرانی با اثر«شکایت به مسیح» شرکت کرده بود. او با تکنیک کولاژ و چاپ باتیک تعدادی آدمک پارچه‌ای را با لباس‌هایی شبیه لباس‌های حجاج بازنمایی کرد که کارش نوعی همدلی و همزبانی با دیگر مسلمانان در محکوم کردن اقدام پاپ بندیکت شانزدهم در توهین به مسلمانان بود.

‌آیا مضمون اثر در داوری شما اثر داشت؟

برای ما تکنیک و رویکرد زیباشناسانه هنرمند مهم بود. البته عنوان اثر نیز همخوانی مناسبی با فضای همدلانه اسلام داشت.

هیچ‌وقت تصمیم به همکاری با یک هنرمند ایرانی نگرفته‌اید؟

 مساله همکاری تاکنون هرگز مطرح نشده، اما من به هر ایده مربوط به مبادله دانش و دیالوگ فرهنگی خوشامد می‌گویم.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: