19 آذر، سالمرگ پدر آموزش‌هاي دبستاني

1392/9/20 ۰۹:۳۰

19 آذر، سالمرگ پدر آموزش‌هاي دبستاني

محمدرضا نيك‌نژاد / در روز پنجم رمضان 1276 ه– ق در خانه يك روحاني به نام ملا مهدي تبريزي در شهر تبريز، كودكي‌زاده شد. اين كودك بعدها با نو آوري و پشتكار خويش اثرات شگرفي بر آموزش و روند رو به گسترش مدرنيته و در ايران بر جاي گذاشت. نام او را ميرزا حسن نهادند، كه بعدها رشديه خوانده شد. وضع آموزش در اين دوره از الگو‌هاي جهاني بسيار دور بود. تنها نهادي كه در كار آموزش كودكان بود، مكتبخانه‌ها بودند.

 

 

محمدرضا نيك‌نژاد / در روز پنجم رمضان 1276 ه– ق در خانه يك روحاني به نام ملا مهدي تبريزي در شهر تبريز، كودكي‌زاده شد. اين كودك بعدها با نو آوري و پشتكار خويش اثرات شگرفي بر آموزش و روند رو به گسترش مدرنيته و در ايران بر جاي گذاشت. نام او را ميرزا حسن نهادند، كه بعدها رشديه خوانده شد. وضع آموزش در اين دوره از الگو‌هاي جهاني بسيار دور بود. تنها نهادي كه در كار آموزش كودكان بود، مكتبخانه‌ها بودند. بيشتر اين مكتبخانه‌ها در جاهاي ناجور مانند گذرگاه‌ها و اتاقك‌هاي ويژه طلبه‌ها در مسجدها برگزار مي‌شدند. در آنها رويه يكساني براي آموزش وجود نداشت. كودكان از خرد سالي در اثر فشار خانواده و معلم ناچار به خواندن كتاب‌هاي ادبيات كلاسيك مانند ديوان حافظ، گلستان و بوستان سعدي، جامع عباسي... ... ... و روخواني قرآن بودند. معلم‌ها در بيشتر موارد آنچنان كم مايه بودند كه براي درك گفته‌هاي خود نيز با دشواري روبه‌‌رو مي‌شدند. ابزار آنها افزون بر كتاب‌هاي گفته شده، چوب و فلك بود كه با سنگدلي از آنها بهره مي‌گرفتند. بنياد آموزش بر آزار روحي وجسمي كودكان و دانسته‌هاي سطحي آنها استوار بود. مكتبخانه از نظر مالي مستقل از دولت بود و براي ادامه كار چشم به پيشكش‌هاي خانواده‌ها داشت. چندگانگي در پرداخت، خود مايه نگاه چندگانه معلم به نوآموزان مي‌شد. بيشتر مكتبداران داراي انديشه‌هاي واپسگرا بودند. افزون بر اين، بيشترشان روابط خوبي با كارگزاران حكومت و علما داشتند كه از آنها گروهي پر نفوذ در پهنه اجتماع ساخته بود و كمتر كسي توان رويارويي با آنها را داشت. باليدن ميرزا حسن، همزمان بود با ورود انديشه‌هاي نوين به ايران. نخست پدرش او را به مكتبخانه فرستاد. در آنجا توانست توانايي و هوش خود را به معلم و شاگردان ديگر نشان دهد. فرزندش شمس الدين رشديه مي‌گويد «... رشديه خليفه « مبصر» كلاس شده بر همه شاگردان برتري يافت. شيخ مكتبخانه تا چه پايه سواد داشت خدا مي‌داند، اما بسيار بي‌رحم بود وطفلان را مي‌آزرد و بي‌محابا مي‌زد.» سپس شروع به آموزش‌هاي ديني نزد پدر كرد و در پانزده سالگي كار خود را با پيشنمازي يك مسجد آغاز كرد. به زودي با ديدن شرايط ويژه اجتماعي، سياسي و اقتصادي كشور و مشاهده شكاف طبقاتي موجود درجامعه و با خواندن روزنامه‌هاي فارسي زبان بيرون از كشور مانند اختر، ثريا وحبل‌المتين و همچنين شنيده‌هايش از وضع كشورهاي ديگر، پيشنمازي را رها كرد. پس از به دست آوردن همراهي پدر در سال 1298 به بيروت رفت. در كانون آموزش آموزگاران كه به دست فرانسوي‌ها اداره مي‌شد و30 سال از راه‌اندازي آن مي‌گذشت، نام نويسي كرد. پس از سه سال نخست به تركيه رفت. در آنجا از كانون‌هاي آموزشي تركيه بازديد كرد و سرانجام به ايران بازگشت. در اين هنگام با كوله باري از دانش، تجربه و پشتكاري سترگ و ستودني مبارزه خود را در دو جبهه آغاز كرد. جبهه نخست دربار قاجار و دستگاه خود كامه و پنجاه ساله ناصرالدين شاه بود.

 

اين دستگاه مانند هرحكومت خودكامه ديگر از آگاهي مردم هراسناك و بيمناك بود. بيشترين تلاش خود را براي ناآگاهي مردم به‌كار مي‌گرفت. شاه در دوران فرمانروايي خويش تنها دارالفنون را تاب آورد. آن هم به خاطر نگه داشتن آبرو در برابر نگاه‌هاي تيز بين كشورهاي ديگر. اگر چه گاه و بي‌گاه تلخك ويژه‌اش به همراه شماري از گماشتگان، به دارالفنون يورش مي‌بردند و نو آموزان و آموزگاران را مي‌آزردند. شاه نيز خرسندي خود را از اين رخدادها پنهان نمي‌كرد. بار‌ها مي‌گفت مردم ما بايد آنچنان ناآگاه باشند كه ندانند پاريس و بروكسل خوردني است يا پوشيدني. محمدعلي ميرزا (شاه آينده) در تبريز پس ازشكايت مكتبداران، شتابان دبستان رشديه را بست. در هنگام بر تخت نشستنِ مظفرالدين شاه، به خاطر بيماري، كهنسالي وسستي در تصميم‌گيري، آزادي انديشه و رفتار در ميان اندشمندان گسترش يافت. رشديه نيز مانند ديگر انديشمندان، آزادي رفتار بيشتري يافت. بيشترين پيشرفت‌هاي او در راه‌اندازي دبستان در اين دوران بود .

 

يكي از آنها گفت «دين شما از دست رفت، در شهر مسلمان ميخانه باز شده، در شهر مسلمان مدرسه باز شده، اطفال شما را از دين به در كردند... در اين شهر سه چيز نبايد باشد، ميخانه، مدرسه و مسيو پريم.» بيشترين فشارها بر رشديه از سوي گروه دوم بود، اما او با راه‌اندازي دبستان‌هاي پرشمار در شهرهاي تبريز، مشهد و تهران و بسته شدن پياپي آنها، پا پس ننهاد و با پايمردي به كار خود ادامه داد. تا اينكه كسان ديگري نيز در اين كار با او همراه شدند. با پشتيباني مشروطه‌خواهان به ويژه آيت‌الله سيدمحمد طباطبايي از روش نوين آموزش، اين شيوه به سرعت گسترش يافت و شمار اين آموزشگاه‌ها در دوران مشروطه به 22 رسيد. رشديه پس از تلاش‌هاي فراوان به قم رفت و در آنجا نيز دبستاني راه‌اندازي كرد و تا پايان عمر به پيشه آموزگاري پرداخت. او مي‌گفت «اگر معلمي در سر كلاس و در هنگام آموزش فوت كند، شهيد محسوب شده وهيچ افتخاري بالاتر از اين نيست» يا وصيت كرده بود كه آرامگاهش را در جايي قرار دهند تا شاگردان از روي آن گذشته و باعث آرامش روحش شوند. رشديه در زمينه آموزشي داراي بيست وهفت جلد كتاب است، كه بدايت التعليم، كفايت التعليم وصد درس و... ... . شماري از آنها هستند. واپسين روزهاي زندگي اين بزرگ مرد همزمان بود با رخدادهاي دهه بيست. آشفتگي‌هاي اين دوران بر زندگي او نيز اثر گذاشت. مدت كوتاهي حقوقش پرداخت نشد، اما پس از پيگيري‌هاي برخي كارگزاران آموزش و پرورش دوباره برقرار شد. او هر از گاهي براي دريافت حقوق به تهران مي‌آمد. در واپسين آنها روزي در ايستگاه انتظار ورود اتوبوس را مي‌كشد، كه ناگهان بي‌پروايي راننده سبب افتادن رشديه در جوي آب مي‌شود. پس از چند روز بستري شدن در بيمارستان، روز نوزدهم آذرماه 1322، در 97 سالگي بدرود زندگي گفت و در شهر قم به خاك سپرده شد. در طول زندگي‌اش هيچ نهاد آموزشي از تلاش‌هاي او قدرداني نكرد. خود نيز هيچگاه نخواست كه از منافع به دست آمده از پيشگامي در مشروطه بهره‌يي ببرد. روحش شاد و يادش پاينده باد.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: