1392/9/19 ۱۲:۱۶
ربانی کردن یکی از تشریفات دینی است. نذر و نیاز کردن یکی از تشریفات دینی است. همهی این گونه مراسم دینی در همه ی ادیان هست، البته ممکن است شکل متفاوتی به خودش بگیرد، ولی نفساً به درگاه خدایان قربانی میبردند، نذر و نیاز میکردند، معابدی داشتند که برای عبادت بود، مجسمههایی برای این خدایان در همهی این ادیان میساختند. دعاها و سرودهایی که بر جای مانده است از آن دوره، خیلی به یکدیگر نزدیک است.
تنظیم و گردآوری: احسان آقایی
شباهتهای فرهنگی ادیان، در سه مقوله کلی
1.وجود آیینها 2. وجود محرابها و معابد 3. قربانی کردن.
قربانی کردن یکی از تشریفات دینی است. نذر و نیاز کردن یکی از تشریفات دینی است. همهی این گونه مراسم دینی در همه ی ادیان هست، البته ممکن است شکل متفاوتی به خودش بگیرد، ولی نفساً به درگاه خدایان قربانی میبردند، نذر و نیاز میکردند، معابدی داشتند که برای عبادت بود، مجسمههایی برای این خدایان در همهی این ادیان میساختند. دعاها و سرودهایی که بر جای مانده است از آن دوره، خیلی به یکدیگر نزدیک است. علت نفرینی شدن آدم ها یا برگزیده بودن فردی در همهی آیینها تقریبا یکسان بوده است. رقصهای آیینی در همهی آن ها وجود داشته است، منتهی رقصهای متفاوتی میکردند؛ ولی رقص یکی از ارکان همهی این ادیان بوده است. جشنهای دینی و به اصطلاح اعیاد دینی، برای خودشان به شکل خاص خودشان وجود داشته است. وخش، به انگلیسی، Oracle میگویند. به فارسی و، در بینالنهرین هم به اینها میگفتند وخش. در بینالنهرین و یونان هم به آنها وخش میگفتند. وخشها در واقع روحانیان آنجا هستند اما وظایفشان اصلاً با روحانیان امروزی یا روحانیون ادیان سازمان یافته، هیچ شباهتی ندارند. این وخشها در معابد ساکن بودند و آنها سلسله مراتبی داشتند که عمدهی کارشان این بود که غیب گویی کنند، یعنی افراد به آن ها مراجعه میکردند و از سرنوشت خودشان خبر میگرفتند. یا در واقع وقتی که دچار بلا یا بیماری میشدند، به این ها مراجعه میکردند و این وخشها یا اوراکلها Oracle با ادعیهای که میخواندند یا با آیینهایی که برگزار میکردند، با رقص و آتش و این ها، ارواح خبیثه را از آن ها دور میکردند. یکی دیگر از ویژگیهای مشترک ارکان اژهای با ادیان شرق نزدیک این است که خداهاشان و خدایگانهاشان، بین خدایان و خدایگان چه تفاوتی است؟ در انگلیسی خیلی راحت است میگویند Gods و Deity .
God یک کمی مقام و مرتبت بالاتری دارد، خداهای کوچک تر را میگویند Deity و همهی خداها و خدایگانهاشان از هر دو جنس بودند. یعنی هم خدای مذکر داشتند و هم خدایگان مذکر، هم خدای مؤنث، و هم خدایگان مؤنت.
تأثیر فرهنگ دینی یونانی از ادیان شرق، موافقان، مخالفان، میزان اثر پذیری و رویکردها
آیا چون ادیان یونانی با ادیان شرق ارتباط داشتند و ادیان شرقی قدمت بیشتری داشتند، می توان گفت پس دین یونانی تأثیر پذیرفته از شرق است؟
دیدگاه کلاسیسیست ها
یک عده هستند که ما به آنها میگوییم کلاسیسیست، یعنی دانشوران یا در واقع محققانی هستند که راجع به دورهی آرکائیک و دورهی کلاسیک یونان تحقیق میکنند. در واقع به این ها میگویند کلاسیسیست، اینها از این منظر به مسئله نزدیک میشوند. کلاسیسیستها نظرشان بر این بود که محتملترین توضیح این است که ما بپذیریم که اینها از ادیان شرق نزدیک تأثیر پذیرفتهاند. به ویژه آیین تمکین و آیین قربانی از شرق نزدیک و علیالخصوص از مصر آمده و به هلاس رسیده و بعد به یونان و جهان یونانی رسیده است.
درست در مقابل این ها، مردم شناسها هستند، آنتروپولوژیستها هستند که میگویند که حرف کلاسیسیتها کاملاً غرض ورزانه، غیر بیطرفانه است. دربارهی تأثیرپذیری اسناد و شواهدی داریم که می توان نشان بدهد که خیلی پیش از اواخر دورهی آرکائیک شروع شده است این تأثیرپذیری و تا دورهی کلاسیک ادامه دارد.
دیدگاه شرق شناسان
دیگر مخالف دورهی کلاسیسیتها، شرق شناسان هستند،درست نقطهی مقابل کلاسیسیتها هستند. که مهم ترین نمایندهشان در این اواخر است که میگفت که این ها فقط توجیه ایدئولوژیک سلطهی غربی است که میخواهند این تأثیرپذیری را کم رنگ جلوه بدهند و شرقیها را بربر نشان بدهند و غیره. در واقع این ها درست در نقطهی دیگر است.مردم شناسان به نوعی نگاهشان علمی است. می توانند بگویند که کلاسیسیتها نگاهشان ایدئولوژیک است ولی در نقطهی مقابل هم قرار میگیرند. دستهی بعدی مورخین دین هستند.
دیدگاه مورخان
یک عدهای هستند که به آنها میگوییم مورخ ادیان. آنها تاریخ ادیان را مینویسند. و بنابراین دیدگاهشان با دیدگاه کلاسیسیستها فرق دارد و عدهای هستند که در واقع میان رشتهای به مسأله میپردازند، یعنی هم به فرهنگ میپردازند، هم به تاریخ میپردازند، هم به دین میپردازند و هم به عناصر دیگر. مورخان دین اساساً پرسش آنها متفاوت از کلاسیسیتها، شرق شناسان و مردم شناسان است. مورخان دین میگویند، اول بگوئید منظورتان از تأثیر چیست؟ یعنی چه که تأثیر پذیرفته است؟ اول باید این را بگوئید. و آن هم در یک جهانی که بنا به اسناد و مدارکی که ما مورخان پیدا کردهایم، تماس دو جانبه بوده، یعنی این طوری نبوده که دائماً از شرق آدم هایی کوچ کنند و با خودشان فرهنگی را به سمت غربی بیاورند و یک طرفه تأثیر بگذارند. بعد که از غرب به شرق میآیند و آنها هم با خودشان حامل یک فرهنگ بودند و تأثیر، تأثیر کاملاً متقابل بوده و در واقع اسمش را نباید تأثیر فرهنگی گذاشت، بلکه این فرآیند را باید داد و ستد فرهنگی نامید. ما نمی توانیم از فرهنگ یونانی صحبت کنیم، باید از فرهنگ اژهای صحبت کنیم. چون فرهنگ اژهای هم یک فرهنگ واحد نیست، آنجا هم ده ها گونه از مردمان هستند. بنابراین یک راه چارهمان این است که شرق نزدیک را به مناطق فرهنگی متعددی تقسیم کنیم. در مورد فرهنگهای اژهای هم مثلاً باید از آتنیها صحبت کنیم. باید از اسپارتها صحبت کنیم، باید از کرتی ها صحبت کنیم. باید از فرهنگها صحبت کنیم. اصلاً فرهنگ آتن چه ربطی دارد به فرهنگ اسپارتی. کاملاً در نقطهی مقابل هم قرار میگیرند. حال میگویند که سه راه وجود دارد که این سه راه تقریباً همپوشان هستند و می توانند اندکی از جدلها بکاهند.
رویکرد اول این است که آن چیزی را که در کانون توجه قرار میدهد، زمان، مکان و بسترهای فرهنگی هر دین است. زمان؛ یعنی دوران، مکان جغرافیایی و بستر فرهنگی. هدف این رویکرد آن است که بتوانیم، مشخص کنیم در هر موردی، هر قومی چه دینی را برگزیده است و بعد از برگزیدن آن دین، آن دین را چگونه با شرایط فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی خودش تطبیق داده است و بعد در اثر تماس با دیگران تا چه اندازه این دگرگون شده است، این دین.
رویکرد دوم، رویکرد Holistic، رویکرد کلگرایانه است. و از منظر بالا و جامع و تطبیقی یا مقایسهای به موضوع توجه می کند. هدف این رویکرد کلگرای تطبیقی- مقایسهای این است که آیا ما با مطالعهی تطبیقی دینهای گوناگون جهان مدیترانهای، می توانیم به روندهای تاریخی و ویژگیهایی که وحدتبخش این جهان مدیترانهای بوده است، بنگریم.
رویکرد سوم، تفاوت آن با رویکرد دوم این است که میگویند مطالعهی تطبیقی حتی فارغ از بسترهای تاریخی و فرهنگیشان، ارزشمند هستند و بنابراین برای اینکه ما بتوانیم این نتایج دقیقتری از جهان آن زمان بگیریم و اطلاعات دقیقتری بدست بیاوریم، باید این مطالعات از انزوای آکادمیک آنها بیرون کشیده بشود و به شکل میان رشتهای، بین مورخان دین، آنتروپولوژیستها و زبانشناسان و غیره بررسی شود.
کانون های توجه در بررسی تأثیر ادیان یونانی از شرق نزدیک
اول اسطورهها، آئینها و مراسم پرستش مورد توجه قرار میگیرد.
گفتیم که مربوط میشود که اسطورهها Mythology، به آئینها و به مراسم پرستش. یک نکتهای که در اینجا باید توضیح بدهیم این است که چگونه و چه تأثیرپذیری فرهنگی این جهانهای اژهای و این جهان مدیترانهای، و جهان شرق نزدیک، چگونه این سنتها، به اسطورهها منتقل شدند از مرزهای فرهنگی و جغرافیایی. یکی از آن این است که اون دوران، دوران کسوفی بود. یعنی دوران جهان وطنی بود.
مطلب دوم که باید به آن بپردازیم و خیلی مهم است، این است که حاملان این انتقال فرهنگی چه کسانی بودند، و به چه ترتیب منتقل میکردند. چه کسانی حامل این فرهنگ از شرق به غرب و یا از غرب به شرق بودند و چگونه می توانستند این نقش حاملیت را داشته باشند؟
یکی این است که در آن جهان کسموپولیتن، ما دو نوع تمدن داشتیم. یک تمدن را به آن تمدن خشکی میگویند و یک تمدن را به آن تمدن آبی. آبی یعنی دریایی، آبی نه به معنای اینکه از آب استفاده میکنند. تمدنهایی که وابسته به دریا هستند که در سواحل دریاها پدید میآیند و تمدنهایی که دور از سواحل هستند و نیاز این دو تا به هم و تعارض این ها با یکدیگر. بنابراین، این انتقال فرهنگی میان تمدنهای دریایی و تمدنهای خشکی از دو طریق کاملاً متفاوت اتفاق میافتاده است. یکی طرق صلحآمیزی بوده است که نیاز به همکاری داشتهاند و از نعمات آن تمدن دریایی و این ها بهرهمند میشدند، در مقابل، نعمات تمدن خشکیشان را به آنها میدادند. و یکی درست به عکس از راه خصومتآمیز. یعنی نزاعها و جنگهای بزرگی که درگرفته است که از جمله همین است. مثلاً آن جنگ تروا، کاملاً جنگ بین یک تمدن خشکی و تمدن دریایی. آخایاییها تمدن دریاییاند و ترواییها تمدن خشکی هستند. یک نکتهی دیگر که نشان میدهد که چگونه این فرهنگها منتقل شده است، خط است. یونانیها خط نداشتند، خط شان را از فنیقیهای گرفتند در نتیجه میشود گفت که خط در فرهنگ نقش بسیار اساسی و عمده بازی میکند. یکی از تأثیرهای تمدن شرق نزدیک بر یونان، تجارت دریایی بوده است و بعد از اینکه خط دیگر از بین میرود براساس آن حوادث طبیعی، خط دومی که هم که به یونان انتقال پیدا میکند ولی متفاوت است که آن خط، خط هجایی است. این خط آلفابتی است که خط هجایی فقط صوت است، آلفابتش باز یک جور خط آلفابتی فنیقی است که از طریق آرامیها به یونان میرسد و به مینوسیها و به در واقع دیگر جاها. مبادلات فرهنگی و تماس در اواخر دورهی آرکائیک و اوایل دورهی کلاسیک با بینالنهرین و علیالخصوص با آسیای شرقی است.
نکتهی سوم همین است، همان Taxonomy ، پیدا کردن وجوه اشتراک در این فرهنگها و دینهای مختلف و مسئلهی مبادلهی فرهنگ.
اولین چیزی که با تحقیقات تاریخی برای ما محرز شده است امروز، این است که هیچ دینی در نتیجهی تلاقی با آن دین دیگر، چه تلاقی خصومتآمیز بوده باشد، چه به اصطلاح یک آشنایی و تماس صلحآمیز بوده است، هیچ دینی لاتغیر نبوده و این بسیار برای ما با اهمیت بوده است، به دلیل اینکه حتی ما می توانیم در دینهای متأخرتر هم همین را ببینم. . بنابراین یک نتیجهی مهم در این مسئلهی مبادلات فرهنگی و تلاقی و تماس ادیان، این است که هیچ دینی لایتغر نمیماند، چون هیچ دینی در خلاء نیست، در خلاء دین نمی تواند وجود داشته باشد. . همچنین، شرایط جغرافیایی در پدیداری دین و شکل و غالبی که دین پیدا میکند، بیشترین تأثیر را دارد. یعنی مثلاً در سرزمینهای خشک که به باران نیاز دارید شما، حتماً باران یک خدای خیلی مهم است در دین آنجا، یا سرزمینهایی که باد یا طوفان ویرانی به وجود میآورد، طوفان یا باد خدای خاص خودش را دارد. بنابراین شرایط اقلیمی، بی نهایت در پدیداری انواع دینهای اسطورهای اهمیت داشته است و این دینهای اسطورهای بعداً به ادیان بعدی که پدید میآیند در همان شرایط، رنگ و بوی خودشان را میزنند. برای همین است که مثلاً دین یهودی یا بنی اسرائیل، در اورشلیم میشود نشان داد که از چه مشخصهها و یا کاراکتریست اقلیمی تأثر پذیرفته است که به آن شکل درآمده است.
و چهارم پرداختن به این است که چنانچه ما در این دوره، ادیان را دستهبندی کلی کنیم، به چهار دسته میرسیم:
چهار دستهی کلی، Monotheism، Monolatery، Henotheism و Polytheism، اینها را چگونه میشود از یکدیگر باز شناخت و تاریخ هر کدام را چگونه می توان مشخص کرد؟همهی فرهنگهای دیگر در دورهی بنی اسرائیل بلا استثناء Polytheic هستند، Monotheism ها در واقع ادعا میکنند علت اینکه دینهای اسطورهای یا پولی تیک از بین رفتند و دین Monotheic باقی ماند، منهای قواعد بدوی این است که Monotheism، از لحاظ اخلاقی، پیشرفتهتر از Polytheism است. قوم بنی اسرائیل قبل از موسی و قبل از یهودیت، Polytheism بوده است اما Polytheism آن یا مونولاتریک بوده و یا Henotheism بوده است. برخی از Polytheism ها، نوع عرضهشان، آنتروپومورفیکالی بوده، یعنی خدایانشان را با جلوههای انسانی به نمایش میگذاردند، این دینها در دینهای بعدی، خصیصههایی پیدا کردند.
فایده ی بررسی فرهنگ های دینی
نظامهای ساختار اجتماعی در هر کدام از این مناطق جغرافیایی بازتاب دهندهی ساختار سیاسی آن جامعه بوده است و خود این ساختار سیاسی، بازتاب دهندهی دین بوده است و به شکل دیالکتیکی، یعنی نحوهی قدرتگیری، قدرت سیاسی به دست آوردن، در اینکه دین چه شکلی داشته باشد، خیلی تأثیر داشته است. در همهی این ادیان، این روابط Divan Kinship Relation است رابطهی خویشاوندی بین خدایان وجود دارد، اما نوع رابطهای که وجود دارد به ما نشان میدهد، یکی از کلیدهای رمزگشایی است از نوع نظام سیاسی که آنجا حاکم است، اگر یک خدای خدایان وجود داشته باشد و آن مرد باشد، می توانید بگوئید یا حدس بزنید به احتمال قریب به یقین آنجا یک دیکتاتوری یا دسپوتیزم حاکم است. اگر خدایان هم عرض هم هستند، یعنی مثلاً خدای خدایان با همسرش در یک رده قرار میگیرد، آنجا می توانید بگوئید که سیستم اندکی شبه آریستوکراتیک حاکم است. اگر خدایان هم عرض، یعنی فرزندان و خواهران و برادران هستند و یک قدرت دارند، می توانید حدس بزنید که الیگارشی هستند. اگر همهی خدایان در یک رده هستند و با همدیگر مساوات قدرت دارند، می توانید حدس بزنید که آنجا نظام دموکراتیک وجود داشته است. بنابراین می توانید فرض کنید که در قوم بنی اسرائیل نظام پادشاهی حاکم بوده و در جایی که خدایان هم عرض هم قرار گرفتهاند، مثل: حماسههای هومری و هسیودوسی؛ یعنی در آتن، نظام دموکراتیک برقرار بوده است.
منابع فارسی برای مطالعه:
1. پایدیا ـ ارنست یگر ـ ترجمه ی دکتر محمدحسن لطفی، (دوره سه جلدی)، خوارزمی؛
2.متفکران یونان ـ تئودور کمپرتس ـ ترجمه ی دکتر محمد حسن لطفی، (دوره سه جلدی)، خوارزمی؛
3. تاریخ 4 جلدی فلسفهی سیاسی ـ جورج کلوسکو ـ ترجمه ی خشایار دیهیمی ـ نشر نی؛
4. ایلیاد ـ ادیسه ـ هومر ـ دو ترجمه دارد: استاد نفیسی، علمی و فرهنگی و دکتر کزازی، نشر مرکز؛
5.مجموعهی نمایشنامه های آیسخولوس، ترجمهی عبداله کوثری ـ نشر نی؛
5- افسانههای تبای، ـ سوفوکلس ـ ترجمهی شاهرخ مسکوب ـ خوارزمی؛
6- اساطیر یونان و ورم ـ ترجمهی رضا رضایی ـ نشر ماهی؛
7- مجموعه نسل قلم ـ هومر ـ آیسخولوس ـ سوفوکلس ـ افلاطون ـ ارسطو ـ ائورپیدس ـ آریستوفانس؛
8- تاریخ ادبیات یونان ـ ترجمه ی ابراهیم یونسی؛
برای دوره آرکائیک: جلد اول پایدیا + سایر منابع مطالعه شود.
منابع لاتین:
بهترین منبع در تاریخ فلسفهی سیاسی است. مفصلترین منبع است. از یونان و روم تا امروز 6 جلد است.
1. The Cambridge history of political thought 6 volumes, Volume 1 Greek and Roman.
استثناییترین کتاب دربارهی دورهی آرکائیک، که 16 نویسنده دارد.
2. A. Blackwell Companion to Archaic Greek 1 Vol.
بخش اول این کتاب تفصیلیترین است راجع به متدولوژی
3. Oxford Handbook of History of Political Philosophy – Editor Klosko
راجع به دین یونان سه تا کتاب معرفی می شود: سه نگرش به دین یونان وجود دارد که هر یک گرایشی را معرفی کند.
4. The Justice of Zeus, Hush Lloyd genes
5. Blackwell Companion to Greek legion.
6. Coping with goods
این کتاب علاوه بر معرفی اندیشه سیاسی یونان،. تاریخ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی یونان باستان است.
7. Ancient Greek Political thought in Practice.
این کتاب راجع است به پیدایش "پولیس" و تا از میان رفتن پولیسها.
9. Yale Open Courses 14, History Police 22 Section.
این کتاب رویکردها را باز میگوید.
10. Visions of Politics.
این منابع فقط برای دوره آرکائیک است. توصیه میشود از دورهی 6 جلدی شروع کنید (شماره های 1، 4 و 11) متن روان دارند و خوش خوانند.
11. History of Political Thought, Ganet Coleman 2. Volume
دورهی آرکائیک
نام دیگر این دوره، عصر آهن است. ماقبل آرکائیک که عصر تاریکی بود، عصر مفرغ میگوئیم. حدوداً تاریخی که برای آن مسجّل است و مهمترین چهرهی این در زمان هومر است. آن را مبدأ شروع میگیریم. 776 ق.م که نخستین بار المپیاد یونان به شکل پن هلنی برگزار شد. پن هلنی: از آنجایی که یونانها پراکنده بودند، از نام میآمدند و در المپیاد شرکت میکردند. این تاریخ را حدوداً آغاز دههی آرکائیک میدانند.
اتفاقهای آن دوره
1.جنگ للانتی: در 710 ق.م تا 650 ـ میان دو تا از پولیسها "خالکیس و ارتریا" در میگیرد. این دوره، دورهی کشاورزی است. واحدها کوچکند. جنگ ها فراوان و بر سرِ زمین است. چه درون پولیسها و چه مابین آنها. این جنگ بر سرِ زمین حاصلخیز "لِلانت" در دشت اِوبل درمیگیرد؛
2. قرن 7 قبل از میلاد: قرن ظهور طبقه ی تجارmerchant (مرکانتل). تجارت پدید میآید. نشانهی آن این است که اولین سکه مربوط به 680 قبل از میلاد است. در این دوره همهی رژیمها، آریستو کراتیک بودهاند. "آریستو کراسی" با معنای امروز فرق داشته است؛
3. جنگ مسنایی در اسپارت رخ میدهد. اسپارتها پیروز میشوند و همهی اهل مسنا را به بردگی میگیرند. قرن 8، این آغاز بردهداری است. این جنگ منجر شده به بردهداری. به بردهها هلوت Helots (بردگان) میگفتند. کارِ بردگان، کشاورزی و صنعتگری است؛
4. در آتن همان بحران کشاورزی در اواخر قرن 7 به اوج میرسد. کشمکش داخلی درمیگیرد. یک آرخون، در پولیسی آتنی، آریستوکراتیک و سر کرده و رهبر را (آرخون) می گفتند، به نام دراکون در 621 اصلاحات میکند و قانونی وضع میکند. Draconic Law میخواهد فاصله طبقاتی را رفع کند ولی ناموفق است.؛
5. حدوداً 582 ق.م چهار پولیس شناسایی شده اند. "تبای، آتن، اسپارت، کوریتوس". در جنگها اتحادیهای شکل میگرفت که هر یک پولیسهایی را در خود جمع میکرد؛
6. مهاجرت به سمت ماگنا کرایتیا (جنوب ایتالیای امروزین و سیسیل) و به سمت آسیای صغیر. جمعیت زیادی نداشت. کولونی تشکیل میدادند؛
7.نیمهی دوم قرن ششم در آتن یک جبار به نام "پنستناتوس" حکومت آریستوکراتها را ساقط میکند و پسرانش هیپیاس و هیپارخوس،حکومت او را ادامه میدهند؛
8. در 510 ق.م (بینهایت مهم)، یکی از آریستوکراتها به نام "کلمنتس» با کمک "کلئومنس اول" کودتا میکند و هیپارخوس را که پسر پئستاتوس بود را برکنار میکند و "ایساگوراس" آرخون آتن میشود. "کلئومنس" چون به خواستهاش نرسیده، اولین انقلاب در یونان به تحریک کلمنتس صورت میگیرد. با شعار "همهی شهروندان را در حکومت و قدرت سیاسی فارغ از مرتبهی اجتماعی" سهیم میکنیم" این اولین دموکراسی است که در آتن شکل میگیرد. اولین دموکراسی 510 قبل از میلاد شکل میگیرد؛
9. عصر طلایی؛
10. جنگ با ایرانیان؛
11. جنگ پلوپونزی: اسپارت با متحدانش و آتن با متحدانش و پیروز میدان، اسپارتیها هستند؛
12. دورهای کوتاه به نام 30 جبّار، سی تورانوس در آتن پیش میآید و دموکراسی رو به افول میگذارد و متحدانش به سمت "الیگارشی" میروند؛
13. در سال 403 تراسابولوس با یک انقلاب، دموکراسی را به آتن برمیگرداند؛
14. دموکراسی تبای و اسپارت، جنگ لئوپترا. در سال 371 تبای مغلوب میشود؛
15. دورهای که فیلیپ مقدونی کل یونان و پولیسها را تصرف میکند. این پایان دورهی آرکائیک است. در این دوران (Citizen State) است؛
اهمیت پولیس در آثار دورهی آرکائیک
از اولین مدرک مکتوبی که در این دوره باقی مانده (حماسه ی و ایلیاد و ادیسه) است.
1.هومر، در کتاب ادیسه، هومر از زبان اودئوس نقل میکند که: زمینی بسیار حاصل خیز دارد. کناره و چمن زارهای مناسب دارد. بهارانی خوب دارد. مثل بهشت است و عصر طلایی است؛
2. بعد او هسیودوس در قرن هفتم است. کتاب روزها و شبها. "آن هایی که رأی هیئت منصفه را میپذیرند و رأی میگیرند. پولیس را بنا مینهند که شکوفا میشود و توفق مییابد؛
3. تورتای ـ فیلسوف ـ شاعر: "نباید نفع پولیس را قربانی صفات قهرمان ستایش شدهی شخصی کرد؛
4- تئوگمیس مگارایی: «من از فساد اخلاقی آریستوکراسی و از بیعداتلی جباران نگرانم»؛
5.مهم ترین و اولین قانونگذار آتنی؛ سولون است. «پولیس ما هرگز نه با فرمان زئوس نابود خواهد شد نه با هوس بازی بلکه پول پرستی دور از اندیشهی شهروندان است که میخواهند پولیس عزیز ما را ویران کند»؛
6. خوکولیس، «یک پولیس کوچک بالای کوه که خوب اداره شود. صد بار بهتر است نینوایی است که احمقانه اداره شود»؛
7. کسنوفانوس، اواخر دورهی آرکائیک قرن 5: «نباید قهرمانان را به مردم تجلیل کرد. زیرا مهارت قهرمان برخلاف مهارت شاعر (سوفیه) کمکی به نظم بهتر شهر (اِئونومیه) و پر و پیمان کردن خزانه ی پولیس نمیکند؛
8. سیمونیوس 468 ق.م: «شهروند نا شرور و نه بیپروا، مرا کفایت میکند. چنین کسی عقلی سالم دارد و میداند دیکاسونه برای پولیس و دوام آن ضروری است».
پولیس چیست؟
پولیس یک Community جماعت ـ با هماد است از اشخاص و شهروندان؛ جمع آمده در یک مکان با کیش و آئین خود. و نیز، قوانین خاص خود که چه مستقل باشند و تحتالحمایه، میتوانند امور خود را بگردانند. از پولیس واژههای پولیتیا مشتق میشود که به سیاست ترجمه میشود. کتابی هم ارسطو دارد که به Constitution ترجمه کردهاند. به معنای امروزه به معنای مشروطیت به کار میرود. در یونان به معنایی فراتر بوده، کلاً قانون را بهتر است Regime بگوییم. سازمان قانونمند اداری جامعه.
اولین مکتوب، اهمیت، ساختار و داستان آن.
بعد از هومر به دلیل اعتبار هومر، شعرا نقش پیامبران را دارند. شعرا مربی جامعه هستند. کسانی که باید جامعه را تربیت کنند. هنوز فلسفه و فیلسوف نداریم. آن دوره را به تصور هومر از تروا، تصورِ پولیسی است. نکتهی مهم این است که جنگ تروا در 1250 ق.م اتفاق افتاده است (که اتفاق افتاده است) طبیعتاً با تخیلات شاعرانهی هومر آمیخته است. هومر بیش از آنکه بخواهد واقعهی 1250 ق.م را نقل کند، از شهر خود نقل میکند. سازمانی (پولیسی) نزدیک به پولیس محل زندگی هومر. او میخواسته پیامش را برساند و تأثیرگذار باشد. جنگ تروا در عصر مفرغ اتفاق افتاده؛ ولی همهی اشخاص، سلاحهای آهنی دارند. هومر خود نمینوشته و تازه الفبای یونانی (100 سال پیشتر) اختراع شده بود.
نکتههای درون مایه ی ایلیاد و ادیسه
ایلیاد:
1. ایلیاد خیلی روایت گسترده تاریخی نیست. جنگ تروا حدوداً 20 سال طول کشید ولی ایلیاد خلاصهای 51 روزه از جنگ تراوا است و عمدتاً روی 9 روز متمرکز است؛
2. ایلیاد، دو کامیونتی در حال جنگ را نشان میدهد.
ادیسه:
1. جامعهای در خطر تصویر میشود، با روایتی دو سویه و دو گانه؛
2.ادیسه بعد از اتمام جنگ را باز نمیگوید. جامعهای که آرخون و رهبرش بازنگشته، در خطر است. همه چیز او را گرفتهاند و میخواهند زنش را هم بگیرند. ادیسه، جامعهی در خطرِ الیگارشی را نشان میدهد.
دو مسئلهی مهم که به ساختار و اندیشهی سیاسی حماسه اشاره دارد
نکته ی اول: اصل Reciprocity (معامله به مثل ـ مقابله به مثل ـ تعامل) اصل بده و بستان است.
نکتهی دوم: مقام و مرتبت اجتماعی و نحوهی تنظیم مقام و مرتبت اجتماعی است. این مرتبت براساس این اعطاء میشود که عدهای آریستوس هستند. (بهترین) جمیع فضایل و کمالات را در خود دارند. هم آرِتِه دارند و هم دیکایسونه. آنها بالاترین ردهی اجتماعی هستند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید