1392/9/18 ۱۰:۳۰
وقتي سلطان محمود غزنوي مرد، وليعهدش سلطان مسعود مشغول فتوحات ري و اصفهان بود، و حسنك وزير براي رفع آشفتگي در غزنه پايتخت، پسر ديگر او را (محمد را) به تخت برداشت، و اين موجب خشم مسعود شد و چنان كه ميدانيم، وقتي كه زمام امور را به دست گرفت، حسنك را بردار زد و برادر را تبعيد كرد؛ اما سران سلجوقي در اين بحران، فرصت را غنيمت شمرده، از زندان گريختند و به ميان ايل آمدند و طغرل ـ مير بزرگ ـ زمام را به دست گرفت و پس از حادثة غيرمترقبة جنگ دندانقان و ظفر يافتن بر لشكر سلطان مسعود، در نيشابور عنوان سلطنت به خود داد، و ديگران در اطراف پراكنده شدند؛ از آن
وقتي سلطان محمود غزنوي مرد، وليعهدش سلطان مسعود مشغول فتوحات ري و اصفهان بود، و حسنك وزير براي رفع آشفتگي در غزنه پايتخت، پسر ديگر او را (محمد را) به تخت برداشت، و اين موجب خشم مسعود شد و چنان كه ميدانيم، وقتي كه زمام امور را به دست گرفت، حسنك را بردار زد و برادر را تبعيد كرد؛ اما سران سلجوقي در اين بحران، فرصت را غنيمت شمرده، از زندان گريختند و به ميان ايل آمدند و طغرل ـ مير بزرگ ـ زمام را به دست گرفت و پس از حادثة غيرمترقبة جنگ دندانقان و ظفر يافتن بر لشكر سلطان مسعود، در نيشابور عنوان سلطنت به خود داد، و ديگران در اطراف پراكنده شدند؛ از آن جمله قاورد سلجوقي با ياران خود به كرمان افتاد و سلسله سلجوقي كرمان را تشكيل داد و فرزندان او بيش از صد وپنجاه سال در كرمان سلطنت كردند، تا آنكه طوايف غُز در خراسان سر برداشتند و قريب پنج هزار تن به سالاري ملك دينار غز به طرف كرمان راه افتادند و آخرين بقاياي سلجوقيان را مضمحل كردند (584هـ/ 1188م) و خود قريب پنجاه سال در كرمان حكم راندند.
آخرين شاهزاده سلجوقي كرمان كه طغرل نام داشت، ناچار شد از كرمان بگريزد و خود را به اميد همياري قوم و خويشها، به آسياي صغير برساند. اين طغرل كه در بين طغرلهاي كرمان به «طغرل سوم» معروف است، اصلاً در ماهان كرمان متولد شده بود. مرحوم مستعليشاه زينالعابدين شيرواني ـ از صوفيان جهانگرد قرن اخيرـ كه مدتها در دربار عثماني گذرانده، در باب ريشه اين طايفه در بستانالسياحه مينويسد:
«... عثمان بيگ بن طغرل؛ تولد عثمان بيگ در قريه ماهان رو نموده، و به سبب هجوم سپاه چنگيز [مقصودش غز است!] عثمان بيگ با قبايل خود از آن مكان به ديار آذربايجان عزيمت فرمود و با لشكر به آذربايجان رسيد. از آذربايجان عطف عنان به طرف ارمن گردانيد، و در آنجا قبايل و طوايف آنان دو فرقه شدند: گروهي در همان ديار سكونت كردند و فرقهاي كه قريب هفتصد خانه بودند، با پدر عثمان [= ارطغرل] روي توجه به روم [مقصود آسياي صغير است] آوردند.
در آن زمان، سلطان آن مرز و بوم علاءالدين كيقباد سلجوقي بود، و با فرقه اعادي محاربه ميكرد. عثمان بيگ و پدرش به سلطان پيوست و كمر همت بست و جنگهاي مردانه كرد و شكست به جانب خصم سلطان افتاد؛ او را در كوتاهيه سكونت دادند...»
تا اينجا كه موفقيت در كار بود. زينالعابدين شيرواني ادامه ميدهد: «در جنگهاي بعدي ميان قبايل ترك با برادران اعياني خود دون دوربيگ و آقچه قوم، چهارصد خانوار مهاجرين كرمان و خراسان متوجه بلاد روم و قونيه شدند [و زد وخوردها ادامه داشت]، تا طغرل به رحمت ايزدي پيوست و پسرش عثمان بيگ غازي بر جاي او برآمد...»
و اين مطالب را هم مستعليشاه زينالعابدين شيرواني نوشته، و هم ظلالسلطان در تاريخ مسعودي نگاشته، و من عيناً آن را در مقدمه كتاب «سلجوقيان و غز در كرمان» نقل كردهام.1
اين اشاره مفصل را براي اين آوردهام كه آن سوگند خود را عملي كرده باشم كه گفتهام: «نباشد مقالهاي يا مقدمهاي كه من بنويسم و در آن يادي از كرمان نكنم.» حالا كه از اداي سوگند خلاص شدم، ادامه دهم كه سلاطين عثماني كه بيش از سيصد سال در بيزانس حكم راندهاند و اصولاً بعد از پيروزي در جنگ ملاذگرد كه توسط الب ارسلان و خواجه نظامالملك روي داد، و پادشاه بيزانس ـ كه طبعاً يوناني بود و دين مسيح داشت ـ خواجه نظامالملك حلقه در گوش او كرد و به حضور الب ارسلان آمد و بعدها قوم و خويشهاي كرماني او همه خواب سفر زيرزميني به اسلامبول را در سر ميپختند تا دوران سلطان محمد فاتح كه كشتيهايش بندر قسطنطنيه را محاصره كردند و دروازههاي آن را گشودند، مطمئناً همه اينها يك آرزو در سر ميپختند: اينكه سوار بر اسب از زير دريا بگذرند و به اروپا برسند!
جنگ ملاذگرد در سال 463هـ/1070م صورت گرفت و آرمانوس حاكم روميه الصغري كه مسيحي بود، تسليم شد و بسياري از سربازانش كشته شدند و آرمانوس به قسطنطنيه تبعيد شد كه از او استقبالي هم نشد. پس از اين تاريخ، سلطان محمد ـ پسرسلطان مراد دوم ـ معروف به سلطان محمد فاتح در سال 855 ق/1451م به خلافت رسيد و قسطنطنيه را در سال 857 ق/1453 م فتح كرد و عنوان «سلطان محمد فاتح» يافت. زندهياد دكتر محمد امين رياحي مي نويسد: «در همه تاريخهاي عثماني نوشتهاند كه در همان روز فتح كه سلطان محمد گام در كاخ امپراتوران بيزانس نهاد، اين بيت را ميخواند:
بوم نوبت ميزند بر طارم افراسياب
پردهداري ميكند در قصر قيصر عنكبوت»
و هفتاد سال بعد بود كه شاه اسماعيل صفوي از سلطان سليم عثماني شكست خورد: 920ق /1514م.
سابقه مذهبي كنستانتينوپول
فكر ميكنم پيش از آنكه به مسلمان شدن استامبول و مراسم ختان آن پردازم، اشارهاي به سابقه مذهبي اين شهر نامدار بيموقع نباشد. در همه كتب تواريخ و جغرافيا، از قرون چهارم و پنجم ميلادي به بعد (يعني در زمان سلاطين ساساني)، كلمه استامبول به شهر قسطنطنيه تبديل شده و علت آن است كه اين شهر مورد تجاوز و تصرف يكي از سرداران و فاتحان نامدار به كنستانتين قرار گرفت و به كنستانتينوپول يعني شهر كنستانتين معروف شد؛ چه، پول يا پوليس (پليس) به معني شهر است و قسطنطنيه صورت معرّب آن است.
ويل دورانت عقيده دارد كه ظهور مذاهب آييني و خداشناس بودن مردم پيرو عيسي و مريم نياز به كمك «ماوراي انساني» دارد. به هرحال اين نكته هست كه يافتن شعاع مذهبي، از شرق، و آن نيز از قسطنطنيه بوده است. به قول پير دير تاريخ، آرنولد توينبي: سردار نظامي پيروزمند آسياي صغير ـ كنستانتين ـ در سال 313 ميلادي به مسيحيت گرويد، به دليل اينكه در خواب ديد مسيح به او فرمود اين علامت را بر پيشاني كلاهخود رسم كن. او در جنگهاي ايتاليا شكست خورده بود و پس از اين خواب پيروزي يافت و همچنان پيش رفت و به شمال بالكان و بالاخره استامبول رسيد و آنجا را مركز كار و تبليغات خود قرار داد؛ هرچند ويل دورانت عقيده دارد كه كنستانتين تا زمان مرگ (337 ميلادي) به طور رسمي عضو كليساي مسيحيت نگرديد. (تاريخ تمدن، ترجمه يعقوب آژند، ص377)
توين بي عقيده دارد كه بعضي اوقات كنستانتين را به عنوان يك نفر شكاك يا بدبين رياكار هم ياد كردهاند كه انگيزهاش از پذيرفتن مسيحيت به خاطر مسائل سياسي بوده است. (ايضاً، ص378)
به هرحال، در ميان تحولات سياسي و مدني كه قسطنطنيه و رُم به عنوان دو مركز نامدار مسيحي در شرق و جنوب اروپا كار ميكردند، و اياصوفيا كوشش داشت كه به عنوان مركز نوراني شرقي يا واتيكان رم سالها و قرنها در شرق اروپا رقابت كند، و در اين ميان به آبروي كلمه كنستانتين، هشت تن از سرداران و برگزيدگان رومي و مسيحي ـ چه شرقي و چه غربي ـ عنوان «قسطنطنين» را براي خود برگزيدند و در همين شهر سالها و قرنها با مردمان روماني و مجارستان و بلغارستان در نبرد بودند، تا روزگاري كه سلجوقيان در ايران پديد آمدند و در جنگ ملاذگرد، الب ارسلان بر امپراتور روم شرقي پيروزي يافت.
مسلمان شدن استامبول
حديثي منسوب به پيامبر(ص) هست كه ميفرمايد: «لَتُفتحنَّ القسطنطنيه علي رجل؛ فلنعم الامير اميرها و لنعم الجيش ذلک الجيش»، يعني قسطنطنيه به دست مردي فتح ميشود؛ هم فرماندة اين لشكر امير خوبي است، هم خود لشکر، لشكر خوبي است. شايد از زمان انتشار اين سخن بود كه عدهاي از خلفا و شاهان و فرماندهان مسلمان کوشيدند قسطنطنيه را فتح كنند و مشمول اين فرمايش و ستايش بشوند. از معاويه و سليمان بن عبدالملک اموي گرفته تا هارونالرشيد عباسي و از الب ارسلان سلجوقي گرفته تا سلطان مراد عثماني و چه بسا تيمورلنگ گوركاني، هر كدام سعي كردند فاتح قسطنطنيه باشند؛ اما نشد و قرعة فال به نام سلطان محمد فاتح افتاد.
مرحوم علياكبرخان دهخدا در كتاب «امثال و حکم» مطلب بامزه و البته آموزندهاي مينويسد كه معلوم نيست به لحاظ تاريخي چقدر صحت داشته باشد. او مينويسد: «در شدت محاصرة قسطنطنيه، آنگاه که تسخير عاصمة روم شرقي مسلّم بود، جاسوسان، [سلطان] محمد دوم را آگاهي دادند که: در شهر انقلابي عظيم است؛ چه، کشيشان و بالتبع، ديگر مردمان در مسئله کلامي دو بخش شدهاند و هم اکنون امپراتور و ساير سران در کليساي قديس صوفي گرد آمدهاند و بحث ميکنند که: «زخم وارد بر مسيح آيا بر جنبة لاهوت آن خورده يا ناسوت او؟!» [سلطان] محمد در حال، تيري از توپي سنگين به همان کليسا گشاد داد و چون اصابت کرد، گفت: «هم به لاهوتش خورد و هم به ناسوتش!»
پينوشت:
1ـ خلافت عثماني كرماني، در مقدمه سلجوقيان و غز در كرمان،چاپ سوم، از ص168 به بعد كه به تفصيل نوشتهام.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید