اطلسِ اصطنبولي / دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي، بخش اول

1392/9/17 ۰۹:۴۷

اطلسِ اصطنبولي / دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي، بخش اول

به قسطنطنيه بتابيد ماه بر آن باره و برجهاي سياه ز قرن‌الذهب ساخت مشكين كمند مگر بگذرد زان بروج بلند

 

 

 

به قسطنطنيه بتابيد ماه

بر آن باره و برجهاي سياه

ز قرن‌الذهب ساخت مشكين كمند

مگر بگذرد زان بروج بلند

نگارا، نگه كن كه اين نور پاك

دگر بهره از اين شب تابناك

پيامي ز من آورد سوي تو

ز روزن درآيد به مشكوي تو

(ملك‌الشعراء بهار)

 

چند هفته پيش، اردوغان نخست‌وزير پرسروصدا و عبدالله گل رئيس‌جمهور بي‌سروصداي تركيه، بدون آنكه قصد سوئي داشته باشند، استخوانهاي پوسيده و عظام رميمة دو تن از سلاطين معروف عثماني را كه دويست سيصد سال پيش در خاك خفته و از ياد رفته بودند، خواه ناخواه به لرزه آوردند!

 

اين دو در حالي‌كه به حق و با كمال افتخار مراسم بازگشايي تونل زيرآبي مرمره را افتتاح مي‌كردند ـ كه خط آهن از زير آن مي‌گذشت ـ اين نكته را به زبان آوردند كه دو تن از سلاطين عثماني (در واقع خلفاي عثماني عبدالمجيد پاشا و عبدالحميد پاشا) تا پاي لب گور گذاشتند، هميشه آرزو مي‌كردند كه يك خط ـ چه زيرآبي و چه روي آبي ـ از درياي مرمره و بُسفر بگذرد و دو كرانه اروپا و آسيا را به هم متصل ‌كند؛ كاري كه قرنها و سالها حصول آن متعذر مي‌نمود و اينك به پشتوانه دلارهايي كه از اينجا و از آنجا ـ از جمله ايران ـ براي تركيه فراهم آمده و البته با فروش انجير و موز و انار و ساير ميوه‌هايي كه در تركيه به وفور به عمل مي‌آيند و هم به بركت دلارهايي كه جهانگردان در ساحل مديترانه‌اي تركيه خرج مي‌كنند، و البته با همت تكنولوژي جديد، و كوشش مهندسان چشم‌نازك ژاپني و زردپوست، گره اين كار كشوده شد و چند سال پيش كلنگ نخستين تونل آبي سفر به زمين زده شد، و اينك اردوغان است كه در كمال بشاشت و با احساس برتري نسبت به آنهايي كه هنوز شك دارند كه تركيه مي‌تواند جزء اتحاديه اروپا شود، در مراسم افتتاح اين تونل شركت كرد و آن را به نام دولت خود ثبت كرد.

 

تونلي كه قادر است روزانه يك و نيم ميليون مسافر را در چهار دقيقه از آسيا به اروپا برساند، و 13 كيلومتر و نيم طول آن است، و بيش از سه ميليارد يورو ـ كه حدود چهار ميليارد دلار مي‌شود ـ خرج برداشته است.

 

شعري كه در صدر مقاله چاپ كرده‌ام، يك بند از شعر دلپذيري است كه اصل آن را مرحوم درينك واتر (= آب ‌روان؟) به انگليسي سروده بود و هنگامي كه براي شركت در هزاره فردوسي (1313ش ـ 1934م) به ايران آمد، به نيشابور و طوس رفت و بر سر مقبره فردوسي كه توسط مرحوم بهزاد طراحي و ساخته شده بود، خواند. مرحوم ملك‌الشعراء بهار كه آن روزها در گونه‌اي حبس نظر و تبعيد در اصفهان به سر مي‌برد، به وساطت فروغي رئيس‌الوزرا مورد عفو قرار گرفت و براي شركت در كنگره فردوسي به تهران آمد، و شعر درينك واتر را به نام شعر فارسي ترجمه كرد. اين‌ نكته را مرحوم مايل تويسركاني كه آن سالها رئيس معارف كرمان بود و در همين كنگره هم شركت داشت، وقتي عكس كنگره را در اتاق مهمانخانه ما در پاريز ديد، به پدرم گفت و عكس خود را هم نشان داد.

 

باري، ملك و درينك واتر هر دو شعر خود را خواندند. شعر در مجموعه سالنامه‌ پارس همان سالها چاپ شده، و در كتاب هزاره فردوسي هم نقل شده.يكي دو بند ديگر آن اين است:

 

سپيده چو از خاوران بگذرد

گريبان شام سيه بردرد

كند روشن اين تيره چاه مرا

گشايد سوي شرق، راه مرا

مرا آرزوها روايي كند

به شهنامه‌ام رهنمايي كند

كزين آرزوهاي كوتاه خويش

به گوش آيدم بانگ دلخواه خويش

كه خيام و حافظ در آن بوستان

مرا چشم دارند چون دوستان

كه با همرهاني چنان پاك‌خوي

سوي قبر فردوسي آريم روي

سر تخت‌جمشيد را نو كنند

ز نو ياد جمشيد و خسرو كنند

بعد بهار خطاب به شاعر مي‌‌گويد:

سخن گسترا، موي بشكافتم

كز انديشه‌ات روزني يافتم

درينك وتر، كت چشمة زندگي

بجوشد ز لب گاه گويندگي

رسيده به پاي خجسته سروش

ز لندن به منزلگه داريوش

جميل زهاوي بزرگ اوستاد

در اين بزم والا زبان برگشاد

ز انفاس او شعله‌اي بردميد

وزان شعله شد چون تو نوري پديد

وزين آتش و نور طبع بهار

ز افسردگي رَست و شد شعله بار

 

قصد از بيان شعر درينك واتر و بهار، اين نكته بود كه استامبول، يا كنستانتينوپول و يا قسطنطنيه از قديم در روحيه شعرا و نويسندگان غرب، يعني اروپا اثر داشته است، و در واقع درينك واتر هم با بيان قسطنطنيه خواسته است حسن مطلعي در شعر خود داشته باشد كه به قول ويكتور هوگو: «نور هميشه از شرق مي‌رسد و قسطنطنيه مطلع آن است.»

 

اما «قرن‌الذهب» به معني «شاخ زرين»، يك اصطلاح جغرافيايي تاريخي است براي كوههاي اطراف بُسفر و شاخه‌اي كه از درياي مديترانه به درياي سياه وصل مي‌شود، و در واقع تنها راه ارتباطي تا نزديك ميان اروپا و آسيا بوده و كالاي هندوچين بيشتر از اين تنگه به اروپا مي‌رسيده؛ و به همين دليل تجارتش هميشه رونق داشته و ثروتمندان بزرگي هميشه در دو طرف اين راه آبي مي‌زيسته‌اند، و شايد به يكي دو تا از آنها اشاره‌اي هم بكنم. اين شاخ آبي از بس طلا مي‌آورد، به شاخ طلايي معروف شده است.

 

اين نكته كه عبدالمجيد سلطان، يا سلطان عبدالحميد، اين آرزو را در سر پرورانده باشند كه از زير دريا راهي از آسيا به اروپا گشوده شود، امر تازه‌اي نيست. مطمئناً آن روز كه سلطان مرادخان در بالكان مي‌تاخت (1293هـ/ 1876م) و در ميدان جنگ بالكان، از كشتگان معركه كه اينجا و آنجا افتاده بودند، بازديد مي‌كرد، در همان حال يك سرباز مجروح كه خود را به مردن زده بود، تفنگ را رو به او گرفت و خالي كرد و در نتيجه سلطان كشته شد؛ او هم پيش از قتل لابد در دلش مي‌گذراند كه شايد روزي بتواند راه زير آبي از آسيا به اصطنبول بگشايد.

 

و باز آن روز كه سلطان سليمان‌خان (معروف به قانوني) در شرق اروپا ميدان تازي مي‌كرد (1058 هـ/ 1648م) آرزو داشت كه از شر عبور سربازان با قايق از درياي مرمره خلاص شود؛ و حتي سلطان سليم كه توجه او به شرق بود و شاه اسماعيل صفوي را در جنگ چالدران شكست داده بود (918هـ/ 1512م) من مطمئن هستم كه در سويداي خاطرش مي‌گذشت كه سلطان قانصوه ـ مملوك طغيانگر سلاطين عثماني ـ وقتي شكست قطعي خواهد يافت كه يني‌چري‌ها از طريق درياي مرمره، مديترانه را طي كنند و به دلتاي مصر برسند. او هرگز فكر نمي‌كرد كه روزي كه جسد قانصوه را به حضور او خواهند آورد، يك شاهنامه بزرگ فردوسي با مينياتورهاي رنگارنگ نيز جزء غنائم خواهد بود. قانصوه و قاهره و مجلس شاهنامه‌خواني؛ درست گفته آن كه گفته:

 

هر آن كس كه شهنامه خواني كند اگر زن بود، پهلواني كند!

 

بهتر بگويم از مجموع 38 تن سلاطين عثماني كه در اسلامبول يا استانبول خلافت كرده‌اند، يعني از سلطان عثمان خان غازي كه در 699 هـ/ 1300م به سلطنت رسيد تا آخرين آنها سلطان عبدالعزيز كه در 1342هـ /1933م مغلوب نيروهاي جنگ اول جهاني شده بود و به تبعيد رفت و امپراتوري عثماني به ده پانزده دولت نيمه‌مستقل و مستقل تقسيم شد، به جرأت مي‌گويم كه همه اينها با يك آرزو به خاك رفتند و آن اينكه اسب خود را سوار شوند، و از راهرو زيرزميني مرمره از آسيا به اروپا بروند. اين آرزويي بود كه به اين سادگيها صورت عملي به خود نمي‌گرفت.

حالا من غيرمستقيم يك پرانتز باز كنم و منبرگرداني كنم و دوباره بر سر مقصود روم. سلجوقيان كه رشته بزرگ تركان ماوراءالنهري بودند، چون در سرخس بي‌ رسمي مي‌كردند و در مورد پرداخت ماليات گوسفند (كه سالي 25 هزار سر گوسفند به مطبخ سلطان محمود بود)، سرو صدا راه ‌انداختند، سلطان غزنوي از بيم طغيان سران آنها را اسير كرد و در يكي از زندانهاي هند زير نظر نگاه داشت.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: