تاریخ‌فلسفه سیاسی؛ دوره اول، بخش اول / خشایار دیهیمی

1392/9/16 ۱۲:۵۴

تاریخ‌فلسفه سیاسی؛ دوره اول، بخش اول / خشایار دیهیمی

برخی می گویند، فلسفه ی سیاسی جزیی از علوم سیاسی است. برخی دیگر می گویند: خیر. فلسفه ی سیاسی شعبه ای از فلسفه و علوم سیاسی بخشی از فلسفه ی سیاسی است. مدعای گروه اول این است که چون با رخدادها مواجهیم، بنابراین در مسایلی از جمله: جنگ، انقلاب، تشکیل اتحادیه، پیمان صلح، تشکیل حکومت و به مانند آن، نخست امری واقع می شود، بعد اظهار نظر می کنیم.

دبا - تنظیم :احسان آقایی-  برخی می گویند، فلسفه ی سیاسی جزیی از علوم سیاسی است. برخی دیگر می گویند: خیر. فلسفه ی سیاسی شعبه ای از فلسفه و علوم سیاسی بخشی از فلسفه ی سیاسی است. مدعای گروه اول این است که چون با رخدادها مواجهیم، بنابراین در مسایلی از جمله: جنگ، انقلاب، تشکیل اتحادیه، پیمان صلح، تشکیل حکومت و به مانند آن، نخست امری واقع می شود، بعد اظهار نظر می کنیم. مدعای گروه دوم این است که می گویند: ما نخست باید تصور درستی از مفاهیم داشته باشیم. اگر فلسفه سیاسی نداشته باشیم، علوم سیاسی دل بخواهی می شود و بر اندیشه هایی استوار نخواهد بود. مثلاً وقتی انقلاب روسیه یا جنگ جهانی اتفاق می افتد، با سؤال هایی مواجه می شویم: ایدئولوژی های لیبرالیسم، سوسیالیسم،کمونیسم، هر یک برنامه ها و اهدافی را مطرح می کنند. حال اگر ما فلسفه ی سیاسی نداشته باشیم، تصوری نداشته باشیم، چگونه به ارزیابی برسیم.

 به نظر می رسد که فلسفه ی سیاسی،شعبه ای از فلسفه است نه علوم سیاسی. بنابراین علوم سیاسی اگر زیر مجموعه ی فلسفه ی سیاسی نباشد، بهره گیرنده از آن است و بی مدد فلسفه ی سیاسی نمی تواند در مقام اندرز و رهنمود قرار گیرد. همچنین نمی تواند در برابر ادعاهای رقیب، استدلال کند.

فلسفه ی سیاسی نمی تواند چنین ابزاری در اختیار قرار دهد که بهترین شیوه را انتخاب کنیم. همچنین نمی تواند معیاری در اختیار علوم سیاسی قرار دهد که سخن متقن ارایه دهد. پس فلسفه ی سیاسی به چه درد می خورد؟ چرا چنین دردسری را به جان بخریم؟

در پاسخ باید گفت که فلسفه ی سیاسی تفکر است. تفکر نباید به پاسخی قطعی برسد. در واقع ارزش تفکر در این است که ما را به سوی جهانی گشوده و به سوی امکان ها می برد.                                                                        

 

جدایی فلسفه ی سیاسی از ایدئولوژی

ایدئولوژی حرف نهایی و نقطه ی پایان است. برای همه ی سؤال ها جواب مشخص و خدشه ناپذیردارد. فلسفه ی سیاسی بیش از آنکه به شما جواب دهد، پرسش مطرح می کند. ای بسا هرگز جوابی هم ندهد. آنکه می خواهد در این مسیر پای بگذارد، باید بداند که نیامده تا نسخه ی همه ی دردها را بگیرد. بلکه آمده تا نسخه ای بگیرد که دردها و مشکلات را آشکار کند. تا بهتر و دقیق تر به مشکلات بیاندیشیم. راه هم اندیشی را هم باز می کند تا به تعادل برسیم و نقاط افتراق و اشتراک را بیابیم. فلسفه ی سیاسی موقتاً تا زمان بطلان نظریه، جواب مسأله را داده است. ایدئولوژی مدعی حقیقت است و نسخه ی درمان دردها را پیچیده است. فلسفه ی سیاسی این کار را نمی کند. همان طور که فلسفه اصولاً دعوت به تفکر و دقت نظر در مفاهیم و تعابیر است،فلسفه های انضمامی از جمله فلسفه ی سیاسی هم نمی توانند مثل علوم و ایدئولوژی ها جواب متقن دهند. بلکه طرح پرسش می کنند تا شما به نتیجه ای برسید.

ایدئولوژی باور خاصی را انتخاب می کند؛ ولی چون از جنس باور است، فلسفی است. علم اما از جنس داده هاست. فلسفه ی سیاسی راجع به حکومت است و پاسخی است به آنارشیست ها. هر چند ایدئولوژی ها باور مدارند، ولی گاهی به دگما می رسند.

فلسفه ی سیاسی در وهله ی نخست می کوشد که بگوید: نظم، حکومت، عدالت، برابری، وجود خارجی و بیرونی دارند و مفاهیم واقعی اند (Conceptual Realism) نه مفاهیم تخیلی. مفاهیم آزادی، برابری، عدالت و حق، افسانه ای نیستند، بلکه واقعی اند. فلسفه ی سیاسی در مرتبه ی اول موضوعات و در مرتبه ی بعد، زوایای نگرش را به امر سیاسی را سامان می دهد.

 

سؤال 1) چرا بعد از دو هزار و پانصد سال، امروز ارسطو و افلاطون و قوانیم. چرا امروز همچنان آنها را می­خوانیم؟

سؤال 2) چرا طبیعیات ارسطو را نمی­خوانیم ولی سیاست ارسطو را می­خوانیم؟

سؤال 3) چه نیازی به فلسفه­ی سیاست هست؟ آیا علم سیاست به تنهایی کفایت می­کند؟

موضوع بحث: سیاست است. آیا چیزی به نام علم سیاست همانند علوم تجربی دیگر وجود دارد یا خیر؟ آیا پاسخ­های قطعی (ازلی و ابدی ) به آنها داده شده است یا خیر؟

تصور عمومی از سیاست:

این تصور به شکل ضرب­المثل و اندرز درآمده است و بزرگان ما از آن پرهیز داده­ وگفته اند که عالم سیاست کثیف است. در منظر عام، نگاهی منفی به آن است، سیاست؛ یعنی، عالم فریب، دروغ و طمع. یک نگاه سنتی و کلی (که منحصر به کشور ما نیست). آیا جوابی برای این بدبینی ها داریم؟ این نه تنها امری منفی نیست، بلکه شریف­ترین فعالیت آدمی است و بی آن جهانی نابسامان خواهیم داشت. علت این اختلاف نظر حاد در چیست؟ علت این است که تعاریف افراد از سیاست متفاوت است. چون اصول موضوعه­ای Axioms را مفروض می­گیریم. حال کدامیک از تعاریف به ما کمک می­کند؟ جز با معیار ارزشی نمی توان داوری علمی کرد.

 

تعاریف چهارگانه (اصلی) از سیاست:

1.سیاست هنر کشورداری (هنر اداره ی جامعه Art of Government) است. در کشور ما این تعریف قدیمی و ریشه­دار است. این تعریف از سیاست در ایران باستان به دلیل دپسویسم به تعبیر یونانیان، غالب­ترین به دلیل ساخت یکتا سالاری (فرمانروای یگانه) غالب بوده است. تکالیف را او تعیین می­کند، حرف آخر را می­زند و مطق العنان است. ما اتباع (رعیت) (Subject) منقاد و مطیع داریم نه شهروند. پادشاه و رعایای او. رعیت موجودی مکلف است و تکلیفش را پادشاه تعیین می­کند.

2. سیاست؛ یعنی، همه­ی امور عمومی (Public Affairs) (هر کنش و و اکنش که در حیطه عمومی انجام می­گیرد) اقتصاد، تعلیم و تربیت، قوانین و قانونگذاری در حوزه ی عمومی است.

3.این تعریف در ذیل تعریف اول می­گنجد. سیاست به معنای مصالحه، تدبیر، گفتگو و رسیدن به اجماع در نحوه­ی اداره­ی امور جامعه است. در ساخت­هایی که به دموکراتیک نزدیک تر می­شوند، این تعریف معنا می­یابد. هر چند مسئله تدبیر جامعه است،اما از طریق گفتگو رسیدن به مصالحه و جلوگیری از ادامه کشمش­های منجر به کشتار و قتل و خونریزی می­شود. حاصل آنکه در وهله اول مصالحه Compromise در وهله­ی دوم رسیدن به اجماع Consensus است.

4.متوسع­ترین و جدیدترین تعریف از سیاست است و عمده­ترین نقش را در این تعریف "جنبش فمنیزم" داشته است. مطابق این تعریف، سیاست هرگونه رابطه­ای است که در آن قدرت و توزیع منابع وجود دارد. "فوکو" مشهورترین نظریه پرداز این تعریف میان مذکر هاست. در تعاریف قبلی حوزه­ی خصوصی بیرون گذارده می­شد. در این تعریف حوزه­ی خصوصی هم وارد می­شود. رابطه­ی زن و مرد، ارتباط والدین بر فرزندان، میزان قدرت هر کس در خانواده­، مربوط به سیاست است. چون قوانینی که در یک جامعه وضع می­شوند، خواسته یا ناخواسته به روابط خصوصی ما رسوخ می­یابند. حتی نوع دوستی و رفاقت ما را هم تعیین می­کند. حتی درون نهاد خانواده رابطه­ی قدرت وجود دارد که متکی به سیاست و قوانین است. وجه مشترک این تعاریف داد و ستد میان افراد است. بسته به شکلی که جامعه پیدا می­کند، داد و ستدها تغییر می­کند.

 

بسط تعاریف چهارگانه برای فهم بیشتر

تعریف اول: در این نگاه از سیاست آنچه در کانون سیاست قرار دارد، دولت است، حکومت است.. همه­ی نهادها منهای (نهاد دولت) از سیاست کنار گذارده می­شوند. فعالیت­های اجتماعی هم با این تعریف از سیاست در دایره­ی سیاست قرار نمی­گیرد و از آن بیرون است، اقتصاد، تعلیم و تربیت همه امور غیرسیاسی دانسته می­شود.

یک اسمی با این نگاه تطابق دارد که Real Politic نام دارد. سیاست فقط امور مربوط به دولت است. به شکل تاریخی این نگاه را به ماکیاولی نسبت می­دهند. کسی که رئال پولیتیک را باب کرد و مثل منجم، شیمی­دان به سیاست نگاه کرد و ارزش گذارد، ماکیاولی بود.

تعریف دوم: طرفداران تعریف دوم می­گویند که سیاست دربردارنده ی همه­ی مسائلی است که مربوط به امور عمومی Public Affairs می­شود. دایره­ی سیاست در این تعریف وسیع­تر می­شود. در تعریف اول، همه چیز منهای دولت از دایره­ی تعریف بیرون است. در این تعریف همه چیز که عمومی است وارد دایره سیاست می­شود. تنها چیزی که خارج می­ماند، حوزه­ی خصوصی است .Public Sphere حوزه­ی (سیاسی) و Private Sphere حوزه خصوصی (غیرسیاسی). در یونان باستان این بحث مطرح بود (تعریف دوم)، در مقابل در جامعه­ی دپسوتیک (تعریف اول) رایج بود. در یونان باستان سیاست را با این شرط که همگان باید در آن مشارکت داشته باشند، می­پذیرفتند.در یونان باستان، اقتصاد (تدبیر منزل) جز حوزه­ی خصوصی تلقی می­شد. در این تعریف دولت حق ندارد در مسایل اقتصادی دخالت کند.

 تعریف سوم: در این تعریف همه­ی بخش های جامعه مدنی وارد بخش عمومی تلقی می­شود و همه­ی شهروندان باید در آن شرکت کنند و فقط خانه و خانوده جزء بخش خصوصی است. یکی از مهم­ترین افرادی که نقش داشته است. کسی که اولین بار این حوزه­ها را دقیقاً شکافت، «هانا آرنت» بود. کتاب او به نام (Human Condition) وضع بشری که نقطه­ی عطفی محسوب می شود، می گوید: انسان سه نوع فعالیت دارد:

1. زحمت (فصل مشترک انسان و حیوان) Labor؛ 2. کار (فصل میز انسان و حیوان) Work؛

3. عمل (عالی ترین فعالیت انسانی) Action

زحمت بخش مشترک زندگی انسانی و حیوانی است. چون زحمت فقط مربوط می­شود به هر تلاش که شما برای زنده بودنتان انجام می­دهید. یعنی تأمین خوراکی و نوشیدنی و هوای تمیز..

کار؛ یعنی، فعالیت­هایی را انجام می­دهی که علاوه بر زنده ماندن دلخوش تر، آسوده­تر باشی و رفاه بیشتری داشته باشی. ابزار می­سازی تا رفاه و آسودگی بیشتری تأمین مند یا دل خوشی بیشتری ایجاد ­کند.

عمل: عالی­ترین فعالیت انسانی است. تعالی، سیاست مربوط به Action است. برای اداره جامعه مقررات تدوین (وضع) می کنیم که چگونه در کنار همه زندگی ­کنیم. چگونه حقی برای همه قائل می­شویم و بر ذمه­ی هم حقی پیدا می­کنیم.

در تعریف اول، فرمانفرما Sovereign (یکی که فرمانش را می­فرماید، فرمایش می­فرمایند.) در تعریف سوم فرمانروا داریم Authority (کسی که فرمانش رواست. شما باید رضایت داده باشی.)

تعریف چهارم: سیاست همچون قدرت. فمنیست ها به بیشترین تأثیر را در این حوزه داشته­اند و تمام افرادی که از نوعی تبعیض رنج می­برده اند در این تعریف نقش دارند. در طول تاریخ هر کس که از تبعیض رنج می­برده، به این نتیجه رسیده که باید از تعریف سوم جلوتر رفت. و قوانینی که ظاهرش عمومی است و وارد حوزه خصوصی نمی­شود تا بر زندگی تأثیر می­گذارد و باید مشمول سیاست شود. وقتی قانون حمایت خانواده می­گذاری و موارد آن را تعیین می­کنی، همه به سیاست مربوط می­شود و به گوشه و کنار زندگی ما مرتبط می­شود و باید آن را چنان تعریف کرد که حوزه­ی خصوصی را در برگیرد. این به معنای مداخله در حوزه­ی خصوصی نیست.

جمع­بندی: امروز کسی از دو تعریف اول دفاع نمی­کند.

می ماند تعریف سوم و چهارم. بحث ما در سیاست با تعاریف سوم و چهارم است.

 

رویکردهای اصلی به سیاست

1.رویکرد فلسفی: این رویکرد، سیاست را بخشی از قلمرو فلسفه و حاصل تضارب آرا و عقاید مختلف می­داند و معتقد است نخست باید تکلیفمان را با عقاید مشخص کنیم تا موضعی خاص اتخاذ نمائیم. (سیاست به معنای رئال پولتیک).

2. رویکرد واقعی: رئال پولتیک. نگاهی مصلحت اندیشانه به سیاست دارد.

 (سنت تجربی) Empirical Tradition

در سنت تجربی می­گویند ما از امور واقع توصیفی بدست می­دهیم. تجویز نمی­کنیم. فقط می­گوئیم چه رخ داده است و علت آن را توضیح می­دهیم و تجزیه و تحلیل می­کنیم. یک رشته­ی جدیدی که در قرن بیستم به دنبال نوآوری­های فروید و یونگ آمد، رشته­ای پدید آمد به نام رفتارگرایی؛ یعنی، رفتار بشر تحلیل­پذیر است. پس ما می توانیم طبق مکتب رفتارگرایی­، واکنش­های بشری را تحلیل کنیم و براساس اطلاعاتمان تجویز هایی کنیم. علم با فاکت­ها (امور واقع) سر و کار دارد، نه با ارزش­ها. در سیاست، قطعاً با امور واقع یر و کا داریم. مثال: مساحت یا منابع یا جمعیت کشور چیست؟ باورها و عقاید آنها چه بوده و هست؟ اینها فاکت­های قابل دستیابی­اند. اما آیا با اتکای به این Factsها می توانیم نتیجه بگیریم که چه رخ خواهد داد؟ یا جوامع چه راهی را در پیش می­گیرند؟ خیر. واکنش­ها متفاوت است. حتی به یک همچون واقعیت ساده­ای. پس از «است­ها» به «باید» (در حوزه­ی ارزش­ها) نمی­رسیم. ما برمبنای Factها و داده­ها به این نتیجه رسیده­ایم که تنوع در همه­ی حیطه­های زندگی ما جاری و ساری است. ما انسان ها شباهت­های زیادی به هم داریم، اما آنچه مهم است تفاوت­های ماست. تفاوت­هایی که از مراتب پایین شروع می­شود و تا نهایت ادامه دارد. ما به عنوان انسان، هویت داریم که این هویت اجزای بسیار دارد. نخستین هویت ما چیست؟ انسان بودن (اشتراک کامل)؛ دومین هویت ما چیست؟ جنسیت (دو دستگی به وجود می آید)؛  سومین هویت ما چیست؟ نژاد (حداقل چهار دسته)؛ چهارمین هویت ما چیست؟ (ملیت)؛ پنجمین هویت ما چیست؟ (دین)؛ ششمین هویت؟(عقاید)؛ هفتمین هویت( شهر)؛ هشتمین هویت(محله) و ... تا به نهایت درجه که می­رسیم که هیچ دو نفر ما اشتراکی نداریم. در فلسفه نمی توانیم به Justification واحد برسیم اما در علم می توانیم به Explanation واحد برسیم.

 

انسان حیوان سیاسی است

این ساده­ترین جمله­ای است که پایه­ی فلسفه­ی سیاسی  را شکل می دهد و می­بینیم از دل این جمله­ی ساده همه­ی دعواها و تنازعات و اختلافات بیرون می­آید .دعوا از این شروع می­شود. عده­ای می­گویند: سیاست امر طبیعی نیست، بلکه بر ساخته­ی انسان است. این دو نکته دائماً در هر یک از مفاهیم فلسفه­ی سیاسی، تقابل بین طبیعی و بر ساخته­ی انسانی پیش می­آید.

1. طبیعی؛ یعنی آنچه عزیزی، خارج از اراده­، طبیعی، ذاتی و فطری است.

2. بر ساخته؛ یعنی شما به میل یا به ضرورت آن را ساخته­اید.

 

نکته ی یک

 به نظر مخالفان ارسطو، سیاست امری مصنوعی و بر ساخته­ی انسان است. می­گویند: درست است امروز جامعه نظم و حکومت داریم. اما اینها بر ساخته­ی انسان اند، ضرورت ایجاب می­کرده است در وجود آیند. هدف از این کار، امر پارادوکسیکال است. سیاست می­ورزیم تا از شِّر آن خلاص شویم. این دو دسته، ارسطو و مخالفانش، در اینکه غایت آمال انسانی رسیدن به کمال است، اختلافی ندارند. اما اختلاف آنها در این است که ارسطو می­گوید سیاست غایت است، چون در دل نظم به کمال می­رسیم. مخالفان می­گویند، سیاست وسیله است، غایت نیست. این دعوایی است که بین جمع­گرایان و فردگرایان هم وجود دارد. جمع­گرایان همگی معتقدند: ما در جمعیت است که به کمال می­رسیم. یوتو پیای آنها جمعی است. فردگرایان می­گویند: ما در فردیت است که به غایات می­رسیم. هر فرد که از مسیر متفاوتی می­رسد، هیچکس نمی تواند تکلیفی مشخص کند. گاهی بین انواع سوسیالیست­ها، کمونیست­ها، آنارشسیت­ها، لیبرال­ها، لیبرتارین­ها نزاع است. همه­ی این ایسم­ها از این دو گروه برخاسته است.

 

نکته ی دو

اصلاً آیا چیزی به نام طبیعت بشری وجود دارد یا خیر؟؟ قأئلان به وجود طبیعت بشر و قائلان به ثابت بودن این طبیعت بشری، به این نتیجه می­رسند که اگر ما طبیعت را بشناسیم و مشخصات آن را بشناسیم، می توانیم قانونی به نام طبیعت بشری را کشف کنیم که در همه­ی زبان­ها و ادوار ثابت باشد

 

نکته ی سه

طبیعت باوران دو دسته­اند: آنهایی که به ثابت بودن طبیعت بشر باور دارند و آنهایی که به متغیر بودن طبیعت بشر باور دارند. طبیعت­گرایان در اینکه سیاست جز سرشت بشر است، توافق دارند، اما در ثابت یا متغیر بودن آن، اختلاف دارند. عده­ای می­گویند انسان­ها فطرت دارند اما نفع­طلبند. عده­ای دیگر می­گویند بشر فطرت دارد اما فطرت بشر نفع­طلبی نیست، بلکه کمال­جویی است عده­ای می­گویند طبیعت بشری وجود ندارد. انسان به هر شکی درمی­آید. آنهایی که به طبیعت بشری متغیر باور دارند، این تغییر کرانه دارد تا یک حدی می تواند تغییر کند. اما عده­ای که از اصل طبیعت بشر را قبول ندارد، می­گویند: ممکن است ما به زمانی برسیم که انسان هیچ شباهتی به پیشینیان خود نداشته باشد.

 

نکته ی چهار

مسأله­ی بعدی که پدید می­آید این است که در جامعه باید نظمی برقرار باشد چون منابع محدود است و انسان می­خواهد برای خود و نزدیکان منابع بیشتری کسب کند، دائماً نزاع شکل می­گیرد. وضعی که هیچ قاعده و قانونی برقرار نیست. چون قانون وجود ندارد، پس امنیت هم وجود ندارد. در نتیجه آزادی هم وجود ندارد. انساها می­گویند بیائید  بین خود نظمی برقرار کنیم. برای برقراری نظم، اولین چیز این است که شما از حقوقی صرفنظر می­کنید. از اینجا به بعد وارد اختلافات جدیدی  می شویم.

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: