1392/9/16 ۱۰:۲۱
سياوش سرقيني/ گردآمدن خصلتهايي مانند دوري جستن از كينهتوزي، پرهيز از خشونت و بياعتنايي به قدرت، در وجود يك رهبر سياسي امري است بسيار كمنظير. اما بيترديد، نلسون ماندلا توانسته بود همه اين ويژگيهاي انساني را در خود پرورش دهد و چنين شد كه ماندلا، نه تنها رهبري كاريزماتيك براي سياهان آفريقاي جنوبي، كه چهرهيي الهامبخش و نمادي از انسانيت و اخلاق براي تمام نسلها و نژادهاي بشر شد.
سياوش سرقيني/ گردآمدن خصلتهايي مانند دوري جستن از كينهتوزي، پرهيز از خشونت و بياعتنايي به قدرت، در وجود يك رهبر سياسي امري است بسيار كمنظير. اما بيترديد، نلسون ماندلا توانسته بود همه اين ويژگيهاي انساني را در خود پرورش دهد و چنين شد كه ماندلا، نه تنها رهبري كاريزماتيك براي سياهان آفريقاي جنوبي، كه چهرهيي الهامبخش و نمادي از انسانيت و اخلاق براي تمام نسلها و نژادهاي بشر شد. در همين راستا به گفتوگو نشستم با دكتر سروش دباغ درباره اخلاق سياسي نلسون ماندلا و نيز تاثير منش و مشي او درگفتمانهاي سياسي و اجتماعي جهان معاصر. دكتر سروش دباغ ضمن تدريس در دانشگاه تورنتو؛ پژوهش و تاليف در زمينه فلسفه تحليلي و آراي ويتگنشتاين؛ به تحقيق و تاليف در باب فلسفه اخلاق نيز گرايش دارد كه در اين رابطه ميتوان به آثاري از جمله «امراخلاقي، امر متعالي»؛ «عام و خاص در اخلاق»؛ «درسگفتارهايي در فلسفه اخلاق» و «درباب روشنفكري ديني و اخلاق» اشاره كرد.
***
با توجه به اينكه دوران كـودكـي خود را در فضاي انقلابي ايران سپري كردهايد و پيروزي جنبش ضد آپارتايد در آفريقاي جنوبي به رهبري نلسون ماندلا و همچنين آزادي او، كه مصادف بود با سالهاي شكلگيري افكار شما در نوجواني و آغاز جواني، شخصيت نلسون ماندلا و انديشههاي او چه تاثيري روي افكار شما داشته است؟
البته من از ايام انقلاب خاطره چنداني ندارم و آن سالها دوران طفوليت خود را ميگذراندم. زماني كه انقلاب 57 رخ داد من چهار سال داشتم و به همراه خانواده در خارج از ايران به سر ميبردم و پس از انقلاب در سال 58 به ايران بازگشتيم. هر آنچه درباره انقلاب بهمن 57 ميدانم در زمره آن چيزي است كه بعدها شنيده و خواندهام؛ نه به مثابه يك بازيگر در اين عرصه، كه به عنوان يك تماشاگر. به اين معنا كه از طريق گفتهها، شنيدهها و خواندهها تصوير و درك خودم را از انقلاب 57 سامان بخشيدهام تا به امروز. تصويري كه در دوران دبيرستان داشتم با تصويري كه الان از پديده انقلاب اسلامي بهمن 57 دارم خيلي فاصله دارد. به هر حال هنگامي كه با پديدههاي اجتماعي سر و كار داريم، داوري ما در طول زمان و همزمان با لف و نشر آن پديده در طول تاريخ از طريق خواندهها و تجربه زيسته ميتواند دستخوش تغيير شود؛ چنانكه من درباره انقلاب 57 اينگونهام و كثيري مثل من. روزگاري را كه تحولات آفريقاي جنوبي رخ داد و و دوران 27 ساله زندان نلسون ماندلا به پايان رسيد و سفري هم به ايران داشت، خوب به ياد دارم؛ آن زمان اخبار اين واقعه را رصد ميكردم. با توجه به مشي شخصيام و درك و تلقيام نسبت به مناسبات سياسي در جهان جديد و همچنين دلبستگي عميقي كه به ساز و كار دموكراتيك و نيز مدنيت و مدارا دارم، به طور قطع رفتاري را كه ماندلا از خود نشان داد، قويا ميستايم. گمان ميكنم كمتر رخ ميدهد كه فردي اينگونه بتواند دشمنان سابق خود را ببخشد و مسائل را شخصي نبيند و نخواهد براي تشفي خاطر، دشمنان ديروز را به سختترين وجه ممكن يا دست كم به همان اندازهيي كه آنها او و همنژادانش را اذيت كردند، مجازات كند. به سبب صبر و خويشتنداري ستايش برانگيز ماندلا، خوشبختانه واژه «نگرو» كه بار تخفيفي داشت و متضمن تحقير كردن سياهان در سرزمين آفريقاي جنوبي بود، رفتهرفته از ميان رخت بربست. براي من، سعه صدر ماندلا هميشه تحسينبرانگيز بوده است؛ همچنين جهد پرتوفيق او در راستاي نهادينه نشدن خشونت در جامعه آفريقايجنوبي. ماندلا دشمنان خويش را بخشيد و در عين حال فراموش نكرد. به مصداق آن سخن مولانا كه «خون به خون شستن محال است و محال» اجازه نداد تا حمام خون در كشور به راه افتد و خشونت نهادينه شود. من به اقتضاي دموكرات بودنم با انقلاب و ساز و كار انقلابي به علت آثار و نتايج زير و روكنندهيي كه در ميانمدت و درازمدت به دنبال دارد، چندان بر سر مهر نيستم؛ از اين رو شيوه ماندلا را ميپسندم. ماندلا خشونت پرهيز بود و اجازه نداد خشونت در جامعه نهادينه شود. او به نهادينه شدن ساز و كار دموكراتيك در كشور آفريقاي جنوبي مدد فراوان رساند. مدارا منشي او با توصيهها و آموزههاي عرفاي ما در باب مدارا كردن با خلايق در تناسب است؛ به خاطر علاقهيي كه به سنت عرفاني دارم نيز اين مشي ماندلا را قويا ميستايم. حافظ به ما ميگويد: «آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا» انصافا مدارا كردن با دشمناني كه دشمن مدارا هستندكاري است بس دشوار. اما ماندلا نشان داد كه ميشود از پس اين كار برآمد و با دشمناني كه سالهاي سال به او و هم نژادانش آزار رسانده بودند از درمرافقت درآمد. او توانست ديده را ناديده كند و كثيري از آنچه را رخ داده عقب بزند و به حاشيه براند؛ گويي كه رخ نداده است. چنين رويكردي هم متوقف بر نوعي سلوك و ورزيدگي اخلاقي شخصي دروني است و هم ديد كلان تاريخي؛ مشتهيات نفساني و منويات دروني را نديدن و صرفا دلبسته سرنوشت كشور و ملت بودن. هنگامي كه من به مثابه ناظر بيروني در ماندلا و كارنامهاش نظر ميكنم، آنچه را در آفريقايجنوبي رخ داد ميستايم و تحسين ميكنم. بر سردر بارگاه ابوالحسن خرقاني نوشته شده: «هر آن كس كه بدين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد». پيام اين سخن دلانگيز خرقاني عبارت است از جدي انگاشتن و بر صدر نشاندن انسانهاي گوشت و پوست و خوندار انضمامي؛ فارغ از نژاد، دين و جنسيت آنها. ماندلا چنين كار بزرگي را در روزگار ما انجام داد؛ آن هم در شرايطي كه ضميرعموم انسانهاي مظلوم، به سبب ظلمي كه بر آنها رفته، با كينه و انتقام عجين شده و بحق در راستاي احقاق حقوق خود و ديگر مظلومان بر ميخيزند. آنجاست كه در اكثر اوقات، خشونت هم چاشني كار ميشود. ماندلا نشان داد سياهان ميتوانند در جامعه آفريقا حكومت كنند و در عين حال به كساني كه تا ديروز دشمنان قسم خورده اين جماعت بودند، درس معنويت و مدارا دهند.
با نظر به اينكه شما در برخي كتابها و مقالات خود به موضوع اخلاق و فلسفه اخلاق پرداختهايد، رويكرد نلسون ماندلا نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي چه تاثيري بر اخلاق در حوزه سياسي و اجتماعي داشته است؟
اگر بخواهم مطابق با آموزههاي مكاتب اخلاقي سخن بگويم، بايد بگويم ماندلا طبق «اخلاق فضيلتگرا» رفتار كرد و در كسوت انساني فضيلتمند با مخالفين و دشمنان خود از در مرافقت درآمد. در نظام سياسي كشورهاي مختلف، مناسبات و روابط بينالمللي عموما بر اساس مكتب «فايده گرايي اخلاقي» تنظيم ميشود؛ يعني بيشينه شدن فايده و كمينه شدن درد و رنج براي اكثريت شهروندان، است. مفهوم «منفعت ملي» هم از اينجا نشات گرفته؛ كه در عرف بينالملل امري است پذيرفته شده و كشورها مبتني بر همين اصل روابط خود را با سايرين تنظيم ميكنند. اما با توجه به وضعيت بحراني و خاص كشور آفريقاي جنوبي در آن زمان، كاري كه ماندلا كرد، فراتر از فايده گرايي اخلاقي بود؛ چرا كه متضمن نوعي سلوك شخصي، خويشتنداري و كف نفس بود. شايد ماندلا و همنژادان او حق داشتند تا به عدالت رفتار كنند و جمع كثيري از سفيدپوستاني را كه دست به آزار و اذيت سياهان زده بودند، با موازين عادلانه محاكمه كنند و به زندان افكنند؛ اما ترجيح دادند كرم بورزند و كريمانه رفتار كنند تا عادلانه. بنابر آنچه از اميرالمومنين نقل شده، جود و كرم، فوق عدالت مينشيند؛ رفتاري كه ماندلا كرد، كريمانه بود. او مناسبات و روابط را نه بر اساس عدالت، كه بر پايه كرم در جامعه آفريقا برقرار كرد؛ كه البته كاري بود به غايت دشوار. به ويژه با آن كينههاي انباشته شده، در پي ظلم و جور و جنايتي كه در حق اكثريت جمعيت سياهپوستان كشور رفته بود. چنانكه ميدانيم ماندلا 27 سال زندان كشيده بود؛ در عين حال او خودسازي پيشه كرده و روي خود كار كرده بود و با توجه به محبوبيت كمنظيري كه داشت سعي كرد تا كشورش را سامان بخشد و آب رفته را به جوي بازگرداند. كنش او، مطابق با مكاتب اخلاقي، بيشتر به آموزههاي اخلاق فضيلتگرا نزديك است. او با مد نظر قرار دادن فضايلي مانند صبر، بخشش، فتوت... كوشيد تا روابط انساني مبتني بر مدارا را در جامعه نهادينه كند. تصورم اين است كه در شرايط عادي، عموم دولتمردان مناسبات و روابط را بر اساس اخلاق فايده گرا تنظيم ميكنند؛ اما وقتي كشور با موقعيت ويژهيي مواجه ميشود و بحراني در راه است، البته حركتهايي نظير حركت ماندلا سترگ است و سخت، و در عين حال كارآمد. يكي از مولفههاي ديگر جنبش ضد آپارتايد در آفريقاي جنوبي، خشونتپرهيزي بود. اين هم يك فضيلت اخلاقي است؛ به ميزاني كه انسان خشونت پرهيز باشد، به حقيقت انسانيت نزديكتر است؛ وگرنه خشم گرفتن بر ديگري و از پي آن روان شدن، فينفسه هنري نيست؛ به قول حافظ «وفا و عهد نكو باشد ار بياموزي / وگرنه هر كه تو بيني ستمگري داند» هر چه انسان به عصبيت و تخليه خشم و كينه و نقار خود بيشتر بها دهد، سويه حيواني خود را بيشتر پرورده و به منصه ظهور رسانده است. البته نميخواهم بگويم كه خشونتپرهيزي به طور مطلق امر موجهي است؛ به هر حال خشونتي كه جهت صيانت نفس رخ ميدهد، امري معقول است و در جاي خود قابل دفاع. بر آن نيستم تا اعمال خشونت را به طور كامل نفي كنم. اما دعوت به خشونت كردن و انتقامگيري را بر صدر نشاندن و ترويج دادن، يك امر است، وخشونتي كه فرد براي حفظ جان خويش مجبور به اعمال آن ميشود، امر ديگري است. ماندلا كوشيد فرهنگ خشونت پرهيزي و عدم دعوت به خشونت و انتقامگيري را به جهانيان نشان دهد. در همين ايام كه با هم صحبت ميكنيم، متاسفانه كشور سوريه گرفتار جنگ داخلي عظيمي شده و طبق گزارشهاي رسمي سازمان ملل بالغ بر صدهزار نفر تاكنون در سوريه كشته شدهاند. به ياد داريم چندي پيش يكي از مخالفان رژيم اسد زماني كه يكي از نظاميان را كشت قلب او را از سينه او درآورد و مقابل دوربين گرفت و در حالي كه به وجد آمده بود، وجدي كه از عمق كينه و نفرت برميخاست، بانگ برآورد كه ما بايد سينههاي ديگر نظاميان را اينچنين بشكافيم و قلبشان را از سينه درآوريم؛ اين حركت البته با اعتراض شديد جامعه بينالمللي رو به رو شد. اگر جلوي خشونت ورزي گرفته نشود، كار بهاينجا ميرسد و عدهيي تقديس و ترويج آن را در دستور كار خود قرار ميدهند. ماندلا با مد نظر قرار دادن آموزههاي اخلاق فضيلت گراو با ترويج خشونت پرهيزي، درس بزرگي به همگان داد و كاري به غايت بزرگ و كم نظير در تاريخ سياسي معاصر انجام داد.
اين روزها در سخنهايي كه درباره شخصيت نلسون ماندلا گفته ميشود، ويژگيهاي شخصيت او را به خصلتهاي عرفاني تشبيه ميكنند. ديدگاه شما در اين باره چيست؟
اخيرا در روزنامه يي نوشتهيي از آقاي سعيد حجاريان خواندم كه ناظر به همين معنا بود. بله، ميتوان گفت ماندلا، بنا به گواهي زندگياش، سلوكي عرفاني را در پيش گرفته بود، سلوكي كه به راحتي در انسان نهادينه نميشود و ملكه او نميشود. چنانكه آوردم، خشم گرفتن و كينه ورزيدن از مقومات زندگي بشري است. ماندلا روي خود خيلي كار كرده بود تا به اين مقام برسد. موافقم كه او نوعي سلوك عرفاني پيشه كرده بود وميتوان او را سالك و عارف مدرن ناميد. من در سلسله مقالاتي كه تحت عنوان «طرح وارهيي ازعرفان مدرن» نوشتهام و تاكنون چهار شماره از آن منتشر شده، كوشيدهام مولفهها و مقومات نگرش و سلوك عرفاني در جهان راز زدايي شده كنوني را به روايت خود توضيح دهم. در مقاله سوم اين مجموعه كه صبغه اخلاقي دارد، با اخذ كردن مفهوم «ديگري» چنانكه لويناس آن را بهكار برده، توضيح دادهام كه دلمشغول ديگران بودن و به قول گابريل مارسل «وفا» پيشه كردن و در پي كاستن از درد و رنجهاي ديگران برآمدن از مقومات سلوك عرفاني است. در نوشتههاي كساني مانند داستايوفسكي، مارسل، لويناس، كازنتزاكيس...؛ سلوك عرفاني و سلوك اخلاقي متوقف بر دلمشغول «ديگري» بودن است و در راستاي كاستن ازدرد و رنج ايشان گام برداشتن و خودخواهي راكمينه كردن. مارسل معتقد است حتي ايمان ورزي از طريق وفا ميگذرد؛ يعني اگر فردي دلمشغول سامان بخشيدن به ايمان خود در جهان جديد است، بايد از امور انضمامي و پيراموني آغاز كند و بنا بر آموزههاي مسيحي و انجيلي، به همسايه خود بپردازد تا هاضمه فراخي كسب كند و به قول گابريل مارسل «آمادگي معنوي» لازم را كسب كند. تصور ميكنم ماندلا در اين امر كاملا موفق بود. كسي كه تفقد احوال باطن و كف نفس پيشه كرده و واجد دلي است كه بسيار دوست ميدارد و از كينه خالي شده، براي پاي نهادن بر بامهاي آسمان بسيار مستعد است. با خواندن نوشته حجاريان دريافتم كه ماندلابرخي پروتكلهاي ديپلماتيك را در سفرهاي خود رعايت نميكرده؛ براي مثال اينكه چه كسي به استقبال او بيايد و سمت سياسي او چه باشد. از منظرآداب ديپلماتيك، ممكن است اين مساله يك نقص و ضعف محسوب شود، اما از آنجا كه او دلي درياوش داشت، از اين امور رسته بود و در بند اين مناسبات نبود. ماندلا در زمره سالكان مدرني بود كه «با خودي» را، يعني خود كاذب فربه مشحون از كژيها و پلشتيها، را كنار نهاده و بر آن فايق آمده؛ رذايل اخلاقي را در خود كمينه و فضايل اخلاقي را در خود بيشينه و نهادينه كرده بود؛ كاري بس دشوار و البته ستودني.
از ديد شما چه عواملي سبب شده است تا در ميان بسياري از چهرههاي نامدار سياسي قرن بيستم، ماندلا از يك چنين محبوبيت ماندگار جهاني و فرا ايدئولوژيكياي برخوردار شود؟
تصور ميكنم سر آن را بايد در مجموعهيي از عواملي سراغ گرفت كه تاكنون برشمردم. قرانهاي مباركي كه پديدار شده و چنين جايگاه ممتازي را براي او در سپهر سياست رقم زدهاند. به ويژه اينكه جمع شدن تمام اين ويژگيها در يك سياستمدار كمتر رخ ميدهد. كف نفسي كه او پيشه كرد و دلي عاري از كينه و سرشار از شوقي كه او داشت كمتر يافت ميشود. ماندلا خالصانه و بدون هيچ شايبهيي از جان و مال خود سرمايه گذاشت و 27 سال زندان را تحمل كرد. در عين حال نشان داد كه با وجود فعاليت سياسي دراز آهنگ، حرص وافري براي كسب قدرت به هر قيمتي ندارد و با مخالفان و دشمنان ديروز خود از در موافقت درميآيد. فكر ميكنم محبوبيت كم نظير اواز اينجا نشات ميگيرد.
مهمترين ميراثي كه ماندلا براي حال و آينده از خود به جاي ميگذارد، چيست؟
فكر ميكنم سنت خشونت پرهيزي باشد؛ البته با تلقي صحيحش. چرا كه خشونت معقول و موجه را نيز ميتوان سراغ گرفت و بر آن صحه نهاد؛ مرادم در اينجا عدم ترويج خشونت و به ويژه خودسازي در جهت زدودن دل و ضمير از كينه است. اينها نكاتي است كه ميتوان از ميراث ماندلا اخذ كرد و پيش چشم قرار داد و به آن عمل كرد. خصوصا در جامعهيي با ابعاد فرهنگي، سياسي و اجتماعي جامعه ما؛ به كار بستن اين آموزهها در راستاي تلطيف فضا و تغيير نگرش افراد به آنچه در سپهر سياست ميگذرد بسيار ضروري است؛ هر چند تحقق اينپديده، امري است به غايت سخت، اما ماندلا نشان داد كه ميتوان اين كار را روي كره خاكي انجام داد. شايد روزي در كشورديگري كه فضايي شبيه به آفريقاي جنوبي داشتهيا گذشتهيي متلاطم را تجربه كرده، مطابق با آنچه او توصيه ميكرد، شعار «ببخش و فراموش مكن» سرلوحه كار قرار گيرد و با صرف كمترين هزينه و درد و رنج، پارهيي گذارها محقق شود. اين آموزهها، بخش ماندگار ميراث ماندلاست.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید