نگاهي به شعر رعدي آذرخشي / پروفسور فضل‌الله رضا – بخش پایانی

1392/9/13 ۱۰:۲۴

نگاهي به شعر رعدي آذرخشي / پروفسور فضل‌الله رضا – بخش پایانی

[رعدي مي‌گويد:] با سپاس بسيار از لطف و حسن تدبير و وزير دربار (قدس نخعي)، به او گفتم: «چطور است من كه انتقاد فرهنگي مثبت به نفع دستگاه مي‌كنم، بايد گوشمالي ببينم و آنها كه اين تهمت‌‌ها را بر من نهاده‌اند، «خرم و خرسند و خندندم به حال؟»

 

[رعدي مي‌گويد:] با سپاس بسيار از لطف و حسن تدبير و وزير دربار (قدس نخعي)، به او گفتم: «چطور است من كه انتقاد فرهنگي مثبت به نفع دستگاه مي‌كنم، بايد گوشمالي ببينم و آنها كه اين تهمت‌‌ها را بر من نهاده‌اند، «خرم و خرسند و خندندم به حال؟»

قدس لب آورد بيخ گوش من

گفت: باز از من نگويي اين سخن،

فرق باشد بين تو با آن گروه

نيست كوه و كاه را يكسان شكوه

كار آنان روز و شب مدح و ثناست

گر به دولت يا به مجلس يا سناست

بر سر و بر كول يكديگر جهند

تا در اين ره‌گام بالاتر نهند

تشنة تمجيد و تحسين است شاه

بايد از ماهي رساندش تا به ماه

پس مباش از حالت خود در شگفت

ني ز حال آن كه باج از شه گرفت

خواننده هوشيار در مي‌يابد كه در جو اختناق، اگر كسي جرأت سخن گفتن حق داشته باشد، گوشمالي مي‌بيند و از مصدر كارها به كنار مي‌افتد چاپلوسان بلند گويند و صدرنشين. رجال خوش نيت هم، در بيخ گوشي با ايما و اشاره صحبت مي‌كنند. به قول مولانا: «حق نشايد گفت جز زير لحاف».

رعدي در تنهايي شب با وجدان خود راز و نياز مي‌كند. مي‌گويد: او مي‌خواست خدمتي بكند كه اگر شاه واقعاً آزادي را دوست مي‌دارد، ديگر نزديكان او به الفاظ چاكر و غلام توسل نجويند. دريغا كه اين سخن بر غرورش گران آمد و آن را تمسخر پنداشت. هويدا هم حيلت كرده بود و رأي اعتماد به دولت را در ميان آورد، او را عاصي از فرمان شاه شمرد. روز بعد از دوستي مي‌شنود كه نخست‌وزير نيز از نزديكي يكي از وزيرانش با دربار بيمناك مي‌بود و مي‌خواست او را رد كند، ولي شاه اجازه نمي‌داد. تعريف از رعدي در نطق نخست‌وزير هم روي حساب سياسي بوده است.

چون زمداحي شده محبوب شاه

بر هويدا روز را كرده سياه

زين سبب در نطق خود در بامداد

كرد با تجليل بسيار از تو ياد

اوستادت خواند و با آن، نابكار

كرد بر شاگردي تو افتخار

صدر اعظم حكم شه را چون شنيد

كز فلاني پوست بايد بر كنيد

ماند در فكرت ز نطق صبح خويش

كز تو آن تجليل‌ها آورد پيش

گفت گر شاهنشه آگه زان شود

پايه‌هاي دولتم لرزان شود

بايدم دست از مروت پاك شست

تا دهم كفاره نطق نخست

شگفتا، چه سرنوشتي مردم محروم يك كشور باستاني بايد داشته باشند! سخنراني مهم نخست‌وزير كشور درباره بودجه سال آينده، از صبح تا عصر چگونه صدوهشتاد درجه تغيير مي‌كند. صلاح و فلاح مردم، گويي محلي در برنامه‌ها ندارد. روابط خصوصي و فرمانبرداري كوركورانه براي حفظ مقام بالاي دولتي بر سرنوشت مردم اولويت پيدا مي‌كنند. روشنفكران و آزادانديشان كه امروز قلم و سخن در اختيار دارند، ما را با خاطراتي از «روباتها» سرگرم مي‌كنند كه فلان روبات بسيار هوشمند بود و ديگري درجه دكتري داشت و آن ديگر دزد نبود. آيا اصحاب دانش و كاردانان به اين رده اطلاعات سطحي نيازي دارند؟ آيا جوانان كشور را راهنماييهاي ژرفتر درنمي‌بايد؟

مرد از عمل شناخته گردد مردي به شهرت و به سخن نيست

نامرد جاي مرد نگيرد سنگ سيه چو در عدن نيست(بهار)

 

سلام رسم نوروزي

كمتر از ده روز به پايان سال مانده بود كه دولت بودجه وسيع سال آينده را براي تصويب فوري به مجلس سنا آورد. نطق رعدي بر اين پايه بود كه جرا بايد كار عظيم بودجه كشور را بي‌بررسي و به شتاب، بي‌يك و او كم و زياد، مجلسين صحه بگذارند؟ ديديم كه فرياد او به جايي نرسيد و آن طور كه بيان كرده، جان خود را به خطر انداخته بود. «اتومبيل باركش زردرنگي» ظاهراً مي‌خواست ناطق فضول را گوشمالي بدهد. «هشت روز ديگر آمد سال نو» سلام رسمي به آيين‌ همه سال ترتيب داده شد. شاه به سان ديدن دولتيان پرداخت. رئيس دولت از جانب دولتيان تبريك نوروز عرض كرد. شاه با «خشم و كين پيدا ز سر تا پاي او» پاسخي به تبريك دولت داد. در برابر صف سنا ايستاد:

چون كه نوبت بر سناتورها رسيد

شاه با زربفت‌پوشان شد پديد

زرق و برقش چيره بر كوپال و يال

سينه‌اش پر از نشان و از مدال

گفت: مي‌دانم كه باشد در سنا

غافلاني با سنا ناآشنا

با مخالف‌خواني و نطق دراز

در وجيه‌الملّگي كوشند باز

انتقاد از خيره‌رأيي مي‌كنند

بهر ما هم رهنمايي مي‌كنند

ما اگر خواهيم دولت را بريم

دولتي ديگر كه خواهيم، آوريم

رعدي مي‌گويد بعد از آن، يك سال و نيم در سنا خاموش بودم، در حالي كه سناتورها براي تجديد انتخاب خود:

نطق‌ها در مدح شاه كامكار بيشتر مي‌گشت از پيرار و پار

«اما خاموشي و ثنا ناگفتن را هم دستگاه از من نپسنديد.» شبي تلفن زنگ مي‌زند و مي‌گويد: «پس چرا كردي خموشي اختيار؟» گفتم: «تو كيستي؟» گفت:‌«من ماشين زردباركش!» فردا رعدي با همكار شفيقش قصه ديشب را در ميان مي‌گذارد. به او توصيه مي‌كنند در برابر «اين تهديد و اين قصد هلاك» بهتر است «ياد شه همراه تعظيمي بكن» و رعدي مي‌پذيرد. دولت همچنان لوايح ناقص و بي‌ربط و پراشتباه را عرضه مي‌كند و در مجلسين به تصويب مي‌رساند. اگر كسي در تصويب لايحه‌اي بخواهد تصرف و تعديل كند، مي‌گويند: جايز نيست، چون به عرض رسيده است:

غالباً دولت چو مستأصل شـدي دست بر يك حربه كاري زدي

گفتي: اين متني است بگذشته ز عرض هست تصويبش بلاتغيير فرض

سالي بدين گونه وقت كشور تلف مي‌شود. نزديك نوروز دولت بودجه سال بعد را براي تصويب به سنا مي‌فرستد. آذري شاعر پرخروش باز به سرش مي‌زند كه كاستي‌هاي بودجه را در نطقي آشكار كند. در روز مقرر براي صحبت در سنا نوبت مي‌گيرد و ثبت‌نام مي‌كند. در جلسه مقرر سخنرانان بيشتر به مدح و ثنا مي‌پردازند. رعدي بي‌تابانه منتظر نوبت خود است. بعضي از سناتورها نگرانند كه رعدي با سخن نامناسب، سنا را بدنام كند!

وضع او خود داند ار بد مي‌شود راه ما هم بر «سنا» سد مي‌شود!

اما ناگهان سخنران پيش از رعدي حيلتي به كار مي‌برد كه در مجلس شورا و سنا سابقه دارد. و آن رأي بر كفايت مذاكرات است:

پيشتر از من چو آمـد ناطقي شد نصيبم بند و بست ناحقي

گشته طرحي عرضه كز اين پس دگر بحث و نطق و گفتگو آيد به سر

به اين ترتيب وحشتي كه سناتورها از امكان سخن درشت رعدي و بيم از خشم شاه داشتند، منتفي مي‌شود. خوانندگان جهانديده خوب مي‌دانند كه اين گونه ترفندها را عوام جهان سياست و تدبير و زيركي مي‌انگارند.

آيين‌نامه شوراي عالي فرهنگ و هنر

رعدي در مثنوي «غرور خودكامه» مي‌نويسد كه آيين‌نامه شوراي عالي فرهنگ و هنر از لوايحي بود كه مي‌بايست وزارت فرهنگ و هنر به تصويب برساند و اين كار را دو سال و نيم در بوته فراموشي گذاشته بودند. ناگهان در تيرماه هنگام تعطيل تابستاني سنا، تقاضاي تشكيل جلسه فوق‌العاده مي‌كنند كه تا وقت قانوني به سر نيامده، لايحه را به تصويب برسانند؛ اما به گفته شاعر، لايحه ناقص و معيوب بود:

بود اندر صورت و معنيش عيب در تناقضهاي آن نه شك نه ريب

رعدي در جلسه سنا اصلاحاتي را پيشنهاد مي‌كند كه همگان مي‌پذيرند؛ ولي در عمل:

لايحه آمد به جلسه بعد از آن عيبها باقـي بـه متنش همچنان

من يقين كردم كه دولت بند و بست كرده با آن مخبر قدرت‌پرسـت

رعدي اين دستكاري‌ها را نقض قانون مي‌داند، باز به هيجان مي‌افتد و آماده نطق اعتراض‌آميز مي‌شود. سناتور عباس مسعودي و ديگر دوستان پندش مي‌دهند كه بيهوده با وزير منتسب به شاه درنيفتد كه مرد صاحب نفوذ و قدرتي است.

گفت مسعودي كه: با يك دندگيت

سخت كوشا، سخت گردد زندگيت

رعدي چون وزير فرهنگ و هنر را مردي نكوكار مي‌داند، به سناتور مسعودي وعده مي‌دهد كه در ضمن نقد بر لوايح:

پس ز اعمال نكوي آن وزير مي‌كنم يادي كه باشد دلپذير

به هر روي، لحن انتقادي رعدي، وزير و سنا را ملول مي‌كند. شاعر آذري بر اين باور است كه مطالب را به شاه گزارش مي‌دهند كه بهتر است اين بچه گرگ را از رمه بيرون كنند. رعدي پس از ذكر جزئياتي كه از بازگفتن آن مي‌گذريم، مي‌نويسد كه روز بعد نامه پستي ماشين شده‌اي، بي‌تاريخ و امضا در خانه به دستش رسيد و او را باز پريشان كرد:

از پـي دشنـامهاي آبـدار گفتي آن نامه كه: اي بي‌بند و بار

باز هم كردي فضولي بي‌سبب نيست از ناداني تو اين عجب

ياد كن آن باركش ماشين زرد گرچه بيماريت را درمان نكرد

ديگر مجلس سنا جاي تو نيست. مهرماه 1346 فرا رسيد، چهاردهمين دوره سنا سر آمد. دوران ديگر بي‌رعدي آغاز شد:

من شدم طرد از سنا با چند تن زان ميان رفت از تقي‌زاده سخن

شد عيان كو هم نشد منصوب باز گرچه مشروطه ز وي شد سرفراز

پس از طرد از سنا، دانشگاهيان رعدي را دعوت مي‌كنند كه در دانشكده ادبيات دانشگاه ملي تدريس كند. رعدي مي‌نويسد كه تدريس را پذيرفتم و آهسته آهسته آن دانشكده را به صورت بهترين دانشكده ادبيات درآوردم، مدتي هم رياست همان دانشكده را برعهده داشتم:

كاشتم تخمي و كردم بارور زان درختي سايه‌دار و پرثمر

نيست با شاه و وزيرم هيچ كار گشته‌ام گويا در آخر رستگار

پايان سخن

در سفر كوتاهي كه از كانادا به ايران داشتم، قرار تلفني گذاشتيم كه استاد رعدي با بزرگواري در ساعتي كه توافق كرده بوديم، در مهمانخانه‌اي كه اقامت داشتم سرافرازم فرمايد. ترافيك شهر او را چندي سرگردان كرد و از ديدار او محروم ماندم. شادروان دكتر رعدي آذرخشي، مجموعه دوجلدي اشعار خود را در دي ماه 1369 به همراه آورد كه به من لطف كند. اين آخرين ملاقات دست نداد؛ ولي ديوان استاد را به بنده رساندند. در نامه تشكر از او اشاره كردم كه اميدوارم روزي فرصت پيدا كنم و شرحي درباره شعر ايشان بنويسم. دير فرصت يافتم كه به وعده وفا كنم. اكنون كه بخشي از برداشتهاي خود را به روي كاغذ مي‌آورم، ديگر شاعر آذري در ميان ما نيست كه نيك و بد برداشت نگارنده را بيازمايد. به هر روي:

خوشا حالت خوب مرد سخن كه مرگش بهْ از زندگاني بود

به زعم من در دوران انفورماتيك و دستيابي به انرژي هسته‌اي و شيميايي، مرزهاي كشورها تغييرپذير شده‌اند. ناگزير درونماية ميهن‌دوستي ما ايرانيان پراكنده در جهان نمي‌تواند مانند گذشته در مرزهاي جغرافيايي محصور بماند. اكنون مي‌بايد به پاسداري زبان فارسي و فرهنگ ايراني بيشتر روي آورد كه ماندگارتر از جايگاه مرزهاست. سخنوران و معلمان زبان پارسي و خدمتگزاران فرهنگ ملي ما، سپهسالاران ميدانهاي نبرد اين دورانند. ارشاد معلمان داناي ايراني و صاحبان قلم پارسي را نبايد فراموش كرد كه مي‌توانند به هر گوشه جهان سفير فرهنگي بفرستند تا ايران فرهنگي فردا گسترده‌تر و پهناورتر از ايران امروز باشد.

رعدي آذرخشي از گروه خدمتگزاران زبان فارسي است كه صحنه‌هاي تازة جهان را به توانايي به نظم سنتي توصيف مي‌كند. قصيده و غزل خوب مي‌سرايد. مثنويهاي او حسب حال گونه‌اي است كه شاعر آن را به شتاب سروده و حكم ناله و فرياد را دارد كه نمايانگر بخشي از تاريخ معاصر ماست. شاعر آذري در سلك نظم پارسي از نابساماني‌ها انتقاد مي‌كند، به خلاف بسياري از نوشته‌هاي مديحه‌بنياد بعضي از رجال غرب‌گرا كه گويي به فرهنگ شرق كمتر دلبستگي داشته‌اند؛ به قول رعدي:

هرج و مرج غرب و آن افكار شوم داده بر جانم صلا چون بانگ بوم

بينم ايران هم به تقليد فرنگ مي‌زند بر شيشة فرهنگ سنگ

باختر ما را چنان مسحور كرد كز طريق نكته‌سنجي دور كرد

پاينده باد زبان تواناي فارسي و فرهنگ ايران كه سرشار از ظرافتها و دقيقه‌هاست!

حلاوتي كه تو را در چه زنخدان است

به كُنه آن نرسد صدهزار فكر عميق

اتاوا، آذرماه 1385

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: