1394/6/30 ۱۰:۴۰
«آق مم خان بخته... تا کی زنی شلخته... فال میگیری با تخته ... قدت میاد رو تخته... این هفته نه اون هفته...». مردم کرمان در شبهای محاصره شهرشان توسط آغامحمدخان و نیروهایش، آرزوی نیستی این خان قاجار را در دل داشتند. آنها اما نمیدانستند پشتیبانی از لطفعلیخانزند، تا چندی دیگر برای آنها سختترین روزهای تاریخشان را رقم خواهد زد. کرمانیها به خاندان زند دل داده بودند؛ خاندانی که در مردمداری زبانزد بود. لطفعلیخان نیز در این حال با پایداری در برابر خان قاجار، چهرهای شجاع و دلاور یافته بود.
یاریگری نیکوکاران برای آبادانی خرابهزاری به نام کرمان
ماهچهره تهرانی: «آق مم خان بخته... تا کی زنی شلخته... فال میگیری با تخته ... قدت میاد رو تخته... این هفته نه اون هفته...». مردم کرمان در شبهای محاصره شهرشان توسط آغامحمدخان و نیروهایش، آرزوی نیستی این خان قاجار را در دل داشتند. آنها اما نمیدانستند پشتیبانی از لطفعلیخانزند، تا چندی دیگر برای آنها سختترین روزهای تاریخشان را رقم خواهد زد. کرمانیها به خاندان زند دل داده بودند؛ خاندانی که در مردمداری زبانزد بود. لطفعلیخان نیز در این حال با پایداری در برابر خان قاجار، چهرهای شجاع و دلاور یافته بود. پس از رخدادهایی که بر لطفعلیخان و خاندان زند رفت و همگی به نیستی محکوم شدند، بیرحمی و خشونت و مشروعیت نداشتن قدرتخان قاجار در برابر قدرت شجاعانه و مشروع خان زند، در نظر مردم آنچنان مینمود که لطفعلیخان را به افسانه و اسطوره بدل کرد، برایش شعرها ساختند و تا سالها از او خواندند «هر دم صدای نی میاد... آواز پیدرپی میاد... لطفعلیخانام کی میاد... روح و روانم کی میاد...»
مردم کرمان در زمان محاصره خان بلندپرواز قاجار با کاستی آذوقه در شهر روبهرو شدند. باستانیپاریزی در کتاب «تاریخکرمان» مینویسد، «آتش قحط و غلا در شهر بالا گرفت. بعضی مردم به پوست و پشکل گوسفند تغذیه میکردند و برخی آسه خرما و تراشه نجاری سد جوع مینمودند. کاهگل بیشتر خانهها را تراشیده و شسته برای علیق اسبان سپاهیان بردند، سگها و گربهها را خوردند». شهربندان اما درهم شکست. خانقاجار در پی خیانت یکی از نگهبانان کرمانی به شهر وارد شد. تقریبا نیمی از جمعیت مردم کرمان هلاک شدند و چشمهای بسیاری از شهروندان از حدقه درآمد. خشونت خان قاجار در این روزها، بیرحمی چنگیز خان مغول را یادآور شد. قتلعام سه روز به درازا کشید و جمعیتی بسیار از کرمانیان به جرم پشتیبانی از خان زند هلاک شدند. لردکرزن، مامور انگلیسی در ایران دراینباره مینویسد، «او سه ماه کرمان را به دست غارت و کشتار و سربازان خود داد و میگویند تا سیوپنج هزار جفت چشم در ظرفها نزد او نبردند راضی نشد».
عمارتهای کرمان تخریب شد. مرد و زن و کودک یا هلاک شدند یا به اسیری رفتند. گفته شده است اگر کسی در این میانه جان سالم بهدر برد، نه از سرِ رحم و مروت جلادان، که دیگر توان کشتن نداشتند. آقامحمدخان قاجار پس از این همه بیرحمی، بر مردم مالیات بست؛ مالیاتی که در چنین روزگار پرتلاطم و سخت، کسی را یارای پرداخت نبود. عدهای ناگزیر از کودکان خود دل بریدند و آنها را غمگنانه در آستانه فروش گذاشتند. خان قاجار عدهای دیگر را که در میانشان دختران خردسال بودند، به سوی مازندران روانه ساخت تا در زمینهایش کار کنند. با مطالعه رخدادهای این روزهای سخت و غمبار مردم کرمان، شاید تنها پرسشی که به ذهن رسد این باشد که مردم کرمان در آن شرایط به چه امیدی به آینده مینگریستند.
آنگاه که مردم به پشتیبانی حاکمان چشم میدوزند
در چنین روزگاری که همه مردم به فقر و فلاکت دچار شده، کسان خود را از دست داده و خود معلول و آسیبدیده بودند، بیشک نمیتوانستند به یکدیگر کمکی کنند، جز اینکه در سایه سیاستهای حاکمان کمر همت ببندند و در راه بازگشت آبادانی و زندگی به شهرشان، کاری انجام دهند. با انتصاب ابراهیمخان پسرعموی فتحعلیشاه، دومین حکمران قاجار، به حکومت کرمان، حاکم جدید وضع رقتبار مردم را در نامهای به شاه گزارش داد؛ شرایطی که شهر را در نظر ابراهیمخان چون قصبهای بیچیز تصویر کرده بود، قصبهای که مردمی تهیدست و نابینا داشت. شاهقاجار در پی این گزارش، مالیات چند سال را بر مردم کرمان بخشید تا رگهای حیات این شهر جانی دوباره بگیرد. ابراهیمخان از آنسوی برای تغییر وضع مردم و چهره شهر، در بیستودوسال حکومت خود تدابیری اندیشید و اقداماتی را پی گرفت. کشاورزی کرمان در پی اقدامات او جانی تازه گرفت. احداث قنات به حیات شهر و اقتصادش کمک کرد. ابراهیمخان مدرسه، بازار و حمام ساخت و زندگی عادی رفتهرفته به دامن شهر بازگشت. مدتها اما زمان میبرد تا کرمان به وضع پررونق گذشته خود بازگردد. مویدالدوله، حاکم بعدی نیز دست مردم نیازمند کرمان را گرفت و به تهیدستان کمک کرد. گماردن حاکمانی ظالم اما روزگار مردم را تغییر میداد. ازجمله گماردن عباسمیرزا نامی بر کرمان موجب شد اولاد ابراهیمخان مورد حمله قرار گیرند و از بین بروند و شالبافان کرمان به آذربایجان کوچانده شوند. از دیگر حاکمان کرمان در این عصر که نقش مهمی در آبادانی کرمان داشت، میتوان از محمداسماعیلخان نوری نام برد. او بازاری بزرگ و دکانهایی متعدد در کرمان ساخت و قناتهایی حفر کرد. با این حال گزارشهایی که از آن روزگار کرمان در دست است، این شهر را به صورت خرابهزاری توصیف کرده که دل بیننده را به درد میآورد. گفته شده است که آقاخان کرمانی نیز در دوران حاکمیت خود بر کرمان، مالیات فقیران را بخشید. او به همین دلیل که به مرکز چیزی از این محل نفرستاده بود، مورد حمله قرار گرفت. فقر و فاقه مردم کرمان و وجود حاکمانی ناشایست و ظالم که به رشوه و سختگیری مالیاتی خو کرده بودند، مانعی بزرگ بر سر راه رونق کرمان بود. این شرایط به همراه بلایای طبیعی، وضع معیشت مردم را سخت میساخت. آنها برای گذران روزگار خود به شالبافی و در ادامه به قالیبافی روی آوردند؛ مشاغلی که همه افراد خانواده حتی کودکان لاغری که سوءتغذیه داشتند در آن سهیم بودند. نیکوکارانی چون ارباب کیخسرو از میان زرتشتیان که نمایندگی مجلس را برعهده داشت، گاه برای تعلیم و تحصیل علم کودکانی که به جای کارگری باید دانش میاندوختند، آستین بالا میزدند و مدرسهای میساختند. همچنین فردی چون بهجتالملک، امیر تومان کرمان هنگام بروز بیماریهای همهگیر، بیمارستانی را برای رسیدگی به وضع بیماران تنگدست بنیان گذارد. ادامه وضع سخت زندگی، کرمانیان را اما به شورش علیه حکومت مرکزی وامیداشت. از اینرو است که برخی تحلیلگران، نقش مردم کرمان را در جنبش مشروطه و پیش از آن در ترور ناصرالدین شاه، واکنشی به همین شرایط میدانند.
روزنامه شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید