عدل، عقل و اعتدال دكتر رضا داوري اردكاني ـ رئيس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران بخش پاياني

1392/9/12 ۱۰:۵۲

عدل، عقل و اعتدال  دكتر رضا داوري اردكاني ـ رئيس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران بخش پاياني

فهم اهل افراط و تفريط سخن اهل اعتدال را درنمي‌يابد و نمي‌پذيرد. اين مشکل کوچکي نيست؛ با وجود اين بايد براي رفعش کوشيد. اگر در جايي زبان اعتدال گشوده شود، قدرت آن را دارد که به تدريج هم نقاب از چهره افراط و تفريط بردارد و هم از نفوذ و تأثيرش بکاهد يا جلوگيري کند.

 

 

 

 

فهم اهل افراط و تفريط سخن اهل اعتدال را درنمي‌يابد و نمي‌پذيرد. اين مشکل کوچکي نيست؛ با وجود اين بايد براي رفعش کوشيد. اگر در جايي زبان اعتدال گشوده شود، قدرت آن را دارد که به تدريج هم نقاب از چهره افراط و تفريط بردارد و هم از نفوذ و تأثيرش بکاهد يا جلوگيري کند.نويسندگان و شاعران و فيلسوفان و دانايان و دانشمندان بزرگ به مقابله مستقيم با مشکلات زمان خويش برنمي‌خيزند، بلکه با زبان و سخن و دم آتشين خود آلودگيهاي هوا و فضاي زندگي را کم و بيش مي‌زدايند و راهي به روي خرد و اعتدال مي‌گشايند و مردمان را مهياي ورود در آن راه مي‌کنند. در اين گشايش است که امکانهاي عمل سياسي و ترتيب اهم و مهم در کارها و اينکه هر کاري را کي و در کجا بايد انجام داد، آشکار مي‌شود.

 

اعتدال شناخت وقت و انس با زمان است و همه افراط و تفريطها هرجا که باشد، از بيگانگي با زمان و معلق ماندن در اوهام برمي‌خيزد. اعتدال در سياست ـ چنان که اشاره کرديم ـ وضعي در ميان دو وضع متضاد نيست و في‌المثل نمي‌توان قدري از استبداد را با عناصري از دمکراسي ترکيب کرد، يا ميان اين دو وضع ايستاد. اعتدال در عمل اخلاقي و سياسي توانايي انديشيدن، قبل از هر موافقت و مخالفت و آماده بودن براي اتخاذ تصميم‌هاي به موقع و انتخاب مناسبترين راهها و اقدامهاست.

 

راهي براي رسيدن به جايگاه امن

 

9ـ با توجه به آنچه گفته شد، اعتدال شرط برنامه‌ريزي و عين آينده‌بيني است. سخن اوايل اين نوشته را به ياد آوريم که راه رسيدن به تعادل و اعتدال در جهان توسعه نيافته، راهي بسيار ناهموار و دشوار است؛ اما اين راه بر هيچ قوم و مردمي بسته نيست. وقتي اميد به اعتدال و آينده در دلها پديد مي‌آيد و زبان افراط و تفريط کم و بيش بازشناخته مي‌شود و مردمان نسبت به پريشاني و آشوبي که در معاني عدل و ظلم و آزادي و استبداد و قدرت و حقيقت و علم پديد آمده است به خودآگاهي نسبي مي‌رسند، اقامت در مهلکه و مخافتگاه افراط و تفريط برايشان دشوار مي‌شود و بايد راهي براي رسيدن به جايگاه امن بيابند.

 

اين جهان امن با انباشتن زرادخانه‌ها و برافروختن آتش جنگ و امنيتي کردن فضاي زندگي و پر کردن آن با هول و تشويش بنا نمي‌شود و پديد نمي‌آيد. اصلاً جهان با اين سياست و شيوه عمل سياسي پر از خشم و خشونت و دروغ و کين‌توزي شده و (برحسب آنچه اورول در کتاب ضد اوتوپيايي «1984» خود گفته است، ظلم و جنگ و انقياد، نام عدل و صلح و آزادي يافته) وجود بشر در معرض خطر قرار گرفته است. با چشم بستن بر روي اين جهان و اعتنا نکردن به آن و البته با مخالفتهاي رمانتيک و ايراد شعارهاي اخلاقي ـ سياسي، کار جهان به صلاح نمي‌آيد. اين گمان که در کناره‌هاي آشوب اين جهان راهي مي‌توان يافت، گماني بيهوده است. همه جهان در محاصره آشوب و پريشاني است؛ پس راه را هم بايد از ميان آشوبي که در فکر و زبان و عمل و اخلاق و سياست و در راهها و روحها و کارها پديد آمده است، گشود.

 

در جهان مبتلا به افراط و تفريط، هيچ يک از ما نبايد خود را به کلي بيرون از محيط افراط و تفريط و برکنار از آن بدانيم، بلکه بايد به افراط و تفريط در زمانه عسرت بينديشيم و صورتهاي آن را بازشناسيم. براي آشنايي بيشتر با وضع اعتدال و افراط و تفريط، بد نيست که در نظر آوريم که در جهان رو به توسعه، گروههايي از مشتغلان به کار سياست با نظم سياسي موجود به هيچ وجه سر موافقت و سازگاري ندارند و با آن دشمنند. گروه ديگر به يک نظم آرماني که آن را تحقق‌بخش همه آرمانها مي‌دانند، قائلند. اين امر مهم و بزرگي است که اگر گمان کنند با اتخاذ تدابير معمولي و اقدامهاي رسمي و با برگزاري صرف مراسم آييني متحقق مي‌شود، آن را بسيار ناچيز انگاشته‌اند؛ زيرا نظم آرماني (آرمان که مي‌گويند، مراد معني لفظي و لغوي آن يعني آرزو نيست، بلکه منظور يک نظم اخلاقي و عادلانه در زندگي است) نه در گذشته وجود داشته است و نه هم اکنون وجود دارد، بلکه بايد در آينده ساخته و پرداخته شود و اين ساختن و پرداختن موقوف به دانستن طرحي براي آينده و راهي براي تحقق بخشيدن به آن است.

 

نظم آرماني

 

10ـ من که از چهل سال پيش همواره به اين نظم آرماني (ايده‌آل) مي‌انديشيده‌ام، همواره در نظر داشته‌ام و در نظر مي‌آورده‌ام که پديدآمدن نظم تازه مستلزم تحول در وجود مردمان و مسبوق به ظهور تفکر آينده بين و توانايي عبور و گذشت از تماميت تاريخ عظيم تجدد است. در آغاز انقلاب اين تفکر هنوز ظهور نکرده بود و از همان وقت افراط و تفريطهايي در قول و فعل ديده مي‌شد. گاهي فکر مي‌کردم شايد اين بار پديد آمدن نظم جديد موقوف و مسبوق به تحول در تفکر نباشد و تحول سياسي و فکري با هم پديد آيد و همعنان پيش رود؛ اما به تدريج معلوم شد که دو نظر کاملاً متفاوت سياسي سير انقلاب را رقم مي‌زند:

 

يکي اينکه آرمان با پيروي از علم موروث و دستورالعمل‌هاي مرسوم و موجود و از طريق اقدامهاي سياسي و برگزاري مناسک و رسوم آييني متحقق مي‌شود و گروه ديگر پيروي از رسوم رسمي ليبرال دمکراسي يا سوسياليسم را راه درست مي‌شناسند.

 

البته صاحبان آرمان ديني که سياست را عين دين و اعمال و مراسم ديني مي‌دانند، به «نيت» اهميت مي‌دهند و معمولاً نتيجه و مقصد راه را فراموش مي‌کنند و حتي وقتي در هر قدم با مشکل مواجه مي‌شوند، کمتر به آن اهميت مي‌دهند و شايد اصلاً اعتنا نکنند. گروه ديگر که به پيروي بي چون و چرا از روشها و از رسوم سياسي مشهور در جهان جديد قائل بودند، به نيت وقعي نمي‌گذاشتند و نمي‌گذارند، بلکه صرفاً به «نتيجه» نظر داشتند؛ يعني مي‌گفتند انگيزه مهم نيست، بلکه به انگيخته فکر بايد کرد.

 

هر دو به اعتباري درست مي‌گفتند؛ زيرا در عمل، نيت و نتيجه هر دو مهم است، به شرط اينکه هيچ يک را مطلق نينگارند. در عبادت و عبوديت و عمل عبادي و اخلاقي، نيت اصل است و نتيجه اهميت ندارد؛ اما در کار سياست و مديريت تدبير براي رسيدن به نتيجه مطلوب است. اينجا به جاي نيت بايد در جستجوي «تدبير» بود.

 

هيچ يک از اين دو گروه توجه نداشتند که موقع و مقام و مراتب را رعايت نکرده و سخن را از جاي خود بيرون آورده و به اين جهت آن را به احکام جدلي مورد نزاع تبديل کرده‌اند. سياست گرچه مجال و ميدان نزاع و مخالفت و موافقت است، اما سياستمداران در نزاعهايشان کاري به حقايق و مباحث نظري درست يا نادرست ندارند، بلکه بايد راهي براي تأمين مصالح و منافع کشور خود بجويند. سياست ديني هم از اين حيث تفاوتي با سياستهاي ديگر ندارد و نبايد آن را با اعمال عبادي دين اشتباه کرد. سياست هرجا و هر وقت باشد، سياست است؛ چنان که امام علي عليه‌السلام نيز در صدر نامه به مالک اشتر، گرفتن خراج و آباداني کشور و دفاع از آن و اصلاح کار مردمان را وظيفه حکومت دانسته است.

 

مي‌توان با اوضاع فعلي جهان مخالف بود و به آيندة آن با نگراني نگريست، اما بايد توجه داشت که مثلاً تجدد و قدرت آن با حرف و لفظ و ناسزاگويي نفي نمي‌شود و به فرض اينکه به صرف نفي لفظي وضع موجود، جهان متجدد از هم بپاشد، عدل و اعتدال و عدالت خود به خود پديد نمي‌آيد که جاي آن را بگيرد. حتي استقرار دمکراسي هم موقوف به پديد آمدن شرايط تاريخي مادي و اخلاقي خاص است.

 

اختلاف اين دو گروه آشکار است. يکي آرمانش مأخوذ از سوابق تاريخي و مآثر ديني است و ديگري آن را در گذشته غرب و رسوم سياسي آن مي‌جويد؛ اما وجه عمده و اساسي نزديکي‌شان اين است که هر دو مي‌پندارند صرفاً با حرف و زبان و گفتار و عمل بي پروا و تند و خشن و با تصميم‌ها و اقدامهاي عملي که به حکم ضرورتهاي هر روزي اتخاذ و اجرا مي‌شود و بدون درنگ و تأمل و ذکر و فکر، جهان را مي‌توان به اوتوپياي آزادي و رفاه و آسايش يا به شهر الهي و قدسي مبدل کرد. شهر خدايي و جامعه آزادي و آسايش هر دو خواستني‌اند، ولي به صرف خواهش اين و آن، حاصل و متحقق نمي‌شوند.

 

اعتدال اين است که از رؤياي طلب و خواستن برترين آرزوها و به خصوص آرزوهاي تقليدي بي آنکه شرايطش فراهم باشد (و نمي‌گويم در شرايط پريشاني و فساد و کدورت زبان و فهم و خرد)، بيرون آييم و قدم در راه بگذاريم و در هرگام به گام و گامهاي بعدي نظر داشته باشيم. همه ما در فکر کردن، آزاديم و در عين احترام به خرد و خردمندي، بايد بدانيم که هيچ يک از ما فرمانرواي ملک خرد نيستيم و به جاي مردم و به عنوان مظهر خرد و خردمندي نمي‌توانيم اظهار نظر کنيم، بلکه بايد با مردم همزبان شويم. حکومت هم بايد از در همزباني و همداستاني با مردم وارد شود تا بتواند به نمايندگي از مردم سخن بگويد و عمل کند. کشور به گروه خاصي از مردم تعلق ندارد و همه بايد بدانند و همواره به ياد داشته باشند که:

 

خلق سراسـر همه نهال خدايند هيچ نه بشکن از اين نهال و نه برکن

 

11ـ خلاصه کنم: اعتدال يک امر روان‌شناسي يا صفت اخلاقي شخصي نيست و مخصوصاً آنچه امروز و اکنون در باب اعتدال گفته مي‌شود، ناظر به اعتدال در سياست و جامعه است. اعتدال در سياست و جامعه اين است که بدانيم در شرايط کنوني بهترين و مناسبترين کارهايي که براي تأمين مصالح و منافع کشور و مردم مي‌توانيم و بايد انجام دهيم، کدامهاست و در چه کارهايي که انجام شده است و مي‌شود، به مردمان زيان و آسيب رسيده است. سياست اعتدالي بايد از گسترش فساد و لاابالي‌گري در گفتار و عمل و نوميدي و شيوع روحيه رفع تکليف به جاي انجام وظيفه جلوگيري کند. اعتدال با اميد نسبت دارد و البته اميدواربودن توانايي مي‌خواهد. هرچه آرزومندي و آرزوکردن آسان است و جدا شدن از زمين واقع‌بيني و پرواز در ابرهاي اوهام آسودگي خيال مي‌آورد، اميدواري که با درد و خردمندي ملازمت دارد و متوقف بر آشنايي با زمان و برخورداري از درک شرايط و امکانهاي تاريخي است، صبر و شکيبايي و طاقت مي‌خواهد. به عبارت ديگر اميد، يک وضع اخلاقي است که با درک آينده مناسبت دارد و راه آن به قدم همت و نه با قهر و خشونت و عبوس تحکم، پيموده مي‌شود.

 

اعتدال سليقه‌اي در ميان سليقه‌ها يا طبعي در ميان طبعها و مزاجها هم نيست، بلکه بر تعادل وجودي و ادراکي مبتني است. مردمي که با عدل و تعادل نسبت دارند و حد و اندازه را مي‌شناسند، اعتدال در فکر و عمل پيدا مي‌کنند. اينانند که به صفت اخلاقي عدالت و عادل بودن متصف مي‌شوند. پس، از اوصاف اهل اعتدال، يکي هم اين است که حد و قدر خود را مي‌شناسند و داعية بيهوده ندارند و فهم و فعل خود را مطلق و بي چون و چرا نمي‌انگارند و اگر خدمتي به کشورشان کردند، طلبکار کشور و مردم نمي‌شوند و به ديگران از اين بابت فخر نمي‌فروشند و خود را از ديگران در بيان نظر و در سياست و قدرت مقدم و برتر نمي‌شناسند.

 

آنها مي‌دانند يا مي‌توانند ياد بگيرند و بدانند که مناسبترين کارها در هر وقت و هرجا چيست و کدام است و چه کساني از عهده اين کار بر مي‌آيند. پيداست که اگر مسئولان و متصديان امر خدمتي کردند، مردم قدر آن خدمت را مي‌دانند و اگر اين خدمت بزرگ باشد، اهل فرهنگ و هنر هم در راه پاسداري آن مي‌کوشند، به شرط اينکه خدمت خادمان وسيله و دستاويز طلبکاري و منت گذاشتن و تحکم نباشد و نشود و نکته آخر اينکه:

 

اعتدال و کمال‌طلبي (يا به اصطلاح نه چندان مناسب: آرمان خواهي) در تقابل با يکديگر قرار ندارند، مگر آنکه کمال طلبي با سير در ابرهاي اوهام اشتباه شود. درست است که مبتلايان به اوهام از اعتدال دورند، اما مردمي هم که طالب کمال نباشند و مقصد و مقصودي نداشته باشند، راه نمي‌جويند و اهل فکر و عمل نيستند. پس چگونه از اعتدال برخوردار باشند؟ زيرا اعتدال مستلزم شناخت مقصد و راه و شرايط سير در آن و گزينش وسايل مناسب براي رسيدن به غايات مطلوب است.

 

اگر شرايطي که گفته شد فراهم شود، دروغ و فساد تا حدي از رواج مي‌افتد و زبانها و دستها بالنسبه پاک و پاکيزه مي‌شود. اعتدال انديشيدن به کارها و سخنها و گفتن سخن راست و به موقع و مناسب و عمل کردن به موقع و بجا و يکزبان و همزبان بودن با خود و ديگران است.

 

اگر مي‌فرماييد اعتدال را با کمال مطلوب اشتباه کرده‌ام، مي‌گويم: مگر اعتدال و عدل همان کمال مطلوب نيست؟ اعتدال فضيلت است و فضيلت مايه کمال آدمي و عين نظم عادلانه زندگي است.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: