1394/6/24 ۱۰:۰۳
محمدآزرم متولدتهران است. او از سال ۱۳۷۱ بهطور حرفهاي فعاليتهاي ادبي خودرا در مطبوعات آغاز كرد. بهتازگي منتخبي از شعرهاي هوشنگ ايراني، شاعر آوانگارددهه ٣٠ با مقدمه تحليلي، انتقادي او با نام جيغ بنفش منتشر شده است. محمدآزرم پيش از اين كتاب «عكسهاي منتشر نشده» (گزيده شعرهاي ۷۲ تا ۷۶) و كتاب «اسمش همين است محمدآزرم» (گزيده شعرهاي ۷۶ تا ۸۱) و «هوم» (گزيده شعرهاي ۸۴ تا ۸۸) و «عطر از نام» را كه شعرهاي بداههنويسي مشترك او و «ايوليليث» است؛ در حوزه شعر تجربي منتشر كرده است. از او مقالات متعددي در دهه اخير در زمينه تئوري ادبي به چاپ رسيده است، از جمله: نظريهپردازي شعر «متفاوط» بهعنوان موقعيت جديدي در شعر نوشتاري؛ خوانش انتقادي شعر پس از نيما بهويژه چهرههاي شاخص جريان شعر نيمايي و توضيح و تبيين مفهوم پرفورمنس يا اجرا در شعر. او تا به حال کارگاههاي متعددي در زمينه بداههنويسي شعر برگزار كرده و بهتازگی در گالری دنا پرفورمنس شعر داشته است.
رضا نامجو: محمدآزرم متولدتهران است. او از سال ۱۳۷۱ بهطور حرفهاي فعاليتهاي ادبي خودرا در مطبوعات آغاز كرد. بهتازگي منتخبي از شعرهاي هوشنگ ايراني، شاعر آوانگارددهه ٣٠ با مقدمه تحليلي، انتقادي او با نام جيغ بنفش منتشر شده است. محمدآزرم پيش از اين كتاب «عكسهاي منتشر نشده» (گزيده شعرهاي ۷۲ تا ۷۶) و كتاب «اسمش همين است محمدآزرم» (گزيده شعرهاي ۷۶ تا ۸۱) و «هوم» (گزيده شعرهاي ۸۴ تا ۸۸) و «عطر از نام» را كه شعرهاي بداههنويسي مشترك او و «ايوليليث» است؛ در حوزه شعر تجربي منتشر كرده است. از او مقالات متعددي در دهه اخير در زمينه تئوري ادبي به چاپ رسيده است، از جمله: نظريهپردازي شعر «متفاوط» بهعنوان موقعيت جديدي در شعر نوشتاري؛ خوانش انتقادي شعر پس از نيما بهويژه چهرههاي شاخص جريان شعر نيمايي و توضيح و تبيين مفهوم پرفورمنس يا اجرا در شعر. او تا به حال کارگاههاي متعددي در زمينه بداههنويسي شعر برگزار كرده و بهتازگی در گالری دنا پرفورمنس شعر داشته است.
****
بهنظر شما آيا ميتوان پذيرفت رسالت ادبیات به اهدافی همچون آرزوی احقاق صلح و نوعدوستی گره خورده است؟ آیا این رسالت صرفا در حرف و حدیثهای شاعران جلوه داشته یا توانستهانداین مهم را در آثار ادبی خودنیز اجرا کنند؟
شعر رسالتي جز خودش ندارد، اما اين «خود» ميتواندهمهچيز باشد؛ هيچ بوطيقايي براي محدودكردن فرم شعر نداريم؛ هر سنت ادبي/ هنري را ميتوان نقادي كردو به هر امر بديهي تاريخي، اجتماعي يا اخلاقي شك كرد. حدودشعر را فرم شعر و شاعريت درون متني آن تعيين ميكند؛ پس در شكل گرفتن مفاهيمي مثل صلح و نوعدوستي در شعر هم نه منعي هست و نه اجباری. اما به نكتهاي دقت كنيم؛ شعر چه در تعريف سنتي و چه در تعريفهاي امروزي، امري انساني است. شعر شفاهي، شعر آوايي، شعر نوشتاري، شعر ديداري، شعر اجرايي يا هر ژانر ديگري كه شعر، خودرا در آن تعريف كند، كاري كاملا انساني است. شعر چه در گفتار و چه در رفتار از اين انسانيت مراقبت ميكند؛ هم به فكر خوداست و هم به فكر ديگري. شعر، آگاهي قائم به خودي داردكه از خودفرا ميرودو در همه چيز نفوذ ميكند. ميگوييدصلح؟ بسيار خب؛ شعري كه خودآگاهي دارد، صلح دروني خودرا رفتار ميكندتا ديده شود؛ صلحی که نتیجه سیاست فرم در جهان شعر است.
با توجه به اینکه شما شاعر هستید، میتوانیدبرای ما از اهمیت موضوع صلح در شعر بگویید. تجربه زيسته شما در ادبيات صلح به قلم هم آمده است؟
به شعر، موضوعی نگاه نکنید! شعری که از پیش به نیت خاصی شکل بگیرد، کارکردی ابزاری پیدا میکنددرحالیکه شعر، کار است؛ خودآن اهمیتی است که میتواندهر موضوعی داشته باشد. همه شعرهای ضدجنگ در سراسر جهان، موضوعشان صلح است؛ همه شعرهایی هم که از زندگی روزمره حرف میزنند، از صلح حرف میزنند. شایدبا مثالی تاریخی موضوع روشنتر شود؛ «مارینتی» ایدهپرداز فوتوریستهای ایتالیا، جنگ را تنها راه نجات جهان میدانست و هر نوع تغزل را از شعر طردکرده بود. شعر فوتوریستی سرشار از هیجان زندگی قرن بیستم و فعالیتهای صنعتی و گردش چرخهای ماشین و رفتارهای دنیای مدرن بود. فوتوریستها با هر نوع ابراز احساس و بیان هیجان درونی شاعر و رعایت قواعددستور زباني و فنون معانی و بیان مخالف بودندو خودشان کلمه میساختندو با مشتقسازی از اصطلاحات صنعتی و تکنولوژیک و ترکیب با کلمات معمول، زبانی خاص پدیدمیآوردند. فوتوریستها با صوت آرایی زمینه کلام را ويران میکردند؛ براي انجام اين کار، قيدو صفت را جابهجا میکردند، به جاي علایم سجاوندي از علایم رياضي و موسيقي استفاده میکردند؛ ارکستراسيون و هماهنگي بين ايماژها را مغشوش میکردندو با روشهاي مختلف میخواستندوزن چيزها و رايحه آنها و تصورات نامحدودرا نشان دهندو با نابودي اقتدار ادبيات زيبا، ادبيات زشت و کريه را بسازند. هدف آنها آراستن و تزيين تئاتري و اجرايي ادبيات براي جهاني بودکه در آن راهآهنها، توربينها، چکشهاي بخار و بالونها نمادهاي جاندار جهان صنعتي بودند. مارينتي شاعر بسيار مهمي است و ايدههاي او در شعر بايدروزآمدشود، اما اين معناي جنگطلبي نيست. مارينتي حامي جنگ در قرن بيستم و جنگهاي جهاني اول و دوم تمام شده است، اما مارينتي شاعر در شعرش ادامه دارد. درباره بخش دوم پرسش شما تاكيدميكنم كه موضوع، معيار ارزشگذاري شعر نيست و به همين اعتبار تنوع فرمي در شعرهاي من منافاتي با صلح ندارد.
آیا میتوان گفت شعر به مثابه يكي از خيالانگيزترين و البته پرايهامترين ژانرهاي ادبی، یکی از مهمترین گونههای ادبی در این زمینه خاص است؟
بگذاريدبا مثال از «گيوم آپولينر» موضوع صلح و جنگ در شعر را ادامه دهيم. جنگ واقعیتی خشن است اما آپولینر در جبهه جنگ جهانی اول، وقتی سنگرش بمباران میشد، به شوق میآمدو برای نوشتن شعری آماده میشدکه خشونت جبهه را با روح تغزلی او میآمیخت. حرکت موشکها را در شب، زیبا میدیدو برایش حرکت رقصندههایی تداعی میشدکه با نگاهی قلبها و بازوها را دنبال میکنند. شاعری که نقش سرباز را هم بازی میکرد، رقص موشکها را رقصی برای تمام زمانها و نسلها میدانست، اما نگاه شاعرانه او بودکه جهنم جنگ را زیبا میکرد: چقدر زیباست همه این موشکها/ ولی زیباتر هم میشداگر بیشتر بودند/ اگر میلیونها بودندو معنایی کامل مثل کلمات کتابی داشتند/
يا اين سطرها كه نشان ميدهدجنگ جهانی شاعر «الکلها» را به شوق آورده و در «کالیگرامها» به ترنم واداشته: اینور ناگهان گلولهها/ در نبودیادبودها/ تصور زیبایم/ از شما ریشه میگیرد. اما آپولینر با رفتن به جنگ، با تمامی یک دوران وداع نکرده بود، خودش بخشی از دوران رو به پایان بود. شایدچیزی که او را به اشتباه انداخته بود، نگاه آیندهنگرش بود. نگاهی که ریشه در نوخواهی او داشت و به کلام «آرتوررمبو» شبیهاش میکردکه میگفت، مطلقا بایدمدرن بود.
نكته اين جاست كه اگر آپولینر با «فوتوریسم» ایتالیایی «مارینتی» همراه میشودو بیانیهای هم برای آنان مینویسد، اگر جنبش «دادا» کاری از او را در نشریه خودچاپ میکند، اگر «سورئالیستها» بعدها با استنادبه برخی از آثار آپولینر و خودکلمه «سورئالیسم» که ابداع او است، جبهه هنری خودرا تقویت میکنند، همه از این میل به آینده نتیجه میشود. آپولینر حتي در شعری با موضوع جنگ از فرط جدی بودن به طنز گفتن میافتد: اگر به زمین و دریا از نکبت جنگ نگاه کنید/ پیش از جنگ فقط سطح داشتیم/ بعداز جنگ ورطههای زیرزمینی و فضای پروازی/ بعدها ای لگام به دستها/ همه شادیها از آن ماست/ شادی فاتحانی که خستگی در میکنند...
از شاعر ديگري ميتوانيددر اين زمينه مثال بزنيد؟
از شاعران همعصر مارينتي و آپولينر ميتوان «هوگو بال» را مثال زدكه شعر مشهورش «گاجي بري بيمبا» را در «کاباره ولتر» در زوريخ سویيس اجرا کردو برنامه اجرايي او شامل موسيقي، رقص، تئوري، مانيفست، شعر، تصوير، لباسها و ماسکهايي همه با نام ولتر بود. در پايان اجرا هم ديواري بر سر «بورژوازي» يعني ژنرالهاي بازنشسته، سياستمداران محلي، تاجران ثروتمندو همسرانشان خراب شده بود. هوگو بال را در يک لباس استوانهاي مخصوص که از مقواي آبي براق ساخته شده بودو شبيه يک ستون سنگي با دو بال بود، بستهبندي کرده بودند. او با همان لباس و به حالت ايستاده، با صدايي موزون همراه با موسيقيهاي مختلفي که از اطراف صندليها به گوش ميرسيد، شعرش را که داراي فرمي بينهايت باز از اصوات بدون معنا بود، خوانده بود. هوگو بال موفق شده بودمخاطبان را وادار به اعتراض کندو همين واکنش را به صورت بخشي از اجراي خوددرآورد. ميتوان گفت اين اجرا نقطه اوج موفقيت هوگو بال و نقطه آغازي براي شکل گرفتن گروهي کامل از شاعران شعر صوتي بود. اما در آن زمان کسي از شعر صوتي چيزي نميدانست و چنين ژانري تعريف نشده بودتا به جنبش «دادا» يادآوري شود. هدف اصلي كاباره ولتر، رفع موانع جنگ و ناسيوناليسم و جلب نظر چندروح آزاده بودكه براي ايدهآلهاي ديگران زندگي ميكردندو هدف بال از اين اجرا، لذت بردن از آزادي و اثبات آن بود. بال معتقدبودكه شعر بايدهمان مسيري را برودكه هنر ميرود؛ جايي كه چهره انساني به نحو فزايندهاي ناپديدشده چون چيزهايي كه كريه و عرياناند، نمايان شدهاند. چیزی که هوگو بال پيشنهادميكردشعري بودكه بايدزبان را ناديده ميگرفت و حركت بكر و تازهاي را آغاز ميكرد. هنر جهاني «دادا» در مواجهه با جنگ جهاني و افزايش واکنشهاي اعتراضی نسبت به آن ظهور کرد. دادا که بعضی آن را فوتوريسم بيهدف مينامند، در عصر خودامري ضدهنري بود. ضدهنر آنها در روزگار ما به هنري قابل الگوبرداري تبديل شده است. نه اعتراضي در آن است، نه اغتشاشي. جهاني که با آن ميجنگيدند، تضادآنها را به «ويژگي» تبديل کرده، اما نبايداز يادببريم که در زمانه خودکاملا انقلابي محسوب ميشدند.
بهنظر شما رونداحقاق صلح در کشورهای مختلف، تا چه حدمیتواندمتفاوت باشد؟ اصلا تفاوتی دارد؟ البته منظورم از «صلح» در این پرسش صرفا واژهای نیست که در برابر جنگ قرار بگیرد. اين صلح ميتوانددروني باشد، صلحي ميان دو انسان و انسانهاي يك جامعه...
من سياستمدار نيستم، شاعرم و میدانم هنر آن زبان مشتركي است كه مردم جوامع مختلف جهان را به هم مرتبط ميكندو ميتواندصلحی فراگیر در جهان پدیدآورد، به شرطی که اصول حکمرانی خوب در تمام کشورها رعایت شودو مردم، برخوردار از رفاه، آزادی و امنیت جامع باشندو بتواننددرباره سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند. جنون و هیجان به جای كشتن انسان بایدصرف ساختن هنر شود.
روزنامه شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید