جلال آل‌احمد آن روح بی‌قرار زمانه / علی اکبر نصیری

1394/6/22 ۰۹:۴۱

جلال آل‌احمد آن روح بی‌قرار زمانه / علی اکبر نصیری

جلال آل‌احمد، به سال ۱۳۰۲ در خانواده‌ای روحانی و سادات از نسل امام سجاد(ع) متولد شد. پدرش آقاسید احمد، امام مسجد پاچنار، از محله‌های قدیمی تهران بود. پس از پایان ششم ابتدایی به توصیة پدر به بازار رفت. روزها به کار ساعت‌سازی، سیم‌کشی برق، چرم‌فروشی و… و شبها به طور مخفیانه در کلاسهای شبانه دبیرستان دارالفنون به تحصیل پرداخت: «دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که «برو کارکن» تا بعد ازم جانشینی بسازد و من به بازار رفتم؛ اما در دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بودند که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار ساعت‌سازی، بعد سیم‌کشی برق و بعد چرم‌فروشی و از این قبیل… و شبها درس…»

 

 

جلال آل‌احمد، به سال ۱۳۰۲ در خانواده‌ای روحانی و سادات از نسل امام سجاد(ع) متولد شد. پدرش آقاسید احمد، امام مسجد پاچنار، از محله‌های قدیمی تهران بود. پس از پایان ششم ابتدایی به توصیة پدر به بازار رفت. روزها به کار ساعت‌سازی، سیم‌کشی برق، چرم‌فروشی و… و شبها به طور مخفیانه در کلاسهای شبانه دبیرستان دارالفنون به تحصیل پرداخت: «دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که «برو کارکن» تا بعد ازم جانشینی بسازد و من به بازار رفتم؛ اما در دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بودند که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار ساعت‌سازی، بعد سیم‌کشی برق و بعد چرم‌فروشی و از این قبیل… و شبها درس…»۱

در سال ۱۳۲۲ موفق به اخذ دیپلم شد. پدر این بار او را برای تحصیل دروس حوزوی به نجف اشرف فرستاد. این جوان بیست ساله و پرشور که در سالهای آخر دبیرستان، با اندیشه‌های کسانی چون شریعت سنگلجی، احمد کسروی و… آشنا شده بود و جزوه‌های حزب توده را گه‌گاه خوانده بود، شرایط تحصیل در حوزه نجف را برنمی‌تافت. این بود که «سرخورده از نجف بازگشت». از آن پس گاهی بدون مهر نماز می‌خواند و با بچه‌های محله شاپور و منیریه «انجمن اصلاح» را تشکیل داد و مطالعات خود را با مجلات «پیمان»، «مرد امروز»، «دنیا» و مطبوعات «حزب توده» ادامه داد:

«سالهای آخر دبیرستان با حرفها و سخنان احمد کسروی، مجلة پیمان و بعد «مرد امروز»، «تفریحات شب»، بعد «مجله دنیا» و «مطبوعات حزب توده و… با این مایه فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم «انجمن اصلاح» کوچه انتظام و امیریه و…»۲

جمعه‌ها و روزهای تعطیل، با فعالیتهای کوه‌نوردی با دوستان و پرداختن به بحثهای سیاسی و مجادله‌های ایدئولوژیک در کلک‌چال و پس‌قلعه و… ایام را می‌گذراند.

در سال ۱۳۲۲ جزوه‌ای چاپ کرد به نام «عزاداری‌های نامشروع». این جزوه، نخستین اثر چاپی آل احمد بود که با ذوق و شوق فراوان آن را تهیه کرده بود و به بازار عرضه کرده بود. تمامی جزوه‌ها یکجا به فروش رفت و آل‌احمد جوان، بسیار خوشحال از این توفیق و اینکه برای انجمن پولی فراهم شده است؛ اما به زودی دریافت که خریدار جزوه‌ها، فردی بازاری بوده، جزوه‌ها را علیه مقدسات دینی خود تلقی کرده، لذا همه را به آتش کشیده است!

«جزوه‌ای ترجمه کرده بودم از عربی، به نام «عزاداری‌های نامشروع» که سال ۲۲ چاپ شد و یکی دوقران فروختیم. خوش و خوشحال بودیم که برای انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاری‌های مذهبی همه‌اش را چکی خریده بودند و سوزانده، و این را بعدها فهمیدم.»۳

جلال در سال ۱۳۲۳ با همفکری بر فراز دوستان به‌طور دسته‌جمعی به عضویت حزب توده درآمدند. وی در مدت کوتاهی در آن حزب، به عنصری فعال برای حزب تبدیل شد و با تلاشهای چشمگیری که از خود نشان داد و جایگاهی در حزب یافت: «در حزب توده، در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده، به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدیم و نمایندگی کنگره و…»۴

جلال در حزب توده،‌ خوش درخشید؛ ولی دیری نپایید که با گروهی از دوستان از آن حزب انشعاب کردند و به اتفاق، حزب دیگری به نام «حزب سوسیالیست توده ایران» تأسیس کردند که آن هم، عمر کوتاهی داشت و پس از آن، حزب دیگری به نام «حزب زحمتکشان ملت ایران» به رهبری خلیل ملکی و همکاری مظفر بقایی تشکیل دادند که پس از اندک مدتی، دو شقه شد. یکی به رهبری خلیل ملکی و دیگری به رهبری مظفر بقایی. در مورد علت این جدایی و انشقاق در تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران چنین آمده است:

خلیل ملکی و مظفر بقایی تا اوایل مرداد ۳۱ رهبری حزب زحمتکشان ملت ایران را به عهده داشتند؛ ولی پس از فاش شدن ملاقات پنهانی دکتر عیسی سپهبدی یکی از دوستان دکتر بقایی با قوام‌السلطنه، در دوره زمامداری پنج روزه‌اش، پس از استعفای دکتر مصدق در ۲۶ تیرماه ۳۱ بین خلیل ملکی و مظفر بقایی اختلاف نظر شدیدی بروز کرد و منجر به دوپاره شدن حزب «زحمتکشان ملت ایران» گردید.۵

در کتاب نامه‌های جلال آل‌احمد، نامه‌ای از جلال به بقایی آمده است که طی آن جلال در خصوص جدایی و دوپاره شدن حزب زحمتکشان مطالبی را به صورت رنجنامه عنوان کرده است: «… به هر صورت دیگر گذشته است که ما بسازیم و سر کار خراب کنید. ما در صدد کسب آبرو باشیم و شما رشته‌ها را پنبه کنید و هر روز خجلت تازه‌ای برای ما بار آورید. آه که چه آسوده شدیم!»۶

بنابراین گروه ملکی به رهبری ملکی، حزب «نیروی سوم» را تأسیس می‌کند که هفته‌نامه آن را جلال تهیه می‌کند و به روزنامة سیاسی ـ خبری حزب تبدیل می‌شود و سپس نشریه‌ ماهنامه «علم و زندگی» به سردبیری جلال به صحنه می‌آید که نویسندگانش عبارت بودند از: خلیل ملکی، جلال آل‌احمد، سیمین دانشور، علی اصغر حاج سیدجوادی، محمدعلی خنجی، امیر بیشداد و ناصر وثوقی.

اکثر دانشجویان و روشنفکران فعال و کارگران حزب زحمتکشان، در کنار ملکی می‌مانند و مظفر بقایی و همراهانش راه دیگری را در پیش می‌گیرند و به مخالفت با مصدق و مبارزه علیه وی و علیه جبهه ملی، می‌پردازند و در بسیاری از توطئه‌های ضدملی شرکت می‌کنند.»۷

 

آل‌احمد به دلایل دیگری از حزب «نیروی سوم» هم جدا می‌شود و به تعبیر خودش، از فعالیتهای سیاسی کناره‌گیری می‌کند و راه دیگری در پیش می‌گیرد. این بار، به سفرهای پژوهشی می‌پردازد و سفرنامه‌های محققانه‌ای می‌نویسد و به جامعه علمی کشور تقدیم می‌کند.

سیمین دانشور ـ همسر جلال آل‌احمدـ می‌نویسد: «آغاز سفرها به داخل و خارج کشور، از دهات قزوین و خوزستان، تا پیاده‌روی از بهبهان، کازرون، اردبیل و دشت مغان و سفرها به اروپا و آمریکا و اسرائیل، شوروی، و سفری هم به حج و این اواخر شوق دیدار آیت‌‌الله طالقانی و ملاقات با دکتر علی شریعتی در مشهد. و در خلال همه این سالها گرم کار سیاست و نوشتن، از قصه و داستان گرفته تا سفرنامه و ترجمه و اداره نشریه. سالهایی که او پشت سر گذاشت، سالهای تجربه‌های گران و وارسی‌های شتابان، برای روح ناآرام و شخصیت متواضع و وجدان دردمند او بود.»۸

 

سه دوره زندگی

زندگانی جلال به سه دوره خلاصه می‌شود:

۱ـ دوره کودکی و نوجوانی یا (دوره تربیت مذهبی)

۲ـ دوره جوانی یا (دوره جدایی از دین و پیوستن به روشنفکران لائیک)

۳ـ دوره میانسالی یا (دوره بازگشت به دین) که دوره پایانی عمرش بود.

هر سه دوره زندگی جلال، دورانی پر تلاتم بود، جلال روح بی‌قراری بود که معنی آرامش را نمی‌فهمید همسرش دانشور می‌نویسد: «یادکرد جلال، یادکرد روح بی‌تابی است که از هنگامی که خود را شناخت، به هر سو سرک کشیده، با شتابی که هیچ گاه کسی به او نرسید، همه چیز را و همه جا را با ارزیابی پشت سر گذاشت و در پایان عمر کوتاهش یعنی پس از ۴۶ سال، راهی آنجا بود که زائر مشهدی او را با خودش اشتباه کرد و او از اینکه در چنین راهی افتاده است، خرسند بود.»۹

جلال آنگاه که به حزب توده می‌پیوندد، جوانی ۲۱ ساله است. با سری پرشور، در جستجوی حقیقت؛ اما افسوس که مارکسیسم را به جای اسلام انتخاب می‌کند، گرچه در دامان یک خانواده مذهبی و روحانی تربیت شده است: «جوانسالی او با جدا شدن از یک بستر تربیت مذهبی آغاز می‌شود. هر کس حال و هوای آن روزها را بداند، درمی‌یابد که طبیعی‌ترین راه موجود، آزمون مارکسیسم و سوسیالیسم است. این تجربه با پیوستن به حزب توده انجام می‌گیرد و در پی آن انشعاب از حزب و ازدواج و آغاز زندگی مشترک، تأسیس «نیروی سوم» و همراهی خلیل ملکی، آشنایی و همدلی با نیما پدر شعر امروز، و کناره‌گیری از نیروی سوم و آغاز سفرها به داخل و خارج از کشور و…

این عدم رضایت و پرپر زدن و ناآرامی و دغدغه همیشگی جوهر ذاتی جلال بود که از دیگران متمایزش می‌کرد، هیچ گاه سر به دامن آرامش و سکون و رضایت نسپرد. در عطش و تشنگی طرح تازه، دریافت تازه، راه تازه، شعله‌ور بود و می‌سوخت. او دنبال درمان درد خویش بود که سر از راهی درمی‌آورد که نزدیک بود پالتوی خود را بفروشد. راهی که می‌رفت تا به کمال آن برسد، راهی که روشنفکر خدمتگزار صدیق در نهایت به آن راه خواهد رسید.»۱۰

مرحوم دکتر علی شریعتی می‌نویسد: «بعد از مرگ جلال از سه سال پیش تا کنون، هنوز روحم از عزای او بیرون نیامده؛ کسی که به سراغ ما آمد، اما زود رفت، کسی که در قله عمرش ناگهان به سراغ ما آمد، ناگهان به سراغ ایمان ما آمد، ناگهان به سراغ آنچه مردم همواره در آن بودند و روشنفکران همواره از آن می‌گریختند، آمد. جرأت کرد و به سراغ ما آمد، جرأت کرد و این جرأتش برای ما ارزش دارد، از اینکه به کهنه‌گرایی و اُمّل بودن و به قدیمی بودن متهمش کنند، نترسید؛ او جرأت کرد برخلاف همه ارزشهایی که در گروه خودش ساخته و پرداخته بود، گستاخی کرد و به سراغ ما آمد، و به سراغ این جبهه این فکر، و این ایده‌آلی که ما همواره در آرزویش بودیم، آمد.»۱۱

جلال جان شیفته‌ای بود که همواره در جستجوی «گمشده‌ای» بود. گرچه در آغاز، مذهبی بود و خیلی هم مذهبی بود، نوجوانی بود متدین و پرشور، مصداق واقعی انسانی عاشق و بی‌قرار، آنی آرام نداشت، هم از آن زمان که خود را شناخت در جستجوی حقیقت بود. نمی‌دانست «گمشده‌اش» بسیار نزدیک است؛ نزدیکتر از خودش به خودش!

دوست نزدیکتر از من به من است

وین عجب‌تر که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت که دوست

در کنار من و من مهجورم!

ماکس شلر (M.sheler) می‌گوید: «فرق اساسی انسان و حیوان این است که انسان موجودی است در جستجوی خدا.»۱۲ آل احمد انسانی بود که در آغاز خود را نمی‌شناخت، خود را گم کرده بود و سرانجام خود را یافت و خدا را یافت و به راه آمد. پس از گشتن‌ها و گشتن‌ها و سفرهای گوناگون شرق و غرب عالم، توفیق سفر حج یافت. در حج بود که خود را پیدا کرد و خدا را پیدا کرد. از شریعتی بشنویم که می‌گوید:

«در این سفر، همه جا چشم تیزبینش کار می‌کند، تنها در مسخی است که شعله‌ور می‌شود و دلش را خبر می‌کند، روح حج در فطرش حلول می‌کند و شعشعة‌ غیب بی‌تابش می‌کند و بی‌خود! شاید از آن رو که مسخی شبیه عمر او بود و سعی زندگی‌اش. تشنه و آواره و بی‌قرار در تلاش یافتن آب برای اسماعیل‌های تشنه در این کویر… گویی تشنه و خروشان و جستجوگری است که همواره احرام به تن، آواره میان دو قلة صفا و مروه، می‌کوشد و می‌رود و در این کویر آب می‌طلبد. و این زندگی‌کردن وی بود که در حج، تنها در مسعی که پا می‌نهد برمی‌افروزد و «خسی در میقات»‌ش به مسعی که می‌رسد، «کسی در میعاد» می‌شود. چشم دل باز می‌کند و آنچه نادیدنی است می‌بیند و حکایت می‌کند.»۱۳

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

گر، به اقلیم عشق روی آری

همه آفاق گلستان بینی۱۴

این سفر حج، رویکرد جدید آل‌احمد است در زندگی، دیگر او انسانی است با دیدی دیگر، جهان‌بینی دیگر، ایدئولوژی دیگر، از این پس جلال دیگری است، «جلال‌الدین» است، او دیگر در راه دیگری قدم می‌گذارد. او دیگر خود را یافته و خدا را یافته است!

مرحوم سیدحسین خدیوجم می‌نویسد: «جلال یکپارچه شور و التهاب بود و برای سرنگونی رژیم ستم‌پیشه و مقابله با امپریالیسم شرق و غرب، شب و روز با قدم و قلم آماده کارزار بود. من در برخی عقاید با او شریک بودم؛ اما در عمل نه، زیرا هم اسیر بیماری بودم و هم گرفتار کار و پایبند عیال. او شتاب‌زدگی را می‌پسندید و شتاب‌زدگی خاصی داشت. کسی به گردش نمی‌رسید. حتی از انقلابی‌های گرم رو کم بودند کسانی که بتوانند با او همگام شوند.»۱۵

«جوش و خروشی که پس از انتشار غرب‌زدگی در گفتار و کردارش جلوه‌گر می‌شد، با حساب کتاب بیشتری همراه بود، بر اثر پخته‌شدن و تجربه اندوختن، قلمش برای بیان مقاصدش چنان دست‌آموز شده بود که کارگر و بازاری، روشنفکر و روحانی، نوشته‌هایش را می‌فهمیدند و می‌پسندیدند و با اشتیاق می‌خواندند. نوشته‌هایش هیأت حاکمه را سخت دچار وحشت می‌ساخت.

در چنان دورانی بود که دریافت دوران نگارش برخی قصه‌های کوتاه انتقادی و ترجمة اکثر آثار اروپایی سپری شده، می‌گفت به جای آنکه این گونه نوشته‌ها برای جوانان پندآموز و بیدارکننده باشد، زمینه‌ساز انواع انحراف و خواب‌زدگی می‌‌گردد. اندک اندک متوجه نیروی شگفت ایمان و عقیده‌ای شد که پس از ظهور اسلام در بخشی از جهان پا گرفت و در طول تاریخ گاهی راه کمال پیموده، چندی دچار رکود شده است.»۱۶

جلال در این اواخر بیشتر با متون اسلامی و تاریخ اسلام مأنوس شده بود، در جلسات تفسیر قرآن آیت‌الله طالقانی شرکت می‌کرد، توجهش به عامل مبارزه‌ای مذهب درد دین‌داشتن، جلب‌ شده بود و با دکتر شریعتی بیشتر دمخور بود تا با روشنفکران لائیک. دکتر شریعتی را بسیار ارج می‌نهاد و نشست و برخاست با او را مغتنم می‌شمرد. با او بیش از دیگران احساس همدلی و همفکری می‌کرد. سیمین دانشور می‌نویسد: «جلال و شریعتی هر دو، روحانیت را آخرین سنگر مقاومت در برابر استبداد معرفی می‌کردند. در عین حال انتقادهای شدید هم داشتند. اعتقاد من این بود که جلال یک هنرمند، یک نویسنده سیاسی متعهد بود، و دکتر شریعتی یک مرد مذهبی سیاسی و این تحرکی که او به جوانان داد، بیش از جلال بود. هر دو درد انقلاب داشتند و در برابر ظلم و جور زمانه خودشان متعهد بودند.»۱۷

مرحوم دکتر کاظم سامی، چند روز پیش از مرگش جهت همراهی با یک دانشجوی فرانسوی که برای مطالعه و تحقیق به ایران آمده بود، به دیدار سیمین دانشور می‌روند، ضمن بحثها و گفتگوها، از وی می‌پرسد: چه شد که جلال پس از آزمودن راههای مختلف به مذهب روی آورد؟ همسر جلال در پاسخ می‌گوید: «نمی‌دانم، شاید تأثیر دکتر شریعتی بوده است.»۱۸

هر چه بود، جلال راههای روشنفکری را یکی پس از دیگری طی کرده بود و سرانجام به دین رسیده بود و دین را و تشیع راستین را با آگاهی و انتخاب آگاهانه اختیار کرده بود. بازگشت به دین و تکیه بر فرهنگ اصیل اسلامی راهی بود که جلال پس از همه پرسه‌زدن‌ها به آن رسیده بود و عاقبت به خیر شده بود. آری، جوینده یابنده است.

 

پیشگامان خطر

مهدی اخوان ثالث در رثای جلال به نیکی و دقیق سروده‌ای دارد که حالات آن مرحوم را توصیف می‌کند:

از صف ما چه سری رفت و گرامی گهری

ای دریغا، چه بگویم که چه‌ها بود جلال

ریشه خون و گل گوشت رها کن که تمام

عصب شعله‌ور عاصی ما بود جلال

همه تن او رگ غیرت، همه خون خشم و خروش

همه جان شور و شرر، نور و نوا بود جلال

استخوان قرص، تنی، پیکرة جهد و جهاد

تن بهل، کز جنم و جان جدا بود جلال

دل ما بود و در آن درد و دلیری ضربان

سینه‌اش خانقه سرّ و صفا بود جلال

همزبان دل ما، هم‌ضربان دل ما

تپش و تابش آتشکده‌ها بود جلال

هر خط او خطری، هر قدمش اقدامی

هر نگه، نایرة نور و ذکا بود جلال

پیشگامان خطر، گاه خطا نیز کنند

گرچه گویند که معصوم نیا بود جلال

دم عصمت نزد، اما قدم عبرت زد

جای کتمان، پی جبران خطا بود جلال

قلمش پیک خطر پویه، که بر لوح سکوت

تازه صد سینه سخن، بلکه صلابود جلال

چه یلی از صف ما، بی‌بدلی از کف ما

رفت و دردا که به صد درد و دوا بود جلال

گرچه می‌رفت زاولاد پیمبر به شمار

من بر آنم که ز ابناء خدا بود جلال

گرچه در خانه و در بستر خود رفت به خواب

شک ندارم که یکی از شهدا بود جلال

(تو را ای کهن بوم و بر، ص ۶۶)

 

در آستان قرآن

مرحوم خدیوجم می‌گوید: «آل احمد چندی به خواندن و فهمیدن متن و ترجمه‌های کهن از قرآن پرداخته بود و می‌گفت: ترجمه‌های موجود از لحاظ نثر فارسی، چنگی به دل نمی‌زند. وی پس از سفر مکه به این فکر افتاد که اگر ترجمه‌ای قابل درک از قرآن فراهم آید، ترجمه‌ای روان و جوان‌پسند باشد، شاید بتواند در میان طبقات مختلف زمینه همصدایی و هماهنگی ایجاد کند، و مصداق واعتصموا بحبل‌الله جمیعاً و لاتفرقوا فراهم آید.

پس از اینکه به این باور استوار شده بود، روزی به سراغم آمد و گفت: همتی لازم است تا ترجمه‌ای فارسی از قرآن فراهم گردد؛ ترجمه‌ای که روان و زیبا باشد. گفتم: کاری است دشوار و برای یک مترجم غیرممکن. گفت: هر مشکلی با سرسختی و پایداری قابل حل است. گفتم: قرآن لسان وحی است و سنخیت می‌خواهد و من این سنخیت را در خودم سراغ ندارم. اگر کسی جرأت کند و این مسئولیت را برعهده گیرد، من در حد توان از یاری‌اش دریغ نخواهم کرد. باز تکرار می‌کنم: آنچه تو می‌خواهی، از عهده یک تن بر نمی‌آید، هرچند آن شخص صالح و در هر دو زبان ورزیده و آزموده باشد! گفت: بی خود طفره نرو! من حاضرم در این کار، یار و همکارت شوم. گفتم: تو یک سر داری و هزار سودا و این کار حداقل دو سال کار مداوم نیاز دارد.

هر چه من انکار کردم، او اصرار ورزید! ناگزیر تسلیمش شدم. با هم توافق کردیم که من ترجمه‌ای کهن را که مورد اعتماد باشد، استنساخ کنم و آماده سازم. پس از آنکه مقدمات کار فراهم شد، او نیز به یاری یکی دو متن کهن دیگر، ترجمه را به سلیقه خود نزدیک سازد. سرانجام برای رسیدن به مقصود نهایی، چندی به اتفاق کار کنیم تا معلوم شود که در توان و قدرت ما هست که از عهده این کار بزرگ برآییم یا خیر.

پس از یک سال و اندی کار استنساخ متن با خودکار سیاه به پایان رسید. بخشی از ترجمه سوره بقره را به جلال سپردم تا سلیقه خود را با جوهری دیگر روی متن دستنویس شده، پیاده کند. سخن خدا را به دستش دادم و او را به خدا سپردم. پس از سپری شدن حدود یک ماه، بخش نخستین را آورد، در حالی که جای بسیاری از کلمات را با جوهر قرمز و سبز و بنفش، پس و پیش کرده بود. و در برخی موارد تعویض…

تابستان در پیش بود و من به سفر می‌رفتم و او به اسالم توافق کرده بودیم که پس از تابستان به شرط زنده بودن، به کار مشترک خود ادامه دهیم تا ترجمه‌ای زیبا از قرآن برای جوانان ایرانی فراهم آید. پیش از آنکه تابستان سپری شود و من برگردم، تقدیر چنین بود که او ندای فارجعی الی ربک را به گوش جان بشنود. شنید و به لقاءالله پیوست… خدایش غریق رحمت کناد که به فرهنگ فارسی، با اخلاص و صادقانه خدمت کرد و با دلی سرشار از مهر مردم محروم، راه پرنشیب و فراز زندگی را روسفید و سربلند به پایان رسانید.»۱۹

بهاءالدین خرمشاهی می‌نویسد: «ترجمه مرحوم آل‌احمد و مرحوم خدیوجم، از ترجمه‌هایی است که اگر صورت می‌گرفت، چه بسا رویداد معتنابهی در عالم قرآن پژوهشی و ترجمه فارسی قرآن می‌بود.»۲۰

جلال آل احمد را به اختصار می‌توان این گونه معرفی کرد و گفت: او خودش بود و کس دیگر نبود. من نمی‌دانم شاید مولانا این شعر را درباره شمس‌الدین تبریزی گفته باشد، اما من می‌توانم، جلال‌الدین آل احمد را مصداق در این شعر بدانم. آری جلال، جلال بود «او خودش بود و کس دیگر نبود.»

 

نمونه‌ای از نوشته‌های جلال

*صاحب این قلم می‌خواهد که دست کم با شامه‌ای تیزتر از سگ چوپان و دیدی دوربین‌تر از کلاغ چیزی را ببیند که دیگران به غمض‌ عین از آن درگذشته‌اند، یا در عرضه کردنش سودی برای معاش خود ندیده‌اند.۲۱

* قدرت، دستهای آدم را آلوده می‌کند و مال دنیا آدم را خنگ می‌کند.۲۲

*اگر کسی بخواهد در عین قدرت منزه بماند، به ضعف متهمش می‌کنند.۲۳

*می‌توان با روی آوردن به اسلام و تشیع و با تکیه به سنت و روحانیت، ایدئولوژی جدیدی برای مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی فراهم آورد.۲۴

* ما تا در فکر قوالب عروضی باشیم‌، دیگران ملتی را در قالب دیگری ریخته‌اند.۲۵

*ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت کردیم، دربان گورستان‌ها از آب درآمدیم.۲۶

*اما محاسن انتظار: ۱ـ در قدم اول تمکین نکردن از اولوالامر، به این دلیل که در غیاب امام زمان همه حکام برای شیعه غاصب‌اند.۲۷

*گاهی میرزای شیرازی را داریم و دوستان مبارزه با تنباکو را، گاه شیخ شهید را و دوستان مشروطیت را وگاه حضرت خمینی را و داستان کاپیتولاسیون را.۲۸

 

پی‌نوشتها:

۱ـ اسناد ساواک، به نقل از یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات، انتشارات رواق (تک‌صفحه چهار مقدمه)

۲ـ یک چاه و دو چاله، ج۱، فردوسی، ص۶۱، سال ۱۳۷۶

۳ـ همان

۴ـ همان

۵ـ تاریخ بیست و پنج ساله سیاسی ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۱

۶ـ نامه‌های جلال آل‌احمد، به کوشش علی دهباشی، مؤسسه انتشارات پیک، تهران ۱۳۶۴

۷ـ همان

۸ـ شناخت و تحسین هنر، سیمین دانشور، کتاب سیامک تهران، ۷۵٫

۹ـ تحسین و شناخت هنر (ص ۵۰۹)

۱۰ـ همان (ص۵۱۰)

۱۱ـ چه باید کرد، مجموعه آثار ۲۰، دفتر تدوین آثار شریعتی، تهران، ۱۳۶۰، ص ۱۵۶٫

۱۲ـ آسیا در برابر غرب، داریوش شایگان، چاپ هفتم، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۹۱، ص۱۵۱

۱۳ـ تحلیلی از سفر حج، دکتر علی شریعتی، مجموعه آثار ۶، انتشارات الهام، تهران، ۱۳۶۲، ص۹۱

۱۴ـ ترجیح بند هاتف اصفهانی

۱۵ـ یادی از جلال‌آل احمد، سیدحسین خدیوجم، کیهان فرهنگی، شماره ۶، شهریور۶۳، ص ۳۸

۱۶ـ همان

۱۷ـ شناخت و تحسین هنر، ص۶۳۴

۱۸ـ همان

۱۹ـ سید حسین خدیوجم، یادی از آل احمد، کیهان فرهنگی شماره ۶ شهریور ۱۳۶۳، ص۳۸

۲۰ـ بهاء الدین خرمشاهی، تاریخچه‌ای کوتاه از ترجمه‌های فارسی قرآن مجید، انتشارات دوستان ۱۳۸۶٫

۲۱ـ غرب زدگی، ص۱۹

۲۲ـ شناخت و تحسین هنر، ص۳۹۸

۲۳ـ همان

۲۴ـ سید علی محمودی، فقه‌ بر کارنامه فکری جلال آل احمد، ص۳۳

۲۵ـ هفت مقاله، انتشارات رواق، تهران ۱۳۵۷، ص۴۰

۲۶ـ غرب زدگی، انتشارات رواق تهران ۱۳۴۱، ص۹۲٫

۲۷ـ در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران ۱۳۴۱، ص۵۸

۲۸ـ همان ص۹۴

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: