شگفتا ملتی هستیم

1394/6/10 ۰۹:۵۹

شگفتا ملتی هستیم

صدیقه موسوی: حسن نراقی (متولد اردیبهشت ۱۳۲۳ در کاشان) پژوهشگر ایرانی‌است که بیشتر به دلیل آثارش در زمینه جامعه‌شناسی غیرآکادمیک شناخته‌شده‌است. مهم‌ترین اثر او «جامعه‌شناسی خودمانی» است که در سال ۱۳۹۰ به چاپ بیست و هفتم رسید. درابتدا باید دانست که حق یک نویسنده برای نگارش و انتشار نقطه نظرات خود محفوظ است اما کتاب مورد نظر بحث ها و نقدهای زیادی را از نگاه جامعه شناسان نامدار ایرانی با خود به همراه داشته است.

 

صدیقه موسوی: حسن نراقی (متولد اردیبهشت ۱۳۲۳ در کاشان) پژوهشگر ایرانی‌است که بیشتر به دلیل آثارش در زمینه جامعه‌شناسی غیرآکادمیک شناخته‌شده‌است. مهم‌ترین اثر او «جامعه‌شناسی خودمانی» است که در سال ۱۳۹۰ به چاپ بیست و هفتم رسید. درابتدا باید دانست که حق یک نویسنده برای نگارش و انتشار نقطه نظرات خود محفوظ است اما کتاب مورد نظر بحث ها و نقدهای  زیادی را از نگاه جامعه شناسان نامدار ایرانی با خود به همراه داشته است.

 با اشاره به  گونه‌های جامعه­‌شناسی از نگاه بوراووی، این کتاب مغایر با هر چهار گونه یعنی جامعه شناسی حرفه‌ای، جامعه شناسی سیاست‌گذار، جامعه شناسی انتقادی و جامعه شناسی مردم مدار است و چون کتاب با الگوهای پذیرفته‌شده دانشگاهی در جامعه شناسی انطباق ندارد، نمی توان آن را ذیل جامعه شناسی حرفه‌ای قرار داد. از سویی دیگر چون نویسنده صرفاً مسائلی را که به نظر او در جامعه ایران وجود دارد، فهرست کرده است، بی آن که راهی برای رفع آنها پیشنهاد کند با معیارهای جامعه شناسی سیاست گذار نیز منطبق نیست. این کتاب، برخلاف صورت ظاهری‌اش، با جامعه‌شناسی انتقادی نیز همخوانی ندارد، چرا که به جای آن که مختصات ایدئولوژی پنهان در پس جامعه ایران را برملا سازد، صرفاً به بازگویی برخی ویژگی‌های آن از نگاه خود بسنده کرده است. اما در خصوص جامعه‌شناسی مردم‌مدار، باید توجه داشت که این نوع از جامعه‌شناسی نوعی جامعه‌شناسی بالغ است که پس از 150 سال تاریخ جامعه‌شناسی پدیدار شده است، نه پیش از آن، و بی آن که با سه نوع دیگر جامعه‌شناسی سر ستیز داشته باشد سیادت جامعه‌شناسی حرفه‌ای را می پذیرد. همچنین نگاهی باز و پذیرا و متساهل دارد و به عرصه عمومی نقد و بررسی اهمیت می‌دهد. شاید کتاب «جامعه شناسی خودمانی» با هیچ یک از این معیارها سازگار نباشد و نویسنده در این کتاب افراد را مسئول مسائل اجتماعی دانسته که با آن ها دست به گریبا‌نند و از این منظر به ذائقه ارباب قدرت خوش می‌آید اما علت استقبال مردم از این کتاب، دلیلی موجه برای توجه جامعه‌شناسان دانشگاهی به آن است، چرا که می‌تواند شاخصی برای گرایش‌های مردم باشد و دلالت بر نیاز آنان به یافتن پاسخ و راه‌حل برای مسائل مطرح شده، در شرایطی که جامعه‌شناسان حضوری فعال در این زمینه ندارند و خلائی در رابطه با جامعه‌شناسان و جامعه دیده می‌شود، مردم رو به آثاری از این قبیل می‌آورند که پاسخ‌های فوری و البته غیرمستدل را در اختیارشان می‌گذارد.

 

  تعریف وضعیت فرهنگی یک جامعه

تولستوی می گوید: « باید از گفتنی هایی گفت که احتمالا بسیاری آن را می دانند ولی جرات ابراز آن را حتی برای خودشان ندارند».

این شاید بهترین تعریف برای بررسی وضعیت فرهنگی یک جامعه باشد، فرهنگ جامعه‌ای که گفتنی های زیادی دارد اما جرات تعریف از آن نمی توان داشت زیرا خط قرمزها، عرف، عادات و سنت‌ها می توانند مانع از این نوع بیان باشند، اما اگر نتوان یک فرهنگ را نقد کرد چطور می‌توان به پویایی و به روز شدن آن کمک کرد؟ در واکاوی فرهنگی مردمانی که در یک مرز جغرافیایی به نام کشور می زیند و تاریخی را هم در پس خود دارند ممکن است که به نکات منفی زیادی هم برخورد که هر چند شنیدن و گفتن آن می تواند روح جمعی را آزرده کند اما به مثابه جراحی حیاتی است که می تواند از مرگ تدریجی در فرهنگ و فراگرد تاریخی جلوگیری کرد.

در عرصه فرهنگی ایران شاید عقب‌افتادگی‌های فعلی را بتوان معلول دو علت دانست، اول رویدادهای تاریخی که از بد حادثه در گذشته اتفاق افتاده است و غیر قابل برگشت و تا حدود زیادی هم موثر که منکر آن نمی توان شد و دوم توسعه طلبی های خارجیان به صورت آشکار و غیر آشکار که با هوشمندی و ذکاوت از این ملت مهمان نواز امتیازهای خود را گرفتند، هر چند که در این بین کوتاهی و گاهی عجز خودمان را نباید از یاد ببریم و می توان گفت که این به نوعی «خوداغفالی» است که مدعی شویم رخدادهای تاریخی کشورمان در خلق و خو و رفتار عصر حاضرمان تاثیر و نقشی نداشته و این ما که هستیم نتیجه بودن های گذشته است.

 

  ناآگاهی نسبت به تاریخ

یکی از بزرگ‌ترین مشکلات جامعه ایرانی که حتی در مقیاس بزرگ‌تر گریبان تحصیلکرده‌های ما را هم می گیرد این است که با تاریخ میانه خوبی نداریم  ملتی که تاریخ گذشته اش را نخواند و نداند باید همه چیز را خودش تجربه کند و سوال اینجاست که آیا فرصت این کار در شتابزدگی دنیای فعلی هست؟ جامعه ای که حافظه تاریخی نداشته باشد در دور تسلسل تجربه تاریخی گرفتار خواهد شد و این تجربه هر چند نسل یک بار دامنگیر مردم برای روز از نو و روزی از نو خواهد بود، شاید یکی از دلایل این امر بی علاقگی ما به روبه‌رو شدن با حقایقی است که مطابق میل و سلیقه مان نیستند و بر حسب عادت فکر می‌کنیم سکوت و گذشتن از کنار مسائلی که علاقه به واکاوی آنها نداریم امر پسندیده‌ای می‌تواند باشد اما باید دانست تا به مشکلی اعتراف نشود حل آن ممکن نخواهد بود، شاید بهترین راهکار در این مسئله عدم تظاهر به صفاتی باشد که دوست داریم داشته باشیم و نداریم کاستی‌های اجتماعی و نیازهای انسانی در ساخت تظاهر و دوری از واقعیت جاری در ساختار ملی و حکومتی می تواند جنبه های تخریبی خود را برای گذر از نگاه جامع به تاریخ مشترک در پی داشته باشد، در این بین اگر نخواهیم همه چیز را چند باره تجربه کنیم باید تاریخ را جدی تر بگیریم و هرگز بدون شناخت دیروز، امروز و فردای بهتری برای خودمان نمی‌توانیم بسازیم.

 

  درد تاریخی قهرمان سازی

زمانی که «گالیله» برای استغفار به کلیسا فرا‌خوانده شد شاگردان و پیروان او با دلی استوار منتظر خروج استاد و ایستادگی روی حرفش بودند و زمانی که وی استغفارنامه را خواند و بیرون آمد یکی از شاگردان وی فریاد زد:

«بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد» و گالیله در جواب گفت:«بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد» در تاریخ کشوری که سراسر از قهرمان است و پرورش آن، هنر فرهنگی آن است شکستن و به زیر کشیدن قهرمان نیز می تواند امری ساده باشد، شاید در جغرافیای تاریخی این کشور به علت نبود آب و کمبود باران و خشکی زمین برای حفظ و حراست از زمین ساخت قهرمان برای حفظ محصول و دسترنج خانواده امروزی ضروری بوده و گفتمان دموکراسی  برای حفظ قدرت خانواده و فامیل جایگاهی نداشته و این امر در فراگرد تاریخی فرهنگی به تامین قدرت برای خود و خانواده نیز تبدیل شده و فرهنگ اجحاف به زیر دست و حرف شنوی از بالادست امری پسندیده شمرده شد و امر قهرمان پروری در جایی به استبدادزدگی منجر شده است، مشکل دیگر فرهنگی که در سازه قهرمان پروری برای ما تا حدودی به‌وجودآمد این است که پرورش قهرمانان تاریخی حتما و باید در مقاطعی به داد کشور و مردم آن برسد اما تبعات نامطلوب این قضیه اکثریتی است که نمی تواند قهرمان باشد و بنابراین ممکن است که به سمت برتری جویی و خود محوری سوق پیدا کند که می تواند آفت یک فرهنگ اصیل و پویا باشد.

شاید جمله آغازین گالیله در جواب شاگرد خود موثرترین نسخه برای فرهنگ امروزی ما باشد فرهنگی که باید از ساختن و شکستن قهرمانان دست برداشته و همدلی فرهنگی و ملی را فارغ از ساخت و پرداخت قهرمان پیش برد.

 

  عدم برنامه ریزی اشکال بزرگ فرهنگی

شاید بی برنامگی بزرگ‌ترین نقیصه فرهنگی ایرانی باشد که کم و بیش به آن واقف هستیم، این مشکل به نوعی است که برای کمتر کاری برنامه درازمدت و مدون داریم شاید چون بستر مناسبی برای این امر نداشته ایم و مطالعه کافی روی آن انجام ندادیم و عرفی که در این بین وجود داشته و دارد راه حل های فوری برای مطالبات امروزی مان بوده و کار فردا به فردا واگذار شده است. پیشرفت فرهنگی و اقتصادی یک کشور منوط به برنامه ریزی و هماهنگی بین تمام اجزای تشکیل دهنده درونی آن است که این امر مانند یک ساعت می تواند زمان را تنظیم و برهه های زمانی را برای آن ملت و فرهنگ بستر سازی کند و در این بین پنهان کاری و موازی‌کاری می تواند چوب لای چرخ حرکت فرهنگی و اجتماعی جامعه باشد، در بررسی عدم برنامه ریزی فرهنگی ایرانی شاید احساساتی بودن و شعارزدگی علتی از علت های این امر باشد، در جایگاهی که احساسات پا به میدان می گذارند انتخاب مسیر درست می تواند خالی از اشکال و دردسر برای برنامه ریزی های آنی و طولانی مدت ما نباشد، در یک فرهنگ احساسی و شعاری کارهای بدون مطالعه و تعمق و فکر می توانند ضربه های بزرگی را بر پیکره فرهنگی و حیات اجتماعی یک کشور وارد کنند.

 

  عدم مسئولیت پذیری و پاسخگو بودن

شاید این امری آشنا برای انسان ایرانی باشد که مسئولیت پذیرفته شده اش را به جا نیاورده و مسئولیت کامل امری را نمی پذیرد، شاید این خصیصه امری ملموس در فرهنگ امروزی جامعه ایرانی است که متاسفانه به علت از بین رفتن قبح آن در فرهنگ اجتماعی به صورت امری عرفی و پذیرفته مورد نظر قرار می گیرد، زمانی که مسئولیت امری پذیرفته نشود طبیعی است که جبران آن را از جای دیگر و اشخاص دیگر طلب کنیم و این امر می تواند بانی پیدایش توقع از دولت و حکومت و برنامه ریزان بالاتر جامعه شود و همین می تواند باعث ایجاد مطالبات اشتباه اجتماعی و توقف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و درگیر شدن در رفع توقعات ساده ای شد که هر فرد ساکن در فرهنگ ایرانی می‌تواند و باید به نوبه خود در ادای این موضوع سهیم باشد، همین امر می تواند بانی قانون گریزی و عدم تمکین از قانون باشد حتی قوانینی که مطمئن هستیم برای آسایش ما تنظیم و نگارش شده.

شاید تمامی دلایل بالا و بسیاری نقدهای دیگر که می توانیم بر خودمان وارد بدانیم باعت پرتوقعی فرهنگی ما شده است ، توقع از خانواده، دوستان، دولت  و... چون این توقعات‌مان به صورت دلخواه هرگز برآورده نمی شود نارضایتی پیامد قطعی آن می شود و این است که می بینیم با جامعه ای سر و کار داریم که  کمتر لبخند رضایت را حاضر است بر لبانش بنشاند.

روزنامه قانون

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: