نگاهي به شعر رعدي آذرخشي/ پروفسور فضل‌الله رضا (بخش چهارم )

1392/9/11 ۱۱:۲۷

نگاهي به شعر رعدي آذرخشي/  پروفسور فضل‌الله رضا (بخش چهارم )

در زماني كه رعدي سفير ايران در يونسكو بود، در هر سفري به ايران طبق معمول گزارشي به شاه مي‌داد. در اوايل كار شاه به مهرباني و آزادي با او صحبت مي‌كرد:

 

در زماني كه رعدي سفير ايران در يونسكو بود، در هر سفري به ايران طبق معمول گزارشي به شاه مي‌داد. در اوايل كار شاه به مهرباني و آزادي با او صحبت مي‌كرد:

ليك مي‌ديدم عيان در هر سفر

گشته حال و وضع و رفتارش دگر

از كشاورزي گرفته تا نجوم

خويش را پنداشتي بحرالعلوم!

البته هر آن كس كه فرهنگ جهان را آزموده و جهان‌بيني يافته باشد، مي‌داند كه بيم از سازمانهاي امنيتي و بيداد قدرتمندان منحصر به كشوري و در دوران معيني نيست. بيداد به روشهاي گوناگون كم يا بيش در همه جامعه‌ها رواج دارد. در كشورهاي به اصطلاح قانون‌مدار هم آنگاه كه كسي را برمي‌كشند و به مقام والا مي‌رسانند، او را ميان بيم و اميد (Carrot and stick) آويخته نگه مي‌دارند كه فرمانبردار باشد و مرزهاي سرخ ننوشته را نيز بشناسد. واي به حال صاحب‌جاهي كه از خط قرمز بگذرد «كه عقل كل به صدت عيب متهم دارد!» در رسانه‌هاي غربي هم همه روز به عنوانها و بهانه‌هاي مختلف شاهد اين اتهامها يا ستايشها هستيم.

 

بركناري سفير يونسكو

رعدي مي‌نويسد: در دوراني كه سفير ايران در سازمان فرهنگي يونسكو در پاريس بود، در چند مورد، از دستورهاي دولت سرپيچيد و آنچه را كه صلاح كشور مي‌دانست به كار بست، ناگزير شاه او را عتاب كرد. در مورد تجليل كشورها از كوروش كه جشنهايي را در پي داشت، رعدي صدور قطعنامه رسمي سازمان يونسكو را براي مشاركت همه كشورها، مناسب نمي‌دانست.

ليك چون ملي بود اين جشن و سور

شركت دنيا در آن نبود ضرور

در مورد دادن رأي مخفي به يك نامزد آمريكايي براي رياست يونسكو هم رعدي به رقيب ايتاليايي او رأي داد؛ چون او را مردي دوستدار ايران و فرهنگ شرق مي‌پنداشت. رأي مخفي را آمريكاييها كشف مي‌كنند و به شاه مي‌رسانند:

كشف شد رمز و عيان شد خشم شاه

حاكي از احضار من زي ‌پيشگاه

رعدي از كار بركنار مي‌شود و او را از پاريس به تهران به شتاب احضار مي‌كنند.

از نكته‌هاي فرهنگي جالب كه در مثنوي ديده مي‌شود، اين است كه وقتي رعدي به تهران مي‌رسد، دوستان نزديكش مانند وزيرخارجه و نخست وزير از ديدنش تن مي‌زنند. رعدي مي‌نويسد پس از چندي بيكاري و تهيدستي، يكي از وزيران كه با او سابقه الفتي داشت، به شاه مراتب را به گونه‌اي گزارش مي‌دهد كه شاه از نافرماني رعدي درگذرد و شغلي به او ارجاع كند. رعدي مي‌شود سناتور انتصابي!

دوران سناتوري

رعدي مي‌نويسد: در مجلس سنا مدتي خاموشي پيشه كردم، بسياري از لايحه‌ها كه مي‌آوردند، از نظر لفظ و معني نادرست بود. اگر كسي اصلاحي پيشنهاد مي‌كرد: «عرّ و تيز دولتش كردي ادب!» دولتيان مي‌گفتند لايحه‌ها همه فوريت دارد و درنگ روا نيست. ناگزير سناتورها را مانند ماشين به فرمان كرده بودند:

وان لوايح را چو ماشين زود زود

بگذراندند از قيام و از قعود

بدينسان شش ماه دولت علم به سرآمد، دولت منصور هم، و رعدي سخني نگفت:

كشته شد منصور و چون رفت از جهان

شد هويدا صدراعظم ناگهان

در روزهاي پاياني اسفندماه 1343 دولت طبق معمول همه ساله بودجه سال آينده را به شتاب به مجلسين مي‌آورد و تقاضاي تصويب فوري دارد. رعدي مي‌گويد پس از چندي خموشي، تصميم گرفتم كه درباره بودجه به عنوان مخالف صحبت كنم. وي در سخنراني خود به دولت، مي‌گويد هر قانوني كه بايد اجرا شود، نخست بايد به تصويب هر دو مجلس برسد. چرا بودجه مستثني باشد، و اگر مجلس شوراي ملي آن را تصويب كرد، سنا هم بايد بي‌گفتگو اطاعت كند؟ درباره مسايل فرهنگي و شيوه آموزش و پرورش و بودجه وزارت اطلاعات و وزارت امور خارجه هم اظهاراتي مي‌كند كه مورد پسند دولتيان نيست. علاوه بر اين، وقتي گرم صحبت مي‌شود، يك نقد فرهنگي عنوان مي‌كند كه اگر وساطت يكي از محارم شاه در ميان نمي‌آمد، گرفتاري بزرگتري در پيش مي‌‌آورد. مي‌گويد: چرا دولتيان وقتي به خدمت شاه مي‌رسند، به جاي اينكه ساده و بي‌تملق سخن بگويند، خود را غلام و چاكر و خانه‌زاد مي‌خوانند؟ چرا در آينده واژه «من» را به كار نبريم؟

پيش او گويند «من» با اعتماد نه غلام و چاكر و نه خانه زاد

نخست وزير پس از مخالف‌خواني رعدي به نرمي و سياست صحبت مي‌كنند:

در جوابم داد دادِ التفات

نام من را برد با والا صفات

گفت: گفتارش بوَد ما را چو درس،

ز انتقادش نيست ما را هيچ ترس

حربه‌اي ديگر هويدا برگزيد

تا شود تأثير گفتارش مزيد

گفت: شاهنشاه از اين دولت بسي

قدردان بوده‌ست و داند هركسي

در جلسه بعدازظهر همان روز در مجلس سنا، نخست‌وزير ادب و فروتني صبح را كنار مي‌گذارد، به رعدي سخن درشت مي‌گويد و مشت بر ميز مي‌كوبد:

چون بديدم فرق لحن صبح و عصر

گفتم اين طوفان خشم آيد ز قصر

بر هويدا نيز شه داده پيام

كز فلاني پوست بركن والسلام

رعدي مي‌نويسد بعدها معلوم شد كه حدسش درست بود و شيرمردي سخنران از جاي ديگر است. سازمان امنيت و يكي از وزيران، شاه را به شتاب آگهي داده بود. ظاهراً شاه بي‌درنگ به هويدا تلفن مي‌زند و او را از نطق سست صبح سرزنش مي‌كند. هويدا در نطق بعدازظهر خود مي‌گويد: «دولت به دستور شاه سركار آمده است و كابينه او را هر وقت مقتضي دانستند، خودشان مرخص مي‌كنند. رأي به طرح(رعدي) در حقيقت نفي اعتماد از دولت است.» سرانجام بودجه 1345 بي‌چون و چرا تصويب مي‌شود.

بودجه تصويب شد پس با شتاب

در سنا هم گشت دولت كامياب

از پيامدهاي نافرماني

ما ايرانيان همه در اين نكته همداستانيم كه رواج مديحه و چاپلوسي، فرهنگ والاي ما را آلوده كرده است و پالايش ضرورت دارد. رعدي در نطق خود در سنا به همين نكته اشاره كرده بود كه بر شاه گران آمد و به دستور او دولت، رعدي را كوبيد. رعدي مي‌گويد وقتي از سنا به خانه رسيدم، همسرم وحشت‌زده گفت كه باران ناسزا و تهديد از راه تلفن مي‌باريد و همچنان ادامه دارد:

چند تن گفتند كاي بدبخت پست

خائن و جاسوس و بيگانه‌پرست،

نام شاهنشه بري اندر سنا

خرده‌ها گيري تو بر مدح و ثنا؟

غرّه گشته، ژاژخائي مي‌كني؟

بر شهنشه رهنمايي مي‌كني؟

پيش شه بايد دگر بردن ز ياد

لفظ چاكر يا غلام و خانه‌زاد؟

تلفن تهديدگري رعدي را مي‌ترساند و به او مي‌گويد كه راز تلفن را نگه دار، ورنه «آتش افتد تا بسوزد لانه‌ات» و «يا روي در زير ماشين ناگهان»! شاعر مي‌نويسد: تهديد و گفتگوي تلفني تكرار شد، شب بدي را گذرانديم. با تلفن مطلب را با دوست محرمي در ميان مي‌گذارد و مي‌خواهد با يكي از رؤساي سازمان امنيت كشور تماس بگيرد كه بر حسب قانون سناتورها از تعرض و تجاوز مصونند.

سخت خنديد آن رفيق كاردان

از قضايا آگه و بسياردان

گفت: بر بد گر پناه از بد بري

اي برادر، آبروي خود بري

يك دو روزي پايد اين پيغامها

حمله‌ها، تهديدها، دشنامها

بعد از آن تهديدها گردد تمام

عاقبت بر خير بادت والسلام

رعدي مي‌گويد وقتي از سنا به خانه رسيدم، همسرم وحشت‌زده گفت كه باران ناسزا و تهديد از راه تلفن مي‌باريد و همچنان ادامه دارد...تلفن تهديدگري رعدي را مي‌ترساند و مي‌گويد كه راز تلفن را نگه دار، ورنه «آتش افتد تا بسوزد لانه‌ات» و «يا روي در زير ماشين ناگهان»! شاعر مي‌نويسد: تهديد و گفتگوي تلفني تكرار شد، شب بدي را گذرانديم. مطلب را با دوست محرمي در ميان مي‌گذارد و مي‌خواهد با يكي از رؤساي سازمان امنيت كشور تماس بگيرد كه بر حسب قانون سناتورها از تعرض و تجاوز مصونند. سخت خنديد آن رفيق كاردان...

بامداد با اتومبيل به سوي سنا مي‌روند. در راه ماشين باركش بزرگي چند بار به طرف ماشين وي چنان مي‌تازد كه او را خورد و خمير مي‌كند. به كوچه تنگي مي‌گريزد. در سنا سناتورها در دل يا به زبان، او را سرزنش مي‌كنند كه «نام نيكوي سنا دادم به باد»! سپهبد يزدان‌پناه، سناتور انتصابي و از محارم شاه كه به رعدي محبتي داشت:

ناگهان در گوش من يزدان پناه

گفت: كز تو سخت در خشم است شاه

دوش چون پرسيد از من چون و چند

راست گفتم كز دروغ آيد گزند

شاه را گفتم كه نطقت آتشين

بود و دولت شد سراسيمه از اين

يزدان‌پناه مي‌گويد: اما پيش از اينكه شاه چون و چند ماجرا را از من بپرسد، كينه‌توزان نوار صحبت تو را و اينكه نخست‌وزير در پاسخ سست خود به سخنان تو گفته «تو استاد مايي از نخست» را به او رسانده بودند. شاه خشمناك به هويدا با تلفن عتات كرد و هويدا در سخنان بعدازظهر خواست قدرت دولت خود را نمايش دهد. سخن شاه درباره شاعر نادرست نيست و با حكومتهاي ديكتاتوري هماهنگي دارد:

شاه گفته او فضول و سركش است

بازي‌اش با ‌آهن و يا آتش است

در سنا مي‌بايدش بستن به چوب

پاسخي سختش ده و سختش بكوب

وقتي شاهي يا مدير شركت بزرگي، يكي از كارگزاران خود را طرد مي‌كند، ديگران از او روي برمي‌تابند. در بسياري از كشورها، سازمانهاي امنيتي آنقدر توانايي دارند كه عرصه را بر چنان كس تنگ كنند. خانواده رعدي براي جان او بيمناك‌اند. طبق مقررات هم مي‌شود از سناتوري سلب مصونيت بكنند. خوشبختانه رعدي هم در ميان اطرافيان شاه دوستاني دارد كه مي‌توانند خشم شاه را فرو بنشانند. (ستايش انگيز و بركت‌آميز است كه اميران و رؤساي شركتهاي بزرگ چند تن خيرانديش را نيز در دايره نزديكان خود جاي دهند).

سناتور يزدان‌پناه رعدي را از وخامت سياسي نطق فرهنگي‌اش آگهي مي‌دهد. قدس نخعي وزير دربار وقت (بعد از علا و پيش از علم) از شاه اجازه مي‌خواهد كه مطلب را بشكافد و به عرض برساند. شاه مي‌گويد متن نطق در روزنامه‌هاست. قدس مي‌گويد: «اينها غالباً مسخ حقايق است.» سياست‌بازان رقيب رعدي به شاه گزارش داده بودند:

گفته نطقش از اميني ملهم است

آن كه مغضوب شه و نامحرم است

وزير دربار سناتور رعدي را به فوريت به دربار احضار مي‌كند. صورت جلسه سنا را بررسي مي‌كنند. صحبت از اعلام عدم صلاحيت رعدي بر اثر خشم و غضب شاه است. رعدي مي‌گويد: من جرم و خلافي نكرده‌ام، اگر محكمه‌اي تشكيل شود، «محكمه سازد ز تنبيهم معاف»؛ اما سخن قدس كه اين جهان را بهتر از شاعران و جوانان ساده دل آزاديخواه مي‌شناسد حكيمانه‌تر است.

گفت: از اينجا منطق و حق است دور

حق شود ناحق، پديد آيد چو زور

نطق تو رندانه و كوبنده است

وز سياست‌پيشه‌اي يك‌دنده است

هم توان تعبير از او كردن نگو

هم تواند بهره ‌زان گيرد عدو

رعدي مي‌گويد: اجازه بده استعفانامه را وسيله تو تقديم كنم.

گفت: استعفا ندارد شه قبول

گويد استعفا دهد مرد فضول!

پس نوشتم نامه‌اي با ياري‌اش

منتي دارم از آن همكاري‌اش

نمونه‌اي از صحنه‌هاي عملي سرنوشت سازان

خواننده آگاه اگر به جزئيات اين صحنه توجه كند، درمي‌يابد كه سرنوشت موقت كساني كه با مراكز قدرت و سياست يا زر و زور نزديك باشند، چگونه نقش مي‌بندد. كسي كه متهم به نافرماني را به دادخواهي احضار مي‌كند، دوست اوست كه در رهايي او مي‌كوشد. اگر با او دوستي نمي‌داشت، سرنوشت او دگرگونه مي‌شد. رعدي هنوز از دستگاه امنيتي (كه با شاه وفادار است) بيم دارد. قدس نخعي او را با تاكسي و همراهي يك پاسبان به جاي كم شناخته شده‌اي مي‌فرستد و هنگام غروب به ديدارش مي‌رود و مي‌گويد: «من امروز در ضمن گزارشها چند خبر شادي‌بخش به شاه دادم و وقتي او را با نشاط يافتم، صورت جلسه سنا را كه زير بعضي جمله‌ها خط كشيده بودم (البته جمله‌هاي به سود رعدي) از نظرش گذراندم.» شاه گفت: «اما اين حرفها را چگونه مي‌يابي در كشور آزادگان، چاكران و خانه زادگان!»

گفتم: او تكيه به قول شاه كرد ليك تفسيري نه بر دلخواه كرد

يعني «فرمايشات» ملوكانه را نفهيده تفسير كرد؛5 ولي ديروز چوبش را خورده است.

چوب چون خورده است و دردش بي‌دواست

چوب ديگر خوردن از شه كي رواست؟

شاه از اين شوخي وزير دربارش به خنده مي‌افتد و مي‌گويد صبح گزارشي از ساواك رسيده بود، و ضمناً گفته‌اند ديشب در قهوه‌خانه‌اي در جنوب شهر تهران كه جرگه‌ داش‌مشدي‌هاست:‌

داش مشدي با اصول و با ادا

قهوه‌چي را كرده پيش خود صدا

گفت چايي ده كه تا لب‌تر كنم

قهوه‌چي گفته: تو را چاكر منم

«گفته ني زين پس دگر چاكر مگو» چون از راديو شنيديم كه دكتر برق (منظور رعدي است) گفته: «ما همه مردان آزاديم و چاكري ننگ است.» شاه باز گره بر ابروان مي‌اندازد و مي‌گويد: اين آدم گرچه سوادي دارد، ولي پرجوش است. در يونسكو هم «عر و تيزي با همه از دور داشت» از اين رو

گوشمالي در يونسكو دادمش

بي جهت من در سنا بنهادمش

قدس مي‌گويد: رعدي هنرهايي هم دارد، پيرواني هم دارد، و خود من از هواداران شعر او هستم، اگر اعليحضرت او را به من ببخشند، رو به راهش مي‌آورم:

گر به من بخشد شهنشاه اين رفيق

جاي زندانش، بيارم در طريق

شاه تقاضاي وزير را مي‌پذيرد كه بعد از اين:

گر ز نو پيچان ز رأي من شود

تا بخواهد رهنماي من شود،

ور بخواهد ضد دولت دم زند

داستان از بيش يا از كم زند،

بعد از آن در گوشه محبس رود

وندر آن با هركس و ناكس رود

قدس مي‌گويد وقتي غضب شاه فرو نشست، دل دوباره باز بر دريا زدم و دو كاغذ كه رعدي با مشورت وي نوشته بود، به شاه دادم. كاغذ استعفا را خواند و انداخت زير پا و گفت:‌

او نمي‌داند مگر طبق اصول

نيست هرگز هيچ استعفا قبول؟

در نامه دوم، رعدي با اشاره به خدمات فرهنگي خود، خويشتن را شايسته دريافت نشان مي‌انگاشت. نامه دوم را هم به آرامي خواند و مچاله كرد و:

گفت: با آن نطق و با آن عرّ و تيز

يك نشان از ما طلبكار است نيز

با سپاس بسيار از لطف و حسن تدبير و وزير دربار (قدس نخعي)، به او گفتم: «چطور است من كه انتقاد فرهنگي مثبت به نفع دستگاه مي‌كنم، بايد گوشمالي ببينم و آنها كه اين تهمت‌‌ها را بر من نهاده‌اند، «خرم و خرسند و خندندم به حال؟»

 

ادامه دارد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: