1392/9/11 ۱۱:۲۶
براي فهم فهمها ناگزير بايد به فلسفه رجوع کرد؛ اما اين رجوع، رجوع به تحقيق و تفکر فلسفي است، نه صرفاً به آثار و آراي رسمي فيلسوفان که از آن معمولاً هيچ گشايشي حاصل نميشود.
5ـ در دايره افراط و تفريط ديديم که با شکستن آن و پديدآمدن امکان خروج از افراط و تفريط، اين دو از هم دور ميشوند و روي دو قوس مقابل يکديگر در دو طرف وضع اعتدال قرار ميگيرند تا باز به هم برسند و اعتدال را در حصار بگيرند و مجال آن را تنگ کنند. وقتي افراط و تفريط از هم دورند، دامنه تعادل و اعتدال وسعت دارد و در فضاي گشوده ميان افراط و تفريط، زندگي کم و بيش با نظم و اعتدال ميگذرد.
دوران اعتدال تاريخ تجدد
در همه تاريخها، هم دوران اعتدال وجود دارد و هم زماني جمود و قشريت و افراط و تفريط بر زندگي غالب ميشود. دوران اعتدال تاريخ تجدد از اواخر قرن هفدهم آغاز شده و تا اوايل قرن بيستم دوام يافته است؛ اما در قرن بيستم دوران نزديکي افراط و تفريط به يکديگر (در همه شئون و نه صرفاً در ناسيونال سوسياليسم يا در بلشويسم و آزمايش بمب اتمي در هيروشيما و ناکازاکي) آغاز ميشود و با پديدآمدن استعمار جديد و جهاني شدن شيوه زندگي مصرفي و تثبيت وضع توسعهنيافتگي و مخصوصاً پس از احساس ناتواني در رسيدن به غايات و مطلوبهاي تجدد و تحويل آرزوها به کين و کينتوزي، بدترين صورتهاي افراط و تفريط در جهان توسعهنيافته پناه جسته و حتي در علم و فلسفه و سياست و اخلاق اين جهان خانه ميکرده است. تا آنجا که ترور و آدمکشي و کشتار زنان و کودکان بي گناه نام دين و دينداري و عدالت و آزادي بخش ميگيرد!
در اين جهان حتي قواعد روش علم و اصول اخلاق و سياست که هر يک در جاي خود بايد اعمال شوند، همه جايي ميشوند، گويي احکام و قواعد به امور معين و وقت و موقع خاص تعلق ندارند، بلکه همه احکام هميشه در همه جا به طور مطلق بايد اجرا و رعايت شود، غافل از اينکه اين احکام و قواعد چون انتزاعي هستند، عملي نيستند و اجرا نميشوند. در اين وضع همت متصديان امور که از ابتدا سست بوده است، سستتر ميشود، به اين ترتيب که افراط در رعايت قانون و مقررات با تفريط زير پا گذاشتن همه قوانين جمع ميشود.
در وضع پست مدرن نيز با اينکه بي اعتبار شدن به اصطلاح روايتهاي بزرگ کم و بيش به خودآگاهي رسيده است، از آنجا که ديگر اصول راهنمايي وجود ندارد، اعتدال پيوسته رسمي تر و صوري تر ميشود و خطر افراط و تفريط افزايش مييابد. در اين زمان، افراط و تفريط را نبايد صرفاً در سوداهايي مثل مبتني کردن نظام اداري و آموزشي و سبک زندگي بر انديشه و هنر و فلسفه قديم جستجو کرد، بلکه جنگها و تجاوز به کشورها با داعيه اعطاي دمکراسي نيز نشانه ابتلاي جهان توسعه يافته به افراط و تفريط است.
در مقابل اگر هنوز کم و بيش در جايي نشان از تعادل و اعتدال صوري و رسمي ميبينيم، آن نيز مرهون اندک تذکري است که غرب نسبت به وضع تاريخي خود داشته و پيدا کرده است. اين تذکر در جهان توسعه نيافته هنوز پديد نيامده يا کمتر ظهور داشته است. در اين جهان اگر درکي هست، درک وهمي و اپيستمولوژيک و تعليمي است و ضرورتاً راهي به آزمايش تعادل و اعتدال ندارد. البته مردم بر حسب استعداد بهره هايي از عقل و تعادل دارند و اگر با تأمل عزم خود را جزم کنند، از افراط و تفريط بيرون ميآيند؛ اما تعادل در همه جا به تعادل کلي در جهان بسته است و راه آن در همه جا گشوده نيست.
اگر کساني گمان ميکنند که ذهنها همچون لوح پاک و صرفاً پذيراي تأثير از خارج است و علمها از بيرون در آن نقش مي بندد، نظر مقابل را هم ناديده نگيرند که ذهن بشر هرگز لوح پاک و صاف نبوده است و نيست، بلکه همواره رنگ و نقش يا رنگها و نقشها دارد و گاهي نيز مکدّر و آشفته است. در اين صورت هرچه در آن وارد شود، تغيير صورت و ماهيت ميدهد يا تصويري خشک و جامد از مدرکات و امور جهان بيرون را منعکس ميکند. فلسفه هم در اين لوح مکدّر و کدر، به صرف حرف و درس مبدّل ميشود و در آن نزاعهاي بيهوده جاي بحث و تفکر را ميگيرد. ما غالباً عقل را ستايش ميکنيم؛ اما ملتفت نميشويم که آن را به کار نميبريم و به آساني نميتوانيم به کار ببريم! کسي که درس ميآموزد و نميداند که اين درس به چه چيز تعلق دارد و در کجا به کار ميآيد و چرا آن را ميآموزد، علم و عملش از هم جداست و اين جدايي عين بي اعتدالي است.
پيوند علم تحصّلي و اخلاق
6ـ در دوره جديد و به خصوص از زمان کانت با اينکه اين فيلسوف تعبير عقل محض و عقل عملي را در عنوان دو کتاب مهم خود آورده است، علم ديگر به نظري و عملي تقسيم نميشود (کانت هم تعبير مبهم عقل محض را به کار برده و جلوه و تحقق آن را در فاهمه ديده و اخلاق را از حوزه اين عقل بيرون دانسته است) و فيلسوفان ميان علم تحصّلي و اخلاق پيوند و رابطهاي نميبينند. اگر فيلسوفان ما از تقدم نظر بر عمل و اتکاي فضيلتهاي عقلي و اخلاقي بر فضيلت نظري ميگفتند، فلسفه زمان ما که علم را زماني ميداند، نميتواند ناظر به عمل و رفتار و نظم کنوني زندگي و اخلاق و سياست نباشد. پس ناگزير آموختههاي ما هم براي اينکه جايي در فهم و عقل متعادل پيدا کند، بايد در نسبت با اين جهان و سير آن به محک آزمايش بخورد.
علم آموختني است، اما با آموزش قوام پيدا نميکند و اگر در حد آموختهها بماند، ديگر علم نيست، بلکه فضل است. در جهان افراط و تفريط چون در اين قبيل معاني و در آنچه ميآموزند تأمل نميکنند، به دشواري ميتوانند به اعتدال روحي و اخلاقي و فکري برسند و به اين جهت با همه داعيه هايي که دارند، در حل کوچکترين مسائل درمي مانند و عجبا که هر روز با اين درماندگي در عمل، روز را به شب ميرسانند؛ اما خالي بودن شب و روزشان را به آزمايش جان درنمي يابند و البته نميتوانند درک آن را برخود هموار کنند.
جهل و ناتواني را آزمودن و آن را پذيرفتن شجاعت ميخواهد، يا نشانه ظهور شجاعت و عدالت در وجود مردمان است. اگر اين را ندانيم و همه مسائل را با رأي خود و فکر خود قابل حل بدانيم، به جايي نميرسيم. از رأي و نظر و فکر نبايد گذشت؛ اما خودرأي و خودبين نيز نبايد بود. ما گمان ميکنيم که خودرأيي اختصاص به مستبدان و اهل استبداد رسمي دارد؛ ولي مستبدان در فضايي که هرکس با فکر و رأي خود تنهاست، پرورش مييابند و مگر نه اينکه در اين زمان همه و از جمله بعضي از مدعيان آزاديخواهي و ستايشگران افراطي دمکراسي چندان خودبين و خودرأيند که نه فقط مخالفت، بلکه وجود مخالف را بر نميتابند. اينان چون از بستگيهاي خود و از اسارت در چنگال خودبيني خبر ندارند، در طرفداري از آزادي و عدالت، آنها را تا حد عمل بر وفق رأي و ميل و هوس خود تنزل ميدهند و موهون ميکنند!
فرصتهايي براي تعادل نسبي
7ـ از اين مقدمات ممکن است نتيجه بگيرند که: پس راه اعتدال بسته است و بايد به غلبه افراط و تفريط و غفلت از وضع زمان و اشتباه ميان عقل و جهل و دروغ و راست و پاکي و ناپاکي و خدمت و خيانت و صلاح و فساد تن در داد؛ ولي جنگ ميان نيکي و بدي، خردمندي و نابخردي، زيبايي و زشتي، رحمت و کين توزي و آزادي و استبداد، هرگز به غلبه مطلق يکي بر ديگري نميانجامد. آدمي نه به تباهي تام تن در ميدهد و نه در روي زمين توفيق سکونت در مدينهاي الهي را پيدا ميکند. در جامعههاي بشري سير گاهي از بي خردي به سوي خرد است و زماني اين سير معکوس ميشود. در فرصتهايي هم تعادل نسبي برقرار است. اين فرصتها را بهترين دورانهاي يک تاريخ ميتوان دانست.
اکنون در ميان ما همين که به وجود افراط و تفريط توجه شده و در جستجوي اعتدال برآمده و از اين طلب شاد شدهايم، غنيمت است و اين غنيمت را نبايد از دست داد. اين شادي ميتواند نشانه توجه و تعلق به اعتدال و مقدمه و شرط لازم (و البته نه کافي) براي خروج از افراط و تفريط باشد. هر وقت در کشوري و در ميان مردمي شادي و اميد پديد ميآيد، اگر اين شادي، شادي فرار و فراغ از مسئوليت و ماندن در سوداي معجزههاي نجاتبخش اشخاص و حکومتها نباشد، احتمال گشايش در کارها بيشتر ميشود.
يک مشکل بزرگ در جهان توسعهنيافته اين است که مردم معمولاً حکومت را داناتر و تواناتر از آنچه هست، ميدانند و از آن توقع حل و رفع هرچه زودتر مسائل و مشکلاتي دارند که حل و رفع آنها به آساني از عهده حکومت برنمي آيد؛ اما گاهي هم که حکومت از عهده کار برنيايد، کساني به جاي انديشيدن به مشکل و چارهجويي، ممکن است باز اميد خود را به رفتن حکومت موجود و آمدن حکومت ديگر ببندند. اين توهم که دولت ناتوان ميرود و دولتي ميآيد که با تصميمهايش آرامش و اعتماد و فراواني و رفاه و مسکن و بهداشت و سلامت و مدرسه خوب و صلاح اخلاقي و نشاط فرهنگ و ادب و آزادي و بهروزي ميآورد، از نشانه هاي وجود افراط و تفريط در جانهاست.
اين توهم که دولت ناتوان ميرود و دولتي ميآيد که با تصميمهايش آرامش و اعتماد و فراواني و رفاه و مسکن و بهداشت و سلامت و مدرسه خوب و صلاح اخلاقي و نشاط فرهنگ و ادب و آزادي و بهروزي ميآورد، از نشانههاي وجود افراط و تفريط در جانهاست. دولت و حکومت، دولت و حکومتِ مردم است. اگر مردم نه صرفاً در حرف و شعار، بلکه در کار تدبير و اصلاح با حکومت همراهي و همکاري کنند، معجزهاي که توقع دارند، محقق ميشود؛ يعني دولت و حکومت حتي اگر مرکب از صالحترين اشخاص باشد، در صورتي از عهده کارها برميآيد که با مردم پيوند دوستي و صميمت داشته باشد و از اعتماد و پشتيباني فکري و عملي آنان برخوردار شود.
چگونه ميتوان از فضاي افراط و تفريط خارج شد؟
در ماههاي اخير که مردم با شادي و اميد از اعتدال استقبال کردهاند، بايد در عين توجه به اينکه جانها کم و بيش پروردة فضاي افراط و تفريط است و آثار افراط و تفريط را در همه جا ميتوان يافت، به شرايط اعتدال انديشيد و راهي براي خروج از افراط و تفريط جست. چگونه از اين وضع ميتوان خارج شد؟ افراط و تفريط صرفاً با انکار و تقبيح و تبري جستن لفظي از آنها و ايراد سخنان انتزاعي از ميان نميرود؛ زيرا با جان و دل مردمان درآميخته و در متن زندگي و روابط و مناسبات و فهم و درک آنان نفوذ کرده است. اين خروج موقوف به تحولي در وجود ما و نزديک شدنمان به فضيلت عقلي است.
اعتدال نه يک امر موجود، بلکه يک وضع خواستني است و بايد به وجود آيد و هرگز امکان به وجود آمدنش را نميتوان نفي کرد. مع هذا در جهاني که با عقل تقليدي ميانديشد و احياناً از عقل به لفظ آن راضي است، پديدآمدنش آسان نيست. در شرايطي که فساد به سرعت گسترش مييابد و در کار معاش و درمان و بهداشت و آموزش و اقتصاد هزار خلل و مشکل وجود دارد و چنان که بايد به علاج اين دردها و گذشت از اين مصيبتها و ابتلاها نميانديشند، راه اعتدال بسته ميماند. براي رسيدن به اعتدال ابتدا بايد بتوانيم به اين مسائل بينديشيم و از قول و فعل بيهوده درگذريم و به عين مسائل برسيم. درک درست مسائل شرط اعتدال است. با خودآگاهي به وضع فقدان تعادل و اعتدال است که راه گذشت از افراط و تفريط و رسيدن به اعتدال گشوده ميشود.
شناسايي اعتدال و افراط و تفريط
8 اعتدال و افراط و تفريط مفاهيم عام و کلي نيستند، بلکه در هرجا به صورتي خاص ظاهر ميشوند؛ پس آنها را در همان جا که ظاهر ميشوند، بايد شناخت. يعني هرچند که نبايد از ريشه و اصل آنها غفلت کرد، شناساييشان با تأمل در فکر و عمل و رفتار شايع اخلاقي و سياسي آغاز ميشود. تخطي از قواعد اخلاقي و قوانين حقوقي هميشه بوده است؛ اما اگر اين تخطي شايع و عادي شود و قبح آن از ميان برود و صرفاً به رعايت ظاهري و صوري بعضي از قواعد اخلاقي و حقوقي اکتفا شود و عمده قواعد اخلاق و قوانين مهمل بماند، به رعايت هيچ قانون و قاعدهاي نميتوان اميدوار بود.
شنيدهام يا در جايي خواندهام که سميناري با عنوان اخلاق تشکيل شده و در آن از ميان همه مسائل اخلاق، صرفاً از حجاب بحث کردهاند. اميدوارم اين فقط يک شايعه باشد. بحث در حجاب و به طور کلي در قواعد شرع جايگاه و اهميت خاص دارد؛ اما تلقي حجاب به عنوان تمام اخلاق نه تنها بي اعتنايي به اخلاق است (زيرا به صورت نه چندان سربسته ميگويد تا هشتاد سال پيش در ايران هيچ گونه فساد اخلاقي وجود نداشته است)، بلکه به حجاب و حتي شايد به اصل آن آسيب ميرساند. منکر نميشويم که اين قبيل اقدامها با حسن نيت صورت ميگيرد؛ اما حسن نيت که براي اخلاقي بودن و اخلاقي شدن اعمال ضروري است، شرط کافي براي آن نيست و ضرورتاً به ترويج اخلاق کمک نميکند.
راستي آيا حجاب تمام اخلاق است و اگر رعايت شود، به هيچ اصل و قاعده اخلاقي ديگر نياز نداريم؟ اصلاً مگر چه عيبي داشت که عنوان سمينار به جاي اخلاق، حجاب ميبود و جمعي از فقها و صاحبنظران مسائل ديني و فرهنگي و اجتماعي مينشستند و از وجهههاي ديني و اخلاقي و فرهنگي و سياسي درباره حجاب بحث ميکردند. پس چرا نام سمينار حجاب را سمينار اخلاق گذاشتند؟ اين نامگذاري بي آنکه برگزارکنندگانش قصد و عمدي داشته باشند، به غلبه روح افراط و تفريط باز ميگردد. افراطش که از تأثيرات تجددمآبي هم برکنار نيست، اين است که حجاب را به جاي کلّ اخلاق ميگذارد و آن را به اخلاق تحويل ميکند. تفريطش تحويل اخلاق به حجاب و ناچيز انگاشتن تلويحي کلّ اخلاق است.
جهان افراط و تفريط
تکرار کنيم که اين افراط و تفريط اختصاص به يک جامعه خاص ندارد، بلکه جهان ما جهان افراط و تفريط شده است و ما نيز به آن خو کردهايم. تکرار کنيم که افراط و تفريط را صرفاً در سياست نبايد ديد، اما در عالمي که قهر و غلبه اصل است و دوستي جايي ندارد و شکستها و درماندگيها به کينه مبدل شده است و رفتار و گفتار را احياناً و در بعضي مناطق جهان کينتوزي راه ميبرد، افراط و تفريط هم صورت سياسي پيدا ميکند يا بيشتر در سياست ظاهر ميشود. وقتي در سياست افراط و تفريط راه مييابد، کار آن با موافقت يا مخالفت تمام نميشود، بلکه بايد از وضعي که پيش آمده است خارج شد.
افراط و تفريط اختصاص به اين يا آن حوزه و روش سياست ندارد و شايد بتوان گفت که همه جايي شده است هرچند که صورتهاي آن متفاوت است. اگر در جايي مثلاً کسي بزرگترين خيانت و گناه و خطاي سياست و تاريخ را مذاکره سياسي با آمريکا بداند، او را افراطي ميدانند و البته حق هم دارند؛ زيرا نميدانيم آيا سخني هست که تا اين اندازه از اعتدال دور باشد، اما فکر نميکنند که مثلاً بعضي از ايرانيان درس خواندهاي که در آمريکا و اروپا دور از وطن نشستهاند و ورد زبانشان آزادي و حقوق بشر و عدم خشونت و ... است و آرزوي تحقق دمکراسي تام و تمام و تسليم همگان به نظام ليبرال دمکراسي کامل براي کشور خود دارند و حتي حمله نظامي به يک کشور و کشتار مردمش را براي تنبيه زمامداران تأييد ميکنند، اهل افراط و تفريط باشند؛ ولي اينها هم به همان اندازه، افراطي و گرفتار اوهامند و تمناي بيهوده و محال دارند و از محال بودن تمناي خود بي خبرند و اين مهمترين وجه مشترک اهل افراط و تفريط در سياست است. يعني هيچ يک از آنها به شرايط امکان امور فکر نميکنند.
يکي به جاي اينکه بپرسد و بينديشد که مذاکره چه شرايطي دارد و چه وقت به مذاکره نياز نيست و به نتيجه نميرسد و کي و کجا بايد مذاکره کرد، مذاکره را با تسليم اشتباه ميکند و تنها به شرطي آن را ميپذيرد که طرف مذاکره کاملاً تسليم شده باشد. او هرگز نميپرسد و فکر نميکند که از مذاکره نکردن چه به دست آمده است که در مذاکره از دست برود. آن ديگري هم خيال ميکند که دمکراسي را به صورت بستهبندي شده ميتوان از بازار خريد و حتي آن را به نيروهاي مهاجم و اشغالگر نظامي سپرد که آن را با بمبها و موشکهايشان به هرجا ببرند و مصرف کنند!
هر دو گروه هرکس را که مثل آنان نينديشد، به نام حق و عدالت يا آزادي مطرود و منحرف ميخوانند. اولي اگر ملاقات سياسي را ذنب عظيم و خيانت مسلم و بر باد دهندة همه دستاوردها و آرمانها و احياناً جاسوسي ميداند، ديگري داشتن گوشه چشمي به تاريخ سي و شش ساله انقلاب را جرم بزرگ و بخشش ناپذير ميشمارد. هيچ يک از دو گروه به تاريخ و تجربه تاريخي کاري ندارند و به مسائل اصلي سياست و زندگي مردم و طريق صلاح و فساد کشور نميانديشند و اگر توجهي بکنند، توجهشان اتفاقي و عرضي است و در فهم سياسي جايي ندارد.
هر دو گروه زبان خشن و تند و ناسزاگو دارند. به نظر يک گروه، سياست و تمام سياست اين است که با آمريکا مذاکره نشود؛ گويي اگر آمريکا نبود، هيچ مشکل سياسي وجود نداشت و حتي سياست هم هيچ بود و منتفي ميشد. به نظر گروه ديگر برقرار شدن رابطه با آمريکا راه حل تمام مسائل است و البته در اين راه بايد رسوم دمکراسي را نيز ستود و تمام آن رسوم را لااقل در ظاهر بي چون و چرا و بي کم و کاست رعايت کرد!
هيچ يک از اين دو گروه کاري به مقتضيات عمل سياسي ندارند، بلکه اين آن را فاسد و خائن و مزدور و آن اين را بي شعور و جاهل و قشري و خشن ميداند. اصلاً مسئله و مشکل و اينکه چه بايد کرد، مطرح نيست، بلکه هر يک از دو طرف رأي و راه خود را درست ميداند و همه بايد متابعت کنند. کيست که بتواند به ايشان بقبولاند که در راه بن بست و محالند.
فهم اهل افراط و تفريط سخن اهل اعتدال را درنمييابد و نميپذيرد. اين مشکل کوچکي نيست مع هذا بايد براي رفع آن کوشيد. اگر در جايي زبان اعتدال گشوده شود، قدرت آن را دارد که به تدريج هم نقاب از چهره افراط و تفريط بردارد و هم از نفوذ و تأثيرش بکاهد يا جلوگيري کند.
ود و دولتي ميآيد که با تصميمهايش آرامش و اعتماد و فراواني و رفاه و مسکن و بهداشت و سلامت و مدرسه خوب و صلاح اخلاقي و نشاط فرهنگ و ادب و آزادي و بهروزي ميآورد، از نشانههاي وجود افراط و تفريط در جانهاست. دولت و حکومت، دولت و حکومتِ مردم است. اگر مردم نه صرفاً در حرف و شعار، بلکه در کار تدبير و اصلاح با حکومت همراهي و همکاري کنند، معجزهاي که توقع دارند، محقق ميشود؛ يعني دولت و حکومت حتي اگر مرکب از صالحترين اشخاص باشد، در صورتي از عهده کارها برميآيد که با مردم پيوند دوستي و صميمت داشته باشد و از اعتماد و پشتيباني فکري و عملي آنان برخوردار شود. چگونه ميتوان از فضاي افراط و تفريط خارج شد؟ در ماههاي اخير که مردم با شادي و اميد از اعتدال استقبال کردهاند، بايد در عين توجه به اينکه جانها کم و بيش پروردة فضاي افراط و تفريط است و آثار افراط و تفريط را در همه جا ميتوان يافت، به شرايط اعتدال انديشيد و راهي براي خروج از افراط و تفريط جست. چگونه از اين وضع ميتوان خارج شد؟ افراط و تفريط صرفاً با انکار و تقبيح و تبري جستن لفظي از آنها و ايراد سخنان انتزاعي از ميان نميرود؛ زيرا با جان و دل مردمان درآميخته و در متن زندگي و روابط و مناسبات و فهم و درک آنان نفوذ کرده است. اين خروج موقوف به تحولي در وجود ما و نزديک شدنمان به فضيلت عقلي است. اعتدال نه يک امر موجود، بلکه يک وضع خواستني است و بايد به وجود آيد و هرگز امکان به وجود آمدنش را نميتوان نفي کرد. مع هذا در جهاني که با عقل تقليدي ميانديشد و احياناً از عقل به لفظ آن راضي است، پديدآمدنش آسان نيست. در شرايطي که فساد به سرعت گسترش مييابد و در کار معاش و درمان و بهداشت و آموزش و اقتصاد هزار خلل و مشکل وجود دارد و چنان که بايد به علاج اين دردها و گذشت از اين مصيبتها و ابتلاها نميانديشند، راه اعتدال بسته ميماند. براي رسيدن به اعتدال ابتدا بايد بتوانيم به اين مسائل بينديشيم و از قول و فعل بيهوده درگذريم و به عين مسائل برسيم. درک درست مسائل شرط اعتدال است. با خودآگاهي به وضع فقدان تعادل و اعتدال است که راه گذشت از افراط و تفريط و رسيدن به اعتدال گشوده ميشود. شناسايي اعتدال و افراط و تفريط 8 اعتدال و افراط و تفريط مفاهيم عام و کلي نيستند، بلکه در هرجا به صورتي خاص ظاهر ميشوند؛ پس آنها را در همان جا که ظاهر ميشوند، بايد شناخت. يعني هرچند که نبايد از ريشه و اصل آنها غفلت کرد، شناساييشان با تأمل در فکر و عمل و رفتار شايع اخلاقي و سياسي آغاز ميشود. تخطي از قواعد اخلاقي و قوانين حقوقي هميشه بوده است؛ اما اگر اين تخطي شايع و عادي شود و قبح آن از ميان برود و صرفاً به رعايت ظاهري و صوري بعضي از قواعد اخلاقي و حقوقي اکتفا شود و عمده قواعد اخلاق و قوانين مهمل بماند، به رعايت هيچ قانون و قاعدهاي نميتوان اميدوار بود. شنيدهام يا در جايي خواندهام که سميناري با عنوان اخلاق تشکيل شده و در آن از ميان همه مسائل اخلاق، صرفاً از حجاب بحث کردهاند. اميدوارم اين فقط يک شايعه باشد. بحث در حجاب و به طور کلي در قواعد شرع جايگاه و اهميت خاص دارد؛ اما تلقي حجاب به عنوان تمام اخلاق نه تنها بي اعتنايي به اخلاق است (زيرا به صورت نه چندان سربسته ميگويد تا هشتاد سال پيش در ايران هيچ گونه فساد اخلاقي وجود نداشته است)، بلکه به حجاب و حتي شايد به اصل آن آسيب ميرساند. منکر نميشويم که اين قبيل اقدامها با حسن نيت صورت ميگيرد؛ اما حسن نيت که براي اخلاقي بودن و اخلاقي شدن اعمال ضروري است، شرط کافي براي آن نيست و ضرورتاً به ترويج اخلاق کمک نميکند. راستي آيا حجاب تمام اخلاق است و اگر رعايت شود، به هيچ اصل و قاعده اخلاقي ديگر نياز نداريم؟ اصلاً مگر چه عيبي داشت که عنوان سمينار به جاي اخلاق، حجاب ميبود و جمعي از فقها و صاحبنظران مسائل ديني و فرهنگي و اجتماعي مينشستند و از وجهههاي ديني و اخلاقي و فرهنگي و سياسي درباره حجاب بحث ميکردند. پس چرا نام سمينار حجاب را سمينار اخلاق گذاشتند؟ اين نامگذاري بي آنکه برگزارکنندگانش قصد و عمدي داشته باشند، به غلبه روح افراط و تفريط باز ميگردد. افراطش که از تأثيرات تجددمآبي هم برکنار نيست، اين است که حجاب را به جاي کلّ اخلاق ميگذارد و آن را به اخلاق تحويل ميکند. تفريطش تحويل اخلاق به حجاب و ناچيز انگاشتن تلويحي کلّ اخلاق است. جهان افراط و تفريط تکرار کنيم که اين افراط و تفريط اختصاص به يک جامعه خاص ندارد، بلکه جهان ما جهان افراط و تفريط شده است و ما نيز به آن خو کردهايم. تکرار کنيم که افراط و تفريط را صرفاً در سياست نبايد ديد، اما در عالمي که قهر و غلبه اصل است و دوستي جايي ندارد و شکستها و درماندگيها به کينه مبدل شده است و رفتار و گفتار را احياناً و در بعضي مناطق جهان کينتوزي راه ميبرد، افراط و تفريط هم صورت سياسي پيدا ميکند يا بيشتر در سياست ظاهر ميشود. وقتي در سياست افراط و تفريط راه مييابد، کار آن با موافقت يا مخالفت تمام نميشود، بلکه بايد از وضعي که پيش آمده است خارج شد. افراط و تفريط اختصاص به اين يا آن حوزه و روش سياست ندارد و شايد بتوان گفت که همه جايي شده است هرچند که صورتهاي آن متفاوت است. اگر در جايي مثلاً کسي بزرگترين خيانت و گناه و خطاي سياست و تاريخ را مذاکره سياسي با آمريکا بداند، او را افراطي ميدانند و البته حق هم دارند؛ زيرا نميدانيم آيا سخني هست که تا اين اندازه از اعتدال دور باشد، اما فکر نميکنند که مثلاً بعضي از ايرانيان درس خواندهاي که در آمريکا و اروپا دور از وطن نشستهاند و ورد زبانشان آزادي و حقوق بشر و عدم خشونت و ... است و آرزوي تحقق دمکراسي تام و تمام و تسليم همگان به نظام ليبرال دمکراسي کامل براي کشور خود دارند و حتي حمله نظامي به يک کشور و کشتار مردمش را براي تنبيه زمامداران تأييد ميکنند، اهل افراط و تفريط باشند؛ ولي اينها هم به همان اندازه، افراطي و گرفتار اوهامند و تمناي بيهوده و محال دارند و از محال بودن تمناي خود بي خبرند و اين مهمترين وجه مشترک اهل افراط و تفريط در سياست است. يعني هيچ يک از آنها به شرايط امکان امور فکر نميکنند. يکي به جاي اينکه بپرسد و بينديشد که مذاکره چه شرايطي دارد و چه وقت به مذاکره نياز نيست و به نتيجه نميرسد و کي و کجا بايد مذاکره کرد، مذاکره را با تسليم اشتباه ميکند و تنها به شرطي آن را ميپذيرد که طرف مذاکره کاملاً تسليم شده باشد. او هرگز نميپرسد و فکر نميکند که از مذاکره نکردن چه به دست آمده است که در مذاکره از دست برود. آن ديگري هم خيال ميکند که دمکراسي را به صورت بستهبندي شده ميتوان از بازار خريد و حتي آن را به نيروهاي مهاجم و اشغالگر نظامي سپرد که آن را با بمبها و موشکهايشان به هرجا ببرند و مصرف کنند! هر دو گروه هرکس را که مثل آنان نينديشد، به نام حق و عدالت يا آزادي مطرود و منحرف ميخوانند. اولي اگر ملاقات سياسي را ذنب عظيم و خيانت مسلم و بر باد دهندة همه دستاوردها و آرمانها و احياناً جاسوسي ميداند، ديگري داشتن گوشه چشمي به تاريخ سي و شش ساله انقلاب را جرم بزرگ و بخشش ناپذير ميشمارد. هيچ يک از دو گروه به تاريخ و تجربه تاريخي کاري ندارند و به مسائل اصلي سياست و زندگي مردم و طريق صلاح و فساد کشور نميانديشند و اگر توجهي بکنند، توجهشان اتفاقي و عرضي است و در فهم سياسي جايي ندارد. هر دو گروه زبان خشن و تند و ناسزاگو دارند. به نظر يک گروه، سياست و تمام سياست اين است که با آمريکا مذاکره نشود؛ گويي اگر آمريکا نبود، هيچ مشکل سياسي وجود نداشت و حتي سياست هم هيچ بود و منتفي ميشد. به نظر گروه ديگر برقرار شدن رابطه با آمريکا راه حل تمام مسائل است و البته در اين راه بايد رسوم دمکراسي را نيز ستود و تمام آن رسوم را لااقل در ظاهر بي چون و چرا و بي کم و کاست رعايت کرد! هيچ يک از اين دو گروه کاري به مقتضيات عمل سياسي ندارند، بلکه اين آن را فاسد و خائن و مزدور و آن اين را بي شعور و جاهل و قشري و خشن ميداند. اصلاً مسئله و مشکل و اينکه چه بايد کرد، مطرح نيست، بلکه هر يک از دو طرف رأي و راه خود را درست ميداند و همه بايد متابعت کنند. کيست که بتواند به ايشان بقبولاند که در راه بن بست و محالند. فهم اهل افراط و تفريط سخن اهل اعتدال را درنمييابد و نميپذيرد. اين مشکل کوچکي نيست مع هذا بايد براي رفع آن کوشيد. اگر در جايي زبان اعتدال گشوده شود، قدرت آن را دارد که به تدريج هم نقاب از چهره افراط و تفريط بردارد و هم از نفوذ و تأثيرش بکاهد يا جلوگيري کند.
ادامه دارد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید