1392/9/10 ۰۹:۵۵
متاسفانه اساتید علوم اجتماعی ما در انتخاب موضوعات ناظر بر حل مسائل جامعه آنطور که باید دخیل نیستند، برعکس اساتیدی که بخواهند وارد مسائل اجتماعی شوند و برای آنها راهحل پیدا کنند و مفید باشند مورد کمتوجهی قرار میگیرند. در این سیستم بیشترین امتیاز به کارهایی داده میشود که نظری باشند
متاسفانه اساتید علوم اجتماعی ما در انتخاب موضوعات ناظر بر حل مسائل جامعه آنطور که باید دخیل نیستند، برعکس اساتیدی که بخواهند وارد مسائل اجتماعی شوند و برای آنها راهحل پیدا کنند و مفید باشند مورد کمتوجهی قرار میگیرند. در این سیستم بیشترین امتیاز به کارهایی داده میشود که نظری باشند. همین مساله به تدریج سبب شده است که اساتید علوم اجتماعی ما چندان در جریان مسائل و مشکلات کشور به خصوص در حوزه اجرایی نباشند و به طرف هر چه نظری کردن سوژههای خود بروند و یا یک موضوع کاربردی را چنان نظری کنند که دیگر به هیچ دردی برای تبدیل شدن به یک راهحل کاربردی نخورد. بنابراین اساتید هر چه بیشتر با مسئولان بیگانه میشوند و زبان یکدیگر را نمیفهمند. مسئولان به تدریج ترجیح میدهند به جای دانشگاهها از سیستمهای پژوهشی درونی خود استفاده کنند و دانشگاهیان نیز هر چه بیشتر ترغیب به اینکه برای خودشان کارهای آموزشی جدید درست کنند؛ رشتههای جدید و شاخه شاخه کردنهای هر چه بیشتر به صورتی که دانشجوی علوماجتماعی ما وقتی از دانشگاه خارج میشود مدرکی دارد که عنوانش بسیار تخصصی است، اما سطح معلومات او بسیار سطحی است و در واقع در هیچ رشتهای نمیتواند کار پیدا کند. چون اصلا دیدگاه بین رشتهای و شناخت لازم را از سیستم اجتماعی ندارد. نبود دیدگاههای اساتید ما نسبت به علم در سطح جهانی چه در غرب و چه در کشورهای پیرامونی و تحول آن، در برخی موارد تاسفبرانگیز است. در رشتهای که خود من به آن تعلق دارم یعنی انسانشناسی، ما سالهای سال تلاش کردیم که نشان دهیم جهان در همه کشورها، از غرب تا شرق دارد به سوی جدید کردن سوژههای این رشته میرود و به همین دلیل نیز این نام انتخاب شده است. این امر یعنی بیرون آمدن از منطق استعماری و دیدن اینکه فرهنگ را باید در جوامع غیرشهری و روستایی و دورافتاده جستوجو کرد، فاصله میگیرد و به این سو میرود که امروز همه جا ما با فرهنگهایی روبهرو هستیم که شهری شدهاند، اما سنت و عرف و آیین را با خود دارند، ولی محیطشان تغییر یافته است، سالهاست تلاش کردیم، نشان دهیم که «انسان» باید در کلیتش بررسی شود و نه در مفهوم «مردم» که معنایی جز در زبان باستانگراها (در معنای شوینیستهای ملی گرا) به عنوان انسان ندارد، ولی نتیجه آن شد که باز هم به دلیل سیاستهای دولتهای نهم و دهم، نام انسانشناسی زیر حمله قرار گرفته و «مردمشناسی» در حال جایگزین شدن آن است. مثل اینکه شما سالها زحمت بکشید که واژه «شهرداری» را جا بیندازید ولی کسانی باز بیایند نام «بلدیه» را برای آن مطرح کنند. امروز هم میبینیم که سالها زحمت کشیده شد که ما از سنت بیگانهپرست، باستانگرا و استعماری که واژه «مردمشناسی» (ethnology) را در ایران به خصوص به وسیله مردمشناسان فرانسوی باب کردند، فاصله بگیریم و این در حالی است که دوباره صحبت از احیای این نام میآید که ریشهاش دقیقا نه در فرهنگ بومی ما بلکه در استعمار اوایل قرن بیستم در کشور ما بوده است و برای کشوری مثل کشور ما یعنی عقبافتادگی صدساله در علوماجتماعی. این تنها یک نمونه از صدها نمونه بود که عدم شناخت مسائل به صورت ریشهای چگونه میتواند ما را در حوزه انحراف تا نقاط خطرناکی پیش ببرد. هر چند که این ابدا به معنی کاربرد این واژه تا سی سال پیش نیست و به کاربرد آمرانه و به دور از واقعیت آن در حال حاضر است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید