گفت و گو با مصطفي مهرآيين جامعه شناس : در شهر همه چيز قابل تحمل است

1392/9/5 ۰۹:۳۸

گفت و گو با  مصطفي مهرآيين جامعه شناس : در شهر همه چيز قابل تحمل است

کلانشهر تهران اين روزها حسابي آلوده است. حجم بالاي وسايل نقليه، بنزين هاي ناخالص، وارونگي دما در نيمه دوم سال و... از علل اين آلودگي است. آلودگي يكي از مولفه هاي مهم زندگي شهري است. با مصطفي مهرآيين، جامعه شناس صحبت كرديم تا اين مولفه شهري را در برخورد با شهروندان و از لحاظ مطالعات فرهنگي زندگي روزمره شهري بررسي كنيم.

 

مهراوه فردوسي:  کلانشهر تهران اين روزها حسابي آلوده است. حجم بالاي وسايل نقليه، بنزين هاي ناخالص، وارونگي دما در نيمه دوم سال و... از علل اين آلودگي است. آلودگي يكي از مولفه هاي مهم زندگي شهري است. با مصطفي مهرآيين، جامعه شناس صحبت كرديم تا اين مولفه شهري را در برخورد با شهروندان و از لحاظ مطالعات فرهنگي زندگي روزمره شهري بررسي كنيم.

    فرهنگ شهري و شهر تا حدودي وابسته به هم هستند: بعد از آن فرهنگ شهري از منطق دروني خاص فرهنگ تبعيت مي كند. به اعتقاد هاروي «هيچ نظام اجتماعي متحول نمي شود مگر آنكه ويژگي هاي نوين به شكل پيشيني در وضعيت موجودش حضور داشته باشد». در بررسي تحولات شهر،نيز همواره بايد در جست وجوي گسست ها و شكاف هاي موجود در واقعيت بود تا با تاكيد بر آنها مسير تازه يي در واقعيت آشكار شود. مي دانيد كه اين يعني -همان گونه كه ماركس معتقد بود – واقعيت مايه تحول و اميد و افتخار است نه مايه نااميدي.

    متاسفانه مثل همه فرم گرايي هاي ديگر در جامعه ما، در سال هاي اخير با پديده يي همچون ورود شهرداري و معاونت هاي پژوهشي آن به حوزه مطالعات شهري روبه رو هستيم. اين پديده تنها زمينه ساز بي خيالي بيشتر ما شده كه گويي داريم كاري مي كنيم در حالي كه با مطالعه اين گزارش طرح ها مي توان فهميد كه چگونه پژوهش در راستاي فساد سازمان يافته در حال حركت است

    شهر تهران به عنوان پايتخت ايران از لحاظ خصوصيت هاي فضايي - زماني- مكاني ويژگي هاي منحصر به فرد و نيز مشتركي همانند ساير شهرها دارد. تراكم بالاي فضايي شهر و ايجاد مشكلاتي از قبيل ترافيك هاي سنگين، آلودگي هوا، آلودگي صوتي و غيره، وضعيت تهران را در ميان شهرهاي ايران و حتي جهان، در زمره«ترين ها» قرار داده است. به عنوان نخستين سوال مي خواهم قدري راجع به فضاهاي شهري و ارتباط آن با مدرنيته بگوييد؟ به تعبير ديويد لايون، شهر همچون كوره يي است كه مدرنيته در آن شكل و قالب مي گيرد و بازآفريني مي شود.

    به طور كلي پاسخ سوال شما اين است كه مدرنيته و شهر در پيوند جدي با يكديگرند و شايد بتوان اين دو واژه را دو تعبير براي يك واقعيت دانست. اما اجازه بدهيد من ابتدا منظر خودم را در تحليل پديده يي همچون شهر و پيامدهاي ناشي از آن روشن كنم و بعد به سوالات شما پاسخ دهم. بي ترديد، متفكري كه مي توان در حوزه مطالعات شهري او را متفكري برجسته دانست كسي جز ديويد هاروي نيست. چرا به ديويد هاروي علاقه مندم؟ هاروي از جمله متفكراني در اين حوزه است كه كوشيده با اتخاذ رويكرد تحليلي «فرانظريه» بر بالاي نظريه هاي متفاوت مربوط به شهر و مسائل شهري بنشيند و به شيوه يي كاملابرجسته نشان دهد كه هر يك از اين نظريه ها از چه توان و امكاني براي مطالعه شهر و پيچيدگي هاي حاكم بر آن برخوردارند. از سوي ديگر، هاروي كوشيده است با اتخاذ رويكرد تحليلي «فرا روش»، خود را درگير با روش شناسي هاي متفاوت در حوزه مطالعه شهر سازد و نشان دهد كه هر يك از اين اسلوب هاي شناخت از چه توان و امكاني براي مطالعه شهر برخوردارند و چگونه نظم و قوانين معرفتي حاكم بر آنها ذهن ما را به هنگام تلاش براي مطالعه پديده يي همچون شهر، مقيد و مشروط به نوع خاصي از ديدن مي سازد. از سوي ديگر هاروي از مهم ترين تاريخ نگاران فرهنگي و اقتصادي- اجتماعي شهر است. منظورم از اين دو واژه تاريخ نگاري فرهنگي و تاريخ نگاري اقتصادي- اجتماعي را توضيح مي دهم. ببينيد ما مي توانيم تاريخ هر پديده از جمله شهر را گاه مبتني بر مفاهيم، ايده ها، گزاره ها، احساس ها، عواطف، شيوه هاي تجربه و زبان و صورتبندي هاي زباني همبسته با آن پديده قرائت كنيم. انجام اين كار به معني آن است كه ما در حال نگارش تاريخ فرهنگي آن پديده هستيم. به عبارت ديگر سخن گفتن از انديشه ها و تصاوير همبسته با يك واقعيت همان سخن گفتن از تاريخ فرهنگي آن واقعيت است. گاه ما تاريخ يك واقعيت را از طريق توجه به روندها و فرآيندهاي عيني و روابط اجتماعي مربوط به آن واقعيت بازيابي و مطالعه مي كنيم. در اين حالت ما مشغول تاريخ نگاري اقتصادي- اجتماعي هستيم. هاروي از دو طريق به اين دو شيوه تاريخ نگاري از شهر دست يافته است. نخست با مطالعه ادبيات و هنر يا به عبارت ديگر همان صورتبندي زباني كه در كانون آن شهر جاي گرفته است و دوم با مطالعه دقيق ادبيات انديشه ماركسيستي به ويژه آثار خود ماركس و كساني چون اي پي تامپسون با اثر برجسته اش يعني «طبقه كارگر انگلستان» پيوند ميان اين دو دانش را مي توان به طور خاص در اثر برجسته هاروي با نام «پاريس پايتخت مدرنيته» مشاهده كرد. هاروي در نهايت به روش شناسي خود درمطالعه شهر عنوان «روش شناسي ماترياليسم تاريخي- جغرافيايي» داده است. از همين عنوان مي توان فهميد كه هاروي از چه دانش تركيبي گسترده يي برخوردار است. فارغ از گستردگي دانش هاروي، آنچه روش شناسي مطالعاتي وي درباره شهر را برجسته مي سازد توان اين روش شناسي در فايق آمدن بر شكاف ها و گسست هايي است كه تاكنون در حوزه مطالعات شهري وجود داشته است. يكي از مهم ترين شكاف هاي موجود در اين حوزه، شكاف و گسست ميان مطالعه روندها و فرآيندهاي عيني شهري و فرهنگ شهر و دنياي ذهني حاكم بر حيات شهري است كه هاروي در مطالعه خود هر دوي آنها را مورد توجه قرار مي دهد. نكته ديگر، آنكه هاروي استقلال هستي شناختي و معرفتي فرهنگ را به رسميت مي شناسد و آن را صرفا بازتاب روندهاي عيني شهر نمي داند. هاروي حتي فراتر از اين رفته و گاه حيات عيني شهري را چيزي جز تحقق عيني همان انديشه ها نمي داند. به عبارت ديگر، هاروي رابطه ميان فرهنگ و ساختارهاي عيني را يك رابطه «بخشي» و «تا حدودي» مي داند. فرهنگ شهري و شهر تا حدودي وابسته به هم هستند: بعد از آن فرهنگ شهري از منطق دروني خاص فرهنگ تبعيت مي كند. نكته مهم تر در انديشه هاروي، نگاه ديالكتيكي وي است. به اعتقاد او «هيچ نظام اجتماعي متحول نمي شود مگر آنكه ويژگي هاي نوين به شكل پيشيني در وضعيت موجودش حضور داشته باشد». او تحول را در درون گسست هاي نهفته در يك پديده جست وجو مي كند و نه در برخورد پديده هاي بيروني ديگر با آن پديده. در بررسي تحولات شهر، او همواره در جست وجوي گسست ها و شكاف هاي موجود در واقعيت است تا با تاكيد بر آنها مسير تازه يي را در واقعيت بيابد و آن را به ما نشان دهد. مي دانيد كه اين يعني _همان گونه كه ماركس معتقد بود _ واقعيت مايه تحول و اميد و افتخار است نه مايه نااميدي. واقعيت شهر در نگاه هاروي انباشته از رخدادهاي تازه يي است كه پيدايش خود را انتظار مي كشند. نكته آخر را را هم درباره روش شناسي هاروي درباره شهر بگويم و به سوال بعدي شما بپردازيم. هاروي معتقد است مطالعه شهر يعني انديشيدن درباره «راه هاي مشاهده شهر، خوانش متن آن و يافتن چارچوب تفسيري براي موقعيت يابي هزار و يك پيشامد در خيابان هاي شهر». در اينجا، علاقه هاروي به ديدن شهر همچون يك متن و تلاش براي خوانش آن را شاهد هستيم. هاروي در ادامه زيمل و بنيامين آغازگر «مطالعه هرمنوتيكال شهر»است. من اگر بخواهم به پروژه فكري هاروي عنواني بدهم، پروژه هاروي را «جامعه شناسي تاريخي شهر» مي دانم كه اگر چه عينيت گراست اما پوزيتيويست نيست.

   

    حال با توجه به اين تعبير و آنچه گفتيد، زندگي در كلانشهر هاي مدرن واجد چه مولفه هايي است و تهران كداميك از آنها را داراست؟

    به عنوان مثال، زيمل معتقد است بنياد روانشناختي فرد از نوع كلانشهري آن درشدت يافتن تحريكات عصبي نهفته است كه خود ناشي از تغيير سريع و بي وقفه محرك هاي بروني و دروني است و پس از مدتي در اين حالت آخرين تكيه گاه اعصاب واكنش نشان ندادن به تحريكات است. اعصاب به اين شيوه با محتواها و اشكال زندگي كلانشهري سازگاري پيدا مي كنند. در خيابان هاي تهران كه قدم مي زنيم بسياري از تحريكات محيطي ذهن شهروندان را تحت تاثير قرار مي دهد. موجي از اين پالس ها به سمت ما مي آيد. ازدحام جمعيت در خيابان ها، آلودگي صوتي، ظاهر نابسامان شهر، سرعت زياد خودرو ها، دعواهايي كه در خيابان، اتوبوس و مترو مي شود تا آنجاست كه راه گريزي نمي ماند و شاه كليد رهايي از ويژگي هاي زجرآور كلانشهر تهران «عادت» به آنهاست. حال سوال اينجاست. آيا اين عادت و سازگاري ذهن شهروندان را به سمت بي تفاوتي به فضاي شهري و عدم انگيزه و تلاش براي درست كردن اوضاع نمي برد؟ اينكه شهروندان تهراني به صورت ناخودآگاه ساعات متعدد ماندن در ترافيك و حتي ميزان آلودگي شهر خود را براي ديگران (ساير شهرستان ها) تعريف مي كنند و اين را يك مولفه مهم براي مدرن بودن و كلانشهر بودن محل زندگي خود مي دانند. اين پديده را چطور تحليل مي كنيد؟

    بله، آنچه درباره شهر تهران گفتيد كاملادرست است. هاروي در كتاب «پاريس، پايتخت مدرنيته» به نقل برخي توصيفات بالزاك درباره شهر پاريس پرداخته كه بسيار دردآورتر از آن چيزي است كه شما گفتيد. بالزاك در قطعه يي مي نويسد: «پاريس به شكل لگام گسيخته يي به حركت درآمده است و سر توقف ندارد. معجزه هيولايي، آميزه شگفت آوري از حركت ها، ماشين ها و ايده ها، ماجراهاي بي شمار عاشقانه متفاوت... پاريس ملكه بي قرار شهرهاست... ... در پاريس همه چيز قابل تحمل است: حكومت، گيوتين، كليسا و آبله. از شما هميشه در پاريس استقبال مي شود اما اگر هم آنجا نبوديد كسي دلتنگ تان نخواهد بود». ببينيد چه مي گويد. مي گويد «در شهر همه چيز قابل تحمل است». عادت، يا همان مرگ خود، هم قابل تحمل است. فراتر از اين مي گويد در مرگ شما و در نبودن تان حتي كسي دلتنگ شما نمي شود. ببينيد اصولاادبيات و به ويژه رمان چيزي جز روايت شكست انسان شهري نيست. اگر حماسه روايت پيروزي انسان بود، رمان روايت شكست انسان است. اينكه مي گوييد در شهري همچون تهران چه مسائلي بر ما عارض شده است را مي توان به خوبي در ادبيات جست وجو و آن را استخراج كرد اما در يك جمله مي توان شهر را «محيط تجربه شكست ويافتن دوباره اميد در اين شكست ها دانست». اگر به طور خاص از من مي خواهيد يك توصيف جامع از ويژگي هاي شهر تهران ارائه كنم بايد بگويم اينكار كار يك مصاحبه نيست و آن را بايد در يك پروژه فكري دنبال كرد. اما يك نكته را بايد درباره مطالعات شهري در ايران بگويم كه در سوالات شما هم به نوعي اين ايراد ديده مي شود و آن اينكه ببينيد دريافت ما شهر بيشتر دريافت زيملي- بنياميني است كه خب همان گونه كه ميدونم با عطف به ديدگاه هاي آنها درباره فرهنگ و روانشناسي حيات شهري قرائت مي شود و ما اصولاروانشناسي حيات شهري را در اينجا قرائت ها بسيار پررنگ مي بينيم. هاروي ما را از اين نكته برحذر مي دارد و مي گويد كه واقعيت حيات شهري را بايد در جايي ديگر يعني در روندهاي مربوط به سرمايه يي شدن حيات شهري و بنيان هاي اقتصادي- جغرافيايي- فرهنگي آن جست وجو كرد.

        آقاي دكتر بسياري معتقدند مديريت كيفيت زندگي يعني تغيير شرايط عيني زندگي در جهت مطلوب، كه وظيفه اصلي دولت هاست. به اين ترتيب آشنايي و حساس شدن به مفهوم كيفيت زندگي، به دولت ها و حكومت هاي محلي كمك مي كند در راه مطلوب كردن شرايط عيني زندگي و واقعيت ها گام بردارند و به شهروندان نيز امكان دهد، مديريت كيفيت زندگي خويش را در دست گيرند. اين اتفاق تا چه حد در تهران افتاده است؟ از سوي ديگر به نظر شما، نقش شهروندان به عنوان بخشي از اين چرخه جامعه شناختي چيست و آنها تا چه حد مي توانند در راستاي بالابردن كيفيت زندگي شهري مدرن موثر باشند؟

    معتقدم اصلانبايد به دنبال اين اتفاق در جامعه ما بود. نه دولت و نه شهروندان ما هيچ تصوري از آنچه بر آنها مي گذرد ندارند. چرا؟ چون جاي ديگري دچار بن بست است. منظورم حوزه انديشه و هنر و ادبيات است. ببينيد جامعه شناسي چيزي جز يك روايت يا يك گفتمان درباره حيات شهري مدرن نيست. هنر و ادبيات مدرن هم چيزي جز روايت درون انسان و پيچيدگي هاي حاكم بر زندگي وي نيست كه عمدتا چيزي جز حيات شهري نيست. به عبارت ديگر، شهر چيزي جز سخن گفتن درباره شهر نيست. وقتي درباره پديده يي سخن نمي گوييم يعني اصلاوجود ندارد چون در جامعه ما پديده ها به سخن نمي آيند يا به عبارت هاروي تبديل به يك انتزاع انضمامي نمي شوند، اصولاسخن گفتن از مديريت زندگي يك امر منتفي شده است. شما بدون داشتن يك تصوير از يك پديده چگونه قادر به تغيير آن پديده هستيد. نكته ديگر، اينكه متاسفانه مثل همه فرم گرايي هاي ديگر در جامعه ما، در سال هاي اخير با پديده يي همچون ورود شهرداري و معاونت هاي پژوهشي آن به حوزه مطالعات شهري روبه رو هستيم. اين پديده تنها زمينه ساز بي خيالي بيشتر ما شده كه گويي داريم كاري مي كنيم در حالي كه با مطالعه اين گزارش طرح ها مي توان فهميد كه چگونه پژوهش در راستاي فساد سازمان يافته در حال حركت است. تهران نه تنها شهري دردآور است بلكه مطالعه پژوهش ها درباره تهران هم درد آور است. مطالعات شهرداري درباره تهران مانند خود اين شهر تنها يك چيز را به ما نشان مي دهد: «فاجعه».

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: