1392/9/2 ۱۳:۳۰
آيا ما ايرانيها آنطور كه ميگويند و شنيدهايم، حافظه تاريخي نداريم؟ اگر اين حرف درست باشد، معنياش چيست؟ آيا قصههاي تاريخ را حفظ نميكنيم يا از آن عبرت نميآموزيم و يا اساساً توجهي به گذشته خود نداريم. نمود اجتماعي چنين وضعيتي چيست؟
حميده امينيفرد/ - آيا ما ايرانيها آنطور كه ميگويند و شنيدهايم، حافظه تاريخي نداريم؟ اگر اين حرف درست باشد، معنياش چيست؟ آيا قصههاي تاريخ را حفظ نميكنيم يا از آن عبرت نميآموزيم و يا اساساً توجهي به گذشته خود نداريم. نمود اجتماعي چنين وضعيتي چيست؟ وسايل خانه را مدام نو ميكنيم، خانه كه عمرش به 30 سال رسيد، ميكوبيم و از نو ميسازيم و... دكتر ناصر تكميل همايون را بايد تاريخنگار و جامعه شناسي معرفي كرد كه در هر دو رشته صاحب نظر و صاحب ايده است. او كه دو مدرك دكترا از دانشگاه پاريس دارد هماكنون استاد پژوهشكده تاريخ پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي است. با وي درباره اين موضوع به گفتوگو نشستيم و از او پرسيديم كه چگونه ميشود ملتي دچار ضعف حافظه تاريخي ميشود؟ گفتوگوي ما با دكتر تكميل همايون را ميخوانيد. آقاي دكتر! «حافظه تاريخي» كه مدتهاست در ادبيات و فرهنگ ما مطرح ميشود، به چه معناست؟ به نظر من انسان در مسير زندگي خود با حوادث و وقايع گوناگون روبه رو ميشود، سخنان و مطالب مختلفي را ميشنود يا ميخواند، مناظر بسياري را ميبيند، در جمع حالاتي را در مييابد كه همه آنها در قلب او «خطور» ميكند و به مرور در دل او ميگذرد، به زبان ديگر در فكر، ذهن و ضمير او ماندگار ميشود و به صورت «خاطره» در ميآيد و در «وجدان مغفوله» يا « ناخودآگاه» او جاي مييابد و در زمانهايي ظهور و بروز پيدا ميكند. به اين امر رواني و اجتماعي پيش از «حافظه تاريخي» بايد توجه داشت. در اين صورت تعريف از حافظه تاريخي در ارتباط با وجدان ناخودآگاه انسان چگونه معنا ميشود؟ من خزانه تجليات يادمانهاي گذشته را نيروي حافظه ميدانم. در اين خزانه انواع خاطرههاي انساني از گذشتههاي دور باقي ميماند و بدين سان خاطرههاي جغرافيايي و اقليمي، ديني و فرهنگي، اجتماعي و سياسي، خانوادگي و قومي، خاطرههاي دوران تحصيل و اشتغال و جز اينها در ذهن و حافظه انسان جاي ميگيرند و در مواقع لزوم در «وجدان صريحه» يا خودآگاه حضور پيدا ميكنند.كل خاطرههاي ياد شده كه متعلق به گذشته حيات انساني است، روشنگر و بيانگرحافظه تاريخي انسان است. به زبان ديگر مجموعهاي است كه كل خاطرههاي ياد شده را نگاهداري ميكند و به شكلي بايگاني انواع خاطرهها، يادمانها، ارزشها و ضد ارزشهاست كه هر انسان سالمي با آن به شيوهاي دمساز است.
شما حافظه تاريخي انسان را در پيوند با جامعه چگونه تبيين ميكنيد؟ زندگي انسان در جامعه حيات و موقعيت ديگري دارد و اصلاً انسان بدور از جامعه نميتواند زندگي كند. در حقيقت انسان موجودي اجتماعي است و انديشه، ذهن و «حافظه» او متعلق به «وجدان اجتماعي» است؛ اما جامعهها متعدد و فرهنگها متنوع هستند و هر جامعهاي براي آحاد و افرادش «حافظه تاريخی» ويژهاي را فراهم كرده است.
مثلاً «حافظه تاريخي ايرانيان»؟ دقيقاً، در جامعههاي تاريخي همانند «ايران» وحدت و يگانگي فرهنگي در مسير همجوشهاي تاريخ ساخته، طي سدهها و هزارهها، پديد آمده و جغرافياي گسترده ميهن، نزديكي و آشنايي پاره فرهنگها و عناصر اصيل فرهنگي را فراهم كرده و همه منطقههاي پراكنده را در يك ادغام مستمر اجتماعي قرار داده است، بهطوري كه تك تك ايرانيان(ساكنان ايران زمين) هم حافظه تاريخي فردي پيدا كردهاند و هم حافظه تاريخي اجتماعي(ملي). به عبارتي «خود شدن خود» را در فراگرد «خود شدن جامعه» دانستهاند و فرهنگ كه تجلي و تظاهر «خود شدنهاي جامعه» است، پويايي ويژه حيات بخشي دارد و انسان در پيوند با آن زنده است. حافظه تاريخي جوهر هويت فردي و اجتماعي است كه با يكديگر در پيوند با دوام هستند.
آيا هيچگونه آسيب و خدشهاي در اين روند و پيوندها به وجود نميآيد؟ چرا در مواقع فروپاشيدگي و سلطه پذيري جامعه و خارج شدن نهادهاي حكومتي از مشروعيت و حقانيت اجتماعي، از خود بيگانگي فردي و از خود بيگانگي اجتماعي پديد ميآيد و كليت جامعه تحت تأثير از «خود بيگانگي» تاريخي قرار ميگيرد، بر اين اساس حافظه اجتماعي يا حافظه تاريخي آحاد جامعه از محور و مسير سالم دور ميشود و گويي مردم با يكديگر پيوند ندارند، از گذشته خود بريدهاند و حتي آرماني مشترك هم براي آيين و گراميداشت ندارند. خب اين يك نابهنجاري است و موجب فروپاشي جامعه و استهلاك جوامع هنجارمند ميشود.
به نظر شما جامعه ايراني ما در زمان حاضر از نظر حافظه تاريخي در چه وضعي قرار دارد؟ شايد از سخنان قبلي من استنباط شده باشد كه محيط زيست يا جغرافياي ايران و نحوه حيات اجتماعي ايرانيان توسط خانواده و شرايط اجتماعي و ملي، هويت ايرانيان را پديد آورده است و ديناميسم سازنده اين هويت، درون زا و برون زا ست. در جامعه ما دين و مليت دو پايه درونزا و اساسي است كه حافظه تاريخي بر اين پايه بنياد مييابد، اما عامل سوم كه برون زاست و ميتواند هم دو پايه ياد شده را نيرومند و هم به بقا و استمرار آن در روزگار امروزين ما خدشه وارد كند، «مدرنيته» نام دارد. در تاريخ ايران مشاهده ميشود هرگاه حكومتي به يكي از اين دو پايه درون زا (دين و مليت) تكيه كند جامعه به سوي پايه ديگر تمايل نشان ميدهد و هر گاه تعادل و هم آهنگي ميان دو پايه بر قرار باشد، جامعه و ملت حركت سالم و تكاملي خود را ادامه ميدهد، اما تاريخ معاصر ايران مسأله مدرنيته و مدرنيزاسيون و تعبيرهاي گوناگون آن (اقتباس و تقليد از غرب)، (غرب زدگي و غربگرايي) مكانيسم تاريخي دو پايه ياد شده درونزا را دگرگون كرده است و چون نوگرايي و تجدد پديدهاي نوظهور در جوامع مشرق زمين است و از بطن جامعه و نيازهاي آن سر بر نياورده، جلوههاي بيگانگي آن بيشتر چشمگير شده است، بهطوري كه گاه جامعه و رهبران آن با مدرنيته به عنوان يك تخريب وارداتي، مخالفت كرده و گاه نيز موافقتهاي مشروط داشتهاند. اين امر نزديك به دو قرن است كه انديشه گران ايراني را به پيدا كردن راه و رسم معقول و چاره انديشي وا داشته است.به نظر من پذيرش نسبي اندك پديد آمده و با همه معضلات اجتماعي و تاريخي هنوز هم « ايرانيان» آنطور كه تصور ميشود حافظه تاريخي خود را از دست ندادهاند. هنوز گذشتههاي ديني و ملي در حافظه نسل جوان ايران، زنده است و اگر نشانههايي از «فراموشيهاي تاريخي» ديده ميشود، بيهيچ ترديد واكنشهاي اجتماعي در برابر نابهنجاريهاي سياسي است.
آقاي دكتر! چگونه «حافظه تاريخي» جامعه زندهتر و نيرومندتر ميشود؟ به اعتقاد من بايد جهان شناسي ايرانيان را وسعت بخشيد، به همان سان كه در تاريخ گذشته ايرانيان خود را در جهان فرهنگها مييافتند و با پاسداري از مدنيت و فرهنگ خودي، از علوم و فنون و معارف جهاني بهره ميگرفتند. امروز هم بر پاسداري از فرهنگ و تمدن ملي و تاريخي خود تكيه كرده و واقعيتها را به نسلهاي جديد منتقل ميكنند، بيآنكه فريفته فرهنگهاي ديگران شوند، با اين توصيف که اگر جامعه در شرايط آزاد و دموكراتيك انتخاب قرار گيرد، توانمندي برخورداري از بهترينها را خواهد داشت به همان سان كه نسبت به داشتههاي فرهنگي خود هم تأملاتي نشان داده است. بر اين اساس برنامه ريزان فرهنگي بايد به حافظه اقوام ايراني خدشه وارد نكنند و با سعه صدر و گسترش نظر، اسير رسمي كردن فرهنگ ويژهاي نباشند. فرهنگ را ملي كنند و سهم همه اقوام و تيرههاي ايراني را در حفاظت از فرهنگ و پاره فرهنگهاي خود، رعايت كنند. بايد دانست هرگاه قانون و انصاف اسير <خودكامگيها> شود، ستم، بيعدالتي، سختي، منيت، فقر، اضطرار و پريشاني به وجود ميآورد. ترس، حقارت و دشنام جاي فرهنگ و فرهيختگي را ميگيرد و نسل رو به رشد آن سان گرفتار ميشود كه نه فقط حافظه براي او كارساز نميافتد كه جايگاه تاريخ و همه ارزشهاي ديني و ملي نيز پيش او رنگ ميبازد و در مقابل بيگانگان و ارزشهاي غير خودي(ديني و ملي) در نزد او جايگاه والايي پيدا ميكنند، بر اين اساس فرار از جامعه خودي و پناهجويي در جامعههاي غير خودي ارزش مييابد و علاج دردهاي وطني ميشود.
شما در اين زمينه چگونه فكر ميكنيد؟ من اعتقاد دارم كه حافظه تاريخي ايرانيان ناتوان شده، اما هنوز پايدار است. حافظه تاريخي را بايد بر پايه دفاع از هويت تاريخي شناسايي كرد. جنگهاي ميهني عليه تجاوزگران بعثي يكي از نمايشهاي درخشان دفاع از فرهنگ، تاريخ، آيين و ديانت بود. حضور جوانان در صحنههاي آزادي خواهي و عدالتخواهي به ويژه در سالهاي اخير نمايش ديگر است. نهادهاي متعدد فرهنگي غير رسمي و شركت پسران و دختران در آنها و رونق فعاليتهاي هنري، سينمايي، موسيقي و ورزش و جز اينها هر يك به نوعي تظاهر مثبت فرهيختگي و فرهنگگرايي جوانان است. در خارج از كشور انجمنهاي هنري، ادبي و ايرانگرايي ايرانيان در كشورهاي جهان و تلاش در فرا گرفتن زبان فارسي، ادبيات ايراني و نشان دادن تمدن و فرهنگ ايران به اروپاييان و امريكاييان هم نشأت گرفته از همين حافظه تاريخي است كه حتي ايرانيان خارج از مرزهاي كشور به آن دل بستهاند، به گمان من آنان از ايران و فرهنگ ايران و تمدن تاريخي ايرانيان و اسلام و تمدن اسلامي قهر نكردهاند، ريشه شناسي مسأله اين امر را روشن ميكند. زندگي من در همين گفتمانهاست. گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم؟
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید