1392/8/29 ۱۳:۴۰
اسطوره در كاربرد عام به معناي دروغ، خيال پردازي و قهرمان بزرگ مطرح شده است و طبق تعريف آن در لغتنامه ها، به داستان هايي درباره خدايان يا پيدايش جهان و انسان گفته مي شود اما هيچ يك از اين تعريف ها راه به جايي نمي برد. برهمين اساس رويكردهاي مختلف اسطوره شناسي چون جامعه شناسي، روانشناسي، كاركردگرايي، ساختارگرايي و... شكل گرفت كه هريك از دريچه يي و به نوعي به اسطوره نگاه و چيستي آن را تبيين مي كنند.
اسطوره در كاربرد عام به معناي دروغ، خيال پردازي و قهرمان بزرگ مطرح شده است و طبق تعريف آن در لغتنامه ها، به داستان هايي درباره خدايان يا پيدايش جهان و انسان گفته مي شود اما هيچ يك از اين تعريف ها راه به جايي نمي برد. برهمين اساس رويكردهاي مختلف اسطوره شناسي چون جامعه شناسي، روانشناسي، كاركردگرايي، ساختارگرايي و... شكل گرفت كه هريك از دريچه يي و به نوعي به اسطوره نگاه و چيستي آن را تبيين مي كنند. اما آنچه در حوزه شعر و ارتباط شعر با اسطوره به كار مي آيد بيشتر گرايش يا مكتب روانشناختي اسطوره است. به اين معنا كه براساس اين گرايش در يك تفسير يونگي، فرويدي، كمبلي، اسطوره ها را متعلق به ساحت ناخودآگاه بشر مي دانند. به عبارت ديگر اين اسطوره ها هريك روايتي دارند كه طبق ديدگاه فرويد در ناخودآگاه فردي و طبق ديدگاه يونگ در ناخودآگاه جمعي جاي دارد. عموما هم دو علت عامل پيدايش آنها بوده، كه يكي مرگ و ديگري حيرت و راز است. انسان در مواجهه با مرگ و در مواجهه با جهان يا پديده هاي جهان بايد روايتي را خلق مي كرد كه جايگاه و تكليفش را با هستي روشن كند. اين روايت همان اسطوره است كه آكنده از ترس ها، بيم ها و اميدهاي بشر است. در حقيقت اسطوره يك نظام فوق العاده نمادين مانند خواب و روياست اما اينكه اسطوره در شعر فارسي چه جايگاهي دارد و چگونه نمود يافته، مستلزم آن است كه بدانيم به طوركلي اسطوره با شعر چه ارتباطي دارد. در تعاريف گوناگوني كه براي شعر ارائه شده است، بخشي از آن را محصول ناخودآگاه شاعر مي دانند. بنابراين شعر و اسطوره در ناخودآگاه بودن هر دو مشترك هستند. از سوي ديگر هر دو با زبان بيان مي شوند و مي توان گفت هر دو در استفاده از زبان با هم مشترك هستند. همچنين هم اسطوره و هم شعر، هر دو نظام هايي نمادين هستند و به يك مصداق مشخص اشاره نمي كنند. دست كم همين سه فصل مشترك نشان مي دهد كه شعر و اسطوره ارتباطي تنگاتنگ با يكديگر دارند و حتي زماني در يونان باستان شعر تنها در خدمت بيان اسطوره بوده است. اين ارتباط شعر و اسطوره در حقيقت راهي است براي ديد زدن ناخودآگاه. به بيان ديگر هم از اسطوره مي توان راهي به ناخودآگاه يافت و هم از شعر. بنابراين اين راه و منفذ روي شعر اثرگذار است و مي تواند بياني اسطوره يي به شعر بدهد و شعر را با مخاطبان بيشتري درگير كند: چراكه اسطوره يك بيان جمعي است و اگر شاعري با نگاهي اسطوره يي در شعر پيش رود، درحقيقت مخاطبان شعرش را گسترش داده است. اينكه شعر و اسطوره چگونه بر هم اثر مي گذارند را بايد از خلال نظريه هاي موجود و در بحثي بسيار مفصل بررسي كرد اما براي مثال يونگ دو نوع تاثير را برمي شمارد. يكي تاثير ناخودآگاه فردي بر شعر و ديگري تاثير ناخودآگاه جمعي بر شعر. يونگ معتقد است گاهي شعر خلق مي شود و نمي توان هيچ تغييري در آن ايجاد كرد كه همان تاثير ناخودآگاه جمعي بر شعر است. بسياري از شعرهاي مولانا چنين است. نوع ديگر شعر پس از سرايش قابل تغيير است و اين همان تاثير ناخودآگاه فردي بر شعر است. در شعر فارسي ردپاي اين نوع نگاه و به طور كلي ردپاي اسطوره ها را در شعر هريك از شاعران به نوعي مي بينيم. براي مثال همان طور كه ميرچا الياده معتقد است همه اسطوره ها درباره آفرينش هستند، در شعر حافظ مي بينيم كه اساسا درگيري حافظ با طرح آفرينش انسان و پروسه يي است كه بايد در اين حيطه طي كند. در آثار شاعران معاصر مانند احمد شاملو، فروغ فرخزاد يا سهراب سپهري نيز مضمون هاي اسطوره يي را مي بينيم. براي نمونه در اسطوره با رويدادهاي اسطوره يي، نقش مايه هاي اسطوره يي و شخصيت هاي اسطوره يي روبه رو هستيم كه در شعر شاعران پارسي سرا هريك به نوعي بارها نمود داشته اند و گاهي اگر در عمق نگاه كنيم، حتي شايد با رويداد، نقش مايه و شخصيت اسطوره يي هم مواجه نباشيم و تنها ردپاي نگاه اسطوره يي شاعر در شعر ديده شود. بنابراين اين نگاه كه اسطوره ها داستان هايي درباره دوره هاي كهن بشر هستند و ديگر كابردي ندارند، نگاهي اشتباه است و اگر شاعران و نويسندگان ما و به طور كلي هنرمندان با اسطوره ها آشتي كنند، مي توانند هنر و ادبيات ما را غني تر كنند: چراكه اسطوره ها، خوب و بد مدام ساخته مي شوند و ما گريزي و گزيري از اسطوره ها نداريم. اين تصور هم كه زماني مي انديشيدند علم مي تواند جايگزين اسطوره شود و اسطوره را در بايگاني تاريخ ثبت كند، تصوري اشتباه بود و درست از آب در نيامد! بنابراين از آنجا كه اسطوره ها مدام متولد و ساخته مي شوند و در هنر و ادبيات تداوم دارند، بايد نخست اسطوره ها را به درستي بشناسيم و به جاي اين همه اسطوره بدي كه قدرتمندان مي سازند، هنرمندان و اديبان چندتايي اسطوره خوب بسازند. مثلابه جاي ديو و دد، دو تا انسان خلق كنيم و به جاي كينه و نفرت، از عشق و شور و زندگي سخن بگوييم.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید