1392/8/29 ۱۱:۵۷
امتياز بزرگ انسان بر ساير جانداران، فطرت گويايي او و توانايي فهم و بيان مقاصد با الفاظ است و از اين روي در تعريف انسان، او را حيوان ناطق گفتهاند. آنچه از آغاز پيدايش، نوع انسان، اقوام و جوامع مختلف را به يكديگر پيوند ميداده و همبسته ميكرده، نه شرايط اقليمي و جغرافيايي بوده است، نه صنعت و تجارت، نه مهاجرتها و لشكركشيها، بلكه زبان و انتقال افكار و اغراض و احوال از اين طريق بوده است، و در طول زمان، هرچه قابليت و توانايي انسان در اين راستا گسترش و تنوع بيشتر يافته، روابط اجتماعي او نيز كاملتر، گستردهتر و گوناگونتر شده است.
امتياز بزرگ انسان بر ساير جانداران، فطرت گويايي او و توانايي فهم و بيان مقاصد با الفاظ است و از اين روي در تعريف انسان، او را حيوان ناطق گفتهاند. آنچه از آغاز پيدايش، نوع انسان، اقوام و جوامع مختلف را به يكديگر پيوند ميداده و همبسته ميكرده، نه شرايط اقليمي و جغرافيايي بوده است، نه صنعت و تجارت، نه مهاجرتها و لشكركشيها، بلكه زبان و انتقال افكار و اغراض و احوال از اين طريق بوده است، و در طول زمان، هرچه قابليت و توانايي انسان در اين راستا گسترش و تنوع بيشتر يافته، روابط اجتماعي او نيز كاملتر، گستردهتر و گوناگونتر شده است. با پيدايش خط، كتابت و رواج و تكامل آن در ميان اقوام مختلف، دامنه اين پيوندها نه تنها ابعاد و فواصل مكاني را، بلكه عرصههاي زماني گذشته، حال و آينده را نيز در برگرفته است. نخستين كسي كه درغرب ارتباط ميان انديشه، گفتار و نوشتار را بهروشني بيان كرد، ارسطو بود. به گفته ارسطو، گفتار نماد و نمودار تجارب و فعاليتهاي ذهن است و نوشتار نماد و نمودار گفتار. به عبارت ديگر، حيات فكري و روحي انسان در گفتار او ظاهر و متجلي ميگردد و گفتار او براي آنكه در زمان تداوم يابد و باقي ماند و در مكان سير و سفر كند، بايد در نوشته ثبت و ضبط شود.
اما از سوي ديگر، هرچند كه انديشيدن و تجربههاي ذهني در همه افراد انساني مشترك است، و فطرت گويايي در همه يكسان است، ليكن چگونگي اظهار اغراض و بيان افكار و احوال در همه جوامع انساني يكسان نيست و تابع قراردادهاي اقليمي و بومي خاص خود است و از اينرو است كه همه مردم جهان يك زبان واحد ندارند، و طبعاً خط و كتابت نيز در همه جا يكسان نبوده است.
در طول تاريخ و پيش از دوران اختراعات جديد براي ضبط و انتقال اصوات گفتاري، هر يك از اين سه عنصر يا سه چهره زبان، يعني ذهن، گفتار و نوشتار، هر يك اهميت و كاركرد خاص خود را داشته و هر يك از آنها يكي از عرصههاي حيات نفساني و اجتماعي انسان را دربرميگرفته است. گفتار وسيله ارتباط و انتقال افكار و اغراض، احوال در زمان و مكان حاضر بوده است و نوشتار، يا خط و كتابت انسان را در طول و عرض جغرافيايي جهان و در طول و عرض زمانهاي گذشته، حال و آينده قرار ميداده است. برخلاف گفتار، كه در معرض تحول و دگرگوني است، نوشتار عاملي است ماندگار و تثبيتكننده و همواره عملكردي بازدارنده داشته است و از همين روي در انتقال از گذشته به حال و از حال به آينده و همچنين درگذار از اقليمي به اقليم ديگر، محتوا و درونمايه خود را حفظ و تثبيت كرده و در حفظ هويت ملي و تداوم تاريخي و فرهنگي اقوام مختلف جهان سهم اساسي داشته است. بسيار ديده شده است كه هرگاه كه خط و زبان مردمي دستخوش زوال و تباهي گرديده، بنيانهاي ملي و فرهنگي آنان نيز فروريخته است و ناگزير يا در شمار ملل منقرضه قرار گرفتهاند يا در فرهنگ و قوميت اقوام غالب مستحيل و مستهلك شده و هويتي جديد و غالباً مستعار و غيراصيل بر خود گرفتهاند.
بوميان مناطق شمالي آفريقا در مراكش و الجزاير تا مصر و ليبي كه امروز خود را در شمار اقوام عرب قرار ميدهند، در اصل نه عربنژاد بودهاند، نه عربي زبان. يكي از كهنترين و شكوهمندترين تمدنهاي جهان قديم فرهنگ و تمدن مصر باستان بود، با خط و زبان خاص خود كه امروز آثار و بقاياي آن گواه عظمت ديرين آن است. اما يك بار با غلبه فرهنگ و آداب و رسوم يوناني و رومي و اشاعه مسيحيت دچار انقطاع تاريخي شد و بار ديگر، در پي فتوحات اعراب مسلمان، در قلمرو فرهنگ و زبان قوم عرب قرار گرفت و ديري نگذشت كه مردمان بومي اين سرزمينها هويت جديد عربي را بر خود پذيرفتند. نمونه ديگر احوالي است كه بر سرزمين باستاني آناتوليا يا آسياي صغير گذشت. نواحي غربي اين سرزمين در ادوار قديم از بخشهاي اصلي يونان بود و بسياري از بزرگان علم و فلسفه يونان باستان از مردمان اين ديار بودند. هنوز اسامي بسياري از شهرها و روستاهاي آسياي صغير يا تركيه امروزي، اصل يوناني دارند و زبان يوناني تا سدههاي ششم و هفتم هجري در اين منطقه زنده بوده است، چنانكه مولانا جلالالدين رومي به اين زبان غزل سروده است. اما با گسترش قدرت سلاطين سلجوقي به آسياي صغير و رواج زبان تركي كه زبان دربار سلاطين و طبعاً زبان طبقه حاكمه و اشراف بود، بهتدريج مردم آنجا ترك زبان شدند و چندي بعد با تأسيس حكومت تركان عثماني و شدت گرفتن آميزش تركان با بوميان اصيل محل، نهتنها زبان تركي، بلكه قوميت و هويت تركي بر حيات اجتماعي مردم آنجا غلبه يافت و چنان شد كه امروز مردمان سراسر اين سرزمين پهناور، همگي خود را تركنژاد ميدانند، در صورتي كه تركزبانان اين نواحي از لحاظ شكل و شمايل و خصوصيات سيماشناسي هيچگونه شباهتي با تركان و تاتاران آسياي مركزي، كه همه اقوام تركنژاد از آنجا حركت خود را آغاز كرده بودند، ندارند.
در دورههاي گذشته تاريخي و پيش از تاريخ، از اينگونه گسستگيها و پيوستگيهاي قومي و زباني در نقاط مختلف جهان فراوان روي ميداده و همه آنها نتيجه طبيعي كوچ كردنها و حملهوريها و سيطرهجوييهاي معمول و مرسوم زمان بوده است، بيآنكه قصد و عمدي براي قطع ريشههاي تاريخي و فرهنگي اقوام ديگر در كار باشد. اما در روزگار ما گاهي ديده شده است كه قدرتهاي بزرگ استعمارگر و سلطهجو، براي خشكاندن ريشههاي ملي و تاريخي مردمان زير سلطه خود و براي قطع پيوندهاي آنان با گذشتههاشان، اقدام به تغيير خط، تضعيف زبان و تخريب مباني فرهنگي آنان كردهاند، چنانكه در سده گذشته، امپراتوري سوسياليستي شوروي پيشين در مورد مردمان مسلمان زير سلطه خود اين شيوه زيركانه را بهكار گرفت و بهعنوان راهگشايي به سوي علوم و معارف جديد و آسان كردن تعليم و تربيت، خط سنتي و آشناي فارسي را، كه بيش از هزار سال ميان آن مردم رواج داشت و شاعران، نويسندگان و دانشوران بزرگ آن سرزمينها در طول قرنها آثار و نتايج فكر و ذوق خود را بدان پديدآورده و برجا نهاده بودند، دگرگون كرد و خط بيگانه و نامأنوس سريليك را در مدارس، مطبوعات و جرايد به جاي آن قرار داد. نتيجه اين عمل آن شد كه جوانان مسلمان سرزمينهاي آسياي مركزي با مواريث فرهنگي خود بيگانه شدند و ارتباط آنان نهتنها با گذشته تاريخي و قومي خودشان قطع شد، بلكه از همكيشان و همزبانان خود در ايران و افغانستان نيز جدا افتادند.
اين احوال، هرچند به قصد و نيتي ديگر، ليكن با نتيجهاي همسان، در تركيه بعد از عصر عثماني نيز ديده شد. غلبه احساسات تجددطلبي و فرط اشتياق به همراه شدن با كاروان تمدن جديد موجب شد كه سياستگذاران تركيه جديد خط و كتابت مرسوم و معمول ديرين را به خط و الفباي لاتيني مغربزميني تغيير دهند. منسوخ شدن خط سنتي و آشناي فارسي در آنجا نيز جز قطع پيوندهاي فكري و فرهنگي نسلهاي آينده با مواريث ملي و تاريخي قومي حاصلي نداشت. مجموعههاي عظيم نسخ خطي فارسي، تركي و عربي در كتابخانههاي بزرگ تركيه امروز، جز شماري اندك از دانشجويان رشتههاي تاريخ و تمدن اسلامي و شمار اندكتري از محققان شرقشناس غربي، خواستار و مراجعي ندارد.
در ايران نيز در دهههاي گذشته و درگير و دار آشفتگيهاي فكري و سياسي آن دوره، گهگاه از اينگونه زمزمههاي شوم به گوشها ميرسيد و با تحريكات و تبليغات مرموز و موذيانه قدرتهاي استعماري سرخ و سياه موضوع تغيير خط فارسي به حروف لاتيني مصرانه مطرح ميشد. ولي هشياري فرهيختگان جامعه و پيوندهاي فكري و روحي مردم با سرمايههاي تاريخي و فرهنگي موروث، آن بلاي عظيم را دفع كرد.
كوتاه سخن آن كه خط و كتابت در ميان ملل مختلف جهان، علاوه بر كاربردهاي گوناگوني كه در اداره امور جامعه داشته است و علاوه بر اينكه از ديرباز در همه جا از عرصههاي مهم خلاقيتهاي ذوقي و هنري بهشمار ميرفته، از لحاظ تاريخي و به سبب سهم بزرگي كه در تداوم حيات فرهنگي و حفظ هويت ملي مردم داشته است، داراي اهميت خاص است.
٭مكتوب حاضر گزیده ای از مجموعه سخنرانيها و گفتوگوهاي استاد دكتر فتحالله مجتبايي است كه در آيندهاي نهچندان دور در قالب كتابي به كوشش مسعود فريامنش و از سوي انتشارات حكمت به زيور طبع آراسته خواهد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید