بابک احمدی:300 سال به طور مطلق فکر نکردیم/ملکیان:من در فلسفه نجات می بینم

1392/8/29 ۰۹:۳۵

بابک احمدی:300 سال به طور مطلق فکر نکردیم/ملکیان:من در فلسفه نجات می بینم

تالار فردوسي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران امسال میزبان میهمان همایش روز جهانی فلسفه بود که مصطفی ملکیان و بابک احمدی سخنرانان آن مراسم بودند .

 تالار فردوسي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران امسال میزبان میهمان همایش روز جهانی فلسفه بود که مصطفی ملکیان و بابک احمدی سخنرانان آن مراسم بودند . سال‌ها بود كه این دانشکده شاهد گرد هم آمدن اين شمار از علاقه‌مندان فلسفه نبود. دانشجويان غير از صندلي‌هاي سالن اصلي و لژ بالا، روي پله‌ها نيز نشسته بودند تا بعد از مدت‌ها سخنان بابك احمدي و مصطفي ملكيان را در جايي بشنوند كه نخستين گروه فلسفه دانشگاهي ايران در آن تاسيس شده، اگرچه همين استقبال نشانگر آن است كه قلب فلسفه در ايران همچنان بيرون از آكادميا مي‌تپد و فلسفه دانشگاهي نتوانسته آنچنان كه بايد جريان ساز باشد. همان طور كه بابك احمدي در پاسخ به اين سوال كه آيا ما درباره آثار هنري‌مان كار فلسفي كرده‌ايم، گفت: تا آنجا كه به ايران مربوط مي‌شود، ‌در كشور گل و بلبل ما تا 100 سال پيش به طور مطلق فكر فلسفي وجود نداشت.

بابک احمدی به عنوان اولین سخنران با تاکید بر اینکه بحث من سه قسمت است در توضیح بخش اول گفت : " اول اينكه بنا به چه تعريفي از فلسفه، فيلسوفان به خودشان اجازه مي‌دهند كه در رشته‌هاي تخصصي ديگر اظهارنظر كنند و گاه كه زياد هم اتفاق مي‌افتد، اشتباه كنند. اما با وجود اين اشتباه، پذيرفته شده كه فلسفه داراي اين حق است كه در رشته‌هاي ديگر دخالت كند؟ در بخش دوم بحث به چيستي فلسفه هنر مي‌پردازم و بنا به بحثي كه در بخش اول صورت مي‌گيرد، به اين مي‌پردازم كه چگونه اهل فلسفه در زمينه مسائل بنيادين هنر و آنچه هنر را از ساير رشته‌ها متمايز مي‌كند، اظهارنظر مي‌كنند؟ در بخش سوم به ادبيات به عنوان هنري مي‌پردازم كه همخواني كهني با فلسفه دارد و به نظر مي‌آيد كه فلسفه از طريق دخالت اين هنر است كه اين امكان را به تدريج پيدا كرده كه در ساير رشته‌هاي هنري نيز اظهارنظر كند."

وی افزود : "معمولا بحث نمي‌شود كه چرا اهل فلسفه به خودشان با اين اقتدار اجازه مي‌دهند كه تقريبا در تمام شاخه‌هاي فهم بشري و رشته‌هاي متنوع از علوم انساني تا هنر يا هر شاخه ديگري اظهارنظر كنند؟ ‌به گفته ليوتار به نظر مي‌آيد كه فلسفه يك ديسكور يا گفتمان امپرياليستي، دخالت جو و پرمدعاست كه مي‌خواهد مباني ساير رشته‌ها را تبيين كند. طبيعتا هم هميشه با مخالفت‌هايي مواجه مي‌شود.

بنا به درك يوناني فيلوسوفيا يعني عشق به دانستن و گويا يك دسته آدم هستند كه در ميان‌شان به نام‌هايي چون افلاطون، ارسطو و... برمي‌خوريم و عشق به دانش دارند و از بقيه آدم‌هاي دنيا، خواه در رشته‌هاي ديگر دانش باشند و خواه آدم‌هاي عادي، متمايزند. بنا به نظر ارسطو البته فيلسوفان از بقيه آدم‌ها متمايز نيستند. او در سطر نخست كتاب متافيزيك مي‌نويسد، همه آدم‌ها بالطبع خواستار دانايي هستند. او سپس تاكيد مي‌كند نخستين حسي كه انسان براي دانايي دارد، بينايي است.اگر همه انسان‌ها بنا به طبع‌شان خواستار دانايي هستند چرا اهل فلسفه خود را از سايرين متمايز كرده‌اند و تصورشان اين است كه تنها آنها اين دلبستگي را دارند؟ زيرا هيچ صفتي را هم به اين دلبستگي اضافه نكرده‌اند. من فكر مي‌كنم كاري كه فلسفه در قرون جديد به ويژه از زمان كانت و هگل به بعد كرده است، يعني به جدا شدن فلسفه از ساير رشته‌هاي دانايي بشر و پيدا شدن فلسفه‌هاي موسوم به مضاف مثل فلسفه اخلاق‌، فلسفه سياست و فلسفه هنر امري تازه است."

وی معتقد است : " به گمان من بهترين تعريفي كه اين پديده‌ها (هنر، ‌اخلاق، سياست و...) را به فلسفه مرتبط مي‌كند و درباره دخالت فلسفه در رشته‌هاي ديگر توضيح مي‌دهد را ايمانوئل كانت در كتاب «منطق» ارائه داده است. شاهكاري كه چندان مشهور نيست اما بسيار مهم است زيرا تمام مقوله‌هاي مشهور كانت مثل دسته‌بندي سه در چهار در آن صورت گرفته است. كانت در بخش سوم مقدمه اين كتاب مي‌نويسد: ‌«فلسفه حلقه رابط ميان تمامي علوم است همچنين مي‌تواند ميان تمامي شكل‌هاي كاربرد خرد رابطه ايجاد كند. نهايت فلسفه، نهايت خرد انساني است. تمامي هدف‌هاي ديگر زندگي تالي آن قرار مي‌گيرد. فلسفه دانايي از كاربرد خرد در حداكثر ممكن آن است. فلسفه نظام علوم، نظام انواع دانايي‌هاي بخردانه است كه هر كدام به ياري مفاهيم به دست مي‌آيد.»

كانت با اين تعبير از فلسفه حوزه دخالت اهل فلسفه را در رشته‌هاي ديگر معين و ادعاي بزرگي مطرح مي‌كند كه فلسفه مي‌تواند مباني‌اي را معين كند يا دست‌كم درباره‌شان بحث را باز كند. فلسفه به پايين‌ترين سطح ممكن نقب مي‌زند و در اعماق در كنار ريشه‌ها، مباني رشته‌هاي ديگر دانايي را تعريف مي‌كند. به راحتي مي‌توان نشان داد كه تقريبا در تمام رشته‌هاي متنوع دانايي مدام به تعريف‌هاي فلسفي بر مي‌خوريم. تعريف اصلي متافيزيك كه فلسفه را جست‌وجوي خردمندانه ماهيت واقعيت مي‌داند، به فلسفه اين اجازه را مي‌دهد كه درباره رشته‌هاي ديگر بحث كند. بنا به اين تعريف فلسفه درباره هنر هم پرسش‌هاي اصلي را كه هنر برمي‌انگيزد، روشن مي‌كند.

يك فيلسوف معمولا واضحا به امور فني هنر آگاه نيست. هنرها آنقدر متنوع هستند كه نه فقط از هيچ فيلسوفي كه از هيچ هنرمندي نيز نمي‌توان توقع داشت كه در شاخه‌هاي ديگر هنري كه تخصص او نيست، اظهارنظر فني كند ولي فيلسوف به اين مي‌پردازد كه كار هنري چيست؟ ادبيات متن ادبي از كجاست؟ نظريه ادبي چه ويژگي‌هايي دارد؟ نظريه‌هاي هنري چه خصلتي دارند؟ درست اينجاست كه بنا به تعريف كانت، ‌فلسفه به عنوان حلقه رابط تمام علوم و حوزه‌هاي پراتيك بشري‌ عمل مي‌كند. به همين دليل فلسفه هنر پديد مي‌آيد. فلسفه هنر در سه قرن گذشته كارهاي مهمي كرده است و به ندرت هنرمندان در زمينه نظريه‌هاي مرتبط با كار خودشان بي‌نياز از فلسفه هنر بوده‌اند. فكر مي‌كنم، توانستم توضيح دهم كه چرا اهل فلسفه به مباني اصلي و بنيادهاي كار هنري دخالت مي‌كنند."

وی توضیح می دهد : " اما فلسفه هنر، يعني انديشه فلسفي درباره هنر يا بحث در مباني هنر، سابقه طولاني دارد. لا‌ اقل در حوزه انديشه يوناني چنين است. مي‌توان گفت كه در بين‌النهرين، مصر، چين و هند نيز چنين بوده است. اما طبق معمول بحث از يونان شروع مي‌شود، يعني از افلاطون كه در زمينه هنر نگاه فلسفي داشت و گاه هم نگاهش از نظر ما به هيچ‌وجه قابل توجيه نيست، مثل مخالفتش با شعر و هنر در «جمهوري». اما اين تنها مكالمه‌يي نبود كه افلاطون نوشت، او در مكالمه‌هاي ديگرش به تعريف زيبايي پرداخته يا درباره انواع هنرها مثل شعر بحث‌هاي درخشاني كرده است. بعد از آن كتاب «پوئتيك» (فن شعر) ارسطو را داريم كه بعد از قرن‌ها كشف شد و همچنان يكي از مهم‌ترين كتاب‌ها در زمينه نظريه ادبي است. اين نزديكي بحث فلسفي به مباني كار هنري سراسر قرون وسطا را گرفت و تنها مخصوص دوران رنسانس نبود. اما از رنسانس به بعد اين بحث دقيق‌تر مطرح شد. در دوران جديدتر كانت، در سومين نقدش يعني «نقد قوه حكم» و سپس هگل بحث فلسفي جدي درباره هنر فراگير شد. اين تقريبا همزمان با پيدايش اصطلاح Aesthetics (استتيك) است كه در فارسي به غلط «زيبايي‌شناسي» ترجمه شد. اما مقصود واضع اصلي آن بومگارتن دانايي‌اي بود كه مرتبط به حس انسان است و از آن طريق به احساس و از آن طريق گاه شايد به هنر راه مي‌يابد. يك بخش از كتاب بومگارتن در اين مورد است كه مقصودش از حس، حس‌هاي غريزي نيست، بلكه به عاطفه‌هاي بشري مي‌پردازد و مثال‌هاي هنري هم مي‌زند. به اين ترتيب ما با بومگارتن، شاگرد شاگرد لايب نيتس، يعني ولف، با بحثي آشنا مي‌شويم كه پيش از او در خود لايب نيتس، اسپينوزا و دكارت صورت نگرفته است. يعني اين بحث كه چگونه مي‌توانيم مباني علمي استواري بر فهم احساس، عواطف و هيجان‌ها و مهم‌تر از همه تخيل آدمي بسازيم. كانت نيز در ويراست a يعني نخستين ويراست «سنجش خرد ناب» تخيل را به بحث گذاشته بود. در ويراست دوم البته تخيل را كنار گذاشته بود، زيرا به احتمال زياد بر اين باور بود كه بايد به آن در كتاب ديگري (شايد نقد سوم) بپردازد.

به اين ترتيب ما به دانشي به اسم استتيك رسيديم كه هنوز هم درباره‌اش بحث است كه آيا استتيك همان فلسفه هنر است؟‌ فيلسوف بزرگي مثل هگل معتقد است كه اين طور نيست. او در مقدمه بحث‌هاي استتيك مي‌گويد كه فلسفه هنر وسيع‌تر است. فهم او از فلسفه هنر همان بحث فلسفي از ريشه‌هاي هنر و سوال‌هاي اصلي هنر مثل چيستي زيبايي، اثر هنري، تاريخي بودن اثري هنري و... است. هگل معتقد بود كه استتيك به دو چيز ربط دارد: نخست فن و شگردهاي هنري و دوم تاريخ هنر. او معتقد بود كه از طريق فهم سبك‌ها مي‌توانيم ديدگاهي تاريخي براي فهم هنر قايل شويم. هگل اين تفاوت مهم را ايجاد كرد، اما زياد درباره‌اش بحث نكرد. اگر به مقدمه بحث‌هاي زيبايي‌شناسي رجوع كنيد، مي‌بينيد كه اين تفكيك به اين صراحتي كه گفتم، مطرح نشده است اما تاكيد بر اين است كه اين دو را از يكديگر متمايز كند. اما به هر حال وقتي قرن نوزدهم شروع مي‌شد، بحث فلسفي درباره هنر تداوم مي‌يابد و برخي از پيروان هگل و بعد فيلسوفاني كه در فرانسه و انگلستان هستند، درباره هنر بحث مي‌كنند. مثل كتاب مهم بندتو كروچه درباره زيبايي‌شناسي كه نگاشته مي‌شود. اما از سوي ديگر هنرمندان نيز فيلسوف شدند. يعني با پيدايش رمانتيزم آلماني شاهديم كه هنرمندان مثل شاعران و نقاش‌ها نظرات فلسفي مطرح مي‌كنند. شلگل، نواليس، هلدرلين و هنرمنداني كه در اين دوران هستند، عمدتا فيلسوف بودند. به راحتي مي‌توان قطعات نواليس را به عنوان آثار فلسفي خواند و دقيقا متوجه شد كه چقدر اين آثار به ويژه در فلسفه آلماني قرن بيستم تاثير گذاشته است.

به تدريج اين داستان به عنوان همبستگي اهل هنر (عمدتا ادبيات) و فلسفه تا قرن بيستم ادامه پيدا كرده است. دست كم در شاخه قاره‌يي كه من بهتر مي‌شناسم، اين رابطه انكارناپذير است. تقريبا از نيچه به بعد در قلمروي فلسفه قاره‌يي فيلسوف بزرگي را نداريم كه به شكلي از اشكال در زمينه هنر بحث نكرده باشد يا حتي كار هنري نكرده باشد. كساني مثل كامو، سارتر در كنار فيلسوف بودن، هنرمند و نويسنده، نمايشنامه‌نويس، رساله‌نويس، ژورناليست نيز هستند. حتي گاهي جدا كردن اين تخصص‌ها از يكديگر ممكن نيست. «گوشه‌نشينان آلتونا» يا «دست‌هاي آلوده» (هر دو از اثر سارتر) را نمي‌توانيم تنها به عنوان نمايشنامه خواند و بي‌ترديد متون فلسفي نيز هستند. «طاعون» و به ويژه «سقوط» (هر دو از آلبر كامو) نيز آثاري فلسفي‌اند. اين جدايي‌ناپذيري فلسفه و هنر من را به بخش سوم بحث مي‌رساند. وقتي ديديم كه چگونه فلسفه در كار هنر دخالت مي‌كند و اهل هنر نيز وقتي خواستند راجع به كار خودشان بحث كنند، ناگزير از پايه‌گذاري فلسفه هنر يا استتيك شدند، بحث سوم مطرح مي‌شود: اين دخالت از كجا آمد؟ كدام هنر، اصلي بود كه فلسفه پا روي آن گذاشت و به پهنه هنر وارد شد؟ آن هنر، ادبيات بود. ادبيات به معناي امروزي آن يعني معنايي كه از قرن هجدهم مطرح شد، يعني به معناي همه شاخه‌هايي كه به نوشتار باز مي‌گردند كه حتي گاهي نوشته نمي‌شوند، مثل فيلمي كه بر اساس فيلمنامه‌يي نوشته شده ساخته نمي‌شود و تنها اكت‌هاي آن شكل‌هايي از يك روايت را بيان مي‌كند."

وی با بازگشتی به دوران یونان باستان می گوید : " باز هم بر مي‌گرديم به دنياي پرشكوه يونانيان؛ باز مي‌گرديم و مي‌بينيم كه ايشان هم اين همبستگي هنر و فلسفه را مي‌شناختند و كشف كرده بودند. در مكالمه «ايون» افلاطون به اين بحث پرداخته مي‌شود كه چرا بين فلسفه و شعر نزديكي هست و اين همبستگي تا كجاست؟ وقتي اين رساله را مي‌خوانيم با اندوه به بخش دهم «جمهوري» كه شاعران را از مدينه فاضله اخراج مي‌كند، فكر مي‌كنيم. خود مكالمه‌هاي افلاطون آثار ادبي هستند و به نمايشنامه‌هاي مدرن بسيار نزديك‌اند. مثلا مكالمه معروف «ميهماني» يا «جمهوري» چنين هستند و جزو بزرگ‌ترين آثار ادبي در جهان هستند. همين همبستگي را در آثار بزرگ ادبي ديگر نيز شاهديم. واقعا اگر بخواهيد «كمدي الهي» دانته را در قفسه‌هاي كتابخانه جا دهيد، آن را كجا مي‌گذاريد؟ بخش ديني، فلسفي يا ادبيات يا شعر؟ آن را مي‌توان در چهار بخش بايد گذاشت كه هر بخش بدون آن حتما ناقص خواهد بود. اين همبستگي از كجاست؟ چه ماده‌يي اين دو را به يكديگر نزديك كرده است؟ آيا در نخستين گام فيلسوفان بزرگ اديب بودند و در قدم بعدي درباره ادبيات انديشيدند؟ زبان نكته اساسي در پاسخ به اين پرسش‌هاست. فلسفه بدون زبان وجود نداشت. بدون زبان نمي‌توان فكر كرد، چه برسد كه به اين بتوان فكر فلسفي كرد و آن را بيان كرد و براي آيندگان به ميراث گذاشت همين زبان مبدا نظريات گوناگوني بوده است. در ميان هنرها ادبيات است كه با زبان ساخته مي‌شود. شعر، رمان، قصه و انواع ژانرهاي ادبي با ماده خام زبان ساخته مي‌شوند. حتي به نظر مي‌رسد كه فيلمنامه و نمايشنامه نيز بدون توجه به جنبه ادبي ناتوان مي‌مانند. در نتيجه به نظر مي‌رسد بحث از دخالت فلسفه در هنر بايد از ادبيات آغاز شود."

مصطفی ملکیان:من در فلسفه نجات مي‌بينم

سخنراني مفصل ملكيان به تاثير فلسفه در زندگي روزمره اختصاص داشت. وي ابتدا به اهميت فلسفه‌ورزي اشاره كرد و گفت: اميد به اينكه با فلسفه‌ورزي واقعي و حقيقي همه ما پير و جوان، زن و مرد از سلطه پنج عاملي كه بر ما مسلط شده‌اند. فقط با فلسفه‌ورزي و نه هيچ چيز ديگري مي‌توان از سلطه ناداني، بدسگالي و بدنيتي، فريبكاري، خشونت و ستمگري كه بر ما سايه‌افكن شده و بر سرشت و سرنوشت ما ايرانيان مسلط شده‌اند، رهايي يابيم. ما تنها با تغيير و اصلاح فرهنگي مي‌توانيم از سيطره اين پنج عامل رهايي يابيم. من به فلسفه‌ورزي به چشم يگانه منجي ما انسان‌ها عموما و ما ايرانيان در اين برهه تاريخي خصوصا نگاه مي‌كنم. اصلا از فلسفه‌ورزي مرادم پرداختن به يك رشته آكادميك مثل ساير رشته‌ها نيست. همان سخني كه عيسي (ع) درباره حقيقت مي‌گفت. فلسفه‌ورزي و نه فلسفه‌داني و نه فلسفه‌خواني و نه فلسفه‌نويسي درست همان‌ شأني را كه عيسي براي حقيقت قايل بود، براي انسان دارد. به اين لحاظ اصلا آنچه درباره فلسفه‌ورزي خواهم گفت، از منظر يك فرد فلسفه خوان نيست. بلكه از منظر كسي است كه انديشه نجات اجتماعي و فردي برايش اهميت دارد. من اين نجات فردي و اصلاح اجتماعي را جز در فلسفه‌ورزي در هيچ چيز ديگري نمي‌بينم.

ملكيان در بخش ديگري از سخنانش با تمايز گذاشتن ميان فرآيندهاي فلسفه‌ورزي از فرآورده‌هاي فلسفي ‌انتقادهاي تندي از فلسفه آكادميك ايراني كرد و گفت: بيشترين تاثيري كه فلسفه در زندگي روزمره دارد و من از آن به عنوان تاثير نجات‌بخش ياد كردم، به فرآيند فلسفه‌ورزي اختصاص دارد البته فرآورده‌هاي فلسفي نيز تاثير فراواني دارند، ‌اما تاثير فرآورده‌هاي فلسفي اصلا و ابدا با تاثير فرآيند فلسفه يعني فلسفه‌ورزي قابل مقايسه نيست. يعني اگر همه 75 ميليون نفر ايراني فيلسوف به معناي آگاه به فرآورده‌هاي فلسفي شوند، بعيد مي‌دانم كه زندگي‌مان از اينكه هست، بهتر شود. زيرا ما اساتيد تراز اول فلسفه در دانشگاه‌هايمان داريم كه سر سوزني نه به زندگي خودشان و نه به زندگي ديگران بهبود نمي‌بخشند. اگر باعث عقبگرد ما نشوند، هيچ‌وقت پيشرفت ما را سبب نشده‌اند. با اينكه مي‌توانند به خوبي صدراي شيرازي را توضيح دهند يا آراي ابن سينا را بيان كنند اما مطلقا نه خودشان سر سوزني عقلانيت و فلسفي‌انديشي دارند و نه طبعا به ما اين عقلانيت و فلسفي‌انديشي را به ما انتقال مي‌دهند. اگر 75 ميليون ايراني مثل اين آقايان شود، وضع مان سر سوزني بهتر نمي‌شود. ما خوشحالي مي‌كنيم كه مثل ايشان زندگي نمي‌كنيم و شاديم از اينكه زندگي ما اين گونه نيست. استاد ملكيان در پايان بعد از توضيح 12 فايده براي فلسفه‌ورزي گفت: آموزش و پرورش ما بايد از ابتدا فلسفه‌ورزي را به ما بياموزد البته زندگي به اين شكل سخت است. من با اصالت اقتصادي كه برخي سوسياليست‌ها مي‌گويند و با اصالت سياستي كه ليبرال‌ها مي‌گويند، ‌موافق نيستم. من قايل به اصالت فرهنگ هستم و معتقدم كه يگانه مشكل جامعه ما يا علت‌العلل مشكلات ما مشكل فرهنگي است. يعني تا زماني كه استدلال‌گرا نباشيم، مشكلات‌مان رفع نمي‌شود. اگر استدلال‌ورزي را به معناي فلسفه‌ورزي بدانيم، در مي‌يابيم كه اساتيد فلسفه ما لزوما چنين نيستند. يعني هيچ كدام از ويژگي‌هايي كه براي فلسفه‌ورزي گفتم درباره‌شان صدق نمي‌كند. بنابراين ما نياز به معلمان فلسفه نداريم، بلكه نياز به انسان‌هايي داريم كه فلسفه‌ورزي‌شان شخصي‌شان باشد. فلسفه شغل و حرفه‌شان نباشد و از طريق آن به ثروت و جاه و مقام و مناصب دانشگاهي نرسند، بلكه با فلسفه زندگي كنند. اگر همه 75 ميليون چنين زندگي مي‌كرديم، از پنج عاملي كه در ابتدا گفتم، نجات مي‌يافتيم. اميدوارم همه ما واقعا طالبان حقيقت باشيم و تا جايي كه مي‌توانيم دست از اين مراد نكشيم.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: