1392/8/28 ۱۰:۰۹
س از آنکه کتاب «گفتار حکيم» را به چاپ سپردم، روزي خدمت استاد دکتر ديناني رسيدم و از کتاب تازهاش «فلسفه و ساحت سخن» پرسيدم. تأکيد جدي وشيريني بر خواندن کتاب کردند ومن مصمم که هرچه زودترجرعهنوش چشمه جوشان اين اثر باشم. «فلسفه و ساحت سخن» را انتشارات هرمس در سال 1389 در تيراژ 2000 نسخه و در 436 صفحه در قطع رقعي با کيفيت مناسبي منتشر کرده بود.
پس از آنکه کتاب «گفتار حکيم» را به چاپ سپردم، روزي خدمت استاد دکتر ديناني رسيدم و از کتاب تازهاش «فلسفه و ساحت سخن» پرسيدم. تأکيد جدي وشيريني بر خواندن کتاب کردند ومن مصمم که هرچه زودترجرعهنوش چشمه جوشان اين اثر باشم. «فلسفه و ساحت سخن» را انتشارات هرمس در سال 1389 در تيراژ 2000 نسخه و در 436 صفحه در قطع رقعي با کيفيت مناسبي منتشر کرده بود. کتاب را خواندم و پس ازپي بردن به محتوا وفهم نسبي آن، به تأکيد استاد بر لزوم خواندن آن واقف شدم. آن زمان نه تنها کتاب را با دقت دو بار خواندم، بلکه به اين نتيجه رسيدم که بايد تلاش کرد که اين کتاب ارزشمند را قدري به فهم متوسط جامعه نزديک نمود و يا پلکاني درست کرد که علاقهمندان به ويژه متوسط جامعه هم بتوانند از آن به محتواي «فلسفه و ساحت سخن» دست يابند. به هر ترتيب نتيجة آن تامل و کندوكاو کتاب «هستي و زبان» با زيرعنوان، نظري به جايگاه سخن در مراتب وجود، شدکه در 124 صفحه از سوي انتشارات مؤسسه اطلاعات در ابتداي سال 1391 به بازار نشر عرضه شد.
«فلسفه و ساحت سخن» عصارة آرا و افکار استاد ديناني است که به اين پرسش فلسفي پاسخ ميگويد : زبان در چه مرتبهاي از مراتب وجود آدمي تحقق مييابد و چه رابطهاي با هستي برقرار ميکند؟
فيلسوفان گوناگون، پاسخهاي متفاوتي به اين پرسش داده اند، از آن جمله صدرالمتألهين شيرازي بر آن است که هستي خود کلام خداست و همچنان که هر کلامي بنا به خاصيت ذاتي خود، امر مکتومي را آشکار ميکند، کلمة «کُن» وجودي نيز جهاني را به ظهور رسانده است که تا پيش از اين کلمه، هرگز در ميان نبوده است. به باور اين فيلسوف، آنچه درباره هستي صدق ميکند، دربارة زبان نيز صادق است؛ به عبارت ديگر از منظر ملاصدرا زبان با هستي، خصلتي مشترک دارد و اين خصلت آن است که زبان نيز مانند وجود که جز با خود با چيز ديگري ديده نميشود و در عين حال اشيايي که در پرتو نور قابل رؤيت است، بسيارند. به همين سياق موجوداتي که به واسطه وجود يا با حضور در زبان به صحنه هستي ميآيند، فراوانند، اما وجود يا زبان را جز با خود آنها نميتوان شناخت.
دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني در «فلسفه و ساحت سخن» در شرح آراي صدرالمتألهين و ديگر فلاسفه اسلامي و اروپايي به نظريهاي جديد با عنوان «زيرساخت عقلاني زبان» دست مييابد. خلاصه اين نظريه اين است که: زبان صرفاً شامل وضع الفاظ و قرارداد واژه ها نميشود، بلکه داراي نوعي زيرساخت و بنيان فطري است. برپايه اين زيرساخت است که آدمي ميتواند جملههايي بديع پديد آورد که با آنچه در عمر خويش آموخته است، مطابقت ندارد. با همين زيرساخت است که کودک در مدتي کوتاه، دستگاه پيچيدة زبان مادري را ميآموزد و بدان سخن ميگويد. بر همين بنيان است که انسان ميتواند از آنچه در حوزة مشاهده و تجربهاش قرار ميگيرد، فراتر رود و ميدانيم که فراتر رفتن از ساحت تجربه، همواره از شئون عقل به شمار ميآيد.
به باور دکتر ديناني هرچند توانايي زبان در فراتر رفتن از ساحت تجربه از سوي انديشمندان بزرگ به فطرت انسان منسوب شده، ولي حقيقت آن است که آنچه به عنوان فطرت مطرح ميشود، چيزي جز گوهر عقل نيست. از اين رو عقل در هر مرتبهاي از مراتب هستي که ظهور يابد، زبان نيز در همان مرتبه قرار ميگيرد و آنچه از اين سخن حاصل ميآيد. اين هماني «انديشه»، «زبان» و «هستي» است. وي به عنوان گواه سخن خويش به ساختار زبانهاي زنده و فعال اشاره ميکند که جملگي از حيث دستوري، انعکاسي از همبستگي موجودات در نظام هستياند. به همين دليل است که برخي فلاسفه اروپايي، تقسيمات دهگانه ارسطو از موجودات جهان تحت عنوان «مقولات» را تقسيمي لفظي و دستوري به شمار آورده اند و حتي انديشمندي چون ابن مقفع، به جاي عبارت «مقولات دهگانه» از تعبير نامهاي دهگانه استفاده کرده است.
از نظر دکتر ديناني با استدلالهاي پيشگفته، ميتوان به نقش زبان در پهنه هستي پي برد؛ به طوري که از يک سو به درک تأثير عقل و خردگرايي در پيدايش دستور و قواعد زبان نايل آمد و از ديگر سو، ريشه بسياري از جريانهاي فکري و فلسفي را در زبانشناسي و دستور زبان يافت. از اين رو گزاف نيست که بگوييم زبان، مرزهاي هستي انسان را ترسيم ميکند؛ به ويژه که انسان، تنها يک موجود در ميان موجودات ديگر نيست، بلکه به رغم آنکه جزئي از عالم هستي است، در واقع فهرست همه موجودات و حقايق عالم به شمار ميآيد.
کتاب «فلسفه و ساحت سخن» نوشتة دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني، علاوه بر آنکه نظر و بلکه نظريه هاي جديد در حوزة فلسفه زبان مطرح کرده است، در شناخت زبان به عنوان مرتبهاي از مراتب هستي انسان، راهگشا و دانش افزاست.
دکتر ديناني در مقدمه تا حدودي کليات موضوع کتاب را بيان نموده و خواننده را به مسيري که تا پايان کتاب پيش رو دارد، آشنا و از ضرورت تأمل و تعمق در آن و از رهاورد نتايج روشن و مفيد مطمئن ميسازد و اين گونه سخن آغاز ميکند: «فهم فلسفي يا فکر عمل هميشه و همه جا در زبان اتفاق ميافتد و به همين اعتبار، زبان ظهور انديشه است و سخن مظهر فکر و خرد به شمار ميآيد.»
دکتر ديناني براي تبيين اين نکتة کليدي که عالم هستي کلام خداوند است، ميگويد: کلمه و کلام در زبان عربي از «کلم» اشتقاق پيدا کرده و اين لغت در اصل به معني خراشيده شدن پوست چيزي است. با خراشيدن پوست، چيزي آشکار ميشود که بيش از آن آشکار نبوده است. از ويژگيهاي ذاتي کلام نيز اين است که چيزي را آشکار ميکند که آن چيزي بيش از کلام ظاهر و آشکار نبوده است. به اين ترتيب، کلمة خداوند تبارک و تعالي (کن) است که عالم هستي را ظاهر و آشکار ميسازد. بر اثر کلمه حق، چيزي آشکار ميگردد که بيش از آن، هرگز ظاهر و آشکار نبوده است.
دکتر ديناني در بخشي ديگر از مقدمة خود با بيان اينکه جنبه بيروني انسان به هيچ وجه از جنبه دروني او منفصل و جدا نيست و انسان در واقع همان چيزي است که آن را انجام ميدهد، شناخت اشيا را محصول شناخت خود ميداند و ميگويد: هر گونه شناخت و معرفتي که انسان نسبت به چيزي پيدا ميکند، نوعي معرفت به معرفت نيز هست و البته هر گونه کلامي در يک موضوع، کلام دربارة همان کلام نيز خواهد بود.
عبارت ديگري از مقدمة کتاب به بيان اين نظر ميپردازد که: همه چيز در پرتو هستي ظاهر ميشود و براي روشن کردن اين مطلب، دکتر ديناني اظهار ميدارد که انسان پيش از آنکه دربارة هر يک از پديدهها بينديشد، از هستي آن پديده سخن ميگويد. به عبارت ديگر ميتوان گفت: بدون فهم هستي چيزها، ادراک ماهيات، امکانپذير نيست و تنها هنگامي براي يک ماهيت تعريفي واقعي و حقيقي خواهيم داشت که آن ماهيت به زيور هستي آراسته شده باشد، در غير اين صورت الفاظ و کلماتي که در مورد ماهيت به کار گرفته ميشوند، فقط جنبة شرح الاسم پيدا ميکنند و ميان شرح الاسم و آنچه معرفت و شناخته به شمار ميآيد، فاصله فراوان وجود دارد.
دکتر ديناني با اشاره به توانمنديهاي انسان يکي از خلاقيتهاي آشکار زبان را اين ميداند که زبان از وسايل محدود و قابل شمارش ميتواند به طور بيپايان و نامحدود بهرهمند شود و واضح ميداند که بهرهمندي نامحدود از وسايل محدود و متناهي نوعي خلاقيت آشکار است. وي براي تبيين اين نگاه خود ساختار و نحوه تشکيل يک جمله را مثال ميزند و ميگويد: آنچه «جمله» خوانده ميشود و در اصطلاح علماي علم نحو در مقابل «کلمه» قرار ميگيرد، هرگز نميتوان ادعا کرد که از کلمههاي ديگر پيچيدهتر بوده و وحدت يا يگانگي آن پيشترفتهتر و گستردهتر از وحدت در کلمههاي ديگر است؛ زيرا وحدت و يگانگي يک جمله از نسخ وحدت و يگانگي در يک کلمة مفرد نيست. به عبارت ديگر علم مربوط به کلمههاي مفرد علم علامتشناسي است، در حالي که علم مربوط به جملهها علم معنيشناسي يا علم دلالت است؛ بنابراين نميتوان ادعا کرد که جمله چيزي بيش از مجموعه کلمات نيست و بايد اذعان نمود که جمله علامت نيست، بلکه جمله دلالت است و همواره حامل يک حکم است و حکم چيزي است که در اجزا و ... جمله وجود ندارد.
دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني در مقدمه به موضوعات ديگري چون تجربه شخصي من و غيرقابل انتقال بودن آن، معني يک تجربه و تفکيک ناپذير بودن آن از خود تجربه، ظهور هستي در زبان، خصلت مشترک نور و زبان و اينکه زبان محل ظهور ايده است، ميپردازد و به يک نکتة با اهميت ديگر در باب قوس نزولي و سير صوري سخن اشاره ميکند و ميگويد:
«وقتي از دو قوس نزول و صعود زبان سخن گفته ميشود و آغاز و انجام آن به صورت يک دايره ترسيم ميگردد، در واقع به فرود و فراز انسان اشاره ميشود که اين فرود و فراز نيز نمونة کاملي از دو قوس دايرة هستي شناخته ميشود. معني اين سخن آن است که آنچه درباره هستي صادق است، درباره زبان نيز صدق ميکند و اگر چنين است، ميتوان گفت زبان، زبان هستي است و هستي نيز در زبان ظاهر و آشکار ميگردد.
منطق و گفتار، مقولات دهگانه و کليات پنجگانه، زبان زيرساخت و اصول بنيادين سخن، کتاب الحروف فارابي يک دفتر فلسفي است يا يک نوشتة نحوي؛ نقش عقل و خردگردايي در پيدايش علم نحو، نخستين مسئله نحوي و نقش آن در پيدايش فکر فلسفي، زبان و زمان، آيا مصدر اصل کلام است؟
نخستين مسئلة مورد اختلاف ميان دو مکتب مهم نحوي، واضعان الفاظ، واضعان شرايع، معضل بزرگي به نام موضوعٌ له، دو واژة علم و معرفت و تفاوت آنها با يکديگر، نسبت علم با معلوم خود همانند نسبت وجود با ماهيت است، ممکن از آن جهت که ممکن است به حسب سرشت خود مجهول است، زبان چيزي فراتر از صرف و نحو و مجموعة واژگان است و اگر سخن نبود، جهان هرگز آشکار نميگشت، بخشهاي متنوع کتاب فلسفه و ساحت سخن است که در کل به تبيين موضوع با اهميت جايگاه زبان در مراتب وجود پرداخته و با وجودي که موضوع از مباحث بسيار سنگين و عميق در حوزة فکر و انديشه و فلسفه است، بايد اعتراف نمود که دکتر ديناني از پس مباحث عميق و درياي ژرف ديدگاههاي مختلف، به خوبي برآمده و توانسته است خواننده کتاب را به ساحل امن تفهيم و تعقل و اقناع رهنمون سازد و با اين جملات پاياني به جايگاه و مرتبه زبان در مراتب هستي پي ببرد:
«ميتوان ادعا کرد که آنچه در يونان قديم به عنوان «لوگوس» مورد توجه قرار گرفت، تعبير ديگري است از آنچه در ايران باستان با عنوان مسئله نور در مقابل ظلمت مطرح گشت و منشأ آثار فکري و معنوي بي شمار شناخته شد و البته مضمون مسئله «نور» و محتواي «لوگوس» نيز در «کلمه» است و اگر کلمه نبود، جهان به ظهور نميرسید.»
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید