زيست انگلي روشنفكر دولتی / مسعود فراستي

1392/8/27 ۱۳:۲۱

زيست انگلي روشنفكر دولتی / مسعود فراستي

همچنان كه عقل و واقعيت، اقتصاد وابسته به نفت نه متكي به كار و توليد ملي را پس مي زند، و با رانت خواري اقتصادي سر آشتي ندارد، با فرهنگ دولتي- نفتي نيز.

 

 

همچنان كه عقل و واقعيت، اقتصاد وابسته به نفت نه متكي به كار و توليد ملي را پس مي زند، و با رانت خواري اقتصادي سر آشتي ندارد، با فرهنگ دولتي- نفتي نيز.

 

    اقتصاد دولتي چه سرمايه داري و چه سوسياليستي و چه... رانت خواري دولتي مي زايد. فرهنگ دولتي نيز به رانت خواري فرهنگي منجر مي شود و به از دست رفتن فرهنگ و هنر ملي.

    فرهنگ و هنري كه از درون زندگي انگلي وابسته به نفت توليد شود، نمي تواند مبلغ فرهنگ ملي و پوياي كار و توليد نعم مادي و معنوي باشد و قطعا مبلغ سبك زندگي اي متناسب با خود است. سبك زندگي انگلي شبه مدرن بي هويتي كه در آن همه چيز مجاز است جز كار و سختكوشي ملي و اخلاق. رانت خواري، دلالي، رفاه زدگي و لوكس پرستي و بي بندوباري از ويژگي هاي اين فرهنگ است. اين فرهنگ نفتي با خود روشنفكر و كارگزار نفتي توليد مي كند و نه هنرمند مماس با مردم و مساله شان. اهل فرهنگ و هنر دولتي هم از فقدان مخاطب رنج مي برد هم از فقدان تخيل ملي. به اصطلاح هنرمند دولتي به جاي نگاه به مخاطب ملي به مسوولان دولتي نظر دارد و هدفش جلب رضايت آنهاست. از اينجاست كه ساز و كار هنر واژگون مي شود. فرهنگ و هنر بدون مخاطب و بدون مساله مخاطب معنايي ندارد. ساز و كار هنر، تعامل هنرمند با مخاطب است كه هم خود هنرمند را پالوده مي كند و هم مخاطب را رشد مي دهد. زماني كه اين ساز و كار توسط دولت سد شود و ارتباط با مخاطب از دست برود، مساله و لاجرم نياز به بيان آن زير سوال مي رود و «هنرمند» بي مساله مي شود و بي دغدغه و به ناچار بي هنر.

    فرهنگ و هنر دولتي، هنرمند و روشنفكر را فاسد مي كند و جيره خوار. روشنفكر وابسته به ناچار جز توجيه وضع موجود و حفظ خود و حاميان دولتي اش وظيفه يي ندارد. زيست انگلي روشنفكر و هنرمند وابسته به دولت چه مذهبي و چه لاييك در گرو فرهنگ و هنر سوبسيدي است، چرا كه هم بي هنري و بي فرهنگي را مي شود توجيه كرد و هميشه هم طلبكار بود- هم از دولت و هم از ملت- و هم اين فرهنگ برايشان هزينه يي در بر ندارد و خطري نيز. اين زيست انگلي قطعا غيرمماس با مردم است. مردم براي اينان، مصرف كنندگان بي نظر و منفعلي بيش نيستند كه اگر احيانا از محصولي فرهنگي استقبال كنند خوبند و اگر نه، هنرنشناس و بي فرهنگ. در فرهنگ و هنر دولتي هم هنر ابزار است و هم مردم. فرهنگ و هنر نياز نيست و مخاطب در آن دغدغه نيست. مخاطب نه مردم، كه دولت است و دولتيان. مسوولان اين فرهنگ و هنر نه نيازي به توضيحي براي مردم دارند و نه مردم حق اعتراضي. اينان اصولابه كسي جواب پس نمي دهند و بر باد رفتن ميلياردها تومان سرمايه را با پوزخندي حق به جانب توجيه مي كنند و مي گويند هميشه چنين بوده. از هر كه دلشان خواست حمايت مي كنند و از اينجاست كه فرهنگ و هنر دولتي سياست زده مي شود و ايدئولوژيك: و باند و جناح حاكم دولتي به هر شكل و ترفندي ملاك حق و باطل (اشاره به گفت وگوي شورجه با روزنامه اعتماد درباره كمك هاي ميلياردي بلاعوض شمقدري به موسسه برادرش كه آن را يك كار فرهنگي خواند و آن را عجيب و بي سابقه ندانست). فاخر سازان، معناگرايان، ارزشي نمادسازان و روشنفكري و جهاني سازان حاصل اين فرهنگ بي هويت، نه مساله ملي دارند و نه منافع ملي مي فهمند و نه مساله هنري. فرهنگ و هنر براي اينان ظرف است و ابزار تا هر به اصطلاح مضمون و مفهومي در بريزند. اين گونه است كه فرم در آثار آنها بي وجه است و لاجرم محتوايي در كار نيست.

    خلاصي از شر فرهنگ و هنر دولتي نخستين گام در جهت ايجاد فرهنگ پوياي ملي آرماني است كه امكان رقابت فراهم مي كند و بالندگي. امكان نقد وضع موجود. جسارت و شادابي و اميد با اين ساز و كار معيوب و بدون تغيير در وضع موجود، بدون نقد به شوخي شبيه است.

   

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: